گاهي سخن از اين گفته مىشود كه بسيجيان آمادهاند تا چنان كنند و چنين! و بعضىها هم باورشان مىشود. انگار كه بسيجيان يك انسانهاي آرمانگرا و وارسته و آماده مجاهدت در راه عقيدهشان هستند!!
اما نگاه به واقعيت، چيزي ديگر را نمايان مىكند. كساني كه به "بسيجي" معروفند؛ اغلب انسانهاي بيكارهاي هستند. باور كنيد. آنها اوقاتشان را با رفتن به هيات، پر كردن نوار و سىدي از اين جلسات و فروختن آنها؛ يا داشتن دكهي فروش تسبيج و ابراز آلات مذهبي! سر مىكنند. باورتان شود كه اينها موجودات شكست خوردهاي در اجتماع هستند كه همه سرگرميشان همين چيزهاست.
البته برخي ديگرشان هم كه در بسيج اصناف و كارخانجات هستند؛ كارگراني هستند كه براي وعدههايي كه از طرف كارفرماهاي اغلب دولتي بهشان داده مىشود، براي يك روز اضافه حقوق يا يك اضافه كاري، آماده جانفشاني براي ماموريتهاي بسيج مىشوند. حالا اين ماموريت، باتوم به دست گرفتن باشد و توي سر مردم زدن؛ يا حضور در راهپيماييهاي نمايشي و دولتي.
امروز، بسيج تبديل شده به جايگاه موجودات بيكاره و هرزه، كه براي انجام فرامين حكومتي آمادهاند. تا تفريحي كرده باشند، و اگر شده لقمه ناني هم جلوي زن و بچهشان بيندازند.
اينجاست شعار مردم به راستي فرياد مىشود:
بسيجي حيا كن - مفتخوري را رها كن!
=============
گاهي از تريبونهاي حكومتي نظير صداسيما مىشنويم كه آمريكا كه اين قدر عليه انسانها جنايت كرده، حق ندارد فريادِ حقوق بشر سر دهد!
به نظر ما اين سخن درست است. آمريكايي كه در عراق و افغانسان، همه تمدن غرب و دنياي ليبرال را به گند كشيد، و تا به عرصه آوردن شركت خصوصي "بلك واتر" و باز گذاشتن دست آن براي همه گونه جنايت -فارغ از حسابرسىهاي دولتي- پيش رفت؛ حق ندارد عليه له شدن حقوق بشر در ايران حرف بزند. ليكن اين سخن، بُعد ديگري هم دارد كه گويندگان حكومتي به آن توجهي نمىكنند.
البته كه آمريكا حق ندارد داعيهدار حقوق بشر بشود. اما اين كه آمريكا يك جنايتكار است؛ آيا به خود شما حق مىدهد كه عليه حقوق اوليه انسان، جنايت انجام دهيد؟
مگر آمريكا معيار انسانيت يا حقوق انساني است كه شما خودتان را با آمريكا تنظيم مىكنيد و هر گاه آمريكا جنايتهاي عظيم مرتكب مىشود؛ شما هم هوس مىكنيد؟!
غير از اين است كه شما پيشفرض را بر اين گذاشتهايد كه بايد جواب آمريكا را پس دهيد. و وقتي خود آمريكا اهل جنايت است، مىگوييد پس خيالمان براي همهگونه جنايتي، راحت باشد! و اصلا نمىفهميد كه شما بايد جواب، به انسانيت پس دهيد. شما بايد به انسان و مقام انسان پاسخ دهيد كه چرا و چگونه اين طور با فراغ بال، به حقوق انساني تجاوز مىكنيد. جنايت مىكنيد. حق مردم را آشكار را بالا مىكشيد. زن و پير و جوان را در وسط خيابان به قصد كُشت مىزنيد؛ و بعد به نزد رهبرتان مىرويد و از اينكه توانستهايد چشم فتنه را دربياوريد؛ منتظر پاداش از دستان نوراني ولايت مىشويد! تا به يكيتان دولت را هديه بدهد، به ديگري انحصار در فلان بازار را، و يكي هم شركت پُرسود مخابرات را بالا بكشد!
و يك نكته كه ظاهرا اين گويندگان حكومتي فراموش مىكنند؛ اينكه آمريكا عليه مردم ِ خودش جنايت نمىكند. بلكه با مردم ديگر كشورهاست كه مانند يك قصاب رفتار مىكند. اما شما، بسيجيان خودفروختهي يك خيابان را عليه مردم همان خيابان به ميدان مىآوريد تا بزنند و بكشند و بازداشت كنند و از هر دختري كه خوششان بيايد، كام جنسي طلب كنند...
============
فرض كنيد من يكي از دشمنان قسمخورده و سنگدل و نامرد اين نظام مقدس بودم!
چه صفايي بالاتر از اين مىكردم كه هر روز در وسط خيابان و در علن، بسيج و پليس وحشيانه به مردم حمله كنند و فاجعهها بيافرينند؟
آيا بهتر از اين هم مىشد خودشان را خراب كنند؟!!
=============
گاهي و اخيرا برخي از مزدوران به نام، تكرار ميكنند چه شده كه طرفداران سبز اين قدر كم شدهاند؟ كه از 25خرداد تا 16 آذر، جمعيتشان از 3ميليون به چند ده هزار نفر رسيده؟ و چرا چنين ريزشي داشتهاند سبزها؟ و جالب اينكه برخي از سران فرهنگي سبز هم اين گفته را باور كردهاند و در صدد جواب به آن برآمدهاند.
در حاليكه اصلا چنين نيست. بلكه وحشىگري بسيج و پليسِ تحت فرمان ولايت، لحظه به لحظه ميزان سبزها را افزون كرده است. و همچنين كيفيت آنان را هم بالا برد. يعني اگر سبزها تا انتخابات فقط به راي دادن فكر كرده بودند؛ اكنون آنها به جنگ تا سر حد مرگ هم فكر مىكنند.
برعكس آن هم واقعيت دارد. يعني برخي كساني كه به اشتباه به احمدىنژاد راي دادند، يا كساني كه سيدعلي را ولي خدا حساب مىكردند؛ با ديدن اين فجايع، چشمانشان باز شده است. و نفرتي تازه در وجودشان دميدن گرفته است.
اگر به احمدىنژاد، دو سه ميليون در سراسر كشور راي داده باشند؛ امروز آنها دچار عذاب وجدان شدهاند كه آيا مىارزيد براي يك وام كشاورزي بىارزش يا سهام كوفتي عدالت يا يك وعده استخدام مختصر، بياييم كسي را سر كار بياوريم كه مردم را اين طور بيرحمانه مىكُشد؟
به نظر مىرسد امروز طرفداران احمدىنژاد به حدود دويست-سيصد هزار نفر تقليل يافته باشد.
بيخود نيست كه اين روزها براي به عرصه آوردن آن مردم هميشگي و تكراري، دستآويز به نام خميني شدهاند.
باور كنيد اگر شما خوانندهي گرامي، يكي از طرفداران ولايت سيدعلي بوديد، از اوضاع اسفباري كه جبههتان داشت؛ دچار افسردگي شده بوديد. و اين واقعيتي واضح است كه نظام يكطرفهي موجود، در سختترين سراشيبي تاريخ حياتش قرار دارد.
اما تنها چيزي كه در اين ميان وجود دارد اين است بخاطر جنايات رخ داده و نوع مديريت انجام و اعلام همگاني اين جنايات كه به قصد ترساندن و ارعاب مردم صورت گرفته؛ مردم از حضور در خيابانها خودداري مىكنند. و اين به معناي كم شدن سبزها نيست. بلكه طوفاني خشمي در حال شكلگيري است كه در هنگامهي وزيدنش، تعداد واقعي سبزها و ميزان رشد روزافزون آنها را به هر بَددِل رسوا و هر مدّاح قدرتاي نشان خواهد داد.
اين يك واقعيت است و فراري از آن ممكن نيست.
============
من سخني به ذهنم مىرسد خطاب به موسوي.
پس از رخ دادن اين نمايش مسخره عكس، شما آمديد و آن را محكوم كرديد. و در اين كار هم چندين بار اصرار كرديد.
من سوال مىكنم آيا امروز چيزي از خميني باقي مانده است كه ما بخاطر پاره شدن عكسش، متاسف باشيم؟ و بياييم پيام محكوميت صادر كنيم؟
كدام انديشه يا آرمان او -فارغ از درستي يا غلط بودن آن- امروز باقي مانده است؟ آيا خميني و انديشههاي او امروز اصلا وجود خارجي دارد؟
در كشوري كه رهبر آن رسما و علنا و واضح اعلام مىكند كه طرفدار و آمادهي اصلاحات چيني است؛ شما چه حقي داريد كه يك عكس پاره كردن را محكوم كنيد؟
آيا در دولت اول خاتمي نبود كه رهبر معظم همه سران حكومت را دعوت كرد؛ و تكيه داد به گفته مهاجراني كه: "آقاي خاتمي گورباچف نيست" و در حالي كه تمام مدت، مهاجراني سرش را پايين انداخته بود، بر گفتهي او سوار شد و تا گفتن آن جملهي معروفش پيش رفت: "من از اصلاحات چيني حمايت مىكنم."
براي كسي كه اندكي سواد در دنياي سياست داشته باشد؛ واضح است كه اين گفته، چه معنايي دارد.
نگاه به امروز چين، بيان مىكند كه چيزي به اسم كمونيست و نامي از رهبر آن مائو باقي نمانده است. هر چه هست يك كشور است با يك دولت سختگير، كه همه آرمانهاي كمونيستياش را كه چين كمونيست و نظام كمونيستي آن بر آنها بنيان شده بود؛ كاملا كنار گذاشته است.
كشوري كه اسم كمونيست در خود دارد، اما يكي از سرمايهداريترين كشورهاي جهان است. كشوري كه نام سوسياليسم دارد، اما انسان را به شديدترين وجه به استثمار و بلكه بردگي مىكشاند. اسمش حكومت طبقه كارگر است، اما كارگران مانند زنبوران در كندوهاي طراحي شده، در حال جان كندن هستند...
نظامي كه تا خرخره در فساد، فحشا، ناامني، و همهي دستاوردهاي سرمايهداري فرو رفته است. و رهبر كشور صريحا از چنين اصلاحاتي و شبيه شدن به چين حمايت مىكند. و چنانچه مىبينيم در حال اجرا هم هست و عن قريب به سازمان تجارت جهاني هم خواهيم پيوست. و اين طرح هدفمندي يارانهها هم جزيي از آزادسازي قيمتها است كه سازمان مزبور از اعضا طلب مىكند.
چين مىگويد همه عرصهي اقتصاد و فرهنگ آمادهي واگذاري به سرمايهداري جهاني است تا شهروندان چيني را به بردگي مفتخر كند. تنها ما يك چيز مىخواهيم و آن حفظ نظام سياسي موجود است. و چنانچه مىبينيم تنها جايي كه نيروي امنيتي چين با بيرحمي كامل وارد مىشود، نه مسائل فرهنگي و جرم و جنايت است، نه چپاول و دزديهاي سازمانيافته؛ بلكه وقتي است كه اساس نظام سياسي مورد هدف قرار گيرد. كه نمونه آخرش برخورد با تُركهاي سينكيانگ بود.
آيا در ايران غير از اين چيزي مىبينيد؟ در زماني كه آدمرباهاي جنسي در حال تجاوز دستهجمعي به زنان اين كشور هستند؛ نيروهاي امنيتي و پليس و دادستاني، در حال برخورد با معترضين سياسي در 13آبان هستند! يعني كه اين نيروها، در يك اصلاحات چيني فقط براي حفظ اصل نظام به كار گرفته خواهند شد.
كشوري كه از آرمانهاي انقلاب در آن هيچ اثري نيست؛ فساد هزار بار بيشتر از زمان شاه است؛ دزدي به نحو شرمآوري علني از سوي دولتيان و نظاميان صورت مىگيرد؛ ناامني عمومي قابل مقايسه شده است با ريودوژانيرو؛ احكام اسلام در آن كاملا مرده است و شما هيچ حكم اسلامي را سراغ نمىيابيد كه اجرا شود؛ و هر چه هست و هست سرمايهداري آمريكايي با همه كثافات آن است؛ آيا شما نشاني از خميني مىبينيد؟
كه اينك براي پاره شدن عكس او، دنبال كودتاچيان راه بيافتيد و آن را محكوم كنيد؟
آيا باور كنيم كه اين همراهي شما، بخاطر ترس شما از بازداشت شدن بوده است؟ آيا مىترسيد از يك زندان، در حاليكه صدها نفر بخاطر آرمان مشتركي كه با شما داشتند، كشته شدند؟ آن هم در عنفوان جواني...
آيا اصرار شما بر "جمهوري اسلامي" هم بخاطر همين ترس است؟
كاملا مشخص شده كه جمهوري اسلامي –خوب يا بد- قابل پياده شدن نيست. و امروز ما يك جمهوري مضحك چيني داريم. و اين اعتراف علني رهبر اين نظام است.
پس حق دهيد به ما كه مرد و مردانه اصرار كنيم در يك نظام وارستهي ايراني، كه به منافع و ارزشهاي ايراني خودمان بها دهد و خوبيها و زيباييها را در حدي كه ممكن است، پياده كند.
حق داريم ما كه فرياد برآوريم:
استقلال، آزادي، جمهوري ايراني.
اما نگاه به واقعيت، چيزي ديگر را نمايان مىكند. كساني كه به "بسيجي" معروفند؛ اغلب انسانهاي بيكارهاي هستند. باور كنيد. آنها اوقاتشان را با رفتن به هيات، پر كردن نوار و سىدي از اين جلسات و فروختن آنها؛ يا داشتن دكهي فروش تسبيج و ابراز آلات مذهبي! سر مىكنند. باورتان شود كه اينها موجودات شكست خوردهاي در اجتماع هستند كه همه سرگرميشان همين چيزهاست.
البته برخي ديگرشان هم كه در بسيج اصناف و كارخانجات هستند؛ كارگراني هستند كه براي وعدههايي كه از طرف كارفرماهاي اغلب دولتي بهشان داده مىشود، براي يك روز اضافه حقوق يا يك اضافه كاري، آماده جانفشاني براي ماموريتهاي بسيج مىشوند. حالا اين ماموريت، باتوم به دست گرفتن باشد و توي سر مردم زدن؛ يا حضور در راهپيماييهاي نمايشي و دولتي.
امروز، بسيج تبديل شده به جايگاه موجودات بيكاره و هرزه، كه براي انجام فرامين حكومتي آمادهاند. تا تفريحي كرده باشند، و اگر شده لقمه ناني هم جلوي زن و بچهشان بيندازند.
اينجاست شعار مردم به راستي فرياد مىشود:
بسيجي حيا كن - مفتخوري را رها كن!
=============
گاهي از تريبونهاي حكومتي نظير صداسيما مىشنويم كه آمريكا كه اين قدر عليه انسانها جنايت كرده، حق ندارد فريادِ حقوق بشر سر دهد!
به نظر ما اين سخن درست است. آمريكايي كه در عراق و افغانسان، همه تمدن غرب و دنياي ليبرال را به گند كشيد، و تا به عرصه آوردن شركت خصوصي "بلك واتر" و باز گذاشتن دست آن براي همه گونه جنايت -فارغ از حسابرسىهاي دولتي- پيش رفت؛ حق ندارد عليه له شدن حقوق بشر در ايران حرف بزند. ليكن اين سخن، بُعد ديگري هم دارد كه گويندگان حكومتي به آن توجهي نمىكنند.
البته كه آمريكا حق ندارد داعيهدار حقوق بشر بشود. اما اين كه آمريكا يك جنايتكار است؛ آيا به خود شما حق مىدهد كه عليه حقوق اوليه انسان، جنايت انجام دهيد؟
مگر آمريكا معيار انسانيت يا حقوق انساني است كه شما خودتان را با آمريكا تنظيم مىكنيد و هر گاه آمريكا جنايتهاي عظيم مرتكب مىشود؛ شما هم هوس مىكنيد؟!
غير از اين است كه شما پيشفرض را بر اين گذاشتهايد كه بايد جواب آمريكا را پس دهيد. و وقتي خود آمريكا اهل جنايت است، مىگوييد پس خيالمان براي همهگونه جنايتي، راحت باشد! و اصلا نمىفهميد كه شما بايد جواب، به انسانيت پس دهيد. شما بايد به انسان و مقام انسان پاسخ دهيد كه چرا و چگونه اين طور با فراغ بال، به حقوق انساني تجاوز مىكنيد. جنايت مىكنيد. حق مردم را آشكار را بالا مىكشيد. زن و پير و جوان را در وسط خيابان به قصد كُشت مىزنيد؛ و بعد به نزد رهبرتان مىرويد و از اينكه توانستهايد چشم فتنه را دربياوريد؛ منتظر پاداش از دستان نوراني ولايت مىشويد! تا به يكيتان دولت را هديه بدهد، به ديگري انحصار در فلان بازار را، و يكي هم شركت پُرسود مخابرات را بالا بكشد!
و يك نكته كه ظاهرا اين گويندگان حكومتي فراموش مىكنند؛ اينكه آمريكا عليه مردم ِ خودش جنايت نمىكند. بلكه با مردم ديگر كشورهاست كه مانند يك قصاب رفتار مىكند. اما شما، بسيجيان خودفروختهي يك خيابان را عليه مردم همان خيابان به ميدان مىآوريد تا بزنند و بكشند و بازداشت كنند و از هر دختري كه خوششان بيايد، كام جنسي طلب كنند...
============
فرض كنيد من يكي از دشمنان قسمخورده و سنگدل و نامرد اين نظام مقدس بودم!
چه صفايي بالاتر از اين مىكردم كه هر روز در وسط خيابان و در علن، بسيج و پليس وحشيانه به مردم حمله كنند و فاجعهها بيافرينند؟
آيا بهتر از اين هم مىشد خودشان را خراب كنند؟!!
=============
گاهي و اخيرا برخي از مزدوران به نام، تكرار ميكنند چه شده كه طرفداران سبز اين قدر كم شدهاند؟ كه از 25خرداد تا 16 آذر، جمعيتشان از 3ميليون به چند ده هزار نفر رسيده؟ و چرا چنين ريزشي داشتهاند سبزها؟ و جالب اينكه برخي از سران فرهنگي سبز هم اين گفته را باور كردهاند و در صدد جواب به آن برآمدهاند.
در حاليكه اصلا چنين نيست. بلكه وحشىگري بسيج و پليسِ تحت فرمان ولايت، لحظه به لحظه ميزان سبزها را افزون كرده است. و همچنين كيفيت آنان را هم بالا برد. يعني اگر سبزها تا انتخابات فقط به راي دادن فكر كرده بودند؛ اكنون آنها به جنگ تا سر حد مرگ هم فكر مىكنند.
برعكس آن هم واقعيت دارد. يعني برخي كساني كه به اشتباه به احمدىنژاد راي دادند، يا كساني كه سيدعلي را ولي خدا حساب مىكردند؛ با ديدن اين فجايع، چشمانشان باز شده است. و نفرتي تازه در وجودشان دميدن گرفته است.
اگر به احمدىنژاد، دو سه ميليون در سراسر كشور راي داده باشند؛ امروز آنها دچار عذاب وجدان شدهاند كه آيا مىارزيد براي يك وام كشاورزي بىارزش يا سهام كوفتي عدالت يا يك وعده استخدام مختصر، بياييم كسي را سر كار بياوريم كه مردم را اين طور بيرحمانه مىكُشد؟
به نظر مىرسد امروز طرفداران احمدىنژاد به حدود دويست-سيصد هزار نفر تقليل يافته باشد.
بيخود نيست كه اين روزها براي به عرصه آوردن آن مردم هميشگي و تكراري، دستآويز به نام خميني شدهاند.
باور كنيد اگر شما خوانندهي گرامي، يكي از طرفداران ولايت سيدعلي بوديد، از اوضاع اسفباري كه جبههتان داشت؛ دچار افسردگي شده بوديد. و اين واقعيتي واضح است كه نظام يكطرفهي موجود، در سختترين سراشيبي تاريخ حياتش قرار دارد.
اما تنها چيزي كه در اين ميان وجود دارد اين است بخاطر جنايات رخ داده و نوع مديريت انجام و اعلام همگاني اين جنايات كه به قصد ترساندن و ارعاب مردم صورت گرفته؛ مردم از حضور در خيابانها خودداري مىكنند. و اين به معناي كم شدن سبزها نيست. بلكه طوفاني خشمي در حال شكلگيري است كه در هنگامهي وزيدنش، تعداد واقعي سبزها و ميزان رشد روزافزون آنها را به هر بَددِل رسوا و هر مدّاح قدرتاي نشان خواهد داد.
اين يك واقعيت است و فراري از آن ممكن نيست.
============
من سخني به ذهنم مىرسد خطاب به موسوي.
پس از رخ دادن اين نمايش مسخره عكس، شما آمديد و آن را محكوم كرديد. و در اين كار هم چندين بار اصرار كرديد.
من سوال مىكنم آيا امروز چيزي از خميني باقي مانده است كه ما بخاطر پاره شدن عكسش، متاسف باشيم؟ و بياييم پيام محكوميت صادر كنيم؟
كدام انديشه يا آرمان او -فارغ از درستي يا غلط بودن آن- امروز باقي مانده است؟ آيا خميني و انديشههاي او امروز اصلا وجود خارجي دارد؟
در كشوري كه رهبر آن رسما و علنا و واضح اعلام مىكند كه طرفدار و آمادهي اصلاحات چيني است؛ شما چه حقي داريد كه يك عكس پاره كردن را محكوم كنيد؟
آيا در دولت اول خاتمي نبود كه رهبر معظم همه سران حكومت را دعوت كرد؛ و تكيه داد به گفته مهاجراني كه: "آقاي خاتمي گورباچف نيست" و در حالي كه تمام مدت، مهاجراني سرش را پايين انداخته بود، بر گفتهي او سوار شد و تا گفتن آن جملهي معروفش پيش رفت: "من از اصلاحات چيني حمايت مىكنم."
براي كسي كه اندكي سواد در دنياي سياست داشته باشد؛ واضح است كه اين گفته، چه معنايي دارد.
نگاه به امروز چين، بيان مىكند كه چيزي به اسم كمونيست و نامي از رهبر آن مائو باقي نمانده است. هر چه هست يك كشور است با يك دولت سختگير، كه همه آرمانهاي كمونيستياش را كه چين كمونيست و نظام كمونيستي آن بر آنها بنيان شده بود؛ كاملا كنار گذاشته است.
كشوري كه اسم كمونيست در خود دارد، اما يكي از سرمايهداريترين كشورهاي جهان است. كشوري كه نام سوسياليسم دارد، اما انسان را به شديدترين وجه به استثمار و بلكه بردگي مىكشاند. اسمش حكومت طبقه كارگر است، اما كارگران مانند زنبوران در كندوهاي طراحي شده، در حال جان كندن هستند...
نظامي كه تا خرخره در فساد، فحشا، ناامني، و همهي دستاوردهاي سرمايهداري فرو رفته است. و رهبر كشور صريحا از چنين اصلاحاتي و شبيه شدن به چين حمايت مىكند. و چنانچه مىبينيم در حال اجرا هم هست و عن قريب به سازمان تجارت جهاني هم خواهيم پيوست. و اين طرح هدفمندي يارانهها هم جزيي از آزادسازي قيمتها است كه سازمان مزبور از اعضا طلب مىكند.
چين مىگويد همه عرصهي اقتصاد و فرهنگ آمادهي واگذاري به سرمايهداري جهاني است تا شهروندان چيني را به بردگي مفتخر كند. تنها ما يك چيز مىخواهيم و آن حفظ نظام سياسي موجود است. و چنانچه مىبينيم تنها جايي كه نيروي امنيتي چين با بيرحمي كامل وارد مىشود، نه مسائل فرهنگي و جرم و جنايت است، نه چپاول و دزديهاي سازمانيافته؛ بلكه وقتي است كه اساس نظام سياسي مورد هدف قرار گيرد. كه نمونه آخرش برخورد با تُركهاي سينكيانگ بود.
آيا در ايران غير از اين چيزي مىبينيد؟ در زماني كه آدمرباهاي جنسي در حال تجاوز دستهجمعي به زنان اين كشور هستند؛ نيروهاي امنيتي و پليس و دادستاني، در حال برخورد با معترضين سياسي در 13آبان هستند! يعني كه اين نيروها، در يك اصلاحات چيني فقط براي حفظ اصل نظام به كار گرفته خواهند شد.
كشوري كه از آرمانهاي انقلاب در آن هيچ اثري نيست؛ فساد هزار بار بيشتر از زمان شاه است؛ دزدي به نحو شرمآوري علني از سوي دولتيان و نظاميان صورت مىگيرد؛ ناامني عمومي قابل مقايسه شده است با ريودوژانيرو؛ احكام اسلام در آن كاملا مرده است و شما هيچ حكم اسلامي را سراغ نمىيابيد كه اجرا شود؛ و هر چه هست و هست سرمايهداري آمريكايي با همه كثافات آن است؛ آيا شما نشاني از خميني مىبينيد؟
كه اينك براي پاره شدن عكس او، دنبال كودتاچيان راه بيافتيد و آن را محكوم كنيد؟
آيا باور كنيم كه اين همراهي شما، بخاطر ترس شما از بازداشت شدن بوده است؟ آيا مىترسيد از يك زندان، در حاليكه صدها نفر بخاطر آرمان مشتركي كه با شما داشتند، كشته شدند؟ آن هم در عنفوان جواني...
آيا اصرار شما بر "جمهوري اسلامي" هم بخاطر همين ترس است؟
كاملا مشخص شده كه جمهوري اسلامي –خوب يا بد- قابل پياده شدن نيست. و امروز ما يك جمهوري مضحك چيني داريم. و اين اعتراف علني رهبر اين نظام است.
پس حق دهيد به ما كه مرد و مردانه اصرار كنيم در يك نظام وارستهي ايراني، كه به منافع و ارزشهاي ايراني خودمان بها دهد و خوبيها و زيباييها را در حدي كه ممكن است، پياده كند.
حق داريم ما كه فرياد برآوريم:
استقلال، آزادي، جمهوري ايراني.