بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

خودکشان

وقتی احمدىنژاد در میدان ولیعصر تهران جشن بزرگ پیروزىاش را مىگرفت؛ خیال مىکرد حالا که امام زمان به او توجه نشان داده اند و بدون هیچ رایی، باز هم به ریاست جمهوری مفتخرش کرده اند؛ پس لابد باید خبرهایی پشت پرده باشد!
باید دست غیبی، آرام آرام خودش را نشان دهد. و پیروزىهای بین المللی باشد که یکی بعد از دیگری سرریز خواهد شد! و همان طور که مقام ولایت به او لبخند عطوفانه زدند، همه دنیا برایش کف خواهد زد!... دنیا به احترامش کلاه از سر برخواهد داشت. و همان طور که آقای محمدی گیلانی فرمودند: یا محمود عززّتنی!!
اما روزها گذشت و محمود دید که دنیا روز به روز دارد بیشتر و بیشتر به او نفرت مىورزد. و حتی دوستانی که او بارها برایشان پیام و نامه ی فدایت شوم فرستاده بود؛ کمترین اعتنایی به او نکردند. و اوبامای عزیز هم با همه تملقی که احمدىنژاد برایش کرده بود؛ همچنان بىاعتنا با او باقی ماند.
و احمدىنژاد افسرده شد!!
و اینک حتی اعلام شده که یک نشریه تخصصی در آمریکا، زهرا رهنورد را یکی از متفکرین برتر سال معرفی کرده است. حالا شما تصور کنید حال احمدىنژاد را!! که مىخواست نشان دهد رهنورد حتی مدرک دکترایش را هم شبیه دکتر کردان اخذ کرده است!!.. بگویم؟ بگویم؟
و حالا نگاه کنید به سایت شخصی احمدىنژاد، رجا نیوز که در این باره دارد خودکشان مىکند!
متن قرمز متعلق به رجانیوز، و در این آدرس قابل مشاهده است.
رهنورد را مي شناختيم. لااقل با آثار مكتوب‌اش آشنا بوديم، هرچند گاهي كم مايگي،‌ شتاب و حرف هاي تأليفي و جمع آوري شده، كتاب هاي او را برايمان از سنخ كتاب هاي علمي خارج مي كرد ولي خودمان را با اين اميد كه بالاخره زن ايراني مي نويسد و مي انديشد، راضي نگاه مي داشتيم و گاه‌گاهي مطالعه‌ي برخي كتاب هايش مانند "حكمت هنر اسلامي" را به‌خاطر نثر روزنامه اي و ساده اش براي نوآموزان رشته‌ي هنر توصيه مي كرديم.

آن هنگام كه ديديم مهندس موسوي در معركه‌ي انتخابات، خود را پشت چهره اي حقوق بشري و در پوششي كليشه اي از تبليغات زنانه مخفي كرده و دست در دست همسر شادمانش، پيام هاي عاطفي به هوادارانش مي پراكند،‌ مسأله برايمان جذاب‌تر شد. كار به جايي رسيد كه مهندس موسوي، همسرش را "روشنفكرترين زن ايراني" معرفي كرد و شگفتي ما را بر انگيخت. براي حرفه اي هاي كار تبليغات سياسي، سوءاستفاده‌ي اينچنيني از زنانگي البته حركتي منطقي، مدرن و هوشمندانه بود اما بسياري از انقلابي هاي با سابقه از اين رفتار موسوي شگفت زده بودند. اين كار را حتي اصلاح‌طلبان پيشين نيز انجام نداده بودند و حتي از سيد محمد خاتمي هم چنين فرافكني تبليغاتي نديده بوديم.

آخرين فيلم تبليغاتي مهندس موسوي اما حاوي نكته‌ي مهمي بود. او نياز داشت به همگان اثبات كند كه همسرش "روشنفكرترين زن ايراني" است. مشاوران مهندس موسوي براي اثبات اين مدعا، پوپوليستي‌ترين روش را انتخاب كردند. اين فيلم حاوي سكانسي شعاري بود كه در آن زهرا رهنورد به همراه فاطمه معتمد آريا –هنرپيشه‌ي محبوب ايراني!- در ميزگردي مشغول احصاء مسائل مربوط به زنان بودند.

اما شنبه‌ي پس از انتخابات، شايد مهم‌ترين بزنگاه براي كشف چگالي روشنفكري "روشنفكرترين زن ايراني" بود. من هم مانند بسياري از رفقاي دانشگاهي‌ام اگر به رأي العين مصاحبه‌ي رهنورد را با بي‌بي‌سي پرشين نمي ديدم، باور نمي كردم كه او، در اين مختصات زماني، هزار و چهارصد و اندي پس از بعثت رسول الله و تولد اسلام، سي سال پس از انقلاب اسلامي ايران، در عصر ديجيتال، در حالي كه كشور مان نزديك به چهار ميليون دانشجو و چندين هزار محقق و استاد دانشگاه دارد،‌ در حالي كه قرار است در 1404 كشور اول منطقه در علم و فناوري باشيم، در حالي كه همسرش -مهندس موسوي- رقيب انتخاباتي‌اش را به نخبه‌گريزي، تعصب و خرافاتي بودن متهم كرده است و... چنين سخنان عجيبي بر زبان بياورد. هنگام شنيدنش سرم را به زير انداختم و به‌حال روشنفكري ايراني،‌ به‌حال سياست ایرانی، به‌حال مدرك دكتري ايراني، به‌حال بازار كتاب‌مان، به‌حال خودمان و به‌حال همه تأسف خوردم.

مغز استدلال "روشنفكرترين زن ايراني" براي اثبات تقلب در انتخابات و پيروزي همسرش اين بود:

«يک سري نقاطي هستند که اصلاً مشخص است که خودش ملاک تشخيص نادرست بودن نتايجي است که وزارت کشور اعلام کرده است، مثلاً آذربايجان و ترک زبان‌ها هيچ وقت فرزند خودشان را نمي گذارند که به کس ديگري رأي بدهند... خود من لر هستم و موسوي هم بارها گفته من داماد لرستان هستم. بنابراين، اهالي لرستان موسوي را نمي گذارند به آقاي احمدي‌نژاد رأي بدهند. اين دو تا ملاک است و باقي موارد هم شبيه همين است.»

در همان ايام به طنز مطايبه مي گفتند كه معلوم نيست لرها بايد به دامادشان -موسوي- رأي بدهند يا به فرزندانشان -كروبي و رضايي-؛ و مي گفتند احمدي‌نژاد به آمار تهران اعتراض كرده و گفته من داماد تهراني‌ها هستم و تهراني‌ها هيچ وقت دامادشان را رها نمي كنند و به يك ترك زبان رأي بدهند!... و من با خود انديشيدم كه اگر چنين مهملاتي از زبان يكي از طرفداران احمدي‌نژاد شنيده مي شد با شامورتي‌بازي‌هاي تبليغاتي روزنامه ها و سايت هاي "آينده"ساز دوم خردادي چه بلاي خانمان براندازي بر سر او و تمام جريان اصيل انقلاب اسلامي نازل مي شد.

به يادآوردم كه از كسي شنيده بودم "فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن می‌زنند"؛ و اين بار هم تمام انبان فرهنگي و فكري ايران زمين و ميراث متعالي و مترقي خميني كبير(ره) توسط "روشنفكرترين زن ايراني" به سخره گرفته شده بود تا بار ديگر تاريخ روشنفكري ايران از فرط شرمساري به كنج مطرود خويش بخزد و ادعاي رهبري و نخبگي را به كناري نهد، چه در حالي كه نصاب شكني و حضور 85 درصدي مردم مي توانست دستمايه‌ي سال ها تفاخر دموكراسي ايراني در جهان باشد، دخيل دانستن چنين انگيزه هاي جاهلانه و عصر حجري در انتخابات، طعم تلخ و گس عقب ماندگي تاريخي روشنفكري ايراني را در دهان ها باقي گذاشت و تمام رشته ها را پنبه كرد.

روز گذشته در اخبار خوانديم كه مجله‌ی امریکایی فارین پالیسی Foreign Policy در شماره‌ی اخیر خود (دسامبر 2009)، در گزارشی ویژه فهرستی از 100 متفکر برتر جهان را که ایده‌های بزرگ آن‌ها، جهان را در سال 2009 تغییر داده، منتشر کرده است و زهرا رهنورد را پس از باراك اوباما در رده‌ي سوم ليست قرار داده است! اينكه در اين ليست كساني چون اوباما، جرج سوروس، بيل گيتس، ديك چني و والكاو هاول حضور دارند، حقيقت را روشن مي كند اما شگفتي از آن است كه رهنورد براي كدام ايده‌ي بزرگ جهاني، متفكر برتر شناخته شده است؟! حسي كه پس از شنيدن اين خبر برانگيخته شد، ما را ياد شنيدن خبر اهداي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي انداخت و دوباره ياد اين جمله كه: «فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن می‌زنند»؛ و تا وقتي موجود جانداري باشد كه محمل زيست و تكثير انگل باشد، انگل به حيات خود ادامه مي دهد. انگل ها موجوديت قابل ذكري ندارند. آنها از جهل و هيجان متعصبانه‌ي مردم ارتزاق مي كنند. حيات آنها بالعرض است و تا وقتي محملي براي رواج جهل باشد، به حياتشان ادامه مي دهند. سالهاست روشنفكري مغرور و متبختر ايراني در كنج تاريك جهل از بدن بخشي از اقشار روشنفكرزده ارتزاق كرده و هرگاه فرصتي يافته، مدعي رهبري توده شده است. يادمان باشد امام(ره) بارها گوشزد كردند كه روشنفكري غرب‌زده، مايه‌ي همه‌ي بدبختي‌ها و عقب‌ماندگي‌هاست .

گردهمایىهای مختصر

روز شانزدهم آذر در پیش است. و باز هم گروهی از جامعه قصد راهپیمایی دارند. ما پیش از این با تمرکز جنبش سبز فقط بر روی راهپیمایىها هشدار داده بودیم. اما ظاهرا قرار نیست به هر نظری توجه شود. اما ما چیزی که به نظرمان درست مىآید، بیان مىکنیم.
حالا هم مخالفتی با تظاهرات شانزدهم آذر نداریم. اما مىگوییم این روزها متعلق به بخشی از جامعه است نه همه جامعه. این گردهمایىهای مختصر چندان قدرتی ندارد. و علت برخورد خصمانه با آن، این است که طرف مقابل جنبش سبز تعادل روانی ندارد. وگرنه دلیلی بر وزن زیاد این گردهمایىها نیست.
ما پیش از این در هنگامه های قبل از روز قدس هر طور که توانستیم هشدار دادیم این قدر پىدرپی مردم را به خیابان دعوت نکنید. و کار را بگذارید برای روز قدس. و مگر قرار است در خیابان چه کار کنند، که این قدر بر روی این کارها تمرکز مىکنید؟ علاوه بر اینکه چنین پىدرپی بودن، مردم را خسته مىکند. و دیدیم همان طور هم شد. و روز قدسی که مىتوانست جمعیت عظیمی را به خیابان بیاورد، عملا با بایکوت مردم روبرو شد. و چیزی حدود صد هزار نفر بیشتر به خیابان نیامد. آنهم فقط در محدوده همان هفت تیر و کریمخان و بلوار کشاورز معروف!
حالا هم هر چه مىگوییم توجه نمىکنید. از خیلی وقت پیش باید همه تمرکز را مىگذاشتید روی راهپیمایی عظیم 22بهمن. بقیه روزها را چندان زیر ذره بین نگذارید. مشاوره های اشتباه به میرحسین موسوی ندهید تا او روز 13 آبان را سبزترین روز سال بنامد.
به هر حال برای همه کسانی که اهل تفکر و تامل هستند عرض مىکنیم روز 22بهمن مىتواند سرنوشت سار باشد. اگر میلیون ها نفر در سراسر کشور با پرچم های سبز این روز را فتح کنند، و همه سپاه و نیروهای ولایت با استفاده از صداسیمای شخصی، فقط اقلیتی ترحم برانگیز به نظر برسند؛ کار تمام خواهد شد. یعنی هم یک حضور است و هم خودش یک رسانه عینی است. چیزی شبیه یک رفراندوم خواهد بود.
ما که کار خودمان را مىکنیم. مىکنیم تا نمرود زمان را تا لبه پرتگاه بدرقه کنیم. و هر کس هم مىتواند در این حضور چشم نواز شرکت کند.
مىگویند زمانی که ابراهیم را به آتش انداختند؛ پرنده ای منقارش را پر از آب کرد و روی آتش ریخت تا آن خاموش کند. کسی به او گفت آخر اینچنین آتشی با این مقدار آب خاموش مىشود؟ این چه کاری است که تو مىکنی؟
پرنده پاسخ داد: آتش خاموش نمىشود. اما من مىخواهم ابراهیمی شوم...!

رازهاي امنيتي

بايد مقاومت‌ها را شكست. و اين راه‌هاي پيش‌پاافتاده‌اي دارد. در همه‌ي دستگاه‌هاي امنيتي دنيا، سالهاست كه انجام مىگيرد.
پس بجاي كار سنگين روي همه‌ي بازداشت‌شده‌ها، فقط روي دو نفرشان كار كرديم. دو تا از ضعيف‌ترين‌ها.
و جلسه‌ي اول دادگاه را غير از آنچه همه فكر كردند، براي اين سامان داديم كه خود بازداشتي‌ها اعترافات همديگر را ببينند. باور كنند كه همه‌ي چيزهايي كه در اتاق‌هاي بازجويي بهشان گفته‌ايم، حقيقت دارد. وقتي با چشمشان ديدند كه ابطحي و عطريانفر چطور مثل بلبل هرچه را خواسته بوديم، گفتند؛ باورشان شد كه حتي روزنامه‌هايي هم كه توي زندان دستشان مي‌داديم؛ واقعي است.
اين يكي از رازهاي امنيتي بود كه انجام داديم. در حاليكه همه خيال مي‌كردند هدف اصلي، همان پخش تلويزيوني است.
واقعيت اين است كه شرايط بازجويي امنيتي آنقدر سنگين است كه زنداني، در يك مقاومت دروني قرار مىگيرد. و كمتر چيزي را باور مي‌كند. و اين حيله، يكي از روش‌هايي بود كه به زنداني حالي مىكنيم اوست كه غيرواقعي شده؛ و آنچه ما به او مىگوييم همان واقعيت اصلي است. و اين گونه حتي متّفكرترين زنداني‌ها هم خواهند شكست.
شايد اولين كساني كه شكستند، پيش همرزمان‌شان هميشه شرمنده بمانند كه مقاومت ديگران را هم شكسته‌اند. حال دليل آن شكستن‌شان، هر چه مىخواهد بوده باشد.
راستي مىدانيد چگونه بازداشت كردن‌ها، چيدمان شد؟ چرا اين "افراد" بازداشت شدند؟ و چرا آزاد شدند الان؟
خواهيد دانست.

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

مجری افشار

به نقل از کبک آگاه:
افشار را یادتان هست؟همان اخبارگو که سال ها پیش همه جا پیچید دختر چهارساله اش پاک کن را بی هوا بلعیده و از دنیا رفته.جدیت،تسلط و صدای پرصلابتش همیشه گرم تر از همکارهایی مثل حیاتی بود که خوش خدمتی از سر و رویشان می بارید همیشه.از آن روزهای مرگ فرزند به بعد موهایش با سرعت باد رو به سفید شدن گذاشت. خواهرک او را در مغازه ای دیده.گفت می خواستم کنایه ای بزنم تو مایه های ننگ ما ننگ ما صدا و سیمای ما.چپ چپی نگاهش کردم.فروشنده گفت...
آقای افشار خیلی وقته نمی بینمت اخبار بگی.افشار پاسخ داده من بعد از انتخابات دیگر با آن تلویزیون کاری ندارم.حتما همه تان حال خواهرک را خوب می فهمید که چقدر شرمنده شده.رو به افشار گفته درود بر شما. درود بر او که نه بیانیه ای داد و نه نامه ای.بی سر و صدا از دروغگویی که نه،از گفتن دروغ های بزرگان کناره گیری کرد.درود بر او که عواقب این کار را به جان خرید بدون هیچ پاداشی.چه چیز برای یک اخبارگو ارزشمندتر از محبوبیت در میان مردمش است؟او بزرگترین فرصت محبوبیت را بی سر و صدا سپری کرد.درود بر او که فقط برای دلش،فقط برای سرزمینش تحریمی بزرگ انجام داد.تحریمی که هنوز که هنوز است رهبران سیاسی جنبش سبز جرات طرح آن را ندارند؛اعتصاب. به هر حال خوشحالم که در این مدت 5 ماهه فقط به حیاتی دورو و نان به نرخ روز خور فحش دادم.احتمالا از این دست آدم های بی سر و صدا در جنبش سبزمان کم نیستند.

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

این تجهیزات جدید که ده سال پیش نبود!!

بعد از اینکه پسر ناز ولایت، در سفر به آمریکای لاتین و آفریقا، دور دنیا را مىگشت؛ کشورهای غربی در تدارک قطعنامه جدیدی در آژانس اتمی بودند. و همزمان با بازگشت این نفس ولایت، یکی دیگر از شکست های سنگین عرصه دیپلماتیک برای نظام ولایت آستان پدید آمد. و بله، ایران به شدت محکوم شد! و به ایران دستور داده شد هر چه سریعتر مرکز اتمی قم بسته شود.
بعد از این، عرصه تصمیمگیری برای مردان ولایت تنگ شد. و همه رو به سوی آن پدر مظلوم رفتند تا شاید خودشان با همان انگشتان ولایت و آن تصمیم های داهیانه همیشگی، نقطه کور را باز کنند و فضای شادىبخشی را بر سر مسوولین فداکار ما بگشایند.
برای همین بود که در این شرایط حساس، جلسه ی بسیار مهمی در حضور مقام معظم رهبری برگزار شد. در این جلسه که مقام عظمای ولایت هم حضور داشتند، فرمانده معظم کل قوا به سخن آمدند و فرمودند: حالا باید چکار کنیم؟ که رهبر معظم انقلاب جواب فرمودند: ما چشممان به آسمان است تا کمک برسد. این جا بود که مقام معظم فرماندهی کل قوا زیر لب ذکر فرمودند. بعد از این دوباره مقام معظم رهبری لب به سخن گشودند و در تصمیمی شگفتىساز، مشکل را حل فرمودند.
ما از فضای این جلسه به کلی محرمانه، صدابرداری کردیم. که با توجه به تجهیزاتی که اسرائیل و بقیه استکبار جهانی در اختیارمان گذاشته، کار چندان سختی نبود. اینک متن آن تصمیم ولایی را برای شما پخش مىکنیم.
برای شنیدن صدای جلسه، دکمه پخش زیر را با آن دستان ولایتمدارانه خودتان لطفا بفشارید: (تقبّل الله)




۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

سبز ممنوع!

داستان طنز زیر در سایتها بود؛ به نظرم فوق العاده است!
این داستان كوتاه در وزارت ارشاد اجازه چاپ نگرفت تا اینكه نویسنده ملزم شد هركجا واژه ی سبز به كار رفته به رنگ دیگری تغییر دهد! از زرده میدان تا زردوار شاگرد راننده اتوبوس مرتب داد میزد: زردوار، زردوار ... بدو حركت كردیم ... زردوار جا نمونی. زردعلی نفس زنان خودش را به اتوبوس رساند، نوجوانی زرده رو كه هنوز پشت لبش زرد نشده بود، یك كیسه گوجه زرد را به زور با خود حمل میكرد، بعد از اینكه كیسه ی گوجه زرد را در صندوق بغل اتوبوس گذاشت نفسی كشید و سوار شد. حق داشت نفس نفس بزند، طفلكی از زرده میدان تا ترمینال با آن بار سنگین گوجه زرد پیاده آمده بود. زردعلی چند ماهی میشد كه از زردوار آمده بود تهران برای كار، او در یك مغازه ی زردی فروشی شاگرد شده بود، تمام روز با میوه جات و زردیجات سر و كار داشت و گاهی به سفارش مشتری زردی هم پاك میكرد، آخر وقت ها هم فلفل زردهای درشت را به سفارش كبابی محل جدا میكرد. حالا در موسم زرد بهار با اشتیاق فراوان قصد برگشت به روستای سرزردشان را داشت. دلش برای خوردن زردی پلو كنار خانواده پر میزد، فكر می كرد امسال حتما خواهرش دوباره برای باز شدن بختش تمام وقت زرده گره زده است، در این بهار كاملا زرد با آن زرده زاران بكر و دست نخورده، دویدن روی تپه های سرزرد، غلطیدن روی زرده ها دیوانه اش كرده بود. هنوز شاگرد راننده فریاد میكرد: زردوار بدو كه حركت كردیم زردوار بدو. راننده اتوبوس داشت برای همكارش تعریف میكرد كه چطور مامور راهنمایی رانندگی بر سر عبور از چراغ زرد كه زرد نبود بلكه زرد بود او را متوقف و طلب رشوه كرده بود. زردعلی بیقرار حركت كردن اتوبوس بود، از سر بی حوصلگی تزئینات جلوی اتوبوس را از نظر میگذرانید، خرمهره های آویزان از آینه - دسته گلها و زرده های روی داشبورد پرچم زرد و سفید و قرمز ایران - شعری كه قاب شده به ستون وسط چسبیده بود (من چه زردم امروز) وكنار زردعلی سیدی با شال و كلاه زرد نشسته بود، بیتابی او را كه دید با لهجه ی زردواری گفت: چیه فرزندم؟ دلت شاد و سرت زرد باد، چرا اینقدر نگرانی؟ زردعلی با ناراحتی جواب داد: اینجوری كه معلومه نصف شب میرسیم زردوار، سید كلاه زردش را روی سر جابجا كرد و ادامه داد: بالاخره می رسیم حالا یك كم دیر بشه چه اشكالی داره ؟ بعد یك مشت چاغاله ی زرد ریخت تو مشت زردعلی و گفت: برگ زردیست تحفه ی درویش. تقریبا همه به تاخیر در حركت اتوبوس اعتراض داشتند جز دختری كه در صندلی سمت چپ زردعلی نشسته بود، با چشمانی زرد كه سرگرم خواندن روزنامه ی كلمه زرد بود. در همین بین بود كه ناگهان یكی از نیروهای ضد شورش جلو اتوبوس زرد شد و با تحكم گفت: این اتوبوس توقیفه. راننده با دستپاچگی پاسخ داد: چرا؟ ما كه خلافی ... ، ولی قبل از آنكه جمله ی راننده تمام شود با باتوم محكم كوبید روی شیشه و نعره زد: مرتیكه حالا دیگه اتوبوس زرد تو جاده راه میندازی؟

یک مُشت سوسول !


من این پوستر را نمىپسندم.
یعنی چی "دیکتاتوری استبدادی دینی"؟
اول اینکه دیکتاتور و استبداد تقریبا به یک معناست. پس باید نوشته مىشد: دیکتاتوری دینی.


دوم اینکه ما اصلا دیکتاتوری دینی نداریم. آن دینی که رسما و علنا و کاملا واضح گفته: "لا اکراه فی الدین" (یعنی: در دین، اجبار وجود ندارد) اصلا دیکتاتوری را نفی مىکند. کرده است. سالها پیش در متن قرآن.


دین اسلام، برپادارنده آزادی کامل و واقعی و مطلق است. پس چه معنایی دارد چیزی به اسم دیکتاتوری دینی تعریف کرده اید؟ حداقل باید مىنوشتید: دیکتاتوری به اسم دین. که این هم باز چنگی به دل نمىزند. مثل اینکه بگوییم: پاییز به اسم بهار! سیاه به اسم سفید!


و آیا با نگاه به عملکرد امروزی حاکمان ایران، شما اثری از دین در آنها مىبینید؟ که دیکتاتورىشان را دیکتاتوری دینی نام نهاده اید؟ یعنی این اوباشی که سر پیرزنان وسط خیابان باتوم مىکشیدند، نیروهایی دینی بودند؟ آنچه ما دیدیم که بیشتر شبیه مجرمین تازه آزاد شده بودند...


اسلام، مظهر آزادی است. و درونش چیزی به اسم دیکتاتوری وجود ندارد.


ضمن اینکه بدانیم هر حمله ای ولو ناشیانه و تلویحی به دین، جنبش سبز را از توده ی مردم خالی خواهد کرد. و روز به روز آن را مختص به کسانی مىکند که دیکتاتورها راحتتر مىتوانند بگویند: سبزها یک مُشت سوسول اند!


حال چرا ناآگاهانه به دیکتاتورها کمک مىرسانید؟

۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

سبز ، آبی ، سرخ !

با توجه به بيانيه‌ي اخير ميرحسين موسوي، نكاتي به ذهنم مي‌رسد كه لازم مىدانم بيان كنم.
به نظر مىرسد كشور با حوادثي روبروست. و در اين ميان وظيفه‌ي دلسوزان واقعي ايران كاملا مشخص است.
راستي اگر قرار است حمله‌اي نظامي عليه كشور صورت گيرد، وظيفه‌ي ما چه خواهد بود؟
خوب مىدانيم اين بسيجياني كه باتوم بر سر مردم كشيدند، كساني نيستند كه جلوي دشمن اين مردم بايستند. خوب مي‌دانيم اوباشي كه در خيابان‌ها ديديم، اگر از پادويي براي سربازان بيگانه خوشحال نشوند؛ ناراحت هم نخواهند بود. خوب مي‌دانيم آنها كه پول گرفتند تا دختران را وسط خيابان‌ها كتك بزنند، فردا هم پول خواهند گرفت تا مردان و زنان ايراني را تحويل ارتش بيگانه دهند. و خوب مي‌دانيم سپاهي كه بجاي آنكه به فكر انديشه‌هاي نظامي باشد، در حال بالا كشيدن كارخانه و شركت و كنسرسيوم است؛ در هنگامه خطر، چمدان‌هايش را برخواهد داشت و به نزديك‌ترين نقطه امن فرار خواهد كرد. و خوب مىدانيم ايران، به غير از ما كسي را ندارد.
پس وظيفه‌ي ما در آن هنگام، كه اين سرزمين با خطر حمله بيگانه روبرو باشد، چيست؟
آيا بايد همانند مردم افغانستان و عراق، خوشحال باشيم كه ارتشي از فراسوي مرزها آمده و ديكتاتورهاي خونريز ما را عقب رانده است؟ آيا بايد منتظر سرنوشتي باشيم كه در كشورهاي سوخته و دردمند عراق و افغانستان تا همين امروز برپاست؟
هرگز!
پيشواي بزرگ سبزها گفت چيزهايي هست كه از آرمان سبز ما هم بزرگتر است.
آن هنگام كه ايران در معرض خطر آمريكا و ديگران باشد، اين ما هستيم كه اسلحه به دست خواهيم گرفت و از ديارمان دفاع خواهيم كرد. ما هرگز از فرط نفرت به ديكتاتورها، به دامان ناپاك بيگانه پناه نخواهيم برد. به آنها دلخوش نخواهيم كرد. آنها را دوست نخواهيم گرفت. كه دوست ما هيچگاه نبوده‌اند. آنها فقط و فقط به فكر منافع خودشان بوده و هستند. و آن گاه كه كشوري را از دولت و حكومت قوي و مردمي خالي ببينند، طمعشان افزون‌تر خواهد شد و به خود هرگونه اجازه‌اي خواهند داد. و اين زياده‌خواهي خودشان را هم البته با انواع تعابير دلفريب خواهند آراست!
اينجا افغانستان يا عراق نيست. در اينجا مردمي فرهيخته زندگي مي‌كنند. مردمي كه به راحتي توطئه‌ها را در مي‌يابند. دوست را از دشمن تشخيص مي‌دهند. و حساب طمعكاران را به خوبي خواهند رسيد.
ما از ايران دفاع خواهيم كرد. در مقابل هر ارتشي. هر رييس جمهوري بيگانه. سياه باشد يا سفيد؛ فرقي ندارد. هر كه به ايران ما نزديك شود، هر كه بخواهد از شرايط ناهنجار داخلي ما بهره ببرد، هر كه در روساي ضعيف‌النفس و ديوانه ما طمع كند، بايد بداند اين ماييم كه با بندبند وجودمان از ايران دفاع خواهيم نمود.
ارتش آمريكا اگر مىخواهد بچشد ضرب شست جوانان سبز ايران را، فقط يك قدم جلو بردارد. آنچنان درسي حاليشان كنيم، كه تا سالها رقيب جمهوري‌خواه از ته دل به اينان بخندد!
كاملا مشخص است احمدي‌نژاد در برابر يك حمله‌ي نظامي نخواهد ايستاد. به رجزهايش، خود او هم توجه نمي‌كند. همين موجود بود كه براي انرژي هسته‌اي چه‌ها كه نمي‌گفت! اما ديديم در عمل چه مفتضحانه تسليم بي‌قيدوشرط شد. در زمان يك خطر واقعي هم اين يهودي‌زاده‌ي بدنام، خيلي زود دست‌هاي كوچك و سياهش را بالا خواهد برد.
ما يادمان هست صدام در هنگامه‌ي نبرد چه كرد. يادمان هست چه رجزها كه نخواند. و چه مفتضحانه تسليم شد. تا آنجا كه به قوت بايد گفت خودش در طرح تحويل آسان عراق به آمريكا دخالت داشت. صدام‌هاي ما هم آماده‌اند تا ايران را به بيگانه تحويل دهند. آماده‌اند ايران را بفروشند.
و همان‌طور كه صدام و دولت صدام تا آخرين لحظات حكومت كثيفش، مردم عراق را زير داغ و درفش گرفته بود؛ اين‌ها هم تا آخرين روز، مردم خودشان را خواهند دريد. و بعد در توافقات پنهاني -كه بارها نظايرش را شاهد بوده‌ايم- همه كشور را دودستي تحويل آمريكا خواهند داد.
صدام ما هم مانند نسخه‌ي عراقي‌اش، سخت ضعيف و ترسوست. به همان مقدار وحشي در برابر مردم خودش است. و به همان اندازه بُزدل در برابر دشمني واقعي است. پس اگر كار را به دست صدام بسپاريم، همان سرنوشت در انتظار ماست كه بر سر مردم عراق آمد. مردمي كه به راستي و سوگمندانه امروز هيچ چيز ندارند. مردمي ثروتمند، اما به سختي نادار!
لكن اينجا سرزمين ايران است. مهد آزادي و تمدن. هزاران روشنفكر آزاده اينجا سُكني دارند. آنها نخواهند گذاشت بر سر اين مردم آن بيايد كه در شرق و غرب ما پياده شده است.
آمريكا يا اوباما يا هر سياه‌سفيد ديگر! بداند با اولين نشانه‌هاي حمله‌ي نظامي به اين سرزمين، تك‌تك جوانان پرشور و غيور ســـبـــز، پادگان‌ها را تصرف خواهند كرد. سلاح‌ها را بر دست خواهند گرفت، و نخواهند گذاشت تسليم‌هاي پشت پرده، اجرايي شود.
اينجا مهد دلاوران است. در اولين لحظات اين حمله‌ي احتمالي، همه‌ي ما نوك پيكان مبارزه را از حكومت، به سمت دشمن بيگانه خواهيم گرداند. ديگر برايمان فرقي نمي‌كند كه رييس جمهور چه كسي باشد. اين برايمان مهم خواهد بود كه پاي بيگانه را در اولين سواحل جنوب، قلم خواهيم كرد.
اين را اوباما، سياه باشد يا سفيد، خوب بداند.
پرچم سبزمان را به اهتزار درخواهيم آورد. لباس رزمي كه اين روزها كنارش نهاده‌ بوديم، به تن خواهيم كرد. آن خوي حماسي و جنگاوري‌مان را به هر متجاوز جسوري نشان خواهيم داد.
امروز از مبارزه‌ي بدون خشونت حرف مىزنيم. و فردا چنان حماسه‌اي خلق خواهيم كرد، كه شاهنامه‌اي جديد بنويسند از پهلواني‌هاي سهراب‌ها و رستم‌هاي جديد سبزي كه غيور زيستند، و غيور خواهند مرد.
ما سبزيم. سبزتر از بهار. تا انتها مىايستيم. و اگر چه سرخ شويم، باز هم سبز خواهيم آراميد.
ما منتظريم تا خليج فارس را به گورستاني آبي براي كماندوهاي دشت‌هاي ميزوري، اوهايو و ميشيگان تبديل كنيم.
سياهان و سفيدان عزيز! اي گماشته‌هاي ارتش آمريكاي پهناور! اينجا مردمي به سختي منتظر شمايند. با اسلحه‌هايي تافته.
پس خوش آمديد!

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

ارتش بیست میلیونی

میرحسین به مناسبت روز بسیج، پیام هوشیارانه ای صادر کرد. به نظر مىرسد همه مسوولان امروزی سپاه و بسیج همه توانشان را به کار گیرند تا این پیام به گوش بسیجىهای امروزی نرسد. حتما خبرگزارىهای بدنامی چون فارس، برای این پیام، پروژه هایی خواهند داشت. شیوه ی همیشگی انجمن ججتیه، انگ زدن بوده است. پس باید فهمید که فارسىها با این پیام، آب در لانه شان افتاده است. و در تلاش اند چیزی بیابند تا انگ مناسب این پیام را بیابند، و به رسالت همیشگىشان یعنی آلوده نشان دادن حقیقت بپردازند.
خواندن این پیام را به همه کسانی که اندکی از اعتقاد به گذشته این انقلاب و رهبرش خمینی در وجودشان مانده، توصیه مىکنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
پنجم آذرماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی امام خمینی و فرصتی است تا این نهاد موثر در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گیرد. بسیج چه بود و چه هست و چه باید باشد؟ بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، یاران پیامبر (ص) را به یاد می‌آورند.
علاوه بر این، بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت]ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت.
و بسیج جلوه‌گاهی بود برای ظهور یکپارچگی اقشار و سلیقه‌های گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.
اگر بسیج به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخی ملت ما تبدیل شد به خاطر توجه به چنین رمزهایی بود، والا از صرف یک نام چنین هنرهایی ساخته نیست؛ هنر تبدیل انسان‌هایی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پایدار ماندن و پیروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی و بزرگ قرار گرفتن.
اینک نیز داستان همین است. نوعی از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعی از جملات و طلسم‌ها…. نیستند که مدرسه‌های عشق و انسان‌های بزرگ می‌سازند. تمامی بسیجیان نامدار و گمنامی که ایمان و ایران به آنان افتخار می‌کند به صرف ادای چند حرف در میادین سابقین قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در این جهان کیست که در بوته‌های فتنه آزموده نشود؟
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟
و لقد فتنا الذین من قبلهم و لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین
به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغ‌گویانند.
اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه‌ را از بیراهه‌ تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.
اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن. پاسخ پیامبر (ص) را به تمامی این تردیدها بشنوید که وقتی فتنه همچون پاره‌های شب تاریک شما را فرا گرفت باید به قرآن رو کنید. قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند؛ کتابی که به سوی بهترین راه‌ هدایت می‌کند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان می‌دهد تا با راستگویان باشیم.
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.
ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.
بسیج چه بود و چه خواهد بود و چه باید باشد؟
بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.
برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاه‌ها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده می‌شوند. مگر نمی‌گوییم عنوان‌هایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، و امثالشان محمل‌هایی است تا قدرت‌ها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمان‌هایی باشند از آنها فاصله می‌گیرند؟ مگر می‌خواهند مکتب‌شان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن می‌کنیم و ملاک بی‌دینی قرار می‌دهیم؟ دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس می‌گیرد زخمی شود؛ زخم‌هایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابان‌ها می‌بینند.
بسیج نیز سی سال پیش از این همچون یک بوته گل و یک پارچه نور متولد شد. آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستی‌ها و قشری‌گری‌هایی که با نام دین به مردم فروخته می‌شود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدون‌تنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آیا چنین کسانی باید در خیابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببینند و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه می‌دهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر می‌کنند کشته شوند؟
و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم
و مردمی را که به دادگری امر می‌کنند به قتل می‌رسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.
بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش‌رویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.
کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.
حال کسانی در داخل کشور می‌خواهند این سرمایه را از ما بگیرند. در مقابل نمایش‌های آنان مردم یا نمی‌ترسند، که نمی‌ترسند، و این آخرین حربه هم از آنان سلب می‌شود، و یا خدای ناکرده می‌ترسند. در آن صورت آیا اسباب‌بازی‌های جنگی از تمامیت این کشور حفاظت خواهدکرد؟
بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌شویم؛ تا جایی که اگر معدودی از متصدیان این عملکرد ماموریت‌های خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگیریم. ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند.
و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم.
میر حسین موسوی
۱۳۸۸/۰۹/۰۴

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

علي هم رفت!


خبر هم يكباره بود و هم سبك: علي كردان درگذشت!
علي كردان كه با كارهاي ناب احمدي‌نژادي‌اش، داد همه را درآورده بود؛ سرانجام با مرگ، خاموش شد. مرگي كه شايد هيچ كس را خوشحال نكرده باشد.
علي كردان گرچه با بي‌حالي‌هايش و بي‌توجهي‌هايش به افكار عمومي، يك نقطه عطف بود؛ اما فقط يكي بود از هزاران دستپخت‌ اين نظام مقدس.
علي كردان خيلي فرق نداشت با بقيه‌ي نيروهاي اين نظام. او هم مانند بقيه، بدلي بود و نااصل. قضيه فقط به مدرك آكسفوردي‌اش برنمي‌گشت. اصولا سربازان اين نظام، همگي اهل بلوف‌اند و دغلبازي.
شايد ادامه علي كردان همين انتخابات مضحكي باشد كه در 22خرداد صورت گرفت. و در حاليكه همه‌ي مردم چيزي ديگر را مىخواستند، يك نتيجه‌ي بدلي اعلام شد كه: ميليون‌ها نفر احمدي‌نژاد را مىپرستند!
همانند مدرك دكترايي كه علي كردان از آكسفورد گرفته بود. و اگر احمدي‌نژاد دو روز بعد از انتخابات فرمايشي‌اش، در ميدان وليعصر شروع كرده بود به رجزخواني و سرود پيروزي خواندن؛ علي كردان هم براي مدركي كه هرگز نگرفته بود، در سر دانشگاهي كه لياقت استادي‌اش را نداشت، به شاگردانش مىگفت: ما در آكسفورد چقدر زحمت مىكشيديم براي درس خواندن، و شما چقدر!!
شايد به نظر آيد علي كردان يك نسخه‌ي كوچكتر از احمدي‌نژاد باشد. اما اگر خوبتر نگاه كنيم، زير تا بالاي اين نظام مقدس دچار عارضه‌ي كردانيسم است.
نظامي كه در فساد مدفون است، و خود را مقدس مي‌داند! نظامياني كه عُرضه كمترين جنگي را نخواهند داشت، اما جلوي مردم رجز مي‌خوانند كه از آمريكا هم نمي‌ترسند! روحانيوني كه هيچ ريسماني به آسمان‌ وصل ندارند، ولي خود را نمايندگان خدا در زمين مي‌خوانند! و رهبري كه يك روز هم درس علوم ديني نخوانده است، درحاليكه خود را مرجعي عالم و نائب امام زمان، آن همه بطور انحصاري و انفرادي مي‌داند!
اصولا اين نظام يك كردان بزرگ است. و كردان يك قرباني كوچك از تعاليم اين نظام.
حباب‌هايي كه خود را خوب باد كردند، و بعد به سادگي تركاندند.
كردان به سادگي از بين رفت. شايد همانند اين نظام. كه سالها براي رفتن‌اش خدا خدا كرده‌ايم. اما وقتي رفت، احساس مىكنيم اصلا هيچ اتفاقي نيافتاده است. چرا كه هيچ وقت هم نبوده است.
آخرين جمله را از روزنامه كيهان وام گرفتم زماني كه سعيد حجاريان ترور شد. و حسين شريعتمداري براي پنهان كردن شادي زائدالوصفش، شبيه اين جمله را تيتر سرمقاله‌اش كرده بود:
"و نوبت به علي رسيد!"

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

رقص آهنگراني


امشب براي اولين بار يك كليپ از صادق آهنگران پخش شد از شبكه سه، به نام "يا علي يا علي يا مولا". ريتم تند اين نماهنگ شگفت‌زده‌ام كرد!
ايام ماه رمضان بود كه در بخش نظرات يك وبلاگ، مطلبي از پسر آهنگران منتشر شد كه خيلي زود در صدر سايت‌هاي خبري قرار گرفت.
در آن نوشته، حال عمومي آهنگران به شدت نااميدكننده توصيف شده بود كه از اوضاع كنوني كشور ناراحت است. حتي در آنجا گفته شده بود وي دچار ديابت عصبي شده است!
اندكي نگذشت كه خبرنگاران امنيتي تلويزيون، حاج صادق را در فرودگاه مهرآباد شكار كردند! و با او مصاحبه‌اي صورت دادند و او به شدت و حدّت و خيلي محكم چنان نوشته‌اي را از سوي پسرش تكذيب كرد!
و از آن روز به بعد صادق آهنگران تبديل شد به مرد شماره يك مدّاحان كشور، كه حتي منصور ارضي را هم پشت پا گذاشته است!
يادمان نمىرود وقتي نمايندگاني از مجلس گفته بودند در جلسه‌ي تحليف احمدىنژاد شركت نخواهند كرد، ناگهان همه شاهد حضور چند نفر از همان تهديدكنندگان در تحليفيّه بودند! بعدا فاش شد فرزند يكي از آنان را بازداشت كرده‌ بودند و گفته‌ بودند اگر در مجلس حاضر شود، او را آزاد خواهند كرد! و زمان آن مربوط بود به آشكار شدن كشته شدن پسر آقاي روح‌الاميني.
به نظر مىرسد كشتن محسن روح‌الاميني يك عمل از پيش طراحي شده باشد. به چه دليل؟ بخاطر آنكه بتوانند حالي بعضي آقايان حكومتي كنند كه نظام مقدس با كسي شوخي ندارد و هر كسي كه مىخواهيد باشيد، ممكن است پسرتان را بدهيم دست سردار رادان!
و دادند. و چه بسا آن سخنراني‌هاي مقام عظما هم براي همين بود كه همه بفهمند شايعه‌اي در كار نيست و واقعا پسر روح‌الاميني را كشته‌اند!
نتايج:
اول اينكه به هيچ عنوان سردار رادان مجازات نخواهد شد. يعني از سوي مقام عظما مجازات نخواهد شد. (البته تيرهاي نيمه‌شبان جاي خودش را دارد) چرا كه فرامين ويژه را اجرا كرده است.
دوم، رفتار عجيب آهنگران هم غيرقابل باور نيست. بالاخره او هم پدر است!
سوم، كساني كه به نظام معتقدند، بيشتر در خطر قرار دارند. چرا كه اگر يك عضو انجمن پادشاهي به اعدام محكوم شده است، اما بهزاد نبوي ماه‌هاست در انفرادي است. و محسن روح‌الاميني را در ميدان وليعصر در 18 تير، كنار گوش بنده سوار ون كردند و دستانش را با دستبند پلاستيكي بستند و ساعاتي بعد سلاخي‌اش كردند. پس بي‌خود و بي‌جهت خودتان را به نظام منتسب نكنيد كه خطرش بيشتر است! همان بهتر كه آزاده باشيد و عقايد واقعي‌تان را بگوييد. تا خدا بيشتر محافظت‌تان كند.
اما عجب كليپ محشري بود! بيشتر از آنكه آدم را به اطاعت از سيّد‌علي تشويق كند، انسان را مىجُنباند!
ما از اين به بعد به اين نماهنگ مىگوييم: "رقص آهنگراني"!
خدا قوت حاج صادق! با يك رقص بىمقدار، جان پسرت را حفظ كردي!
عقل كه مىگويند يعني همين!
زپرت!

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

منافق جدید!

شاید محمد نورىزاد را بشناسید. کسی که فیلم های مستند متفاوتی مىساخت که هنوز هم گاه از تلویزیون پخش مىشود. و یکی از نویسندگان کیهان بود در همین روزنامه شریعتمداری. او بعد از انتخابات اخیر، با دیدن آنچه که با مردم شد؛ تکانی خورد و آشکارا از مردم دفاع کرد. دفاع کردنی که برایش گران تمام شد. تا آنجا که رفقای سابقش او را منافق جدید نامیدند! و مسوولان ارشاد هم گفتند از چاپ آثارش معذورند! وی اخیرا با یک جوان، در وبلاگش محاجه ای انجام داد که اینک نظر پایان خود را به او در همان وبلاگ درج کرده است. من اینک جوابی به آخرین یادداشت محمد نورىزاد به ذهنم مىرسد، اینگونه:
من پیش از این، جواب سفت و سختی به آقا رضا در وبلاگم دادم. اما باید اینجا به شما جواب بدهم و از خیلی حرفهای او دفاع کنم. اصولا شما اینجا "حرفها" نداشته اید. که فقط یک حرف دارید. و آن تقدس داشتن این نظام است. پس حرف امثال مصباح و عزیز جعفری و رادان تا آن بسیجی باطوم باز چیست؟ آنها هم که همین را مىگویند. و به همین خاطر به خودشان اجازه مىدهند برای این نظام مقدس هر جنایتی را مرتکب شوند. و این جنایاتشان را هم از نماز بالاتر مىدانند. (منظورم حرف اخیر جعفری فرمانده سپاه است)
برای روشن شدن بیشتر حرفم، شما را رجوع مىدهم به حرف های "حکیم" در روزهای آخری که در ایران بود. او در یک مصاحبه زنده تلویزیونی (که باید آخرین حرفهای زندگی سیاسی اش هم تلقی کرد) به مجری جواب داد: ما الان نظامی به اسم نظام بعثی در عراق نداریم. اصلا حزب بعثی وجود ندارد دیگر. هر چه هست صدام است و بس. چیز دیگر وجود ندارد. ما یک نظام صدامی داریم نه نظام بعثی.

حالا شما در ایران چیزی به اسم انقلاب اسلامی اصلا مىبینید؟ چیزی به اسم حکومت اسلامی؟ جمهوری اسلامی؟ یا همین لفظ عجیب غریب "نظام اسلامی"؟ هر چه هست مقام عظما است و بس. هر چه او بخواهد. هر چه او بگوید. هر رایی که او از صندوق ها بخواهد. هر شیوه ای که او بپسندد. هر تصمیمی که او بگیرد. هر متلکی که او بخواهد به مخالفینش ببندد. هر که را بخواهد بیگانه پرست بنامد. هر که را خواست غریبه بداند. هر که را خواست دانشمند فرض کند. کجاست این اسلام اصلا؟ آن اسلامی که بر مبنای حق بنا شده است.
پس جناب نورىزاد! یادتان باشد اگر سرباز این نظامید، جایگاه همه ی سربازان ظلم، جایی است در سوزنده ترین مناطق جهنم. آنجا که چنگیز و یزید و تیسمار نصیری همسایه های دیوار به دیوارتان باشند.
بهتان خوش بگذرد، با این نظام تان!

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

انحراف در مراجع

اتفاقاتي كه در يمن در حال وقوع است، برخي واكنش‌ها را در‌پي داشته است.
بيشتر اين واخوردها براي اين بوده كه گفته مي‌شود دولت يمن به همراهي عربستان سعودي در حال جنگ با قبايل شيعه‌ي شمال يمن است. و همين امر موجب شده برخي از مراجع تقليد هم در حد و اندازه‌هاي آقاي صافي گلپايگاني، اطلاعيه‌هاي تندي در اين‌باره صادر كنند.
اما مردم يمن آيا شيعياني مانند ما هستند؟ يعني به دوازده امام معصوم اعتقاد دارند؟ همه مي‌دانند كه اين طور نيست. و آنها شيعيان زيدي هستند. يعني آنها تا امام چهارم را قبول دارند. و بعد امام پنجم خود را جناب "زيد" فرزند امام سجاد مي‌دانند كه در راه مبارزه با خلفاي زمان خود به شهادت رسيده است. به آن معنا كه اين شيعيان، از امام باقر به بعد را اصلا امام نمي‌دانند! و براي همين به آنها شيعيان پنج امامي يا شيعيان زيدي گفته مي‌شود.
حال سوال ما از مراجعي سنت‌گرا مانند آقاي صافي گلپايگاني اين است كه شما چرا از ظلم و ستمي كه به مسلمانان سّني روا داشته مي‌شود؛ سخني نمي‌گوييد؟
غير از اين است كه مي‌گوييد آنها به ولايت ائمه معتقد نيستند، و لياقت دفاع را ندارند؟ حال سوال سنگين از شما اين است كه چرا شما از شيعيان پنج امامي يمن با آن اطلاعيه‌هاي تند دفاع مي‌كنيد در حاليكه آنها به ولايت هفت امام اعتقاد ندارند؟ اگر ميزان حق و باطل بودن براي شما اعتقاد ظاهري به امامان است، و فقط زماني به غيرت مي‌آييد كه بحث شيعيان ِ معتقد به ائمه در ميان باشد؛ اينك چرا از كساني با آن آب‌وتاب دفاع مي‌كنيد درحاليكه اين اهل يمن، نه به امام صادق اعتقاد دارند، نه به امام رضا، و نه به امام زمان؟
اگر براي شما انسان بودن چندان اهميتي ندارد، اگر ظلم و ستمي كه به مظلومان جهان روا داشته مي‌شود، چندان مهم نيست؛ چرا كه آنان شيعيان و پيروان ائمه معصومين نيستند؛ اگر گريه‌ي يتيمي در آن سوي دنيا كه حتي اسمي از ائمه و اسلام و كتاب آسماني مسلمانان به گوشش نخورده، اصلا مهم نيست؛ چرا كه او به امامان و معصومان معتقد نيست؛ سوال بزرگ جلوي شما اينك اين است چرا از شيعيان زيديِ يمن دفاع مي‌‌كنيد در حاليكه آنان به هفت امام معصوم هيچ اعتقادي نداشته‌اند؟
و البته سوال بزرگتري هم پيش پاي شما مدتي است خود را نمايان ساخته است:
آقايان مراجع خيلي شيعه‌گرا و خيلي طرفدار ائمه! آيا كساني كه در چند ماه اخير در همين بيخ گوش خودتان در ايران، زير شديدترين فشارها و كتك‌ها و شكنجه‌ها و انفرادي‌ها و تحقيرها و تجاوزها و حتي كشته شدن‌ها بودند؛ آيا اين جمعيت عظيم مظلوم سبز، پيرو ائمه و شيعيان كامل و دوازده امامي نبودند كه رگ غيرتي براي آه و داغ و اشك‌ نيمه‌شبان آنها نجنبانديد؟
مدت‌هاست كه مراجع، خود را از چشم مردم انداخته‌اند. به امروز و ديروز باز نمي‌گردد!
و اگر كساني بخاطر دوري از مراجع ِ از چشم افتاده، از اسلام هم دور شوند؛ اين گناه عظيم در روز جزا از گرده‌ي شما پايين نخواهد آمد.
و آيا كم باري است براي شما؟
لابد طاقت آن را داريد!
خدا صبرتان بدهد!!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

به هر قيمت ممكن

نقش فرماندهان بلندپايه نيروي انتظامي در فجايع كهريزك، چيزي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد. لكن برخي سخنان تازه‌اي كه در اين باره مطرح شده بود و مىخواست اصل فجايع را عادي و نه‌چندان مهم جلوه دهد؛ با كشته شدن پزشك وظيفه‌ي اردوگاه كهريزك دوباره به كناري رفت. و همه‌ي تلاش‌ها را براي مبرّي نشان دادن فرماندهان نيروي انتظامي از هر گونه جنايتي باطل نمود.
به هيچ وجه جنايت‌هاي مشخص اين اردوگاه قابل فراموشي نبود. اما چنانچه در يكي از يادداشت‌هاي اخير اين وبلاگ گفته بوديم، تلاش‌هاي تازه‌اي در حال انجام بود تا نشان دهد اصلا خبر خاصي در كهريزك نبوده و اگر با آنجا برخوردي صورت گرفته، بخاطر گزارش‌هاي اشتباهي بوده كه به رهبر كشور داده شده بوده است.
به نظر مىرسد فرماندهي نيروي انتظامي در حال تلاشي است تا به هر قيمت ممكن خودش را از اتهامات سنگيني كه متوجه‌اش شده است؛ نجات دهد. اتهاماتي در حد و اندازه‌ي قتل و شكنجه و تجاوز جنسي. و در اين ميان از نابود كردن همه شاهدان ماجرا هم هراسي ندارند.
سوال اينجاست آيا با فرماندهان قدرتمند نيروي انتظامي، هيچ كسي ولو رهبر كشور هم قدرت برخورد ندارد؟ آن هم پس از آن همه وعده علني رهبري كه در تابستان امسال از صداوسيما پخش شده بود؟ آيا سردار رادان اين قدر قدرت پيدا كرده است؟!...
آنچه در كهريزك گذشت، اصلا جاي كتمان و انكار ندارد. چيزي نيست كه فقط قربانيان و يا معترضين بيان كرده باشند. بلكه ده‌ها كميته‌ي حكومتي بر آن صحه گذاشته‌اند و شخص رهبر هم بطور واضح، بر جنايت بودن برخي اقدامات صحه گذاشته است.
ما در اينجا تصوير بولتن داخلي شوراي امنيت ملي را كه در مرداد ماه امسال منتشر شده بود، منعكس مىكنيم.

(براي ديدن واضح‌تر عكس، روي آن كليك كنيد تا با حجم بالاتر دوباره لود شود)
در اين جا بطور واضح از نقش يكي از فرماندهان عالي‌رتبه نيروي انتظامي (سردار رادان) و يكي از قضات بلندپايه (قاضي مرتضوي) سخن گفته شده است.
آيا سردار رادان در حال تاختن براي نجات خودش با شيوه‌هايي شبيه "سعيد امامي" است؟ و آيا بايد سالها بعد، از غده‌ي سرطاني تازه‌اي سخن گفته شود كه در نيروي انتظامي به وجود آمده است؟
جنايات و قساوت‌هاي رخ داده شده در كهريزك، مخصوصا وقتي پاي قتل عمدي و تجاوز جنسي به ميان آمده باشد؛ قابل گذشت و لاپوشاني نيست.
و اگر اين اتفاق بيافتد، تنها اين معني را مىدهد كه هيچ راهي براي بقاي اين نظام باقي نمانده است.نظامي كه اين قدر در فساد و جنايت مدفون شده باشد.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

انجمن بيدار


چندي قبل با يكي از جوانان، بحثي داشتم. و اين بحث، من را تشويق كرد تا مقاله‌اي كوچكِ پيش‌رو را بنويسم.
من با آن جوان در مورد مسائل سياسي و انتخابات اخير حرف مىزدم كه متوجه شدم ادبياتي كه او در حرف‌هايش استفاده مىكند شباهت زيادي دارد به حاميان احمدي‌نژاد!.. با اينكه اين جوان از طرفداران سبز بود!
بطور ضمني اين را به خودش هم گفتم و از موضوع گذشتم. اما خود او ابتدا تعجب كرد و بعد هم مشتاق شد كه چرا من به ادبيات او ايراد مي‌گيرم.
حرفهايي كه اين جوان عزيز مي‌زد شبيه اين چيزها بود: "من هر سه‌شنبه شب، به جمكران مي‌روم. تا حضرت حجب مهر تاييد بر قلب من بزند. من از امام زمان در همه كار مدد مي‌گيرم. من تا آخر عمر، نوكر فرزندان زهرا هستم..."
به او گفتم اين نوع حرف زدن، ادبيات "انجمن حجيته" است. اما او گفت اصلا چنين انجمني را نمي‌شناسد!
با آن جوان خيلي حرف زدم. كه همه‌ي آن حرف‌ها موجب شد اين مقاله نوشته شود.
انجمن حجتيه ابتدا براي مقابله با رواج بهاييّت به وجود آمد. و اگر بدانيم بهاييت در ادامه بابيّت بود، درمىيابيم كه اين فرقه‌ي بهاييت، بيشترين حمله‌اش را به امام زمان و وجود امام زمان وارد آورده بود. آن كساني هم كه ابتدا انجمني را درست كردند به نام حجتيه، چه بسا با نيّت خير و از سر دلسوزي مي‌خواستند تا همان طور كه بهاييت نام امام زمان را به زشتي كشاند؛ آنها هم نام امام زمان را دوباره بلند كنند و تقدس‌اش را بازگردانند.
اولين چيزي كه به فكر موسسين انجمن حجتيه رسيد همان راه‌‌هاي ساده و عوامانه بود. همانند باشكوه برگزار كردن جشن‌هاي نيمه شعبان و كارهايي ابتدايي مانند آن. و يادمان باشد اين جشن گرفتن هاي پرسروصداي نيمه شعبان، در زمان شاه پهلوي به اوج خودش رسيد.
هر چه بهاييت بيشتر به نفوذ خودش بسط مي‌داد، انجمن حجتيه هم مصرتر مي‌شد به كارهايش ولو خيلي ابتدايي و عوامانه باشد، گسترش بدهد. و اين دعواي حيدري-نعمتي بين اين دو گروه بالا گرفته بود. و چون بهايي‌ها فقط به فرقه‌ي خودشان و قدرت مالي‌شان اتكا داشتند، حجتيه‌اي‌ها به نهادهاي ديني و مردم مذهبي رو مي‌آوردند و آنها را به حمايت بيشتر خودشان دعوت مي‌كردند. و در نتيجه تعداد توده‌اي مردم در جبهه‌ي انجمن، بيشتر و بيشتر مىشد. و اگر يادمان باشد، جلسات وعظ آقاي فلسفي تبديل شده بود به جبهه‌ي حمله به بهايي‌ها. و اين يعني شوراندن عوام مذهبي عليه بهايي‌ها؛ و البته جلب اين‌گونه از مردم به تفكرات سست و سطحي انجمن حجتيه. و چنين مردمي هم هر كار از دستشان برمي‌آمد در برابر بهايي‌ها مي‌كردند؛ البته با شيوه‌هاي حجتيه‌اي‌ها! مثلا وقتي در تهران و در خيابان آيزنهاور آن موقع و خيابان آزادي فعلي، ثابت پاسال بهايي، كارخانه پپسي كولا را راه‌اندازي كرد، و آن نوشابه از سوي مراجع قم تحريم شد، همان مردم هوادار انجمن، در مقابل اين كارخانه و طرف ديگر خيابان آيزنهاور، مسجد بزرگ صاحب‌الزّمان را ساختند! كه اين مسجد هنوز هم هست.
كارهايي كه انجمن سامان مىداد در همين حد و اندازه بود. يعني در زماني كه دنيا در مبارزه ميان سرمايه‌داري و كمونيسم فرو رفته بود و هر روزه انقلاب‌هاي جهاني رخ مي‌داد؛ انجمن حجتيه سرگرم يك مبارزه مذهبي بود با روش‌هاي بچه‌گانه و سطحي!
نتيجه‌ي كارهاي آن انجمن هم اين مىشد عوام مردم كه عقايدي مذهبي هم داشتند، بجاي آنكه به مسائل واقعي اطرافشان و ظلم و سرسپردگي حكومت وقت توجه كنند، به مسائل حاشيه‌اي و بي‌اهميت سرگرم بودند. و در حاليكه شخص شاه، كشور را به بيگانگان فروخته بود؛ آنها همه دادشان بلند بود كه: "آقاي شاه، چرا دكتر مخصوص شما يك بهايي است؟"!!
البته مبارزه با شاه در طيف‌هايي ديگر از جامعه رواج داشت. و اين طيف هم به طور مطلق در اختيار چپ‌ها بود. ماركسيست‌ها، و بعد هم چپ‌هاي مسلمان، يعني همان سازمان مجاهدين خلق، كه البته بعدا كاملا چپ و سوسياليست هم شدند.
همان قدر كه طيف مذهبي و سن و سال گذشته و نسبتا پولدار جامعه براي انجمن حجتيه كار مىكردند، جوانان هم بطور گسترده جلب تفكرات سوسياليستي مىشدند. و در اين ميان هم معلوم بود دستگاه امنيتي شاه با آن چپ‌ها مبارزه مىكرد و از وجود انجمن حجتيه خيلي هم خرسند بود! و اين يكي ديگر از دلايل بقا و قدرت گرفتن انجمن حجتيه شد.
اما چرا انجمن حجتيه را اصلا يك انحراف مىدانيم؟
همان طور كه گفتيم انجمن ابتدا با تفكراتي بازاري و عوامانه شروع به كار كرد. اما كم‌كم به انحراف درغلطيد. انجمن با دست يازيدن به احاديثي همچون "تا جهان از فساد مملوّ نشود، امام زمان ظهور نخواهد كرد" و يا "هر حكومتي در زمان غيبت، باطل خواهد بود" عملا راه رخوت و همراهي با ظالمان را توجيه مىكرد. و در ادامه، مبارزه با هر ظلم و فسادي را و هر مجاهده در راه عدالتي را تخطئه نمود. يعني دقيقا همه‌ي آن‌چيزي كه اسلام براي آن آمده تا بشر از فساد و ظلم و شرك پاك شود، انجمن حجتيه همان فساد و ظلم را تاييد نمود. و عقايدي را منتشر كرد كه آشكارا شرك‌آلود بود.
بخش شرك‌آميز انجمن را مي‌توان در "مدد گرفتن" از ائمه و بخصوص از حضرت حجت يافت. باز كردن جايگاهي خيالي براي امام زمان كه گويي امام زمان توانايي ربوبي دارد و مي‌تواند در جهان تصرفاتي انجام دهد و ما پيروان او بايد از او مدد بگيريم! و انجمن حجتيه در رواج اين عقايد خرافگون، به پيروزي نسبتا مطلقي دست يافت! يعني امروز از هر ده ايراني كه بپرسيد در مواقع گرفتاري از چه كسي كمك مي‌خواهيد، هشت نفرشان خواهند گفت: از امام زمان! و دو نفر باقي‌مانده خواهند گفت از خداي يكتا!!
انجمن حجتيه با نفوذي كه در بخش‌هاي مذهبي جامعه به دست يافته بود، توانست سيطره‌اي ميان عالمان ديني براي خود دست‌وپا كند. به اين نحو كه هر كسي با عقايد انجمن مخالفت مي‌كرد، به او انگ "وهابي" مي‌زد. و بسياري را با همين شيوه هتك حيثيت كرد. و حتي مراجعي را به سكوت واداشتند تا انجمن با نفوذ خود در ميان مذهبي‌ها، نتواند مقلدين آنها را از آنها بربايد! مسلم است عالماني در حد مراجع تقليد به راحتي شيادي و خرافي بودن عقايد انجمن را درمي‌يابند. اما سكوت را در برابر اين انجمن مخوف براي خود پيشه كرده‌اند.
اگر امروز مي‌بينيد كشور در فساد و فحشا و بي‌عدالتي غوطه مي‌خورد، اگر باندهاي ثروت و قدرت به راحتي جولان مي‌دهند و حق مردم و ستمديدگان را از حلقوم خود پايين مي‌دهند، اگر فجايعي همچون سي خرداد و چند ماه بعد از آن به راحتي آب خوردن رخ مي‌دهد و افرادي به اسم ولايت به دانشجويان حمله مي‌كنند و به اسم امام زمان به دختران و پسران در بازداشتگاه‌ها تجاوز مي‌كنند؛ و در كنار آن همه براي امام زمان گريه مي‌كنند و شعر مي‌سرايند و مداحي مي‌كنند؛ مداحان، امروز يكي از قدرتمندترين نهادهاي اين كشور شده‌اند؛ اگر مسجد خرافگون جمكران، پررونق‌ترين مسجد ايران شده است؛ اگر روزهاي جمعه‌، صداوسيما پر مي‌شود از سوز و گداز براي آقا امام زمان؛ اگر كسي مانند احمدي‌نژاد به قدرت مي‌رسد و مثل آب خوردن دروغ مي‌گويد و قيافه‌اش را كج و معوج مي‌كند و به ريش خلق الله مي‌خندد؛ اگر احكام قرآني همگي تعطيل شده است و تنها اوجب واجبات(حفظ نظام) است كه بايد زنده بماند؛ اگر غارتگري ميلياردي همانند محصولي دو بار وزير مي‌شود؛ و اگر نيمه شعبان امسال در اوج امنيتي بودن همه چيز، ناگهان تهران و همه ايران شروع مىكند به رقص عمومي و جشن و شادي... بدانيد بخاطر اين بوده است كه انجمن حجتيه بر اين كشور كاملا مسلط است.

انجمن حجتيه از سال 68 تاكنون، آرام آرام بازوهاي اختاپوس‌مانندش را دور همه چيز گرفت. و اينك ايران را كاملا بلعيده است.
دولت احمدي‌نژاد فقط سمبلي است از همه عقايد نفرت‌انگيز اين انجمن.
رشد تنفر از شيعه كه عراق و عربستان و يمن و پاكستان و ... را در برگرفته؛ نيست مگر بخاطر تلاش شبانه‌روزي اين انجمن!
انجمن حجتيه بخاطر نوع عقايدش و نحوه عملكردش؛ تناسب عجيبي با استكبار جهان دارد. هماهنگي منافع و انطباق آموزه‌هاي انجمن با صهيونيزم جهاني، فراماسونري جهاني، و سرمايه‌داري نيويوركي؛ انجمن را تبديل به نهضتي آرماني و تمام‌عيار كرده است براي كساني كه در بند كشيدن ايران هميشه آرزويشان بوده است.
بوي گندي كه كشورمان را دربرگرفته، فقط و فقط تفكر يك انجمن كوچك است كه زماني پاگرفت تا بهاييت را از رونق بياندازد. و امروز بهاييت از رونق افتاده، اما همه‌ي آن كاري كه بهاييت قرار بود انجام دهد، اينك انجمن حجتيه دارد انجام مي‌دهد.
پس:
ايران! آسوده بخواب؛ كه انجمن بيدار است!

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

از ندا تا طاهره خرّم

شايد جنجالىترين فيلم اين روزها كتك خوردن خانمي جوان است كه جلوي آن درب آهني از سوي بسيجيان دلاور زير باتوم قرار مىگيرد. ابتدا دلم مىخواست با اين بسيجىها حرف بزنم. و نگاه ترحم‌برانگيزم را به آنها بدوزم. به آنها بگويم پس بالاخره اين دشمن بزرگتان را پيدا كرديد و خشم ولايتمدارانه‌تان را بر سرش خالي كرديد! همان دشمن مخوفي كه سي است داريد با او مىجنگيد و از نظام مقدس‌تان در برابرش دفاع مىكنيد! آخر سر معلوم شد دشمن عظيمي كه همه مشكلات انقلاب را به وجود آورده است؛ دختران جوان چهل كيلويي هستند!!
اما ديدم سخن گفتن با اين بسيجي‌هاي لات و لوت اصلا آب در هاون كوبيدن است. و اصولا شأن ما بالاتر از اين است كه با اين موجودات سخن بگوييم. بگذار آنها با باتوم‌شان چند صباحي خوش باشند. اسلحه‌ي مدرن قرن بيست و يكم است كه از عصر حجر برايشان به ارث مانده است!
اما به نظرم سخن مهمتري اين ميان وجود دارد.
پس از آنكه هويت آن دختر جوان افشا شد، انسان‌هاي بسياري تكان خوردند. طاهره خرم كه چندي پيش از بازداشت‌شدگاني بود كه تحت شكنجه و تحقير قرار گرفته بود، و اين گونه در وسط خيابان داشت كتك مىخورد. و تكان‌دهنده‌تر اينكه او لحظاتي بعد از اين باتوم خوردن، چند كيلومتر آن طرف‌تر دوباره بازداشت مىشود.
به نظر من در اين ميان بايد از اين دختر جوان شجاعت و جسارت را بياموزيم. و از آن بالاتر به نظر من، استراتژي انقلاب سبز ما چنان تعريف مىشود.
كاملا مشخص است كساني كه سركوب به شيوه‌ي آمريكا در عراق را ساماندهي كردند، شكنجه جنسي را به هدف خفه كردن سريع اعتراضات سامان دادند، هدفشان له كردن هر گونه مخالفتي بود. چيزي كه به نظر تا امروز به هدف كلي‌اش رسيده است. اگر در 25خرداد آن جمعيت عظيم به خيابان آمد، در 13 آبان جمعيت بسيار كم شد. و اين نتيجه تلاش و فداكاري شبانه‌روزي بسيجيان قهرمان بود كه هزاران كتك و شكنجه و تحقير و آسيب جنسي را بر سر مردم فروريختند!
اما درسي كه از اين فيلم با همه وجودمان مىگيريم اين است كه اين سركوب از حد تحملش گذشته و به سرريزي رسيده است. وقتي يك دختر جوان كه بازداشت و تحقير جنسي را تحمل كرده، در 13 آباني به خيابان مىآيد كه خيلي از مردم ديگر نيامده اند، اين معنا را مىدهد كه سركوب به شيوه ابوغريبي از كارايي افتاده است، و نتيجه‌ي عكس مىدهد. امروز مردم با دانستن خيلي قضايا و شناختن جسارت يك دختر، مىفهمند كه نبايد در برابر حقه‌هاي امنيتي عقب‌نشيني كنند. و با ايستادن، سحر مارهاي فرعون باطل خواهد شد. و اين فرعون ما ديگر هيچ كار نخواهد كرد.
همه‌ي توان ستمگران اين است كه بتوانند ديگران را بترسانند و عقب برانند. اما اگر ايستادگي ما تجسم يابد، فرعون‌ها خيلي زود فروخواهند ريخت.
درس طاهره خرم را بايد با همه وجودمان دريابيم.
بايد از هر چه مىخواهند ما را بترسانند، نترسيم. و قاطعانه‌تر بايستيم. اصرار كنيم در چيزي كه مىخواهند ما آن را رها كنيم. و با شدت بيشتري حرفمان را بزنيم.
اگر در 25خرداد فقط اعتراضمان به يك تقلب مسخره بود، امروز در برابر فرعوني مىخواهيم بايستيم كه كثافت و شقاوت‌اش را در اين چند ماهه با همه‌ي وجودمان حس كرده‌ايم.
امروز بايد جمعيتي به اندازه‌ي 25 خرداد بيرون بيايد، اما هزار بار عصباني‌تر از آن روز. پراستقامت‌تر! و ايستاده، تا رفتن فرعون را با چشم ببينيم.
وعده‌ي عظيم ما، روز 22 بهمن تا ديگر كار را تمام كنيم.
يادمان باشد همه سپاه هم اگر در تهران جمع شود، 150 هزار نفر نخواهند شد. تهراني كه مىتواند 5 ميليون معترض را به خيابان بفرستد.
و اين روز شدني است.
طاهره خرم به ما اين را آموخت.
تا ديروز، دروغ را ممنوع كرده بوديم؛ از اين به بعد شعارمان اين است:
ترسيدن ممنوع!

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شِمرهای جدید

بسیجی ها در دانشگاه شیراز دختران را با موتور می بردند 13 آبان امسال یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ دانشگاه شیراز بود. دانشجویان دانشگاه شیراز که بمناسبت تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان در داخل دانشگاه تجمع آرامی داشتند و مهمترین شعارشان مرگ بر دیکتاتور بود، ناگهان با حمله نیروهای نظامی مواجه شدند. حدود 100 تن از دانشجویان بسیجی در میدان خارج دانشگاه مرگ بر آمریکا و مرگ بر ضد ولایت فقیه و ... سر می دادند و متقابلا دانشجویان در داخل دانشگاه شعار مرگ بر استبداد و مرگ بر دیکتاتور می گفتند. ناگهان و با شعار وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد... دانشجویان بسیجی به این دانشجویان حمله ور شدند. همزمان با سر دادن این شعار، دستور حمله به دانشگاه صادر شد و افراد پلیس مثل مور و ملخ به همراه بسیجیان به دانشگاه ریختند. آنها بعد از ضرب و شتم شدید دانشجویان و زخمی کردن عده زیادی از دانشجویان دختر و پسر، دانشجویان را به بازارچه دانشگاه هدایت کردند و بعد از بستن درهای بازارچه با هر وسیله ممکن (از باتوم گرفته تا کابل و کلاه کاسکت) به جان دانشجویان افتادند و پس از آن بالای 20 دانشجو را همراه خود بردند. دانشجویان دستگیر شده را- چه پسر و چه دختر- سوار موتورسیکلت می کردند و می بردند. موی دختران را می کشیدند و با زور بین 2 نفر سوار موتور می کردند و می بردند!
شاید باورش سخت باشد اما این اتفاق جلوی چشمان حیرت زده کارمندانی افتاد که جرات مداخله نداشتند. به همین منظور دانشجویان از مردم استمداد طلبیدند اما پلیس و نیروی انتظامی تمام راه های منتهی به دانشگاه را بسته بودند و هیچکس را یارای آنها نبود. موضوع وقتی تلخ تر می شود که این حوادث در حضور حجت الاسلام بانشی دادستان شیراز و ابراهیم عزیزی فرماندار( و فرمانده سابق سپاه شیراز) و سرهنگ غفاری رئیس راهنمایی و رانندگی فارس اتفاق افتاد. نیروهای پلیس و بسیج 3 دختر چادری دانشجو را نیز هنگامی که قصد خروج از دانشگاه داشتند مورد ضرب و شتم قرار دادند و در حالی که آنها را با چادر می کشیدند کشان کشان سوار ماشین کردند و بردند. روز گذشته بر همه کارمندان و دانشجویان دانشگاه شیراز ثابت شد که شعار اسلام گرایی و حجاب بسیجیان فقط یک ژست است وگرنه چادر و روسری از سر دانشجویان و نوامیس مردم نمی کشیدند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار نمی دادند. بی شرمی تا آنجا بود که دانشجویان دختر را میان 2 مرد می نشاندند و بر موتور سوار می کردند. دادستان و فرماندار هم شاهد ماجرا . این خبر را منتشر کنید و مجامع جهانی را از این جنایت مطلع کنید.

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

سی خرداد-2

گزارش اختصاصی موج سبز آزادی از راهپیمایی ۱۳ آبان در سراسر ایران:
اهپیمایی امروز در سراسر ایران یک بار دیگر صحنه حضور گسترده سبزهای معترض به کودتای ۲۲ خرداد بود. صحنه تظاهرات امروز در اکثر شهرهای ایران صحنه خشونتی تمام‌عیار بود. خشونتی بی‌پرده و عریان که مثل همیشه نیروهای لباس شخصی موسوم به چماقداران، بسیجیان مسلح به سلاح گرم و پلیس ضدشورش بازیگران اصلی آن بودند و مردم بی‌پناهی که جرمشان شرکت در راهپیمایی بود هم قربانیان بی‌گناه آن. خبرنگاران موج سبز آزادی از تهران و شهرهای مختلف ایران خبر از تیراندازی هوایی و استفاده بی‌رویه از گازهای فلفل و اشک آور توسط نیروهای پلیس ضدشورش برای متفرق ساختن جمعیت می‌دهند. این در حالی است که بنا بر گزارش‌های منتشر شده، شیخ مهدی کروبی و دو تن از محافظانش در مراسم امروز مورد ضرب و شتم شدید و هدف گلوله نیروهای موسوم به بسیجی قرار گرفتند. حال یکی از محافظان مهدی کروبی وخیم است و وی را به بیمارستان منتقل نموده‌اند. همچنین نیروهای سرکوبگر در مقابل فرهنگستان هنر اجازه ندادند که ماشین حامل میرحسین موسوی به سمت محل راهپیمایی حرکت کند و به ضرب و شتم و ایجاد رعب میان مردم از طریق شلیک گاز اشک آور پرداختند.

بر اساس گزارش ‌های رسیده به موج سبز آزادی، علاوه بر مجروح شدن تعدادی از هم‌وطنانمان بر اثر اصابت باتوم و شلیک گاز اشک‌اور، چندتن از راهپیمایان مراسم امروز به بیمارستان‌ها منتقل شده‌اند و عده‌ای نیز دستگیر شده‌اند. در میان دستگیرشدگان نام فعالان سیاسی‌ای چون محمد هاشمی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم، فیسه زاع کهن روزنامه‌نگار، حجت شریفی عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت، وحیده مولوی- عضو گروه میدان زنان، علی مشمولی- عضو انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی اصفهان، علی ملیحی- عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت، حمد صادقی، عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت و حسن اسدی زیدآبادی- عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت به چشم می‌خورد. عده‌ای از راهپیمایان نیز با ون از سطح خیابان‌ها جمع‌اوری و به مکان نامعلومی منتقل شده‌اند.
گزارش‌های خبرنگار موج سبز آزادی از شهر نیشابور در استان خراسان رضوی نیز خبر از حضور گسترده سبزپوشان در خیابان‌های شهر و تلاش مردم برای فراری دادن معترضان از دست ماموران دولت کودتا حکایت می‌کند. در این شهر دو دختر که تحت تعقیب نیروهای کودتاچی بوده‌اند توسط مردم فراری داده شده‌اند و این جریان به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی ، حاشیه‌های جالبی داشته‌ است. همچنین فرهنگیان و معلمان شجاع ساکن شهر نیشابور در مراسم امروز حضوری گسترده داشته اند و نقش مهمی در رهاندن مردم از دست نیروهای سرکوبگر ایفا کرده‌اند. به نقل از خبرنگار موج سبز آزادی از نیشابور، این معلمان از کارت‌های فرهنگی خود برای ضمانت بازداشت شدگان استفاده می‌کردند.
همچنین گزارشات خبرنگار موج سبز آزادی از رشت خبر از حضور گسترده ساکنان سبزپوش شمال کشور در راهپیمایی روز ۱۳ آبان و به خشونت کشیده شدن آن توسط ماموران دولت کودتا می‌دهد. به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی امروز صبح طبق خبررساني هاي قبلي هوادران جنبش سبز در رشت متشکل از تعداد زيادي از جوانان از سمت ميدان توشيبا به سمت ميدان فرهنگ در حركت بودند كه بعد از طي نيمي از مسير مورد حمله‌ي وحشيانه‌ي تعدادي لباس شخصي و موتورسوار قرار گرفتند. اما جوانان سبز با تغيير مسير به سمت دانشگاه علوم پايه گيلان و منظريه حركت كردند. تعداد زيادي از دانشجويان براي ورود به داخل محوطه‌ي دانشگاه تلاش مي‌كردند كه نيروي انتظامي و لباس شخصي ها مانع ورود دانشجويان به دانشگاه شدند. دانشجويان به همراه مردم در مقابل دانشگاه به شعارهاي مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر روسيه و دولت بي چشم و رو حق مسلمت كو پرداختند. همچنین در ميدان شهرداري رشت هم كه مسير رسمي راهپيمايان بود هم درگيري هاي حاشيه اي زيادي شكل گرفت. اين در حالي بود كه قهرماني استاندار گيلان به همراه آيت الله قرباني نماينده‌ي ولي فقيه و بيژن نوباوه نماينده تهران كه به عنوان سخنران اصلي در رشت حضور پيدا كرده بود در جايگاه ويژه حضور داشتند. در حالي كه دانش‌آموزان و بسيجي ها به تكرار شعارهايي كه از بلندگو اعلام مي شد مي‌پرداختند ناگهان تعدادي جوان دختر و پسر در پاسخ به وزير شعار رشت كه مي‌گفت شعار ملت ما گفتند مرگ بر روسيه آرام آرام تعداد صداها افزايش يافت. طوري كه همه را شوكه كرد. لباس شخصي ها ابتدا با تعجب به اين صحنه نگاه مي كردند اما ناگهان به خود آمده و باتوم‌هاي خود را بر سر و صورت معترضان فرود آوردند. نيروي انتظامي هم طبق معمول ماههاي اخيربعد از حمله ي بسيجي ها وارد عمل شد و به جاي كمك به مردم، تعدادي از معترضان را دستگير كرد. در مورد تعداد دستگير شدگان شهر رشت هنوز اطلاعي در دست نيست اما مشاهدات عيني خبرنگار موج سبز آزادی در رشت از دستگيري حدود 15 نفر در حمله‌ي لباس شخصي ها درميدان شهرداري رشت حكايت دارد. هنوز مشخص نيست كه اين افراد به كجا منتقل شده اند.
خبرنگار موج سبز آزادی در مشهد نیز خبر از حركت خودجوش اعتراضي دانشجويان دانشگاه فردوسی مشهد داده است که ابتدا از جلوي دانشكده مهندسي آغاز و در ادامه به دانشكده مهندسي، رياضي، علوم‌ اداري و در ادامه به دانشكده دندانپزشكي و در مقطعي به خارج از دانشگاه و به ميدان آزادي كشيده شد. حول و حوش ساعت يك بعد از ظهر مسير وكيل آباد به ميدان آزادي - علي الخصوص روبروي دانشگاه فردوسي - شاهد ترافيك بسيار سنگيني بود. روبروي درب دانشگاه حضور نيروهاي يگان ويژه ديده مي‌شد. همزمان با آغاز اعتراض دانشجويان مستقل دانشگاه، بسيجيان به كمك مسئولين دانشگاه و با استفاده از امكان بلندگو شروع به اختلال كردند كه با واكنش دانشجويان با شعار بسيجي حيا كن دانشگاه رو رها كن روبرو شدند. دانشجويان سبز دانشگاه فردوسی كه لحظه به لحظه به تعدادشان افزوده مي‌شد و با فيلم‌برداري نيروهاي حراست مواجه روبرو شدند، شعار دوربينتو خاموش كن، حرفاي ما رو گوش كن سر دادند. همچنين شعارهاي ننگ ما صدا وسيماي ما و دروغ گو63 درصدت كو شنيده مي شد.همچنین گزارش شاهدان عینی از مشهد حاکی از آن است که برخي دانشجويان نوشته‌هايي مثل استقلال آزادي جمهوري ايراني در دست داشتند، آنها ضمن گفتن مرگ بر روسيه شعار دادند: سفارت روسيه لانه ي جاسوسيه به مسیر خود ادامه می‌دادند. گفته مي شود دانشجويان ساكن خوابگاه خود را آماده‌ي تظاهرات شبانه در صحن دانشگاه كرده اند.
دانشگاه‌ علامه طباطبایی نیز صحنه حضور دانشجویان سبزپوش بود. به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی در تهران، امروز در دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی واقع در خیابان عباس آباد تقاطع با بخارست ، نزدیک به 200 نفر از دانشجویان در مقابل درب جنوبی دانشکده تجمع کردند و شعارهایی علیه دولت کودتا سر می‌دادند که از بیرون نیز با حمایت مردم در خیابان عباس آباد مواجه شدند. نزدیک به 2000 نفر از مردم در بیرون از دانشکده در خیابان عباس آباد تجمع کردند . بعد از نزدیک به 30 دقیقه از تجمع دانشجویان، نیروهای سپاه ( با لباس رسمی سپاه ) با شکاندن درب دانشکده به داخل دانشکده وارد شدند و چندین تن از دختران و پسران دانشجو را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند، که این اتفاقات باعث شکسته شدن سر یکی از دانشجویان گردید . همچنین چند گلوله ی گاز اشک آور به داخل دانشکده شلیک شد و 3 تن از دانشجویان مورد اصابت تیرهای رنگی قرار گرفتند. نیروهایی که به حریم دانشکده تجاوز کردند حتی با دانشجویان بسیج دانشکده که برای آرام کردن اوضاع به سوی نیروهای سپاه رفتند نیز برخورد فیزیکی نمودند. بعد از این اتفاق کلیه کلاس های دانشکده تعطیل شد . همچنین هزاران دانشجوی دانشگاه آزاد قزوین ( باراجین) به مناسبت روز 13 آبان داخل دانشگاه اقدام به برگزای تجمع اعتراضی بسیار پر شوری کردند. در حین این تجمع دانشجویان شعارهایی در حمایت از موسوی و کروبی و جنبش سبز سر دادند
مامور پلیسی که باتوم را به سر آن دختر مىکوبد، از سوی فعالان انیترنتی ظاهرا شناسایی شده و اعلام شده است. همین جا ما مسئولیت این اطلاعات را به عهده ی همان منابع مىدانیم و در اینجا فقط آن را نقل مىکنیم. سیمرغ مسوولیت اشتباه بودن این اطلاعات را نمىپذیرد. اما با توجه به مهم بودن ماجرا و اینکه مامورین پلیس ویژه خودشان را آزاد از هر بازخواستی تصور مىکنند، نسبتا به انعکاس این اطلاعات اقدام مىکنیم:
ستوان یکم محمد جواد ابراهیمی
محل خدمت : یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی ناحیه انتظامی تهران بزرگ
محل سکونت : شهر ری -حسن آباد فشاپویه - بلوار امام خمینی نبش...
پنج رقم اول تلفن منزل: 56228

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

دلم به حالشان مىسوزد!


چرا اين صداسيما همه‌اش رييس جمهور را ضايع مىكند؟
همين ديروز پريروز بود كه رييس جمهور خط انقلابي(يا قلابي!) كشورمان فرمودند: من دست اوباما را رد نمىكنم، اين دست را مىفشارم، زير بغلم مىگذارم، ماچ مىكنم!
اما صداسيما يكي دو روزي هست كه هي اين شعر معروفِ سي سال پيش را به عمد پخش مىكند كه خطاب به آمريكا مىگويد:
زشت و ستمكاره‌اي! دولت بدكاره‌اي! عامل هر فتنه‌اي! آمريكا! آمريكا! مرگ به نيرنگ تو! خون جوانان ما، مىچكد از چنگ تو!
==
چند وقت پيش بود كه از قول صفار هرندي جمله‌اي نقل شد به اين مضمون: گل حميد استيلي به آمريكا مثل ضربه حضرت علي بود در جنگ خندق!
حالا هم يقين دست احمدىنژاد مانند دست ابن‌مجلم خواهد بود در روز فشردن دستان گرم اوباما!!
==
شايد شما هم مانند من كساني را بشناسيد كه رهبري را واقعا دوست دارند. اينان براي خودشان و در درون خودشان پله‌هايي پشت سر هم ساخته‌اند تا به جايي رسيده‌اند كه رهبري را از ته دل دوست داشته باشند.
يادم هست همان روزهاي پس از فوت آقاي خميني بود كه يكي از دوستانم داشت حرف آقاي خامنه‌اي را مىزد. ديدم با يك حالت عجيبي كه انگار شخص خيلي بزرگي را ياد كند، از او نام مىبرد.
از دوستم پرسيدم تو كه تا ديروز از مخالفين اين رييس جمهور بودي و بارها او را داراي خط انحرافي و حتي منحرف مىناميدي. حالا چرا از او كه حرف مىزني اين طوري مىشوي؟!!
جواب داد: ايشان الان رهبر و ولي فقيه ما هستند.
پرسيدم حالا چرا هستند؟ يعني اين مقام كه تو مىگويي، اگر مقام الهي است، از كجا فهميدي كه به اين مقام نائل شده‌اند؟
جواب داد براي آنكه خود امام(خميني) گفته‌اند كه ايشان لياقت رهبري دارند.
باز پرسيدم امام كي اين را گفتند؟ اين حرف كه تا قبل از فوت امام مطرح نبود.
گفت خودم از زبان آقاي توسلي(رييس دفتر امام) شنيدم!
يادم هست بحث كه به اين‌جا رسيد، خنده‌ام گرفت! خنده‌اي كه اين دوست من را خيلي ناراحت كرد! همان لحظه به خاطرم رسيدم كه لابد آقاي توسلي در نزد اين دوست من خيلي جايگاه بالايي دارد كه اين طور عقايد و افكار و در حقيقت آخرتش را وصل كرده به يك حرف آقاي توسلي.
حقيقت اين است كه رهبري آقاي خامنه‌اي هنوز كه هنوز است، به شدت مشكوك است. همه‌ي كساني كه دوران رياست جمهوري او را ياد دارند، مىدانند هر مقامي مىشد براي او قائل شد به جز مقامي معنوي و الهي! يعني اصلا به رياست جمهوري رسيدنش هم به خاطر شرايط خاص كشور و آن ترورها و اوضاع پيچيده‌اي قابل پذيرش شد كه در سال شصت وجود داشت. وگرنه شخصيت اين آدم هزار نقطه ضعف داشت.
اصولا در آن سالهاي دهه شصت كه اكثر آدمها درجه‌ي آرمانگرايي شان بالا زده بود، پذيرفتن كسي مانند خامنه‌اي با آن گذشته‌اش خيلي سخت بود. لازم نيست من چيزي بگويم. گذشته‌ي آقاي خامنه‌اي همان قدر خراب هست كه امروز تقريبا هيچ يادي از آن نمىشود.
مثلا گذشته‌ي خود آقاي خميني را نگاه كنيد. هر زمان ِ او را كه بنگريد، آقاي خميني همين طور بود كه در پايان عمرش بود. هميشه يك انسان اهل درس و حوزه بود كه براي اسلام به روش خودش دل مىسوزاند و عمل مىكرد. اگر به شيوه حكومت‌داري آقاي خميني در مثلا سال 67 ايراد بگيريد، بايد بدانيد او در سال 1320 هم همين طور مىانديشيد. و در محدوده‌ي اطرافش همين طور عمل مىكرد. سال 41 آن طور سخنراني كرد. بخاطرش 15 سال تبعيد شد. حبس شد. در نجف رنج كشيد. بعد مجبور شد بر خلاف خواست و ميل عُلمايىاش، به فرانسه برود. مىخواهم بگويم اگر مخالف آقاي خميني هم باشيد، نمىتوانيد در گذشته‌ي او چيزي پيدا كنيد كه زماني او "خميني" نباشد! او هميشه همين طور بود.
اما در مورد آقاي خامنه‌اي! اوضاع واقعا فلاكت‌بار است!
درس خواندن ايشان در مشهد، جلسات شعر و شاعري، جلسات مختلط با زنان، پيپ كشيدن‌هاي علني و به اصطلاح افه‌ي روشنفكري... گذشته‌ي نه چندان روشن اين مرد خداست!
حتي كساني كه دوره‌ي رياست جمهوري ايشان را در خاطر دارند، مىدانند كه روش و منش ايشان چگونه بود. اگر دوره آقاي خاتمي را يادمان باشد و نوع ايراد گرفتن‌ها به روش روشنفكري وي، روش آقاي خامنه‌اي ده برابر بيشتر با تنّفر متدينين همراه بود. آن هم زماني كه بچه‌هاي مردم را بخاطر حفظ اسلام روي مين مىفرستادند. همان زمان آقاي خامنه‌اي مشغول گشتن و حافظ خواني و حلقه‌ي ازدواج دست كردن و بوسيدن دختران نوجوان بود...
برمىگرديم به امروز. كساني كه اجبار دارند تا خودشان را به دوست داشتن آقاي خامنه‌اي وادارند. كسي كه آن طور از يك طرفِ انتخاباتي جدي حمايت مىكند، فرمان مخفي تقلب صادر مىكند، بعد هم اينگونه مردم را سركوب مىكند، مىكشد، فرمان تجاوز براي ارعاب عمومي صادر مىكند، رقباي سياسي‌اش را ماههاست در انفرادي انداخته، همه را خفه كرده تا فقط تك صداي سخيف خودش به گوش برسد، ديوانه‌اي همچون احمدىنژاد را به رييس جمهوري نصب كرده، اوضاع را اين طور رسوا و مضحك به دست سپاه داده تا جايي كه سپاه علنا و رسما با زورگويي، شركت مخابرات را بالا مىكشد؛ واقعا خيلي سخت است دراين شرايط همچنان آقاي خامنه‌اي را دوست داشتن!
و او را نائب امام زمان و مرد خدا دانستن!
چه زجري مىكشند اين دوستان ما!
چه كابوس هر شبه‌اي دارند!

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

دولت ِ سپاه

یکی از سرداران معروف سپاه اخیرا مصاحبه ی جالبی با روزنامه اعتماد انجام داده است. ما در اینجا و در پایان گفتارمان، متن آن مصاحبه را خواهیم آورد.
انسان مىماند که چطور بعضىها مىتوانند این طور راحت دروغ بگویند. یعنی انسان باید استعداد عجیبی داشته باشد تا بتواند این همه دروغ به هم ببافد. و بیخود نیست که سپاه این دولت دروغ را به سر کار آورده است. این دولت سپاهی را!
اگر مىشد فرض کرد حرفهای برخی دوستداران رهبری در توجیه همه این فجایع، بخاطر سادگی آنها و بىاطلاعىشان از امور است؛ و برای آن است که همه چیز را دوست دارند خوب و سالم ببینند و توجیه کنند؛ اما در مورد این سردار سپاه مسلما نمىتوان چنین چیزی گفت. کسی که در دوران جنگ، فرمانده یکی از مهم ترین لشگرهای سپاه بوده است.
وی حتی به عمد در بدیهىترین وقایع هم دست مىبرد. آنجا که مىگوید "آشوب های بعد از انتخابات از دوم تیر شروع شد و برای همین هم سپاه از آن به بعد وارد ماجرا شد."
در حالیکه باید گفت آن چیزی که بتوان آشوب نامیدش، کارهایی بود که در هفته ی اول رخ داد. یعنی در تاریخ 23 خرداد تا 29 خرداد. در این هفته بود همان بانک آتش زدن ها و اتوبوس آتش زدن های اطراف میدان آزادی و پایگاه مقداد و ... همه آن کارهایی که امروز متوجه شدیم زیر سر بخش اطلاعات ناجا بوده است. و اصولا هیچ ربطی نمىتوان یافت میان مردم معترضی که با خانواده و زن و بچه شان در تظاهرات مردمی و آرام و ساکت حضور مىیابند با آن اوباشگری های مضحک و مسخره! اما حالا چرا این سردار عمد دارد تا در تاریخ حوادث دست ببرد و به تاریخ دوم تیر پیشروی کند؟!
در جای دیگری این سردار مىگوید از همان تاریخ -یعنی دوم تیر- بود که سپاه وارد کار شد و قبل از آن کار دست ناجا و وزرات اطلاعات بود.
واقعا مسخره است! دروغگویی هم حد و اندازه دارد! این سردار را باید در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنید! یعنی ایشان فاجعه سی خرداد را به کل از ذهنشان دیلیت! کرده اند؟!! یعنی همه فجایعی که سپاه محمد رسول الله در آن روز آفرید، از یادرفتنی است؟ بسیجىهای وحشی که به خیابان ریخته بودند، با چوب و زنچیر و باطوم به جان زنان و مردان افتاده بودند، با کلت های زیر پیراهن شان، دهها ندا را کشتند، و هزاران نفر را به پادگان ها بردند؛ همه فراموش شدنی است؟ چه چیزی را مىخواهید انکار کنید؟ چیزی را که مردم با وجود خودشان دیدند؟ نکند این جا هم به فرمان رهبرتان ما باید سند و مدرک بیاوریم؟!
سردار عزیز ما در جای دیگری مىفرمایند اصولا سپاه کسی را بازداشت نکرده است! و اگر اشخاصی را مشخصا دستگیر کرده است، لابد به حکم دادستانی بوده است!!
ما و هزاران تهرانی که با چشم خودمان دیدیم ون های شخصی را که بسیج آماده کرده بود، و کرور کرور جوانان را بازداشت مىکرد و با خود مىبرد! ون های سبز که گوشه گوشه ی مسیر راهپیمایی سی خرداد متوقف بود، و با حمله ی بسیجیان قهرمان به مردم، از مردم انباشته مىشد و به کهریزک ها و پادگان ها می رفت... و حالا سردار قصه ی ما مىفرمایند که اصلا و اصلا سپاه کسی را بازداشت نکرده است!!
در جای دیگر هم فرمایش فرموده اند که سپاه اصلا اسلحه نداشت! و فقط با چوب و چماق حملاتی را انجام مىداد!!
در حالیکه سپاه اتفاقا در آن روز کاملا مسلح بود. سپاه آن روز به سه صورت حضور داشت. نوع اول همان بسیجىهای دم دستی و عادی بودند که کاور پلنگی بهشان پوشانده بودند و باطومی هم به دستشان داده بودند. آنها آن قدر ناشی و ابتدایی بودند که حتی به جای کلاه کاسکت ضدشورش، از کلاه موتور استفاده کرده بودند. نوع دوم بسیجىهای رده بالاتر بودند که گشت ها را فرماندهی مىکردند. و برای مثال همان ون های بازدشت کننده را بصورت تیمی فرماندهی میکردند. این ها کاملا مسلح بودند و علنا کلاشینکوف هم به دوش انداخته بودند. اینها حتی به طور مستقیم و علنی به سمت مردم تیراندازی هم کردند. نوع سوم بسیجىهای ویژه ای بودند که بعضا از سراسر کشور بطور چند نفری به تهران آمده بودند. این ها همان بسیجی های با لباس شخصی بودند که مسلح به کلت بودند. همان ها که کاملا آزاد عمل مىکردند. و هیچ ابایی نداشتند که برای این "حفظ امنیت پایتخت" کسی را هم بکشند. و همین ها بودند که ندا و نداهای بسیاری را در روز خونین سی خرداد کشتند.
مردم تهران کاملا یادشان هست که بارها در عصر سی خرداد، صدای شلیک خفیف گلوله را شنیدند. یعنی صدای شلیک کلت را. مسلح بودن نیروهای سپاه در سی خرداد و باز بودن دست نیروهای آن برای هر کار ممکن، کاملا مشخص و واضح بوده است. ما همان طور که مىگوییم ناجا در آن روز به کل غیرمسلح بود. اما مىگوییم سپاه تا خرخره با اسلحه به میدان آمده بود. و قرار بود با هر هزینه ممکن، اعتراض ها را جمع کند. و فجایع بسیاری در آن روز آفریده شد که یکی از آنها به لطف خدا تبدیل به تصویر شد. و صحنه های جان دادن ندا را همه دنیا دید. همان صحنه ایی که نظام مقدس را هتک جیثیت کرد. و همه دنیا فهمید این احمدىنژادی که همه خیال مىکردند دشمن غرب است و مردم خودش خیلی دوستش دارند؛ چه حیوان درنده ای است. احمدىنژاد پیش از آن، در برخی کشورهای عربی، یک قهرمان ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی تصور مىشد. حتی در برخی کشورهای عقب افتاده مانند آمریکای لاتین و شرق دور آسیا او را دوست داشتند. اما بعد از آن همه به طینت واقعی احمدىنژاد پی بردند. و این را واقعا مدیون حضور وحشی سپاه در سی خرداد هستیم. و حالا این سردار خیال کرده اند با انکار کارهایی که سپاه کرده، مىتوانند آنچه را در حق نظام مقدس شان کرده اند؛ پاک کنند!!
واقعیت این است که سپاه خودش را و نظام مقدس را به کل هتک حیثیت کرد. فقط بخاطر آنکه بتواند دولت تشکیل دهد و "دولت سرهنگها" را همچنان بر سر کار نگه دارد. سپاه برای منافع کوچک، مصالح بزرگی را فدا کرد. اما همان قدر که احمدىنژاد احمق است و تند و دیوانه؛ سردارها هم هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.
آری، وقتی دشمن ما دارد خودکشی مىکند، ما چرا غصه بخوریم؟!
اما یک واقعیت نباید مغفول بماند. در توجه به جنایات ناجا در کهریزک و آگاهی، چشم ها از سپاه غافل ماند. و اینک باید خواستار همه جنایت هایی باشیم که نیروهای مخلص ولایت در دهها پایگاه بسیچ و پادگان سپاه انجام دادند.
سپاه، نیروی اصلی این کودتا و همچنین سرکوب وحشتناک پس از آن بوده است. و ناجا فقط برادر کوچک دست و پا چلفتی سپاه بوده است.
اگر سردار رادان یک جنایت کار است؛ هرگز و هرگز نباید نقش پدرخوانده ی او، سردار جعفری، آن قصاب سرلشگر را فراموش کنیم.

روزنامه ی اعتماد:
دهه 70 بود که سپاه پاسداران و مشخصاً قرارگاه ثارالله ماموريت يافتند در صورت بروز بحران مسووليت امنيت پايتخت کشور را برعهده گيرند. از ابتداي تشکيل اين قرارگاه در سال 74 تا پيش از حوادث انتخابات 22 خرداد 88 تعيين شرايط ويژه و سپردن مسووليت امنيت پايتخت به اين قرارگاه سه بار اتفاق افتاد؛ در جريان تجمع ها و شورش هاي خياباني اسلامشهر در سال 74 ، 18 تير 78 و تجمع و شورش هاي خياباني تيرماه 1382. اما در سال هاي اخير به ويژه در حوادث بعد از انتخابات 22 خرداد اين قرارگاه اهميت ويژه يي يافت و حرف و حديث ها پيرامون آن اوج گرفت. اين حرف و حديث ها هم از آنجا نشات مي گيرد که با وجود گذشت بيش از يک دهه از تاسيس قرارگاه ثارالله هنوز ماهيت اصلي فعاليت ها و اختيارات آن مشخص نشده است. اسماعيل (محمد) کوثري نايب رئيس کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي پيش از ورود به خانه ملت سال ها جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله بوده است. در گفت وگويي با وي از ماهيت اين قرارگاه پرسيديم و اينکه چرا به وجود آمد.
-داستان قرارگاه ثارالله چيست؟ قبلاً چندان مطرح نبود ولي بعد از انتخابات بر سر زبان ها افتاد.
=قرارگاه ثارالله بر اساس ضرورت و انجام وظيفه و ماموريتي که از سوي شوراي عالي امنيت ملي برايش مشخص کرده بود در سال 74 تشکيل شد و رسميت پيدا کرد.
-وظيفه اصلي اين قرارگاه چيست؟
=کار نيروهاي مسلح چيست؟ وظيفه اصلي نيروهاي مسلح به خصوص سپاه ايجاد و برقراري نظم و امنيت و حفاظت از دستاوردهاي انقلاب است. قرارگاه ثارالله هم به عنوان بخشي از نيروهاي مسلح ماموريت دارد در صورت بروز بحران و شرايط خاص و ويژه که تشخيص آن با شوراي عالي امنيت ملي و تصويب مقام رهبري است مسووليت برقراري امنيت شهر تهران را عهده دار شود. ولي در شرايط عادي اين مسووليت برعهده نيروي انتظامي است.
-گويا تا قبل از تشکيل اين قرارگاه وظيفه حفاظت از پايتخت و برقراري امنيت برعهده لشگر محمد رسول الله بوده است. علت انتقال مسووليت از اين لشگر به قرارگاه ثارالله چه بوده است؟
=خير اين گونه نبوده است. لشگر محمد رسول الله زيرمجموعه سپاه بود که بعد از تشکيل قرارگاه ثارالله زيرمجموعه اين قرارگاه شد.
-برخي گفته ها و شنيده ها حاکي از آن است که اين قرارگاه به صورت مستقل و مستقيماً زير نظر فرمانده کل قوا فعاليت مي کند و زير نظر هيچ کدام از نيروهاي پنج گانه سپاه نيست.
=خير، قرارگاه ثارالله زير نظر سپاه و در واقع بخشي از سپاه است. فرمانده کل قوا ستاد دارند. اين ستاد هم کارهاي اجرايي مربوط به سپاه، ارتش، وزارت دفاع و ناجا را انجام مي دهد. فرمانده کل قوا هيچ گاه مستقيماً به يک قرارگاه دستور نمي دهد بلکه از طريق ستاد عمل مي کند.
-چرا فرماندهي اين قرارگاه هميشه به فرماندهان ارشد سپاه سپرده مي شود؟ دليل اين حساسيت چيست؟
=به هرحال اين رويه يي بود که از همان ابتداي تشکيل قرارگاه ثارالله وجود داشت. از همان ابتدا که قرارگاه شروع به کار کرد اين مسووليت برعهده فرمانده کل سپاه بود. فرمانده کل سپاه هم جانشين خودشان را که در آن زمان آقاي رحيم صفوي بودند مسوول قرارگاه کردند. اما مسووليت اصلي برعهده خود فرمانده کل سپاه است و بعد از آن هم اين رويه دنبال شد.
-در حوادثي که بعد از انتخابات 22 خرداد پيش آمد قرارگاه ثارالله يکي از مراجعي بود که در کنار وزارت اطلاعات، ناجا و... ماموريت يافت راجع به مسائل بعد از انتخابات پيگير باشد. دليل ورود اين تشکيلات سپاهي، نظامي چه بود؟
=در حوادثي که بعد از 22 خرداد پيش آمد ابتدا وزارت اطلاعات و ناجا وارد عمل شدند ولي بعد که دامنه اغتشاشات و درگيري ها گسترده شد قرارگاه ثارالله طبق تشخيص شوراي عالي امنيت ملي وارد عمل شد. همان طور که در ابتدا هم گفتم هر زمان که تشخيص داده شود عوامل بيگانه در داخل کشور به گونه يي عمل مي کنند که تهديدي عليه نظام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي هستند و مسوولان احساس خطر کنند، طبق مسووليت و وظيفه يي که براي قرارگاه ثارالله تعريف شده است، اين قرارگاه وارد عمل مي شود. البته بر اساس تصميم شوراي عالي امنيت ملي اين وظيفه به قرارگاه سپرده مي شود.
-قبلاً و در مواردي نظير حوادث 18 تير 78 نيز مسووليت امنيت پايتخت به قرارگاه ثارالله سپرده شده بود اما در حوادث اخير که بعد از انتخابات 22 خرداد رخ داد نام اين قرارگاه بيش از قبل شنيده مي شد و بعضاً انتقادهايي هم نسبت به ورود و نحوه عمل نيروهاي آن مي شد. دليل اين شدت عمل چه بود؟
=به خاطر اينکه توطئه گسترده تر بود. پيش از اين حوادث قرارگاه مسووليت اقدام نداشت اما چون مسووليتش حفاظت از دستاوردهاي انقلاب و حفظ نظام است قبل از انتخابات رصدهايي کرده و به مسوولان هم گوشزد کرده بود که عده يي در حال توطئه چيني براي بعد از انتخابات هستند و همين طور که ديديد اين اتفاق هم افتاد. سازمان مجاهدين انقلاب، مشارکت خصوصاً نهضت آزادي و ملي - مذهبي ها همه با هم براي بعد از انتخابات توطئه کرده بودند. آقاي موسوي هم به جاي اينکه جلوي آنها را بگيرد خودش هم در همان مسير افتاد و به جاي اينکه آرامش را برقرار کند دستور اغتشاش و تشنج را مي داد.
-البته متهم کردن حزب مشارکت و مجاهدين و شخص آقاي موسوي به عنوان توطئه گر و فتنه گر ادعاي بزرگي است. به هرحال اين احزاب قانوني و رسمي هستند و آقاي موسوي هم از شخصيت هاي مطرح اين نظام هستند و بايد پشت اين ادعا ادله و سند محکمي وجود داشته باشد.
=من از روي غرض ورزي حرف نمي زنم. پاي حرفي هم که زده ام مي ايستم. ادله و سند محکم هم وجود دارد. نمونه اش هم اين است که آقاي آقاجري تئوريسين سازمان مجاهدين انقلاب قبل از انتخابات مي گويد ما يک پايه ولايت را در زمان اصلاحات و دوم خرداد زديم و بقيه پايه هاي ولايت را با انتخاب آقاي موسوي منهدم خواهيم کرد. اين دقيقاً عين جمله ايشان است. از اين موارد هم زياد است و سندش هم موجود است. اين تشکيلات از لحاظ قانوني شايد بتوانند به خودشان رسميت بدهند و مجوزي هم بگيرند اما در عمل از همان ابتدا از دوره امام (ره) مخالف حرکت هاي امام و نظام بودند. حتي اين احزاب در دوره يي منحل شدند. حدود سال هاي 64 يا 65 امام (ره) نماينده شان آيت الله راستي کاشاني را داخل اين سازمان فرستادند ولي اينها نه تنها به حرف هاي ايشان توجهي نکردند بلکه کاري کردند که در نهايت موجب منحل شدن خودشان شد. از آن پس در سايه قرار گرفتند تا زمان دولت اصلاحات که مجدداً روي کار آمدند و خودشان را رسمي و قانوني اعلام کردند. حتي در آن زمان هم اعتصاب در مجلس ششم توسط سازمان مجاهدين و سران آن به خصوص آقاي نبوي طراحي شده بود.
-فکر نمي کنيد قرارگاه ثارالله خيلي جنبه امنيتي- نظامي پيدا کرده است؟
=شوراي عالي امنيت ملي تشکيل شده از وزير کشور، وزير دفاع، وزير امور خارجه، فرماندهان ارتش، رئيس ستاد نيروهاي مسلح، دو نماينده از فرمانده معظم کل قوا است و رئيس جمهور در راس آن قرار دارد. اين شورا تنها از بعد امنيتي تصميم نمي گيرد. در رابطه با موضوع هايي نظير هسته يي، دفاعي، اقتصاد کلان و... در آنجا تصميم گيري مي شود. تصميمات راهبردي توسط اين شورا گرفته مي شود. در مواقع بروز بحران هم اين شورا تصميم گيرنده نهايي است و تا زماني که ماموريت و مسووليتي به قرارگاه ثارالله سپرده نشود به هيچ وجه وارد عمل نمي شود. مثلاً در حوادث 18 تير 78 در چهار پنج روز اول قرارگاه اصلاً وارد عمل نشد اما بعد از آن چون ديدند اوضاع به صورتي است که نمي توانند آن را کنترل کنند مسووليت به قرارگاه سپرده شد. در سال 78 وقتي ديدند کار به جاي باريک کشيده شده است و تخريب ها شديد شده و ناجا و وزارت کشور نمي توانند مقابله کنند مساله به شوراي عالي امنيت ملي محول شد. در شورا هم تصميم گرفته شد ماموريت را به سپاه بدهند و سپاه هم به قرارگاه واگذار کرد و در نهايت هم قرارگاه مسووليت کنترل را برعهده گرفت. در اين دوره هم به همين صورت بود. اين مساله چيزي نيست که بگوييم بعد از انتخابات اخير پيش آمد و جنبه نظامي و امنيتي پيدا کرد. يا اين جنبه بيشتر شد. اين مسووليت از سال 74 رسماً به قرارگاه سپرده شد. آن زمان که اصلاً خبري از اين اتفاقات نبود اما تشکيل اين قرارگاه و سپردن مسووليت به آن براساس پيش بيني هايي بود که مسوولان کرده بودند.
-در سال 78 هم شما جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله بوديد؟
=خير، من از سال 79 مسووليت را برعهده گرفتم.
-در حال حاضر هم ارتباطي با اين قرارگاه داريد؟
=خير، شخصاً و سازماني ارتباطي ندارم اما به خاطر اينکه عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس هستم طبيعتاً با اين دستگاه ها هم ارتباط داريم. براساس قانون اساسي اعضاي نيروهاي مسلح براي ورود به فعاليت سياسي مثل نمايندگي مجلس بايد از فعاليت هاي نظامي قبلي کاملاً جدا شوند يا بازنشسته شوند يا استعفا دهند. بنده هم بازنشسته شدم و از قرارگاه جدا شدم.
- همان طور که شما هم مي دانيد در قانون اساسي و در وصيتنامه امام(ره) بارها بر عدم ورود نظاميان در عرصه سياست تاکيد شده است اما در سال هاي اخير شاهد بوده ايم که برخي نظاميان اين مساله را ناديده مي گيرند و وارد جريانات و دسته بندي هاي سياسي مي شوند. ارزيابي شما از عملکرد اين قشر از نظاميان چيست؟
=اين مطلب کاملاً درست است و همه هم بايد به آن پايبند باشند. اما اين به آن معنا نيست که بگوييم پاسدار انقلاب سياست را نفهمد. يک موقع مجموعه از يک نفر حمايت مي کند که طبيعتاً اين اشکال دارد و درست نيست اما گاهي تک تک افراد خودشان تشخيص مي دهند. مثلاً ممکن است اطرافيان از من در مورد راي و نظرم در انتخابات سوال کنند. من مي توانم به عنوان يک شخص اظهارنظر کنم چون نظرات من به سازمان ربطي ندارد. مثلاً در سال 76 اعلام شد شهرک شهيد محلاتي که خانواده هاي سپاهي در آنجا زندگي مي کنند اکثراً به آقاي خاتمي راي داده اند، آيا کسي آنها را مواخذه کرد؟ نه. چون سپاهيان هم مانند همه شهروندان حق دارند اما سپاه هيچ گاه سازمان يافته از کسي حمايت نکرده است. اما برخي تحليل مي کنند که مثلاً سپاه وارد فلان مساله سياسي شده است. بله ممکن است بعضي از مسوولان نظرات شان را بگويند اما نظرات آنها، سازمان يافته و رسمي نيست.
-وقتي فردي در جايگاه فرماندهي يک نيروي نظامي حمايت خود را از يک جريان يا شخص اعلام مي کند طبيعتاً اين تصور پيش مي آيد که نظرات او نظرات کل سازمان است؟
=بحث حمايت از يک جريان فکري فرق مي کند. اصولگرايي يک سازمان يا تشکيلات نيست. شما جايي پيدا نمي کنيد که به نام اصولگرايي سازمان يا حزب يا گروهي داشته باشد. اما گروه ها و سازمان هاي مختلفي هستند که در انتخابات نهم يا هشتم اعلام کردند ما از اين جريان فکري که به نام اصولگرايي است، حمايت مي کنيم. سپاه هم به عنوان يک سازمان حمايت خود را از اين جريان اعلام کرده است.
اصلاً بحث اصولگرايي را خود مقام معظم رهبري در ديداري که با کارگزاران و مسوولان نظام در سال 86 داشتند علناً اعلام کردند و هشت بند را به عنوان شاخصه اصولگرايي و تفکر اصولگرايي بيان کردند و تفکر اصولگرايي را که برخاسته از اسلام و قانون اساسي است، راهگشا دانستند. اصولگرايي يک حزب و سازمان نيست. يک جريان فکري است و حمايت سپاه از آن هم اشکالي ندارد اما اصلاح طلب ها برخاسته از کتاب موج سوم تافلر هستند. اين اصلاح طلب را ما قبول نداريم، چون نطفه خود را از آنجا گرفته است. اگر اصلاح طلبي برخاسته از فرهنگ و دين خودمان بود مطمئناً پذيرفته مي شد. وقتي مي گويند انقلاب سبز يا مخملي، الگوي آن امريکا است که در تاجيکستان و... پياده شده است. ما اين اصلاح طلبي را قبول نداريم. با کسي هم رودربايستي نداريم.
-به بحث قرارگاه ثارالله برگرديم، در حوادث بعد از 22 خرداد قرارگاه از چه زماني وارد عمل شد؟
=تا جايي که من اطلاع دارم حدوداً دوم تير بود که اغتشاشات به اوج خود رسيد و درگيري ها به آتش زدن اتوبوس ها و وسايل نقليه، مساجد و پايگاه هاي بسيج کشيده شد. مثلاً در روزي که آقاي موسوي در تجمع خيابان آزادي حضور يافتند عده يي به پايگاه بسيج آنجا حمله کردند. وقتي ما براساس مسووليت کميسيون امنيت ملي مجلس مساله را پيگيري کرديم، متوجه شديم در آن پايگاه حدود 200 اسلحه وجود داشته است. خب اگر اين اسلحه ها به دست مردم احساسي مي افتاد مي دانيد چه کشت و کشتاري مي شد؟
-چرا بايد اين همه اسلحه در يک پايگاه بسيج باشد آن هم وقتي که تاکيد مي شود بسيج را يک نيروي اجتماعي، فرهنگي و غيرنظامي تعريف کنند؟
=ما دو نوع بسيج داريم، يکسري گردان هاي عاشورا هستند که داراي سازمان مشخصي هستند و اسلحه هم ندارند. فقط در مواقع ضروري مثل رزمايش يا رژه به آنها اسلحه داده مي شود. به هر حال در مواقع حساس و بحراني بسيج بايد اسلحه داشته باشد اما در حالت عادي هيچ اسلحه يي دست آنها نمي بينيد مگر در رزمايش ها و رژه ها، آن هم براي اينکه قدرت خود را به بيگانگان نشان دهيم. بسيج نه حقوق بگير است نه موظف. بسيج دلسوز است. مثلاً در حوادث اخير شما يک اسلحه هم دست بسيج نمي بينيد. شايد چوب و چيزهايي از اين قبيل داشته باشند مثل طرف مقابل. چطور آنها خيلي چيزها داشتند و بچه هاي يگان ويژه و بسيجي را مي زدند. 12 تا بسيجي چگونه شهيد شدند؟ بسيج براي دفاع از نظام به کمک سپاه مي آيد اما تحت امر سازمان سپاه است.
-حدود اختيارات قرارگاه ثارالله در حوادث بعد از انتخابات تا کجا بود؟
=تا جايي که بتواند امنيت را برقرار کند و بعد از اينکه امنيت برگشت، ماموريت آنها هم تمام شد.
-تعدادي از بازداشت شدگان از جمله آقاي رضا خاتمي و خانم فائزه هاشمي اعلام کردند توسط قرارگاه ثارالله دستگير شده اند؟ اين دستگيري ها و بازداشت ها هم جزء مسووليت قرارگاه بود؟
=تا زماني که حکمي توسط قوه قضائيه و دادستان داده نشود حتي قرارگاه ثارالله هم اجازه دستگيري ندارد. اگر هم افرادي توسط اين قرارگاه دستگير شده اند با حکم دادستان بوده است و زماني که پرونده تکميل مي شد براي دنبال کردن دادگاه و اجراي حکم تحويل قوه قضائيه داده مي شد.
-قرارگاه در بازجويي ها و گرفتن اعترافات هم نقشي داشت؟
=بله، البته اين کار مشخصاً در قرارگاه انجام نمي شد. در زندان اوين جايگاهي برايشان مشخص کرده بودند که بازجويي ها و گرفتن اعترافات در آنجا صورت مي گرفت.
-اين فعاليت قرارگاه با فعاليت ساير دستگاه هاي امنيتي از جمله وزارت اطلاعات تداخلي ندارد؟
=خير، چون بعد از اينکه مسووليت نهادها محول مي شود اين نهادها هماهنگ با هم عمل مي کنند و به نوعي تقسيم کار مي شود.
-يعني قرارگاه در حد يک ضابط قضايي عمل مي کند؟
=بله، چون اگر غير از اين باشد اصلاً نمي شود کاري کرد. نه تنها قرارگاه بلکه خود وزارت اطلاعات هم تا زماني که حکم قضايي نداشته باشد وارد عمل نمي شود.
-اين قرارگاه هنوز هم فعال است؟
=نه، از دو ماه قبل کار و وظيفه قرارگاه تمام شد و اين را براساس جلساتي که کميسيون امنيت ملي مجلس با اعضاي قرارگاه داشته، مي گويم.
-يعني در دستگيري هاي هفته هاي اخير قرارگاه نقشي نداشته است؟
=خير، دستگيري ها توسط ناجا و وزارت اطلاعات صورت گرفته است

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر