بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

حق دارد! حق دارد!


اين وبلاگ اميرثابتي است. همان مرد ايستاده با مشت! كه بسيج دانشجويي را روي سر انگشتانش مىگرداند! و رجانيوز به او مديون است. و اگر او نبود، احمدىنژاد هم نبود!
و اين آخرين تراوشات ذهني اين نابغه ي جنگ رواني بسيج است:



گرین کارت، گرین کارت، نمی خواهیم، نمی خواهیم

ایران فقط تهران نیست، تهران فقط شميران نیست.

مزدور انگلیسی، برو ببین بی بی سی

موسوی پینوشه ایران رنگی نمیشه

انگلیس حیا کن، کروبی رو رها کن

بازیچه حیا کن، بادکنک رو رها کن

موسوی، رجوی پیوندتان مبارک

دروغگو، دروغگو، ۷۲ کشته کو؟

مرگ بر دیکتاتور دروغگو



واقعا كه او يكي از دانشمندان جوان كشورمان است! چه استعداد شگرفي دارد! چه شعارهاي قشنگي اختراع كرده است! چقدر به دل مىنشيند!!
واقعا اگر از اين بسيجيان قهرمان بپرسيد شماها چرا با موسوي دشمن ايد، هيچ كدامشان جوابي ندارند! يعني اصلا خودشان هم نمىدانند كه چرا دشمن موسوي شدند. سر چي بايد دشمن باشند. و روز قدس براي چي شعار مىدادند: مرگ بر موسوي!
تنها چيزي كه ممكن است در جواب شما بگويند، اين است كه چون موسوي مواضعي خلاف مواضع رهبر معظم انقلاب گرفته، لاجرم بايد به او تاخت! يعني براي اين بسيجيان عزيز، عقل اصلا وجود خارجي ندارد. بلكه بايد ديد رهبر چه مىگويد، همان را حق مطلق گرفت. اينان نمىدانند چنين تعريفي از حق، حتي براي پيامبران الهي هم درست نيست. انبيا، هميشه ما را دعوت كرده اند تا سخن درست را بشنويم، روي آن فكر كنيم، و وقتي آن را درست تشخيص داديم، از آن همراه با بصيرت و دانايي پيروي كنيم. نه اينكه بگوييم چون فلان پيغمبر گفته ماست سفيد است، پس سفيد است. و اگر ميگفت سياه است، لاجرم بايد آن را سياه دانست! و اگر آقاي خامنه اي مىگويد ماست سياه است، ما گردن هر كسي را كه بخواهد حقيقت را به ما بگويد و فرياد بزند ماست سفيد است، خواهيم شكست! باتوم توي سرش خرد خواهيم كرد! و شايد هم كارهاي ديگري كرديم كه آبروي نظام را بر باد دهد!!

تعريفي كه اين بسيجيان قهرمان از آقاي خامنه اي دارند، حتي در مورد خدا هم درست نيست. تعبير بهتر اين حرف، يعني اينكه اگر كسي عقل خودش را تعطيل كند، تعاريف خوبي و بدي را كنار بگذارد، چشم هايش را به واقعيات ببندد؛ چنين كسي همه راههاي رسيدن به خدا را بسته است. او اصلا به خدا نمىرسد. كه بخواهد بگويد هر چه خدا گفت، همان درست است! كه حالا اين بسيجيان قهرمان مىگويند هر چه آقاي خامنه اي گفت، همان درست است! اين ها اصلا تعريف درست بودن را به هم مىريزند، و بعد با فرمانبرداري از آقاي خامنه اي، مىخواهند درست شدن را پيدا كنند!
اما جواب آن سوال ابتدايي را خود ما مىدانيم. چند روز پيش حاتم بخشي را در مورد شركت مخابرات به سپاه شاهد بوديم. ظاهرا سپاه، دستمزد كارش را در باب درآوردن چشم فتنه دارد مىگيرد!! كار براي خدا مال قدم نديم ها بود! حالا هر چيزي ولو درآوردن چشم فتنه هم، قيمت خودش را دارد!!
و جواب واضح آن سوال را با اين سوال بايد فهميد:
اگر موسوي بود، اجازه ي اين كثافتكاري ها را به سپاه مىداد؟
و آيا سپاه حق ندارد با موسوي دشمن باشد، و به پياده نظامش نظير همين اميرثابتي فرمان دهد به موسوي بتازند و شعار اختراع كنند و از اين همه استعدادشان غش كنند و ريسه بروند؟
به جان خودمان كه حق دارد!

پول نفت، كجا رفت؟!

هميشه فكر مىكردم از چه زمان، پيامبر اكرم تبديل شد به پيامبر اعظم؟!! ظاهرا جايگاه ولايت فقيه آن قدر بالاست كه مىتواند به تعريف هاي جديدي از پيامبر دست بزند!
روز قدس امسال، يكي از شعارهايي كه مردم مىدادند اين بود: پول نفت تو جيب بسيج رفت!
شايد بايد اين شعار را به اين نحو اصلاح كرد كه پول نفت رفته توي جيب سپاه. و همين، دليل حمايت همه جانبه سپاه از نامزد سياه رياست جمهوري امسال بود. و همين بود دليل تقلب وحشتناك و افتضاح آن. و همين بود سركوب وحشتناكي كه همه با چشم مان شاهدش بوديم. حضور پاسداران و بسيجيان در تحقير و ضرب و شتم مردمي كه تنها تفاوتشان نوع متفاوت تفكرشان بود.
سپاه هم مانند همه زورمداران و جابِران تاريخ، وقتي بوي منافعي به مشامش مىرسد، وحشي مىشود. و همين بود كارهاي عجيبي كه امسال شاهدش بوديم؛ ورود سپاه به عرصه سياست كلان كشور، تقلب مسخره در انتخابات مردم، و سركوب تحقيرآميز همان مردمي كه مىخواستند سپاه را به كنار برانند.
حالا با نگاه به مانور موشكي پيامبر اعظم4 همه چيز بار ديگر خودش را نماياند. وقتي پول نفت برود توي جيب يك سازمان نظامي، تا با طرح هاي افسانه اي ميلياردها دلار را صرف هزينه هاي مسخره و ناكارآمد نظامي كند، بايد هم اين سازمان به كودتايي شبيه خرداد 88 دست بزند. در همين چند روز اين مانور، ميلياردها دلار به آسمان خالي شليك خواهد شد؛ بدون هيچ اثر نظامي!
مسلم است اگر اين موشك ها ارزش نظامي داشت، در طرح هاي پنهاني آزمايش مىشد، و براي شليك هاي واقعي در هنگامه هاي كارزار نگه داشته مىشد. براي وقتي كه كسي به اين سرزمين حمله مىكرد، تا با واكنش سريع و قاطع به او حمله شود. نه اينكه در اين چهارسال حكومت سياهها بر كشور، هر چند بار يك بار آسمان خالي محل شليك ميلياردها دلار پول نفت اين مردم باشد.
بايد چقدر ديگر اين مردم در فقر و گرسنگي به سر ببرند، و چقدر ديگر هزاران خانواده ايراني نان شب شان را از فحشا تامين كنند؛ تا پول مردم دست يك سازمان فاسد نظامي بماند تا او با پول يك مردم، قدرت خودش را بر همان مردم نگه دارد؟... سركوب كند... كتك بزند... تجاوز كند... و در انتخابات، تقلب هاي 53درصدي انجام دهد.
چقدر ديگر دوران ولايت خامنه اي باقي خواهد ماند؟
يادمان باشد دعا اسلحه مومن است. هر شب و هر سحر، براي پايان اين ولايت سياه دعا مىكنيم. و پايان كار اين جائر ستم پيشه و فاسد را از خداي خوبيها و پاكيها مىخواهيم.
اگر اوباشي همانند منصور ارضي از پيروانش در ماه رمضان خواسته بودند تا سحرها موسوي و كروبي را نفرين كنند، ما هم از همه مظلومان سبز كشورمان مىخواهيم هر سحر برخيزند، وضويي بسازند، و مرگ و نابودي سيدعلي را از خداي عظيم طلب كنند...
فَاِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنىّ قَريبَُ اُجيبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ .
(پس هنگامي كه بندگانم مرا بخوانند، مرا نزديك خواهند يافت؛ دعا و طلب شان را خواهم پذيرفت! – قرآن كريم)

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

نوای خوش الله اکبر!


امروز دانشجویان سبز دانشگاه شریف از صبح تا ظهر در دانشگاهشان تجمع داشتند. و هنگام ظهر، جلوی درب دانشگاه در خیابان شلوغ آزادی تجمع کردند. صدای شعار الله اکبر آنها تمام اطراف دانشگاه را سرشار کرده بود و روح تازه ای به کالبد مردم مظلوم تهران دمید.


حضور پلیس در بیرون دانشگاه کمرنگ بود. اما اجازه ایستادن به مردم برای حتی تماشای دانشجویان را نمىدادند. همین طور گرفتن عکس هم با خطر توقیف گوشی ها و دوربین ها روبرو بود. برای همین عکس هایی هر چند با کیفیت بد، اما بالاخره گرفتیم.




شعارهای دیگر دانشجویان شجاع کشورمان این بود:
محمود خائن، آواره گردی، خاک وطن را ، ویرانه کردی، کشتی جوانان وطن، الله اکبر، کردی هزاران در کفن، الله اکیر... مرگ بر تو، مرگ بر تو...


امروز روز زیبایی بود... به اندازه همه شجاعتی که دلاوران شهرمان در دانشگاه شریف آفریدند.
من از امروز به بعد، دانشگاه شریف را دوست مىدارم...
سلام خدا بر ستاره های آسمان غیوری و سرافرازی...

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

پشت دانشگاه

اين شعاري است كه در ديوار پشت دانشگاه شريف تهران نوشته شده است. ظاهرا برادران بسيجي سواد لازم را نداشته اند كه بفهمند چي نوشته است. چون همچنان اين شعار پاك نشده است.

نوشته: روز قدس روزي است كه براي ازادي برمي خيزيم.

عكس هاي قدسي

تعدادي عكس از راهپيمايي روز قدس تهران.
و البته فقط عكس هايي را مي توانم اينجا بگذارم كه از پشت عكس گرفته شده است. عكس هاي چهره دار كيفيت بهتري داشت.










اين برادر پاسدار هم با موتور هزارش آمده بود بين جمعيت سبزها و گير افتاده بود. اگر برخي از سبزها مانع نشده بودند كتك سيري خورده بود.




اين هم جمعيت سياه حامي رهبري كه در تقاطع انقلاب و بلوار جمع شده بودند. انصافا شبيه اوباش نيستند؟



اين هم هلي كوپتري كه گفته مِي شود رهبري سوارش بودند!





۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

بار ندامت

گزارش هایی افشا کننده از صداسیما پخش شد. و مشخص کرد همه یاوه گویی هایی که گفته مىشد تا نشان دهد نیروهای صدیق سپاه و بسیج و ناجا، تعدیاتی به بازداشت شدگان کرده اند، همگی دروغ بوده و کار، کار این انگلیسی های خبیث بوده است. باز هم رد پای جان آراد یا جان مکدونالد یا جان هوارد یا یک جان دیگر در این حوادث مشاهده شده است. این خبرنگار خبیث رسانه خبیث بىبىسی که برای دولت خبیث تر از خبیث انلگیس کار مىکند، ظاهرا با کشتن چند نفر، و پول دادن به خانواده آنها، این افراد را ترانه موسوی و ندا آقا سلطان و م.ش. و ق.ل. و ج.چ. جازده است.
با دیدن این گزارش، عرق شرم برجبین مان نشست. اینکه چطور بعضی ها این گزارش ها را توی بوق کردند، و با فریب ما موجب شدند نظام مقدس ما، که تا این لحظه یک جنایت هم انجام نداده است، خیال کنیم این نظام، خدای ناکرده کارهای بدی کرده است. حال آنکه بسیجی های این نظام، اصلا به نامحرم نگاه هم نمىکنند؛ چه برسد که به آنها تجاوز کنند. این بسیجی ها که اصلا نمىدانستند تجاوز یعنی چه، متهم به چه چیزهای شرم آوری شدند. خدا نبخشد کسانی را که به این نیروهای صدیق این تهمت های ناجوانمردانه را زدند.
ما الان مىدانیم که ترانه موسوی اصلا کسی نبوده که دستگیر شده باشد، کتک خورده باشد، به او تجاوز شده باشد، و نهایتان کشته شده باشد و دست آخر مخفیانه با تهدید خانواده اش به خاک سپرده شده باشد. اگر هم ترانه موسوی ای وجود داشته باشد، الان در کانادا است و همین دیروز داشته با دوست پسرش در یک قهوه خانه(کافه تریای سابق) پیتزا مىخورده است. (البته اینجا را ما شک کردیم، مگر در قهوه خانه، پیتزا مىخورند؟)
همچنین متوجه شدیم که ندا آقا سلطان که توسط همان جان لاک خبرنگار بىبىسی کشته شده بوده تا او بتواند فیلمش را به رسانه های دنیا بفروشد، اصلا کشته نشده است. و همان طور که همان موقع ها رسانه برادران صدیق سپاه در خبرگزاری فارس اعلام کرده بودند، در یونان بوده است, و همین دیشب از او خبر رسیده است که مشغول گرفتن حمام آفتاب بوده است. (اینجا را هم ما یک کمی شک کردیم، چون معمولا روزها حمام آفتاب مىگیرند.)
در ثانی مشخص شد حرف هایی که ضدانقلاب و رسانه های صهیونیستی در مورد کشته شدن جوانی به اسم محسن روح الامینی گفته مىشد، کذب محض است. این رسانه های بیشرم در اظهارات قبلی خودشان گفته بودند که او فرزند یکی از مسوولان دولت نهم بوده است! بیشرمی از این واضح تر؟ یعنی دولت نهم رفته فرزند دولتمردان خودش را کشته است؟ مگر شما مردم را چقدر خر فرض کرده اند که این طور دروغ مىگویند؟
به قول گوبلز، دروغ را هر چه بزرگتر بگویید، باور کردنی تر خواهد شد.
مشخص است که نیروهای صدیق بسیج و سپاه و ناجا، در این مدت مشغول پذیرایی از بعضی مردم نادان بوده اند و این مدت جز زحمت و حمالی کاری دیگر برای این مردم نکرده اند. واقعا این بود جواب زحمت این نیروهای صدیق؟
انسان اشکش جاری میشود...
همچنین همان طور که مىدانید این رسانه های وابسته به استکبار، در چند روز اخیر تصاویری را نشان دادند که کسی که خودش را پدر محسن روح الامینی معرفی میکرد، در حال سخنرانی بود و مثلا جلوی مقام معظم رهبری از خونخواهی پسرش که زیر دست نیروهای نظام کشته شده است، حرف مىزد. حال آنکه مشخص شد این آدم هرگز پسری به اسم محسن روح الامینی نداشته است، بلکه اصلا این آدم بچه ندارد. اسمش هم روح الامینی نیست. بلکه احتمالا شیطان رجیم باشد. همچنین ادعا شده است که وی در جلوی مقام معظم رهبری سخن مىرانده است. در حالیکه مشخص شده است آن کسی که نقش مقام معظم رهبری را در این تصاویر ایفا مىکرده است، یکی از بازیگران وابسته به صهیونیسم بین المللی بوده است و برای این ایفای نقش، چند میلیون دلار دستمزد گرفته است.
جالب اینکه در همان زمانی که ادعا شده جلسه ای با حضور مقام معظم رهبری برگزار شده است، مقام معظم رهبری در خارج تهران بودند و در حال یک دیدار مخفیانه با امام زمان بودند.
سندش هم موجود است!

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

استشمام پیروزی!


دیروز مقام معظم رهبری، در نماز جمعه خودشان سعی کردند خیلی نرم حرف بزنند. گرچه در زیر این ظاهر نرم و گرم، تا توانستند خودشان را حقیقت محض نامیدند و مخالفانشان را به داغ و درفش تهدید کردند.
اینکه یک نفر خودش را حق مطلق بنامد و خود را با علی(ع) مقایسه کند؛ من فکر مىکنم دو علت دارد. همان دو علتی که احمدىنژاد هم به آن مبتلا است.
اول بیماری روانی داشتن او. او پیش خودش و در خیالات و هپروت خودش، خود را دارای مقامی والا مىپندارد. خود را جانشین اولیای الهی مىبیند. برای خود مقام الوهیت قائل مىشود. همانند احمدىنژاد که مدعی است رابطه خاصی بصورت مسقیم با امام زمان دارد! چنین افرادی بیمار روانی هستند که باید بجای آنکه فحش نثارشان کنیم، برای درمانشان بکوشیم. مقام معظم رهبری شاید یکی از آن قرص آبی ها و دو تا قرص زرد در روز بخورند، کلی حالشان بهتر شود!
دلیل دوم، اطرافیان چاپلوس و متملق است. کسانی اند که دور افراد در قدرت را مىگیرند و مرتبا هندوانه لای بغلشان مىگذارند. آن ها را بزرگ و بزرگتر مىنامند. و آنقدر حلقه دور این مقامات تنگ و تنگ تر مىشود، که آنها به جای دیگری دسترسی نمىدارند. و حرف های این افراد را باور مىکنند. چیزی شبیه بازجویی های اوین، که این قدر چند نفر محدود به بازداشتی فشار مىآورند که او توان درک حقیقت را از غیر آن از دست مىدهد. احمدىنژاد هم به همین بلا دچار است. او هم کسانی مانند مشایی ها، دور او را مىگیرند و مرتبا او را قهرمان انقلاب و کسی که هیچ کس مانند او مدیریت و صلابت نداشته، مىنامند. مگر احمدىنژاد چقدر قدرت دارد تا در برابر این همه تملق شبانه روزی مقاومت کند؟ کم کم باورش مىشود و این طور حرکات خنده دار در ملا عام از خودش در مىآورد. همین دو سه روز پیش بود رفته بود مراسمی در نیروی انتظامی اجرا کند. چنان راه مىرفت که من از خنده روده بر شدم! انگار موسولینی است آمده است برای هوادار فاشیستش در میدان رم سخنرانی کند! بابا، جلوی تو چند تا سرباز و جوانک نظامی ایستاده اند که مجبورشان کرده اند بایستند. این همه اهن و تلپ برای چیست؟ این قیافه های خنده دار چیست به خودت مىگیرى؟!!
اما در باب سخنرانی مقام معظم رهبری یک نکته هم نباید مغفول بماند. اگر یادمان باشد حضرت ایشان در 29خرداد فرموده بودند بار دیگری که من بیایم ، با این لحن حرف نخواهم زد. منظورشان این بود که الان خیلی مهربانم. دفعه بعد مىآیم پدر در مىآورم!!
گرچه آن مهربانی، بلافاصله به 30خرداد منتتهی شد و آن قصابی ها رخ داد. اما دیروز که حضرتشان سخنرانی فرمودند، خیلی نرم و گرم حرف مىزدند. دیگر خبری از آن منم منم کردن و اشتلم در کردن نبود.
ظاهرا حضرت مقام معظم رهبری هم فهمیده اند دوره این کارها گذشته است. گذشته زمانی که بشود با این قصابی های صد سال پیش، مردم را ترساند و اوضاع را اداره کرد. اندک اندک بوی رفتن به گوش نائب برحق امام زمان هم رسیده!!
×××
دیشب دم افطار احمد توکلی -نماینده مجلس- مهمان صداسیما در یک برنامه زنده بود. او حرف جالبی زد که فکر کنم خودش هم متوجه نشد چه گفت!
او بطور تلویحی و بلکه تصریحی به موسوی پیشنهاد سازش کرد. و در این گفتار، اشاره داشت به این که امام علی هم با عثمان سازش کردند. با اینکه حقی ازشان ضایع شده بود.
منظورش واضح بود. مىگفت با اینکه از شما حقی در انتخابات ضایع شده، شما هم بیایید با حکومت سازش کنید. چرا که تا شما سازش نکنید، اوضاع خطرناک خواهد بود.
ظاهرا همه حکومتیان فهمیده اند اوضاع خطرناک شده است. و با داغ و درفش سی خرداد، همه چیز تمام نشده، و ظاهرا چشم فتنه در که نیامده، هر روز کاملتر و رشیدتر و چشم نوازتر شده است!!

اما سخنی که احمد توکلی نفهمیده گفت، این بود که آشکارا موسوی را بچای علی(ع) گذاشت, و رهبر فرزانه اش را جای عثمان نشاند!!
ظاهرا دیگر کسی اعتقاد ندارد مقام عظمی ولایت، علی زمان هستند! بلکه ایشان را فقط یک حاکم آن هم در اندازه های عثمان مىدانند!!
یادمان باشد عثمان در میان خلفای راشدین، به فساد متهم بود. و از این باب به محبوبیت ابوبکر و عمر نیست. یعنی مقام معظم رهبری اگر باطل و ناحق هم به حساب مىآیند، نه در اندازه های عمر، که به عثمان با آن همه فساد و خاندان بازی و بىعرضگی هایش شبیه مىشوند!!
عثمانی که سرانجام با قیام عمومی از خلافت عزل شد، و در این میان کشته هم شد!!
وای! یعنی دیگر مقام معظم رهبری به این فلاکت افتاده اند؟
این خون نداها و زجر ترانه ها و دل سوخته محسن ها و جوانی سهراب هاست که با رهبرمان اینچنین کرده است...
روز قدس را دریابیم... بدانیم باید دو برابر 25 خرداد به خیابان بیاییم.
باور کنیم که دیکتاتور ها رفتنی هستند...
باور کنیم آنها ضعیف اند...
باور کنیم آنها بیشتر در ترس و رعب به سر مىبرند...
باور کنیم آنها آماده ی همه گونه عقب نشینی هستند...
فقط باید در میدان باشیم... عاقلانه باشیم... و دیکتاتور را عقب برانیم...
قدرت دست ماست...
دیکتاتورها کسی را ندارند... چند سرباز و گروهبان پلیس ویژه و چند بسیجی از هبات رزمندگان، چه کار مىتوانند برای آنها بکنند؟ چقدر مىتوانند؟ تا کجا مىتوانند؟
میلیونها ایرانی خشمگین اند... 25 خرداد تعداد ما را را نشان داد... روز قدس هم قدرتی دیگر خواهد آفرید...
باورتان نمىشود وقتی همین مقام معظم رهبری، با همه غرور و افاده اش، خواهد آمد و در تلویزیون گریه خواهد کرد، و به طرفداران خیالی اش خواهد گفت: دیگر تکلیف ما سازش است...
این روزها را هم خواهیم دید...
به خون به ناحق ریخته روز سرخ 30خرداد سوگند!

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

بزرگ باتوم داران !

رهبر معظم در خطبه های معروف 29 خرداد اعلام کردند این زورآزمایی خیابانی باید تمام شود؛ معنا ندارد یک بار این و یک بار آن به خیابان مىریزند.

واضح است آن هفته مابین 22 خرداد تا 29 خرداد در تهران چه خبر بود. و اینکه میلیون ها تهرانی به نفع چه کسی به خیابان آمدند. اما طرفداران احمدىنژاد هم دو روز به خیابان آمدند. یکی همان یکشنبه معروف بود که مردم را خس و خاشاک خواند و در کنار اوباشی چون سعید حجاریان شال سبز بر گردن آویخت و خودش را سید نامید! و دیگری سه شنبه بود که به زور اتوبوس های دولتی افرادی را از اطراف شهر تهران جمع کردند و لابد به زور و وعده وام و سهام عدالت و حقوق بیشتر و استخدام در فلان نهاد آنها را دوباره به میدان ولیعصر آوردند.
اما چرا رهبر معظم نگذاشتند کسی که 25 میلیون رای آورده و با اکثریت قاطعی، به پیروزی گفتمان رهبری انجامیده به زورآزمایی خیابانی ادامه دهد و پیروزی قاطعش را در این عرصه هم نشان دهد؟ و آن طور که احمدىنژاد گفت، خس و خاشاک را به زباله دانی بریزد؟ دلیلش واضح است. برای اینکه زورآزمایی احمدىنژادی ها آنقدر ترحم برانگیز بود که رهبر معظم فرمان تمام کردن این زورآزمایی را دادند. چون در عرصه به خیابان آوردن مردم، دیگر نمىشد با تقلب دولتی پیروز شد. مىشد با ستاد انتخابات نمایشی، گفت 25 میلیون رای داریم، اما نمىشد 25 میلیون نفر را آفرید! در حالی که در 25 خرداد حدود دو میلیون نفر انسان واقعی که خودشان به خیابان آمده بودند -نه با اتوبوس و هزاران وعده دولتی آورده باشندشان- خیابان های تهران را فتح کرده بودند. یعنی این زورآزمایی خیابانی که رهبر معظم گفتند اصلا قبولش ندارند، چند روزی بود که به نفع سبزها پایان یافته بود. رهبر معظم گفتند زورآزمایی خیابانی تمام شود چرا که داشت لو مىداد پیروزی در انتخابات برای رییس جمهور دست نشانده، قلابی بوده است. و او هرگز این قدر طرفدار نداشته است.

احمدىنژاد طرفدار داشت، اما در حد همان دو سه میلیونی که در سراسر کشور به او رای دادند. در حد همین بسیجی های باتوم به دست که از سراسر کشور جمع شدند و به خیابان های تهران ریختند و قیافه های شهرستانی شان، تابلو بود. همین ها البته به احمدىنژاد رای دادند. همین ها که فریب نمایش های او را خوردند. اما این ها خیلی اندکند. نه فقط در تهران، که در همه کشور هم. که همیشه تهران الگویی بوده برای همه کشور.
همان طور که در دوم خرداد 76 هم وقتی مردم تهران خاتمی را انتخاب کردند، همه کشور هم همان کار را کرده بودند. و مسلم است اگر در آن سال هم تقلب مىشد و نتیجه انتخابات را برمىگرداندند، این فقط تهران بود که اعتراض مىکرد. که اصولا جرات شهرستانی ها برای حرکات سیاسی خیلی اندک است. جایی که همه همدیگر را مىشناسند و مثل تهران نیست که کسی وارد عرصه سیاست شوند و نیروهای امنیتی بروند اعضای حزب رقیبشان -مشارکت- را دستگیر کنند! برای اینکه آنها نمىتوانند کسی را شناسایی کنند در شهری که 12 میلیون جمعیت دارد. اصولا در سال 57 هم خیلی شهرهای کوچک، هیچگاه عرصه اعتراض نشد. و بعد از انقلاب و به ثمر رسیدن انقلاب در تهران، تازه انقلاب به آنجاها راه یافت. همیشه شهرهای بزرگ نمونه بوده اند. و تهران هم نمونه همه آنها. همان طور که مردم تهران سبز بودند، همه ایران سبز بود. و همه مردم که خودشان رای داده اند مىدانند چه تقلب مسخره ای انجام شده است. و تهران در این میان به اعتراض برخاست.

و این اعتراض همچنان ادامه دارد. و روزهای آینده روزهای سختی برای "بزرگ باتوم داران" خواهد بود.
هیچ چیز تمام نشده است. من با اطمینان مىگویم رهبر معظم تا آفریدن روزی همانند 17 شهریور سال 57 فقط چند قدم فاصله دارد. او آنقدر ماجراجو و خودمحور هست که چنین کاری کند.
او نشان داده که هیچ عقیده ای به خویشتن داری ندارد در زمانی که حکومت فردی اش تهدید مىشود. مردم تهران هم که همگی خشمگین و قدرتمند در میدان هستند.

بعید است کشته های مردم تهران، اندک باشند.
خدایا من را نیز از کشته های آن حماسه ماندگار قرار ده.
آمین!

آرزوی قصاب

اگر سیدعلی قصــــاب بخواهد خون ما ریزد
من و یاران به هم سازیم و بنیانش براندازیم

نگاه کنید به پوستری که مردم تهیه کرده اند و در بزرگراهی در تهران نصب کرده اند.
تهران-بزرگراه نیایش-ساعت 18 :

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

غسل شهادت


ظاهرا وزیر جدید اطلاعات شروع به کار کرده است. و برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، سرانجام سپاه توانست وزارت اطلاعات را هم فتح کند.
یادمان هست در ابتدای دولت خاتمی در سال 76 سر این ماجرای وزیر اطلاعات چه ماجرایی درست شد. خاتمی هر که را معرفی میکرد، مقام عظمی ولایت انگشت شان را فشار مىدادند روی اسم طرف، و مىفرمودند: نچ!
همان ماجرایی که آقای منتظری آن توصیه های جنجالی را به خاتمی کرد و گفت: شما بیایید به مردم بگویید رهبر نمىگذارد من وزیر انتخاب کنم، و استعفا بده!
اما حالا ببینید احمدىنژاد چقدر راحت هر کار بخواهد مىکند. یکبار در روزهای پایانی دولت نهم خودش مىشود وزیر اطلاعات، و به همه درون آن وزرات دسترسی پیدا مىکند. یکبار هم حالا که چه کسی را کرده وزیر. و ظاهرا زور مقام معظم هم به احدی نمىرسد!! آیا واقعا باور کنیم که رهبر معظم از احمدىنژاد مىترسد؟ و یا اینکه اصلا وزارت اطلاعات هیچ وقت مهم نبوده، و فقط بهانه ای بوده تا به خاتمی فشار بیاورد؟
اوضاع جدیدی راه افتاده است. حمله به دفاتر کروبی و موسوی و پلمب آنها و بعد هم در شب گذشته، مسوولان عالی رتبه ستاد آنها یعنی علیرضا بهشتی و مرتضی الویری هم بازداشت شده اند. ظاهرا وزیر جدید اطلاعات مثل احمدىنژاد شباهت عجیبی به "یـــابـــو" دارد!
بنابراین موج وبلاگی سبز آماده واکنش است. به همین مناسبت مىگوییم:
در صورت بازداشت میرحسین، در اولین بعدالظهری که خبر آن منتشر شد، به سمت بیت رهبری حرکت مىکنیم.
بگذارید بسیجیان قهرمان، همان طور که گفته اند، تکیه بدهند به دیوارهای بیت رهبری، و مسلسل هایشان را نشانه بگیرند به قلب مردم. بگذارید با کلاشینکف هایشان سینه ما را بدرند.
حالا که مردم را به کهریزک ها مىبرند و سلاخی مىکنند، بگذار در خیابان ها این کشتار را انجام دهند. ما به این کشتار در خیابان نیاز داریم.
ما به شلیک و تیراندازی و کلاشینکف، به بسیجیان قهرمان، به در خون غلطیدن در وسط خیابان احتیاج داریم.
ما به سیل میلیلونی جمعیت که اطراف بیت رهبری را گرفته، به خشم طوفنده، به شعارهای بنیانی نیاز داریم.
ما به یک 17 شهریور نیاز داریم!
باید این حادثه رخ دهد. تا این نظام کثیف فرو بریزد. باید مسلسل ها شلیک کند. باید قلب ها در ملا عام دریده شود.
حالا که دشمنان ما این قدر احمقند، ما چرا کار را تمام نکنیم؟ چرا احمق ها را بیرون نریزیم؟
من آماده این کشته شدن هستم. کشته شدنی که بوی آزادی حتمی مىدهد. کشته شدنی آزاد و رها. کشته شدنی با بهترین بوی زندگی.
باور کنید دیگر چنین مرگی نصیب مان نخواهد شد!
غسل شهادت کنیم. و پس از اعلام خبر، به سمت بیت رهبری (انتهای جنوبی خ فلسطین یا ضلع شمالی خ پاستور) حرکت کنیم.
اللهم ارزقنی توفیق الشهاده...

اوج نفهمیدن

بحثی پیش آمد با یکی از قهرمانان بسیجی! ابتدا سخن آن قهرمان را مىخوانید بعد هم جواب من به او:
====
نماز جمعه 26 تیر در حال برگزار شدن بود. عده ای که تا به حال نه نماز جمعه دیده بودند و نه حتی می دانستند که خوردنی است یا پوشیدنی و با نیتی که کاملا روشن بود نیز آمده بودند.
.البته این آمدن آنها ، فقط به خاطر توصیه های حکیمانه رادیو بی بی سی و رادیو فردای عزیز که می دانیم چقدر خیر و صلاح ایران را می خواهند بود
شعارها و فحش دادن ها و اخلال کردن ها و خلاصه جو را متشنج کردن برای تحریک فضای امن نماز جمعه لحظه ای قطع نمی شد.
به هر صورت خطبه ها تمام شد و فعالیتهایشان اثری نکرد. نماز بر پا شد و در آخر که شعار و هیاهو نتیجه ای نداد سنگ پرانی و فحشهای غلیظ تر از قبل ادامه یافت تا طبق برنامه تنظیم شده از قبل باز بهانه ای به دست اربابان امریکایی داده شود تا بگویند بله در ایران خشونت هست و دموکراسی نیست و آی یکی بیاد به داد مردم ایران برسه.
همانهایی که مردم بدبخت و مستضعف دنیا رو تا گردن زیر غرقاب خون بردن.
و حالا اگه کسی بخواد فضایی که 200،300 نفر متشنج کردن به نفع صدها هزار نفر دیگه ای که اونجا هستند آروم کنه ، قاتل و جانی و خشنه.
اگه همون وضعیت که نه , وضعیت خیلی آرومتری در یکی از همین کشور هایی که برای آزادی یقه پاره می کنند و شب و روز برای بر احقاق حقوق بشر در عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهای آفریقایی وکشورهای خودشون بی قراری می کنند اتفاق می افتاد خدا می دونه چی به سر اونا می آوردن . نمونه هاش خیلی زیاده.
در ایران صدها نمازجمعه خونده شده .کی دشمن برای برپا شدن یکی شون مردم رو دعوت کرده ؟؟؟
بابا شما دیگه کی هستید!!! آمریکایی ها و اسرائیلی ها هم قبول کردن که انتخابات ایران شفاف و سالمه
در ضمن مردم آمریکایی های واقعی رو توی هشت سال حکومت دوم خردادی ها شناختند.
بحث این نیست که ما با آمریکایی ها حرف بزنیم یا نه
بحث اینه که این گفتگو از موضع ذلت باشه یا از موضع عزت.
=====
واقعا آدم حرفهایت را که مىخواند، به اوج نفهمیدن شما پی مىبرد. اصلا انگار قرار نیست فهیمدنی در کار باشد. یکسری حرفهایی را که برایت گفته اند، مثل طوطی تکرار مىکنی. اینجا که روزنامه کیهان نیست یک آدم مزدوری چهارتا حرف پشت سر هم کند تا حقوقش را بگیرد. اگر مىخواهی حرف بزنی، عاقلانه حرف بزن. اولین شرط مباحثه هم (فارغ از اینکه چه کسی نهایتا پیروز بحث مىشود) این است که به اقتضائات بحث پایبند باشی. تکرار کردن حرف های بىسروته که هیچ ربطی هم به بحث ندارد، فقط خسته کردن خودت و من است. به جایی هم نخواهد رسید. پس دیگر یه این ایمیل جواب نده؛ اگر مىخواهی همین طور پیش بروی.
اما برای اینکه پیش خودت شرمنده نباشی، عذاب وجدان نگیری، بد نیست به واقعیات هم توجه کنی.
روز 26 تیر، آیا چندصدهزار نفر طرفدار نظام بودند و فقط 300نفر مخالف بودند؟ فکر نمىکنی برعکس این باشد؟ تو اصلا آنجا بودی؟ اطلاعاتت را معمولا از کدام حاجی و مداح مىگیری؟
بد نیست اقلا الان بدانی (چرا که همه مردم مىدانند، انگار فقط تو نمىدانی) آن روز تنها کسانی طرفدار رهبر معظم بودند که پیراهن های آبی روشن پوشیده بودند، صف های جلوی نماز را در محوطه زمین چمن دانشگاه پر کرده بودند، هماهنگ با هم بودند، و قرار بود شعار "خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست" را هر وقت که لازم شد و بهشان علامت دادند، داد بکشند. اینها که اتفاقا جمعیتی در همان حدود 500نفر بودند، از حدود ساعت دو نیمه شب در مسجد امام حسین در میدان امام حسین تهران جمع شده بودند و برای کارهایی که قرار بود انجام دهند، کاملا توجیه شده بودند.
اما جمعیت بسیار زیاد آن روز، همان کسانی بودند که به آنها سبز گفته مىشود. بسیاری بودند که برای اولین بار به نماز جمعه مىآمدند. بسیاری بودند که اصلا تا کنون نماز نخوانده بودند. اما تو بگو، آیا اینها نقطه ضعف است یا یک امتیاز؟
نهضتی که جوانان نماز نخوانده را ، برای پیگیری اهداف فکری شان به نماز جمعه مىآورد، آنها را سر صف مىنشاند، به آنها یاد مىدهد برای رسیدن به آرمان، باید به دین چنگ زد، آنها را از سر ماهواره و شو و بیخودی و هرزگی، مىآورد سر مبارزه سیاسی برای آزاد کردن میهن و سرزمین شان، به آنها یاد مىدهد که بس است بیخودی و رخوت، بلند شوید و با تمسک به دینی که متعلق به شماست، و دیگران آن را سرقت کرده اند، کشورتان را آباد کنید و البته آزاد؛ آیا این ها زیبایی است یا نقطه ضعف؟
روز 26 تیر، هیچ کس آشوب به پا نکرد. هیچ کس سنگ پرتاب نکرد. تو اصلا تهران هستی که این قدر قاطی حرف مىزنی؟.. حتی نیروهای پلیس ویژه که انگار اصلا آدم نیستند و مست مست حمله مىکنند؛ به مردم نشسته در صف نماز در قبل از خواندن نماز حمله کردند. با موتور مىآمدند روی مردم... و به تعبیر فرمانده پلیس تهران که همین هفته اخیر فرمایش فرمودند: پلیس ویژه نگاه نمىکند طرف مقابلش کی هست!
کسانی اند که برای وحشیگری تربیت شده اند... و اصلا نمىفهمند این که دارند مىزنند، یک خانم محجبه است، یک بچه است، پیرزن است... کم مانده بود به فرمانده شان هم که آن گوشه ایستاده بود حمله کنند!!!
بسیجی ها هم که خیال کرده اند هر که سبز است، دشمن رهبرشان است، و حق دارند هر بلایی مىخواهند سرش بیاورند... بزننند... پاره کنند... چاقو بزنند... بازداشت کنند... تحقیر کنند... تجاوز کنند... و بسیار از این کارها کرده اند... راستی خود تو از این کارها کرده ای؟ از شهرستان اعزام نشده ای به تهران برای حمایت از مقام عظمی ولایت؟
گاهی هم مىگویی مردم دوم خردادی ها را خوب شناختند. راستی تو اصلا چند سالت است؟ نمی خواهم تحقیرت کنم. اما خودت بد نیست خودت را یک کمی تحقیر کنی، که خیال نکنی مىتوانی بپری وسط، و داد وبیداد کنی، همه هم برایت کف مىزنند... حرف هایت عزیزجان، خیلی مسخره است...
الان اصلا بحث دوم خردادی ها نیست. موسوی هم هیچ وقت دوم خردادی نبود. در تمام دوران دولت اصلاحات هم با آنها تقریبا قهر بود. تو همان قدر ناشی هستی، که رووسای سپاهی ات که رفته اند تمام دوم خردادی ها را بازداشت کرده اند و دو سه ماهی است زیر شکنجه گرفته اند. خیال کرده اند مردم بخاطر این چند نفر دوم خردادی این کار ها را کردند. در حالی که مردم اصلا به دوم خردادی ها فکر هم نمىکردند. مردم موسوی و مقاومت موسوی و تقلب آشکاری که با وجودشان لمس کردند، برایشان مهم بود. همان موسوی و همان مقاومت او، که در خاتمی یافت نشد. همین موسوی که رهبر حاضر نشد رای عظیم او را بپذیزد و فرمان کودتا داد. اما خاتمی را پذیرفت و هشت سال هم از او حمایت جدی کرد. چرا که خاتمی ضعیف و حرف گوش کن بود. و موسوی شخصیتی به شدت قوی و مستقل دارد. و این است که ما حاضریم برای موسوی جان هم بدهیم. چرا که در برابر این فرعون ایستاده است. و مىایستد. حتی اگر کشته شود. شایسته نیست ما برای چنین رهبر نهضتی، جان دهیم؟
در جایی گفته ای: "بابا، آمریکا و اسرائیل هم پذیرفته اند که انتخابات شفاف و سالم بوده...!!" عزیزجان، فکر نمىکنی این حرف تو، اعترافی باشد بر اسرائیلی بودن و آمریکایی بودن رهبرت؟ چرا این قدر واضح خودت و خودتان را خراب مىکنی؟
کاملا مشخص است و بارها در چهار سال دولت نهم همه مىگفتیم که احمدىنژاد در زیر این شعار های مثلا انقلابی اش، انسانی به شدت وابسته و خائن است. او بارها با آمریکا و اسرائیل مذاکرات و معاملاتی داشته است. اما مىآید برای انسان های احمق(با عرض معذرت مثل تو) خودش را مبارز و انقلابی نشان مىدهد. کثیف ترین کارش را هم خود موسوی در مناظره معروف افشا کرد. احمدىنژاد در حوالی انتخابات به اوباما پیام داده بود: بیایید تا ایران مشغول انتخابات است، ما مذاکره پنهانی انجام دهیم!!
خیانت از این واضح تر؟ به مسخره گرفتن انتخابات از این واضح تر؟ آماده بودن برای کودتا از این واضح تر؟ انگار احمدىنژاد کاملا مطمئن بود انتخابات، فرمایشی است و قرار است 24 میلیون رای برایش اعلام شود. و دوست داشت در زیر این انتخابات فرمایشی، بحث رفاقت و نوکری اش را با آمریکا به جای خوبی برساند. و بعد هم آن را عنایات ویژه امام زمان به خودش و پیروزی ملت ایران اعلام کند!!
راستی تو هم که مىدانی و اعتراف مىکنی قرار است به زودی در نیویورک بین احمدىنژاد و اوباما اتفاقاتی بیافتد. پس چرا رسما نمىگویی که رهبرت و رییس جمهورت، آمریکایی و اسرائیلی هستند؟! اصلا بحث سر چی است؟ ما که خیلی با هم اتفاق نظر داریم...!
هر دو مىدانیم که این رهبر و این رییس جمهور خودخوانده، آمریکایی و اسرائیلی و وابسته و خائن هستند. فقط تو مىگویی وابستگی و خیانت اگر از عزت باشد، خوب است!! و من مىگویم مگر وابستگی و خیانت عزیزانه هم داریم؟!
خیانت و وابستگی همیشه ذلیلانه است. همچنان که کشتار مردم و شکنجه مردم هموطن، در نزد همه دنیا کاری ذلیلانه است... حالا هر چی رهبرت و رییس جمهورت بیاید و آنها را "در آوردن چشم فتنه" بنامد و خود را پیروز بخواند! باز هم آن ها ذلیل و بدبختند...
در جایی دیگر گفته ای نماز جمعه ای که بخاطر رادیو بىبىسی و رادیو فردا برقرار شود...
عزیزجان! مثل اینکه تو به کل تعطیلی!... رادیو و تلویزیون بىبىسی تقریبا یک هفته بعد از انتخابات با فشار دولت دوست و برادر انگلیس، تغییر مشی داد. و دیگر کاری به اوضاع ایران نداشت. رادیو فردا هم چندان شنونده ای ندارد و فقط رادیو است و تلویزیون ندارد. تا آنجا که من هم مىدانم فقط موزیک پخش مىکند با خبر های دو دقیقه ای. چیزی شبیه رادیو پیام خودمان. یعنی این رادیو توانسته چنان جمعیت سبزی را به نماز جمعه بیاورد؟... واقعا تعطیلی! این مزخرفات را در کلاس های سیاسی بسیج به شما مىگویند؟... بروید بزنید این مربی های تعطیلتان را که این طور شما را مسخره ی عالم کرده اند!!
من فکر نمیکنم تو تغییری کنی. حداقل در شرایط فعلی ات همین طور خواهی ماند. چرا که خدا فرموده بر دلهایتان قفل زده شده است. اما روزهای دوری را مىبینم که با دیدن واقعیاتی که برای تو قلب مىکردند، به کل به هم خواهی ریخت، و همه عقاید امروزت را کنار خواهی گذاشت. آن روز شاید به خدا هم کافر شوی در آن موج کافر شدنت به همه چیز...
آری شما، همین شمایی که اصلا قرآن را نمىشناسید. شمایی که فقط هیات مىشناسید و منصور ارضی و سعید حدادیان و عربده کشی های این لات های بیسواد و احمق را. قرآن کجا بود در منطق و زندگی شما بسیجی های اوباش منش؟
بدان اگر تعدادی از افراد سبز، نماز هم تاکنون نخوانده اند، اما بسیاری از سران سبز، اهل تدبر در قرآن هستند. اهل رعایت مستحبات و عبادات هستند. از هم مهمتر اهل بالاترین عبادت، که همانا تفکر باشد، هستند. و بیخود نیست که بعضی از شما این گونه به سبز حمله کرده اید: "نماز بدون ولایت قبول نیست! قرآن سر نیزه نکنید!"
بله ، این بار کسانی در جلوی شما ایستاده اند که مسلح به دین هستند. و شما چاره ای ندارید که بزنید به اوباش مسلکی و باتوم و فحش و تجاوز! چرا که این بار سلاح دین را از کف داده اید. چکار مىتوانید بکنید در برابر کسانی که نمادشان سبزی اهل بیت است. حرکاتشان تجمع آرام است. ابراز وجودشان نماز جمعه است. و شعار بزرگ شان، بلند کردن نام خدای یکتاست: الله اکبر!
بیخود نیست که شریعتمداری و روانبخش و مصباح، فکرشان را گذاشته اند روی هم و فرمایش کرده اند: این مسجد ضرار است!!
نهضت سبز، مسجد ضرار است! دقت کردی؟ پس مسجد است. پس بىدینی نیست. پس رادیو بىبىسی نیست. پس اسرائیل نیست. پس این شما هستید که پشت تان به اسرائیل گرم است. شمایی که منتظر دستان گرم اوباما هستید...
ما همه امیدمان به دین است. به قرآن است. و به خدایی است که همین نزدیکی است.
این بار دوم خرداد نیست که لهش کنید. این، صدای واقعی ملت ایران است. که پیروز خواهد شد. چرا که خدا همیشه پیروز است.
و ولایت خودکامگان تاریخ، فرعون ها و نمرودها و سیدعلی ها را جمع کرده و مىکند.
این خداست که فریاد مىکند:
و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم!
خدای عزیز! خدای همیشه پیروز!
پس ای عزیز بسیجی بدان:
ما مرد جنگیم... بجنگ تا بجنگیم!
و تو اهل جنگ نیستی. که شما اهل آواز خوانی هیات رزمندگان اسلام هستید. اهل این هیات فاسد و مختلط که فقط برای چشم چرانی و لذت بردن به آن مىروید. تا اندکی به دختران جوان چادری و آرایش کرده و بسیجی نگاه کنید. تا قرار بگذارید. تا در گند و کثافت و صیغه غرق شوید. تا عضو بسیج شوید تا یک توصیه نامه استخدامی بگیرید. تا وام بدهند. تا سهمیه دانشگاه بگیرید. تا خدمت سربازی تان کم شود. تا باتوم بازی کنید. تا دختران مردم را در خیابات بازداشت کنید و آنها را در پایگاه های بسیج آزار دهید. و لذت ببرید و بخندید. تا اگر به کسی تجاوز هم کردید، کسی شما را تحت پیگرد قرار ندهد. تا از هفت آسمان آزاد باشید. تا بزنید. تا بکشید. تا بدرید. تا:
بــســیـــجـــی باشید!
شما مردم فاسدی هستید. توان جنگیدن ندارید.
پایان کار شما نزدیک است. این وعده خداست.
پس:
بجنگ تا بجنگیم!

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

اشک های خونین !

چند خبر را اینجا میگذارم. ابتدا نامه ای منتشر شده از فرزند صادق آهنگران، مداح زمان جنگ:
آقای نورىزاد!... من محمد علی آهنگران فرزند جناب حاج صادق آهنگران هستم.من شما را حدود 15 سال است که می شناسم از زمانی که برای ضبط برنامه ماه مبارک رمضان به خانه ما آمدید و با پدرم مصاحبه کردید. من مدتی است مطالب وبلاگ شما را می خوانم و به شما که امروز برای دفاع از حقوق مردم کوچه و بازار بی قراری می کنید آفرین می گویم. خلاصه بگویم.
تکلیف نسل من که این روزها 30 ساله می شوم روشن است اما شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم.
این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند. ایشان را برده ایم دکتر با قند 320 دکتر گفته مرض قندش عصبی است. چرا حماسه خوان سالهای عاشقی شما و رزمندگان تاب نمی آورد؟ چرا هر لحظه آرزوی مرگ و شهادت می کند؟
چرا 20 صفحه خطاب به من وصیت نامه نوشته است؟ عرصه بر ما و ایشان تنگ شده است؟
ایشان امشب شدیدا بد حال شدند وقتی مصاحبه مادر عاطفه امام دختر آقای جواد امام را که رزمنده بوده و هم ایشان و دخترش عاطفه بازداشت شده را از بی بی سی شنیدند جایی که مادر می گفت به جهانیان و همه مردم بگویید دخترم سالم و پاکدامن بوده و بازداشت شده؟
اینها که گفتم مختصری از شرح حال بلبل خمینی بود. قصد درد دل داشتم با شما و این که بگویم نگران و آشفته اییم .. دعایمان کنید
×××
و دیگری اینکه دختر جواد امام، یکی از دستگیرشدگان سیاسی این روزها را در چند روز اخیر بازداشت کرده اند.
خبرها حاکی است این دختر چادری 18 ساله را در خیابان با وضع تحقیر کننده ای بازداشت کرده اند. چادر را از سرش کشیده اند. و داخل ماشین انداخته اند. در کشوری که حتی قاتلان زن را با مامور زن این طرف و آن طرف مىبرند، یک دختر بیگناه را بخاطر آنکه فرزند یک آدم سیاسی است، با ماموران مرد به آن نحو بازداشت مىکنند.
همچنین در اولین خبرها آمده است او را تحت فشار گذاشته اند تا اعتراف کند با دوستان پدرش که همگی سیاسی و در زندان هستند، رابطه جنسی داشته است...
به نظر من، کسانی که این روزها با شنیدن واقعه ها، اشک مىریختند؛ این یکی واقعا اشک ریختن دارد... به دختری 18 ساله و عفیف، فشار بیاورند که بگوید با دوستان پدر خودش رابطه نامشروع داشته است...
این شب همه مىدانیم باید چه کنیم. شب هایی که در های آسمان باز است...
خدایا...
مرگ سید علی را برسان...




×××
گاهی انسان از طرفداران جنایتکاران بیشتر عصبانی مىشود تا از خود جنایتکاران. مثلا رهبر معظم صریح آمدند در خطبه های 29 خرداد فرمان جنایت دادند. از آن موقع تا الان هم پلیس و سپاه و بسیج مشغول جنایت آزادانه و قهرمانانه در این کشورند! حالا هم هیچ کسی باور نمىکند که رهبر معظم مخالف این جنایت ها بوده باشند. و فرمانی واقعی داده باشند که مثلا سردار رادان جنایتکار را بگیرند و اعدام کنند. همه مىدانند این نمایش های اخیر در مثلا پیگیری جنایت ها، همگی در حد و اندازه های توبیخ چند سروان و گروهبان خواهد بود که مثلا یکی را خلع درجه کنند و آن دیگری را هم با خط کش چوبی، سه بار بزنند کف دستش و بگویند: بد، بد، بد، برو پسر بد!
یعنی اصولا همه مىدانند که رهبر معظم یک جنایتکار است. خودشان هم مىدانند. و مىدانند که همه هم مىدانند!
اصولا کسی که فکر کند رهبر معظم بدون جنایت دارند پایه های حکومت شان را نگه مىدارند، وجود ندارد. دیکتاتوری فاسد و خونریز، که بیست سال است با همین شیوه ها دارد حکومت مىکند. این حقیقت را همه مردم ایران پذیرفته اند. و متاسفانه تسلیم این شرایط شده اند.
اما چنانچه گفتم، بعضی از طرفداران این رهبر معظم، با آنکه خطبه های 29 خرداد معظم له را دیده اند، باز هم نمىپذیرند که جنایت هایی رخ داده است!
حتی تا زمانی که خود رهبر معظم برخی کشتن ها را پذیرفتند، آنها همچنان مسخره مىکردند که کسی در حوادث اخیر کشته شده باشد. مىگفتند صدایی تیراندازی در خیابانها، کار ترقه پرانی اوباش بوده است! مىگفتند در سی خرداد، احدی سلاح نداشته است! مىگفتند نیروهای پلیس هیچ کس را نزده اند و فقط با باتوم مىزدند توی سپر خودشان تا مردم را بترسانند! مىگفتند کشته شدن انسان ها، شوخی است! و هنوز هم مىگویند ندا را خودتان کشتید، وگرنه چرا این قدر زود فیلمش را گرفتید؟!
انگار قرار بوده یک نفر امروز کشته شود، فردا بروند از آن فیلمبردای کنند! معلوم است که کشته شدن ندا، و فیلم گرفتن از آن باید همزمان باشد تا فیلمبرداری ای صورت بگیرد. و معلوم است از چند صد نفری که در سی خرداد، بسیجیان قهرمان کشتند، فقط این یکی شرایط به گونه ای شد تا بتوانند از آن فیلم بگیرند. آن هم بخاطر آنکه آن بسیجی قهرمان که ندا را کشت، حواسش نبود چقدر از میدان انقلاب فاصله گرفته است و از صحنه درگیری اصلی دور شده است. برای همین هم چند نفری جرات فیلم گرفتن را به خودشان دادند. وگرنه در بقیه ی عرصه های سی خرداد، همه در حال فرار بودند.
بسیجیان قهرمان در آن روز، مکررا با کلت تیراندازی کردند. و این واقعیتی اثبات شده است. چنانچه مىگوییم در آن روز کسی ندید که نیروهای پلیس تیراندازی کنند. اما بسیجی های جنایتکار بصورت گسترده به کلت مسلح بودند. و دیوانه وار تیراندازی میکرند. مخصوصا حوالی غروب، که انگار دیوانه و مست شده بودند...
حالا دو نفر از آن نوکران ولایت سید علی را این جا معرفی مىکنیم با وبلاگ هایی که در آن مىنویسند. یکی همان امیر ثابتی معروف است. او ظاهرا یکی از گردانندگان سایت رجانیوز هم هست. وی همچنین از مسوولان بسیج دانشجویی دانشگاه تهران هم هست.
دومی هم مهدی صادقی، یک طلبه در ازنا است.
هر دوی اینها، سن و سال حدود بیست سال دارند!
با نگاه به نوشته های آنان، اعتراف مىکنم که هر دوی آنها قلم توانایی دارند. امیر ثابتی آشکارا در قلب حقایق و به هم ریختن موضوعات توانایی دارد. باید هر جمله ی او را چند بار خواند تا به حیله گری های او پی برد. او یک دغلکار مبرز است. به نظر من او در آینده رییس جمهور خواهد شد!
مهدی صادقی هم قلم بسیار خوبی دارد. او بیشتر ساده لوح است تا حیله گر. و گرفتاری او در فکر اوست. او واقعا خیال مىکند رهبرش، مرد خداست! او انتقادهایی هم به وضع موجود دارد و گاهی هم به احمدىنژاد مىتازد. اما این تاختن هایش هم ساده لوحی او را داد مىزند.
خدا میداند با خواندن وبلاگ آنها، دلتان مىخواهد خودکشی کنید!
شاید هم آنان از راه انداختن وبلاگ هایشان، همین هدف را دنبال مىکنند!!
وبلاگ امیر ثابتی!
وبلاگ مهدی صادقی!
×××

موج واقعی سبز !

رنگ نگاه مردم به اوباما، لحظه به لحظه دارد سیاه تر مىشود. شعرهای جدید را دقت کنید:

/ من مسلمانم. /برسرم هاله ی نور. /جانمازم پرچم. /مهرم زور. /قصر سجاده من. /من وضو باخون. /مردم پیروجوان میگیرم. /من نمازم را پی تکبیرةالحرام. فقیه. /پی قدقامت شورای نگهبان خواندم./ کعبه ام بر لب چاه. /کعبه ام درتوی. /جمکران افتادست. /کعبه من مثل یک زندانی. /میرود راه براه. /میرود بند ببند. /حجرالاسود من. /کلهء تاروسیاه اوباماست
اهل تهرانم./نسبم شاید. برسد. / به یه هندونه ی کالی در چین. /نسب من شاید. / به پسر عمه چاوز برسد. /رهبرم بیخبر از خواب پرید. /جنّتی زیبا شد. /مرد بقال از من پرسید. /چند مثقال کراک میخواهی. /من ازاو پرسیدم. /رأی مفت سیری چند //
×××
چند وقت پیش یکی از وبلاگ های سبز پشت سر هم مىگفت چند بسیجی مکررا وبلاگش را تهدید مىکنند و از او مىخواستند روش وبلاگ نویسی اش را تغییر دهد. و به او مىگفتند وگرنه سر و کارت با "گرداب" است. ما اول فکر کردیم قضیه اصلا جدی نیست. اما امروز که به آن وبلاگ سر زدم، دیدم آن را هک کرده اند! و مطالب سبزش را پاک کرده اند و با یادداشت های سیاه احمدىنژادی آن را تغییر داده اند!
انسان به راحتی نوع نفرت و غیظ این افراد را از مردم مشاهده مىکند. و رفتار غیرقانونی آنان را؛ که برای مطالب وبلاگ شخصی یک نفر هم تصمیم مىگیرند، او را تهدید میکنند، و با عملی مجرمانه، به جای او مطالب دیگری بنا به خواست و تفکر سیاه خودشان قرار مىدهند. و تازه آقایان مسوول قانون هم هستند! و از رفتار غیرقانونی هم شاکی اند و آن را بدعت مىنامند!
چخ مسخره وقتی مجرمان، قانونگرا شوند!
حتی لینک هایی که در این وبلاگ قرار داده شده، تفکر سیاه آنان را به راحتی نشان مىدهد. مثلا نگاه کنید به: لینک به سعید حدادیان!
این مشت، نمونه خروار است. از همین رفتارها در این چند ماهه از سوی بسیجی ها بسیار مشاهده کرده ایم. یک نفر به یک جایی غیظ مىکند، بعد شروع مىکند تا آن جا را به گند بکشد. همین را تعمیم دهید به اینکه مثلا یک بسیجی از اینکه همسایه اش هر شب تکبیر سر مىداده، مىآید بر بالای پشت بام و او را تهدید مىکند: "قرآن سر نیزه مىکنی؟" بعد هم مىرود کاری مىکند تا بلایی سر او بیاورند. بلایی که به اندازه کافی غیظ آن بسیجی کثیف را آرام کند. مثلا اگر آن تکبیر گوینده یک دختر نوجوان هم باشد، او را از درون خانه اش دستگیر مىکنند و بارها به او تجاوز مىکنند و زیر تجاوز مىکشندش، و نامش را هم که همه مىدانیم: سعیده آقایی!
حالا با این رفتارهای هر روزه بسیجی های کثیف، رهبر معظم و نوکران معظمشان، چه چیزی را انکار مىکنند؟ چه چیزی را تهمت به نظام و هتک حرمت نظام مىدانند؟ این رفتار بسیجی های سیاه شماست که آشکارا جرم و جنایت انچام مىدهند. چرا که کسانی مانند آنها نمىاندیشند. مانند آنها رهبرشان را نمىپرستند. احمدىنژاد را دوست ندارند. سعید حدادیان را دوست نمىدارند...
این است رفتار این بسیجی های سیاه، که کشور ما دچار شان شده است. کسانی که هم موجوداتی کوچک هستند هم به شدت ضعیف، و هم تفکراتی ترحم برانگیز دارند. قهرمانانشان موجوداتی هستند در اندازه های سعید حدادیان! این آوازه خوان و عربده کش لات ِ ولایت! که صدای گوشخراش و ضجه گونش، برای کمتر از دقیقه ای هم تحمل پذیر نیست. حالا بسیجی ها مىگویند یا این موجود را باید دوست داشته باشید و صدای نفرت انگیزش را بپرستید، یا پدر شما و خانواده و زندگی و یادداشت های خصوصی تان در وبلاگتان را در مىآوریم!!
این هم آدرس آن وبلاگ که تا چند روز پیش مطالب نسبتا خوبی برای نهضت سبز مىگذاشت. و همه آن و آرشیوش الان پاک شده است.
[وبلاگ مذکور در بلاگفا]
لینک "سعید حدادیان" را در آن از دست ندهید!
×××
به نظرم اوضاع هر چه بیشتر جلو مىرود، انسان های بیشتری به نهضت سبز مىپیوندد.
اگر اول فقط موضوع انتخابات و رییس جمهور شدن میرحسین بود؛ اینک دیگر موضوع فوق العاده حیثیتی شده است. دیگر حتی از مرگ و زندگی هم گذشته است.
با خواندن قسمت بالایی این یادداشت، باید همه در برابر این تفکر بسیجی! بایستیم. باید آنان را از این کشور بیرون بریزیم. اینها بروند جایی مثلا در جنوب سوریه، یک گروه مانند حزب الله درست کنند. و هر چقدر مىخواهند بسیجی بازی در بیاورند. هیات بگیرند. تفنگ بکشند. مردم را با چوب بزنند. به زنان آن ناحیه هم تجاوز کنند. سعید حدادیان هم هی برایشان بخواند. و از خاطرات فداکاری هایش در جبهه ایران و اوضاع نفاق جدید و سابقه جهادی اش عربده ها بکشد!
همین کار را هم اروپایی ها با یهودی ها بعد از جنگ اول و دوم جهانی کردند. همه را ریختند بیرون. آنها هم رفتند یک گروه و بعد یک دولت در فلسطین تشکیل دادند.

این ها هم همین طور. پنچاه سال زحمت بکشند، و کشور "بسیج" را در جنوب سوریه تشکیل بدهند. سوریه هم که با آنها هماهنگ است. یک پولی بدهید. زمینی ازش بخرید.
باید این تفکر و این اوباش باندی و گروهی و بسیجی را از کشورمان بیرون بریزیم. واقعا دیگر قابل تحمل نیستند.
اراذل و اوباش جدید!
×××
من بعد از همه این وقایع، دیگر نهضت سبز را ، نهضت سبز خودم به شمار مىآورم. با اینکه از ابتدا با سبزها نبودم. اما دیگر نه من متعلق به سبز، که انگار سبز بودن، متعلق به من است...


×××
نهضت سبز ما را ســـیـــاه ها نفاق جدید مىنامند. سیاه هایی مانند حسین شریعتمداری و قاسم روانبخش و امیر ثابتی و مشایی و احمدىنژاد. و همه کسانی که مانند اینها، خودشان را مرکز دنیا مىانگارند و برای زمین و زمان نسخه مىپیچند. دیگران را راهی بهشت و جهنم مىکنند. در حالی که جهنمی های واقعی، خود اینها هستند. دشمنان خدا، دشمنان کرامت انسان ها، دشمنان آزادی.
آزادی، این کرامت بزرگ انسانی و این هدیه خدا به انسان.
همه چیز زیر پاهای سیاه و زشت حسین شریعتمداری و دوستان! در حال له شدن است. (بر وزن یوکی و دوستان!)
×××
این درست است که همیشه اکثریت، درست نمىگوید. بلکه گاهی اقلیت سخن حقی را میگوید که اکثریت آن را رد مىکند. مثلا بسیاری از انبیا در هنگام مجاهده شان با کفر و شرک و فساد، فقط اندکی پیرو داشتند.
اما این روزها از یک نظر یکی از درخشان ترین عرصه های تاریخی است. روزی که یک اقلیت کوچک سیاه، حرفی را مىزند که باطل محض است. و اکثزبت بزرگی از مردم، به صف حق سبز پیوسته اند.
همه مردم چیزی را مىگویند. و شریعتمداری و دوستان! هم چیز دیگری میگویند. و بعد هم با چوب و چماق و باتوم و اسلحه و زندان و زنجیر و قمه و شیشلول و دینامیت و تی-ان-تی ؛ حرف سیاه شان را مىخواهند بر عموم مردم حاکم کنند!

فکر نمیکنید اگر هر کدام از ما اکثریت، یک سطل اب به روی اینها بریزیم، تمامی سیاهی ها را از کشور مان خواهیم شست؟
مگر چند تا شریعتمداری داریم؟ چند تا نکونام هست؟ چند تا منصور ارضی داریم؟ مگر این نابغه های موج سیاه، چند تا هستند؟!
جمعه آخر ماه رمضان، با سطل های آب مان راه مىافتیم!
×××
راستی!
این کاری که تیم زبده "گرداب" با وبلاگ مذکور انجام داده است، به ورزیدگی آنها در آی-تی برنمىگردد. بلکه بخاطر فشار امنیتی به سایت های ایرانی است. یعنی مسوولین بلاگفا را مجبور کرده اند که اطلاعات کاربران آن را در اختیار تیم سپاه قرار دهند.
کشور که قانون ندارد. هر کس هر کاری بخواهد مىکند.
پس پیشنهاد گذشته را تکرار مىکنیم. همه آزادیخواهان باید از سرویس های ایرانی وبلاگ نویسی هجرت کنند.
در ایران سرویس بلاگ اسپات (وابسته به گوگل) خوب کار مىکند. یعنی اخیرا فوق العاده شده است. ظاهرا خود مسوولین گوگل بخاطر حوادث اخیر، بعضی تحریم ها را برای داخل ایران و استفاده کاربران ایرانی برطرف کرده اند. اما سایت ووردپرس همچنان افتضاح کار مىکند.
پس شایسته است شما که در بلاگفا یا پرشین بلاگ یا بلاگ اسکای مطلب مىنویسید، به بلاگ اسپات یعنی آدرس زیر هجرت کنید. بگذارید بلاگفا و ... بماند برای بسیجیان سیاه رهبر معظم، و البته کسانی که دوست دارند ورق پاره های عشقی شان را در اینترنت منتشر کنند.
آزادیخواهان را مقامی دیگر، شاید!
[ساختن وبلاگ در بلاگ اسپات]
×××

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

روزهای جدی تر


من واقعا امثال این قاسم روانبخش یا ذوالنور را که مىبینم، یا برخی از این بسیجی های سیاسی این روزها مانند امیر ثابتی را که نگاه مىکنم، یا حتی برخی از این فرماندهان حال حاضر سپاه رت که در بخش های سیاسی و امنیتی مشغول بر باد دادن آبروی رهبرشان هستند زیر نظر مىگیرم، بیش از هر چیز، به حالشان ترحم مىکنم.
اصولا در نظر من این آدم ها هیچ چیزی از مبارزه و جهاد برای خدا نمىدانند. کسانی اند که در شرایط خوشی و مستی و قدرت، حسابی مىتازند. اما هیچ سابقه ای در جهاد و شهادت نداشته اند.
به خود احمدىنژاد نگاه کنید. یک روز جبهه نبوده است. هیچ سابقه ای در مبارزه با ظلم یا عرصه های جهاد برای خدا نداشته است. و امروز شده است سمبل حزب الله! البته وقتی حزب الله چیزی شود در اندازه های منصور ارضی و سعید حدادیان، باید هم کسی همانند احمدىنژاد بشود رییس این حزب الله. اصولا امروز، اوباش همه عرصه ها را تصرف کرده اند؛ حتی نام حزب الله را.
خیلی تبلیغ کردند که نشان دهند همه انسان های متدین طرفدار احمدىنژادند. و همه سوسول ها ریخته اند دور نهضت سبز. گرچه خود سبزها هم به این تبلیغ کمک کردند و موج سبزی که راه انداختند چندان قابل دفاع نبود. اما حقیقت ماجرا غیر از این است.
تنها کسانی دور احمدىنژاد را گرفتند که از پایین ترین سطح فهم دینی برخوردارند. انسانهایی خرافی و هیاتی. کسانی که سواد دینی بسیار پایینی دارند. به خرافات مختلف معتقدند. توحید و ایمانشان به شدت اشکال دارد. و بسیاری از احکام دینی را نه مىدانند و نه رعایت مىکنند. انسانهایی سنتی و مذهبی؛ و نه دیندار و مومن. و یا به تعبیر بهتر: انسانهایی نه مذهبی، که مذهب چی.
همه ما شاید در اطرافمان این طور موجودات را سراغ داریم. کسانی در اندازه های پیرزنان یا مداحان. کسانی با همان درجه از فهم و شعور. و البته همان اندازه از دین که نزد اینان یافت مىشود. و همین طور بگیرید و بروید بالا، سران جنبش سیاه (احمدىنژادی ها) همه همین طور اند. از بسیجیان 88 گرفته تا فرماندهان امروز سپاه، تا یدالله جوانی تا منصور ارضی و تا سردار بزرگ خرافه و دروغ: احمدىنژاد! کسی که صریح خرافه پردازی هتاک است. جلوی خودش یک جانماز خالی مىاندازد و آن را جانماز امام زمان مىنامد که خواهند آمد (یا آمده است!) تا او به امام زمان اقتدا کند! کسی که در قضیه مشایی صریح در هیات دولت به وزرای معترض گفت: اگر شما به نائب آقا استناد مىکنید، من به خود آقا استناد مىکنم! کسی با این سطح شعور دینی، این قدر خرافی، و این قدر به مسخره کشاننده مفاهیم مذهبی.
بسیجیان 88 را هم که همگی در این سه ماهه خوب نگاه کردیم. باتوم بازان وحشی که زنان و پیرمردان را در وسط خیابان کتک مىزنند. فحش ناموسی مىدهند. و در بازداشتگاه ها به جوانان تجاوز مىکنند. این ها هستند که ادعا هم دارند خیلی اهل حضور در وسط میدان و مبارزه بوده اند! همین زنجیر کشان لات و لوت!
اصولا اگر این بسیجیان در نزد مردم، مسخره هستند؛ در نزد امثال من مسخره تر از مسخره اند. گرچه من دیگر خودم را بسیجی نمىنامم، و با دیدن اوضاع سه ماهه اخیر، بسیجی بودن را بدترین فحش ایرانی به شمار مىآورم؛ اما کسی هستم که همیشه اهل مبارزه و جهاد برای حقیقت بوده ام. در همه عرصه ها. حتی در عرصه های شهری و مدنی. هزینه ها هم داده ام. حتی آنچه من دیده ام، در قیاس با این دادگاه های اخیر، خیلی بیشتر و وحشتناک تر بوده است. که اصولا من این انفرادی هایی که سران اصلاحات را به آن جا بردند و یکی یکی شان را به اعتراف کشاندند، اصلا زندان امنیتی حساب نمىکنم.
مثلا در اظهارات اخیر رمضان زاده آمده: من را از ساعت نه شب تا چهار صبح بازجویی مىکردند... و این یعنی رمضانزاده ساعت داشته است. و این یعنی چنین انفرادی ای، یک انفرادی سیاسی است نه یک انفرادی امنیتی. و انفرادی امنیتی یعنی شما چنان در فشار باشید که نفهمید یک ماه است زیر بازجویی هستید یا یک سال. نفهمید شب است یا روز. نفهمید زنده مىمانید یا خواهید مرد. و هزار بار خودتان را به بیهوشی مفرط بزنید و بخواهید که دیگر به هوش نیایید و بمیرید... اعتصاب غذا کنید اما به هوش بیایید و ببینید سرم به دستتان وصل است. و باز به زندگی برگشته اید...
مىخواهم بگویم من، هم بسیجی های امروز را مسخره مىکنم. هم این فشار های امنیتی این روزها را و هم سرداران این روزها را. و هم زندانی های این روزها را! این ها همگی کسانی نیستند که برای حقیقت مبارزه کرده باشند. در زندان هم ایستادگی ای نکردند. آن ماموران هم خیلی کار سختی نداشتند و اصولا لات و لوت های امنیتی بودند نه امنیتی های واقعی. اصولا این روزها همه چیز به شدت پلاستیکی شده است! مسخره شده است. بیمزه شده است.
من نمىخواهم از خودم حرف بزنم. که کسی از خودش حرف مىزند که چیزی نباشد. و من نمیخواهم همه لحظات سختی که با خدا معامله کرده ام، با کسی دیگر شریک شوم. همه اش مال خودم است. و همه لحظات آینده ای که خواهد آمد. و همه انتظاری که برای مرگ میکشم. که اصولا من مرگ را بسیار نزدیک مىدانم. و بسیار دوست داشتنی!


این شب ها خیلی ها حواسشان به خیلی چیزها نیست. من در یکی دو یادداشت قبل تر، از وضع امنیتی عمومی نابسامان ماه رمضان حرف زدم. و این شب ها بارها صحنه های بدی را شاهد بودم. و چون آموزش های رزمی دیده ام، به خودم تکلیف مىکنم که در امور، هرچند خیلی خطرناک باشد، دخالت کنم. در این شبهایی که دیگر از هیچ پلیسی انگار خبری نیست! همه رفته اند خستگی هایشان را در کنند لابد!
در تاریکی شب، در تنهایی، و در هنگامه های خطر در شهر، هنگامی که باید جهادی را کرد، مرگ را هم خیلی نزدیک مىتوان حس کرد. میدان هایی در همین چند قدمی شما.
دیگر جایی نمىماند برای هول و هراس شاید یک زندان و یک انفرادی. من همه زندان ها را تحقیر مىکنم.
کسی که با مرگ یکی شود، همه دنیا را تحقیر میکند.
آیا به ذهن شما چیزی نمىرسد؟
من فکر مىکنم زمان تشکیل گروه های مخفی چریکی فرا رسیده است. زمانی که به نیروهای امنیتی، بیاموزیم باید خیلی ورزیده تر باشند.
باتوم ها را جمع کنند. مسلسل ها را به میدان بیاورند. در برابر مردان اسلحه و حماسه باید آماده تر صف بکشند.
روزهایی در پیش است.
اگر خدا بخواهد.
تاکید مىکنم اگر خدا بخواهد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

راه حل فوری!


مقام معظم رهبری اخیرا در دیدار با دانشجویان سراسر کشور و استادان دانشگاه ها، مطالب مهمی بیان فرمودند. ایشان با چهره ای غمدیده، در حالی که دل سنگ را هم آب مىکرد، دل ما را سوزاندند و فرمودند: آبرویی که در این حوادث از نظام رفت، خیلی چیز بدی بود!

دانشچویان پرشور بسیچی که از سراسر کشور در حسینیه ایشان جمع شده بودند و تعدادشان به بیش از دو هزار نفر مىرسید دیوانه وار فریاد مىکشیدند و از اینکه حضرت ایشان جسم خودشان را ناقص نامیده بودند؛ مىگفتند: جسم تو ناقص نیست رهبرا... جسم موسوی است که ناقص است...
این دانشجویان که فضای احساسی و پرشوری ایجاد کرده بودند، که همه بینندگان را تحت تاثیر قرار مىداد.
فقط سوالی که برای بینندگان پیش آمد این بود که چرا تعداد دانشجویان بسیجی سراسر کشور این قدر کم است؟ یعنی در تمام ایران فقط دو هزار دانشجو حاضرند جان ناقابلشان را فدای رهبر آزاده شان کنند؟
به هر حال، ما هم که خیلی دلمان غش و ضعف رفته برای مظلومیت رهبرمان، فکری به مخیله مان راه پیدا کرده است...
برای اینکه رهبرمان از این نگرانی و ناراحتی ها رهایی یابند، و یادشان برود که چه آبرویی از نظام مقدس در سراسر جهان بر باد رفته است؛ از همان قرص های آبی به ایشان بدهید...
به جان ناقابلمان، به کلی ایشان را از این جار و جنجال و هیاهوها آزاد مىکند...
به جان ناقابلمان!
به جسم ناقصمان هم!!

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

یکپارچه نیرو


مراسم چلهم محسن روح الامینی با حضور محسن رضایی، عزت ضرغامی، لنکرانی، سعید جلیلی، وحیدی، دزفولی، صفار هرندی، پورمحمدی، سروری، زاکانی، ابوترابی، صدر، احمد توکلی، فرهاد رهبر، حداد عادل، دعایی، ولایتی... برگزار شد.
- یکباره سردار رادان هم مىآمد!...
×××

اوباما نامه جدیدی برای رهبر ایران فرستاده است.
- احتمالا توش نوشته: بیایید با هم به ساق پای زنان نگاه کنیم و لذت ببریم. چرا تنها تنها؟!
×××
مقاله ای خواندم که ادعایی جالبی داشت در مورد سریال جومونگ.
به نظر مىرسد خبرهایی بوده است!!
×××
آنان که خــاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟
×××
خسته شدم. خسته شدم از همه چیز.
تا وقتی که تو در میان نباشی. تو که بیایی، یکپارچه نیرو مىشوم. آن قدر پرنیرو، که تهران را هم خواهم لرزاند.
بر سر انگشت!
فقط با اندکی از توانم!
تو خود حجاب خود حافظ از میان برخیز!
بگذار همه چیز او شود. اصلا نه مانعی باقی خواهد ماند نه رفتنی که خستگی بخواهد. هرچه هست، فتح خواهد بود و توان و حقیقت.
بگذار خدا وارد کار شود.
همه چیز، پیروزی خواهد شد.
من دیگر نیستم.
!

ادعای شرف!

قاسم روانبخش، یکی از روحانیون جوانی است که دور مصباح یزدی مىچرخد. او را معمولا با نام فرمانده کفن پوشان مىشناسند. یعنی همان کسی که در زمان خاتمی، دم به دم افرادی را جمع مىکرد و بر آنها کفن مىپوشاند و به عنوان به خطر افتادن اسلام و با شعار "از رهبری به یک اشاره از ما به سر دویدن" تظاهرات راه مىانداخت. و البته کار او از سوی رهبر معظم هم به هیچ عنوان تجمع غیر قانونی نام نگرفت. و هیچ گاه هم او محاکمه نشد!
وی اخیرا در
وبلاگش مطلبی را منتشر کرده و خواستار آن شده کروبی بخاطر آنکه به نظام مقدس ما اتهاماتی را وارد کرده، و گفته در بازداشتگاه ها به معترضین تجاوز جنسی شده، و همچنین نتوانسته آنها را ثابت کند، باید بخاطر ادعای شرف! برای این نظام مقدس محاکمه شود. چرا که او آبروی چیز بزرگی را برده است. آبروی نظام مقدس را!!
آقای روانبخش!... ظاهرا شما اصل مطلب را به کل فراموش کرده اید. یعنی اصلا برایتان مهم نیست که تجاوزی از سوی بسیجیان و پاسداران صدیق رخ داده است یا نه. چنانچه مىفرمایید اگر هم این قضیه صادق بود، نباید آن را علنی مىکردند. شما اصلا در برابر چنین ظلم عظیمی که چند پاسدار عصبانی یا چند بسیچی کف بر دهان به دشمنان رهبرشان تجاوز جنسی هم کرده اند، به فغان در نمىیایید. و اصولا چه بسا خوشحال شده باشید که به این دشمنان سبز تجاوز کرده اند. و چه بسا خود شما آنها را تحریک کرده باشید که با تجاوز مىتوان دشمن را به شدت تحقیر کرد. اما سخن اصلی این خونسردی شماست. چرا شما این قدر راحت با این ظلم عظیم برخورد کرده اید؟ آیا واقعا این قدر بىغیرت شده اید که که تجاوز به پسران و دختران جوان آن هم در بازداشتگاه، آن هم به اسم اسلام و ولایت، اصلا شما را به خشم نمىآورد؟ اما رسوا شدن این ظلم بزرگ که آبروی نظام مقدس شما را در همه عالم برده است، شما را ناراحت کرده است؟ اصلا شما بفرمایید این نظام مقدس یعنی چه؟ اصلا چیست این نظام؟

نظام در کلام شما، فقط یک حکومت است؟ یعنی هر حکومتی مقدس است؟ یا اینکه نظامی که اسلامی و الهی باشد، مقدس است؟ حالا این چگونه نظامی اسلامی است که ماموران آن مردم عادی و محترم را بدون هیچ جرمی به بازداشت مىکشند، و در مجازات آنها بدون هیچ دادگاهی عمل مىکنند، و این مجازات هم تجاوز جنسی است؟ فکر نمىکنید خود شما دارید اثبات مىکنید که نظامتان نه مقدس است نه اسلامی و نه الهی؟ بلکه کثیف ترین حکومت روی زمین در حال حاضر دنیاست...
شما یک ذره هم ناراحت نشده اید و ابرویی هم در هم نکشیده اید که مبادا چنان ظلم بزرگی از سوی بسیجیان و پاسداران رخ داده باشد. بلکه فقط از اینکه آبروی حکومت تان رفته است، ناراحت شده اید. و این آبرو بردن را هم به شجاعت یک روحانی نسبت مىدهید که با اتکا به خدای یکتا، پای در میدان گذاشته و شاید بهترین کار عمرش را در پایان عمرش انجام داده است.
شما اگر نگران رفتن آبروی نظام هستید، باید بر سر کسانی داد بکشید که این قدر احمق بودند که به بازداشت شدگان تجاوز کردند. آنها بودند که اگر این نظام آبرویی داشت، به بادش دادند. نظامی که تا دیروز خود را الهی ترین و پاک ترین حکومت دنیا معرفی مىکرد. و امروز همه دارند برای کثیف ترین کارهای دنیا که در این کثیف ترین نظام دنیا دارد انجام مىگیرد، داد مىکشند. شما باید تک تک بسیجیان و پاسدارن را به صلابه بکشید. که حکومت تان را آن هم در زمانی که زیر تا بالای آن را تصرف کرده اید، در دنیا به گند کشیدند. به کسانی که چنان لحظات مرگ آفرینی را برای هزاران جوان پاک به وجود آوردند. و کاری را کردند که خدای متعال برای مرتکب آن حکم اعدام مقرر کرده است. و نه آنکه بیایید کروبی را هدف حمله قرار دهید چرا که گفته است "کاری" را که شماها کردید.
اصولا غیر از مرتکبین این اعمال، باید کسانی مثل شما را ملامت کرد که سردار این بسیجیان و پاسداران سیاسی هستید. شما که با اعمالتان این بسیجی های ناشی و چه بسا فاسد را وارد میادینی کردید که اصلا مرد آن نبودند. زدند و کشتند و تحقیر کردند و در بازداشتگاه ها تجاوز کردند. بسیجی هایی که به هیچ کجا نباید پاسخ مىدادند. و مسوول هیچ ارگانی نیستند. دست شان را هم امثال شما و رهبر معظمتان کاملا باز گذاشتند. و آنها هم فاجعه ها آفریدند.
پس بجای ملامت افشاگر این جنایات، مرتکبین را ملامت کنید. و البته خودتان را و باز البته رهبرتان را.
دیگر بس است که جنایت کنید و بعد به بهانیه اثبات نشدن آن اعمال، مدعی هم باشید و گردن تان را هم کلفت کنید. رفتارتان خیلی شبیه است به همه اوباش، که آدم مىدزدند و تجاوز مىکنند و بعد در دادگاه های فرمایشی نظام تان، گردن شان را هم کلفت مىکنند و ادعای شرف ِ نداشته شان را هم مىکنند. و چه بسا دادگاه های کثیف تان، آن فربانی ها را به زندان هم معرفی مىکند.
شما هم لاتی هستید کثیف، که آبرویی نمانده برایتان.
امیدی هم به دادگاه و قوه قضاییه و این ها نیست. کروبی را هم بگیرید مهم نیست. که کروبی نه رهبر نهضت سبز، که یکی از اعضای آن است.
ما امیدمان به سرنگونی این نظام کثیف است. و خدایی داریم. و در میدان هم هستیم. و با فهمیدن جنایات شما، دیگر از بذل جان هم ابایی نداریم. شما دیگر رفتنی هستید. خیال کردید با تجاوز به چند نفر، همه مردمی را که به رهبر شما رای ندادند، خواهید ترساند. اما همین طور که تصور این را نمیکردید با افشای آن، چه آبرویی ازتان خواهد رفت، فکر این را هم نمىکنید که بعد از آن ، نظامتان و اصل بقایتان با چه خطری مواجه خواهد شد.
شما بد اشتباهی کردید. امروز، نه زمانی بود که بتوانید با تجاوز، رعب به پا کنید. شما مرد زمان خودتان نیستید. نمىدانید در عصر اینترنت هستید. چه بسا مثل بقیه لات ها دهان تان را باز کنید و از ته حلق بگویید: "برو بچه سوسول!" اما در عمل دیدید که چه آبرویی از نظامتان رفت.
همین راه را ادامه دهید.
خود نظامتان هم خواهد رفت.
ان شاء الله!

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

قـــصــّـاب


این روزها تلویزیزون مرتبا لاریجانی را نشان مىدهد که در پایان جلسات مجلس، زنگ مجلس را فشار مىدهد. جالب که در تلویزیونی که سعی در خلاصه کردن تصاویر دارند، این خم شدن لاریجانی را و دست دراز کردنش را و فشردن دکمه زنگ مجلس را هر دفعه با حالتی جدید کامل نشان مىدهند!
- احمدىنژاد: من گفته ام یک زنگ هم برای جلسات دولت بسازند... دشمن چی خیال کرده؟... مگر ما نمىتوانیم خم شویم و فشار دهیم؟... گفته ام زنگش هم خیلی بزرگتر باشد!...
×××
این جلسه پیش رهبری را دیدید که پدر روح الامینی سخنرانی مىکرد؟
بعد هم رهبر فرمودند که هر خدای نکرده جنایتی که صورت گرفته باشد، من گفته ام که مسوول آن را مجازات بفرمایند...
با توجه به اینکه محسن روح الامینی را در کهریزک با ضربات پىدرپى چیزی شبیه قفل به سرش و بعد مانند گوشت قربانی آویزان کردنش در حالی که خونریزی داشته، کشته اند؛ و با توجه به اینکه کسی که آن کار را کرده، مسلما مسوولی داشته، و فقط خودش نبوده که مستقلا مجرم شناخته شود، یعنی آن گروهبانی که این کار را کرده، یک سروانی مسوولش بوده، او یک سرهنگی داشته، او زیر نظر مسوول اردوگاه کهریزک عمل مىکرده، او زیر نظر سردار رادان بوده، او هم زیز نظر احمدىمقدم بوده، او هم زیز نظر احمدىنژاد بوده، او هم زیز نظر رهبر معظم بوده...
پس حالا قرار است پدر روح الامینی بیاید توی همان حسینیه رهبری، جلوی همان تلویزیون ها، رهبر معظم را برعکس آویزان کند به چوب سلاخی...
×××
بارها خبرهایی از درون سران کودتای اخیر به بیرون درز کرده که همه ماجرای این چند ماهه، بخاطر انتقام گرفتن از چیزی بوده که در دوم خرداد رخ داده بوده. برای آن حضور مردم، و رای عجیب دادن به کسی که رهبر خلافش را مىخواست. و البته دستگیری گسترده سران دوم خرداد به فاصله چند روز بعد از انتخابات هم این گفته را تایید کرد. همان ها سرانی که این روزها دارند در دادگاه نمایشی، حرف های بازجوهایشان را تکرار مىکنند، تا کمی از شکنجه هایشان کمتر شود...
×××
انسان جایی زا در بیرون مدینه تصور مىکند. میان کوههای کم ارتفاع شهر. صدای خالد بن ولید را سوار بر اسب گران قیمتش مىشنود که فریاد مىکشد:





۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

پاییز احمدىنژادی

با مشاهده وضع این چند روزه تهران، خطری را هشدار مىدهم.
به نظر مىرسد حکومت ولایتی ما تصمیم حیله گرانه ای گرفته است.
پس از آنکه مردم فهمیدند با دشمنان ولایت در بازداشتگاه ها چه رفتار وحشیانه ای شده اشت، رفتاری که دشمن با دشمن خودش نمىکند و اینک هیاتی های رزمندگان با دختران جوان سبز چنان کرده اند... اتاق های فکر اطلاعات رهبری ظاهرا راه حلی ولایت پسندانه یافته اند و از این همه عقل و حیله گری خودشان کلی هم غش و ضعف کرده اند!
به نظر مىرسد قرار شده با شل کردن وضیعت امنیت عمومی و فرهنگی اخلاقی جامعه، آنقدر فجایع به دست خود مردم علیه همدیگر آفریده شود، که دیگر کسی یادش نماند در بازداشت گاه های پادگان های سپاه چه گذشته است.
همیشه دیکتاتور ها از مردم آگاه و پاک مىترسیدند. و راه حل کثیفی هم که به ذهنشان مىرسیده به کثافت کشاندن خود مردم است. این روزها بارها شاهد بودیم که در همین ماه رمضان، صدای کوبنده موزیک های وحشی بالا گرفته است. مزاحمت های جدی برای زنان به شدت افزایش یافته است. آدم ربایی ها مشاهده شده است. و واضح است این بخاطر باز شدن فضای امنیتی جامعه از بُعد جرم و جنایت است.
آنان که باز کردن اندک فضای سیاسی کشور را به معنای از دست رفتن قدرت ولایت معنا کردند، اینک برای مجرمین ببینید چقدر مهربان شده اند. مزاحمت و تجاوز جنسی طی یک هفته ی اخیر، به شدت افزایش یافته است. و مسلم است این اول راه است. ظاهرا پاییز سیاهی در پیش رو داریم. فصلی که در پایان آن، همه آنقدر داغ و کثافت مشاهده کرده باشند، که همه فجایع انتخاباتی از ذهن هایشان برود.
این است ولایت نابب امام زمان!
این است سید علی!
خدایا! این نظام کثیف و نجس جمهوری اسلامی را همین امسال جمع کن...
یادمان باشد با چه نظامی طرف هستیم. نظامی که به این شیوه ها تمسک مىکند. یادمان باشد اگر در این وضع کنونی کوتاه بیاییم، اوضاع واقعا سیاه خواهد شد.

نکته ای هم به دوستان احمدىنژادی و پیروان ولایت:
در اوضاع آینده که امنیت عمومی به شدت افت خواهد کرد، آیا مىدانید چه کسانی از همه بیشتر آسیب خواهند دید؟ همان ها که برای احمدىنژاد به مصلی رفتند. همان ها که پول گرفتند و سهام عدالت تحویل گرفتند و به میدان ولیعصر آمدند. همان گروه هیاتی و رزمندگانی. یادتان باشد این شما بودید که با خودتان این کار را کردید. شما که موسوی را دشمن نامیدید. و اینک ببینید از دوست تان احمدىنژاد، چه بلایی بر سرتان خواهد آمد.
همیشه تاریخ عبرت ساز است. همیشه خدا عدالت را جاری مىکند. حال ببینید در پاییز سیاه پیش رو، با خانواده تان چه ها خواهد شد. با دختر و همسرتان چه خواهند کرد. ای شما که با دوستان تان در بسیج جمع شدید و به دختران پاک سبز تجاوز کردید. ظاهرا نوبت تجاوز های وحشیانه به زنان و دختران چادری شما رسیده است. این تصمیمی است که احمدىنژادتان برایتان گرفته است. کسی که فقط حکومتش برایش مهم بود. و همه شما، نوکران و پیاده نظام او شدید برای قدرت او. اینک نوبت انتفام الهی فرا رسیده است.نوبت داغ و اشک و گریه های شبانه شما، خود کشی های شما، تجاوز های به خانواده شما. از سوی اوباش و مجرمین حرفه ای که کارشان را خیلی بهتر از شما بسیجی های مُردنی بلد هستند.
در لحظات پیش رو، داخل بازداشت گاه ها را فراموش نکنید. ون های شخصی را فراموش نکنید. باتوم را از یاد نبرید. و هیات های منصور ارضی را وقتی عربده های پیروزی مىکشید. و گاهی که گفت موسوی و کروبی را در سحرها نفرین کنید، فراموش نکنید.

ظاهرا نفرین موسوی و کروبی است که به شما گرفته است.
پاییز خوبی داشته باشید!
یک پاییر خوب احمدىنژادی!!

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر