گاهی انسان به حال دشمنش ترحم مىکند. واقعا مىماند که چه باید بکند. بارها در درونش هزار نقشه برای او کشیده است؛ و ناگهان درمىیابد او چقدر ترحم برانگیز است.
بارها گفته اند احمدىنژاد بیماری روانی دارد. حتی چندی بعد از انتخابات، حدود صد نفر از پزشکان کشور با امضای نامه ای، خواستار تحت درمان قرار دادن احمدىنژاد شدند.
اما اینک باید چیزی جدید بگویم.
نگاهی به طرفداران احمدىنژاد بیاندازید. تصور نمىکنید اکثر آنها، آسیب دیدگان اجتماعی هستند؟ کسانی که از زندگی لگد خورده اند، و دچار توهمات و بیمارىهای روحی شده اند؟ بالاخره احمدىنژاد چند صد هزار نفر طرفدار دارد. بالاخره این رجانیوز را کسی مىنویسد.
من در ادامه، یادداشتی را که در رجانیوز اخیرا انتشار یافته، خواهم گذاشت. انسان در برابرش چه مىتواند بگوید؟
کاملا مشخص است انسانی بىسواد، هیاتی، دارای آسیب های روانی، بىحوصله، رنجور و گرفتار، آن را نوشته. خیال هم کرده همه برای سطح عظیم اطلاعاتش دارند کف مىزنند! و از اینکه توانسته چنین مقاله ای را بنویسد، خودش را پیروز میدان تشخیص داده است. پیروزی که شاید بتواند شکست های پىدرپی او را در زندگی اجتماعی پنهان کند.
قضاوت ها را و نوع نگاه به دنیا را و شواهدی را که ارائه مىکند؛ نگاه کنید. همه نشان مىدهد این گونه انسانها، چقدر از عرف جامعه و واقعیت های دنیا فاصله گرفته اند. انگار در یک فضای بسته زندگی مىکنند. در دنیایی خودساخته.
همه ی ما شاید چنین افرادی را در اطرافمان دیده باشیم. نوع حزب اللهی اش مىشود کسانی که هر هفته باید بروند هیات. نان خانواده شان را به سختی در مىآورند، اما وقت و پولشان را صرف هیات مىکنند. حتما باید وجودشان را زیر آوازخوانىهایی به نام مداحی، تسکین دهند. کسانی که در خانواده به شدت پرخاشگر هستند. فرزندانشان و زنشان را مىزنند. کسانی که اتفاقا فرزندانی دارند که با خودشان خیلی تفاوت دارند. و چه بسا خلافکارهای محله شان شده باشند. اما پدر این خانواده، مىنشیند پای سخنرانىهای رهبر، و های های گریه مىکند! باور کنید این آدمها هستند.
آنها دوست دارند دنیا را آنگونه ببینند که خیال مىکنند. و برای همین هم تقلب را در انتخابات، اصلا بد نمىدانند. و احمدىنژاد را هم دوست دارند چون عین خودشان، بىخیال و مشتی و هیاتی است. آنها اصلا از سواد داشتن، از تحقیق، از کار، از جدی بودن متنفرند. دوست دارند همه کار دنیا هیاتی-مَشتی حل شود.
یک نگاه به صدا سیما بیندازید. یکی از پاتوقهای این گونه افراد همان جاست. مىبینید تلویزیون را چگونه اداره مىکنند؟ انگار که در حال بیل زدن باشند! اصلا حالیشان نیست در دنیا چیزی به اسم ظرافت هم وجود دارد! یا وقتی قرار است یک تقلب سیاسی انجام دهند؛ آن قدر رسوا انجامش مىدهند، که به اصطلاح ضایع تر از آن نمىشد! و کشور را آتش مىزنند!... اما اصلا حالیشان نیست!
واقعا با این موجودات باید جنگید؟ یا آنگونه که آن پزشکان توصیه کردند، تحت درمانشان باید گرفت؟
آنچه که مسلم است، با انحطاط امپراتوری شیطان بزرگ، سپاه ابلیس شکست سختی را متحمل شده و خود ابلیس ناچار به "غلظت وجود" و نمایاندن خویش به چشم جهانیان خواهد شد، قرائنی همچون بلند شدن بوی الرحمن "دلار" در صحنه اقتصاد جهانی و ابتلای اقتصاد شکم گندهی شیطان به مرض استسقای تزریق اسکناس و همچنین خاطره قابلهگی کاندولیزا رایس در جنگ 33 روزه اسراییل و حزب الله که افاضه فرمود جهان، اوضاع لبنان (کشتار و بمباران وحشیانه جنوب لبنان توسط اسراییل) را تحمل کند، چراکه اینها فشار زایمان خاورمیانه جدید است!
و چه بد قابلهای بود آن کریه المنظرترین وزیرخارجه تاریخ دیپلماسی جهان. می خواستند خاورمیانه را مجدداً موزاییکی کنند، اما اکنون خود را برای پاره پاره کردن " پادشاهی پولشان بر جهان" آماده می کنند.
الغرض، دوسه سالی است که سیستم استکباری شیطان بزرگ برای به تعویق انداختن سقوط "آقایی دلار" در حال زیر پا گذاشتن خط قرمزهای ریز و درشت و متعددی است که خود ترسیم کنندهی آن بوده است.
امریکایی که 56 سال پیش با ریموت کنترل از آن سوی کره زمین، در کشور ایران کودتا میکرد، اکنون برای مقابله با ملت بزرگ ایران دست به هر کار حقیرانهای می زند و حقیقتاً گاهی این پرسش مطرح میشود که آیا این همان امریکای متکبر و مغرور اواسط قرن بیستم است؟
برای از پا درآوردن جمهوری اسلامی ایران:
- فیلمسازهای ایرانی را شکار و با جایزه های مسموم، استحاله می کند.
-درهای هالیوود افسانهای را بر روی دخترکان آوانگارد این سرزمین می گشاید. کسانی که بی بتگی و "بازیگردی" در هالیوود را به ریشه داری در سینمای ایران ترجیح می دهند.
-ایرانیان را به سری ترین بخش هالیوود یا همان بخش جلوه های ویژه راه می دهد.
-کسی را از ایران با پوشش جایزه نوبل ایزوگام می کند که کعبه اش، آموزه های زنی سرخورده همچون سیمون دوبوآی فمنیست است و عمده ترین سؤالش از مکتب قرآن، چرایی نبود قانون چند شوهری برای نسوان است.
- آبروی جهانی رسانه های معروفش را فدای تصاویر موبایلی از کف خیابانهای تهران می کند.
-برای تحقیر رییسجمهور ایران، ریسک بزرگ کلمبیا را مرتکب می شود، که دست آخر هم احمدینژاد خاک کلمبیا را به توبره می کشد.
-رییسجمهورش را به مسلخ سنگین ترین دشنام ملی عراقیان برده و لنگه کفش یک خبرنگار شیعه را جاودانه می کند.
-با داشتن یک ناوگان در خلیج فارس و 400 هزارنیروی تا بن دندان مسلح گرداگرد ایران، دست به دامن وب سایتهای توویتر و فیس بوک می شود تا شاید از این رهگذر طرفی ببندد و حاضر به اعتراف هم نیست که نیروهایش در منطقه در کلان ترین نگاه، اسیران غیررسمی ایران هستند.
-دل به پیاده نظام وبلاگ نویسش می بندد.
-در باریکه کوچک غزه، مردمی را که کشته و می کشد، گرسنگی و قحطی می دهد، تا شاید بتواند به جهانیان ثابت کند که هنوز هم ابر قدرت است. و چقدر خنده دار است این هیمنه!
- همسر دروغگوترین کاندیدای تاریخ ایران زمین را " کمی کمتر از اوباما" متفکر می خواند و غافل از اینکه با این کار، نه تنها وی را مرتبت نبخشیده، بلکه به عکس، سطح تفکر رییسجمهور دموکراتها را تنزل داده است.
-شیطان بزرگ آنقدر به دست و پا افتاده است که در فضای سایبر به ترفندهای کودکانه روی آورده است، از فعال کردن مترجم فارسی گوگل برای کسب اخبار سبزگرفته، تا دست بردن در رتبه جستجوی اخبار له و علیه جمهوری اسلامی.
که البته شرکت گوگل نیز برای آبروداری و مخفی سازی این خدمت استکباری اش به نظام امریکا، چندی است که سیاه بازی عکس میمون آسای میشل اوباما را بهراه انداخته است تا استقلال خود را بهرخ جهان کشیده و اذهان عمومی را از خدمات پنهانش به لابی صهیونیستهای امریکا منحرف کند.
-ابرقدرت بزرگ قرن بیستم و مدعی مدیریت نظم نوین جهانی، آنقدر ذلیل شده است که محتاج تماس های تلفنی مردمی درون ایران و ارسال عکسهای خیابانی اغتشاشگران داخلی شده است.
-پنج سال است که ایران دکترین 190 ساله جیمز مونروی ایالات متحده را در مورد حیات خلوتشان (امریکای لاتین) به بازی گرفته است و سیاستمداران امریکا فقط نظاره گرند و سر به دیوار می کوبند.
-به بهانه مذاکرات هسته ای، دنبال پیاده کردن دکترین "گربه پشمالو" است، و از قبل مذاکرات 1+5 خود را به پاچه شلوار دیپلماسی ایران می مالد تا شاید نظر ام القرای اسلام را برای کمک در تعویق مرگ اقتصادیاش جلب کند.
دزفولی ها مثلی دارند که می گوید "گدایی و نیزه بازی؟" داستان آن گدایی است که با تهدید نیزه دست به تکدی گری میزند.
حقیقتاً امریکای کنونی کجا و امریکای نیم قرن پیش کجا؟
همهی اینها نشانه یک اتفاق بزرگ است که در پیش است و آن جهان بدون سیطره دلار است.
آیا ایالات متحده با واقعیت سقوط امپراتوریاش، همان چیزی که فیوچرلوژیستهای بزرگش همچون تافلر و هانتینگتون و برژینسکی پیش بینی کرده اند، کنار خواهد آمد؟
و یا در سرنوشتی انتحاری به "سیم آخر" خواهد زد؟
فراموش نکنیم که بهترین ثمره تضعیف امپراتوری شیطان بزرگ، غلظت هرچه بیشتر وظهور مستقیم وجود پلید خود ابلیس لعین است.
یا حجه ابن الحسن (عج): این انتظار کی بهسر می رسد؟
ای منتظر تو همه دنیاست، کجایی؟
ای دیده ام از هجر تو دریاست، کجایی؟
دردا، که همه حال منو و حال دل زار
آشفتهی این غیبت کبراست، کجایی؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم