يكي دو سال پيش بود كه سردار زارعي فرماندهي پليس استان تهران، دم به دم به تلويزيون مىآمد و به مناسبتهاي مختلف مصاحبه مىكرد. من چند بار قيافهي اين آدم را كه ديدم، خيلي تعجب كردم. چرا كه به نظرم آمد آدم آلودهاي است. و اصلا انتظار نداشتم چنان سمت بالايي داشته باشد چنين كسي كه خودش بدتر از مجرمين است. واقعا نگاه كردن به صورت و رفتارهايش برايم آزاردهنده بود.
و چند وقت نگذشت كه خبرش پيچيد سردار زارعي را در حالي كه با حدود شش زن لخت، داشته اداي نماز جماعت خواندن را درمىآورده، بازداشت كردهاند. و حتي شنيدم كه هاشمي شاهرودي خودش شخصا او را محاكمه كرده است.
حالا هم من يك نفر ديگر را كه در تلويزيون مىبينم، شگفتزده مىشوم.
و اين بار اين آدم، يك آخوند جوان و واعظ است كه خودش هم خيلي خودش را تحويل مىگيرد: نقويان!
جالب كه گاهي خودش هم حرفهاي جالبي مىزند. مثلا دم به دم مىگويد: ديروز يك خانم جواني به من زنگ زد و از شوهرش شكايت داشت! پريشب ساعت يازده شب رفته بوديم خوابگاه دختران دانشجو! ديروز يك دختر جواني از نامردي نامزدش به من نامه نوشت!!
اگر كسي در اين كشور وجود دارد كه آبروي بربادرفته روحانيت، هنوز برايش مهم است؛ من هشدار مىدهم اين آخوند جوان را زير نظر بگيريد.
===================
دو تا مرگ براي من خيلي جالب و عبرتآموز بود. يكي همين مرگ چند روز پيش.
واقعا كسي باور نمىكرد كه منتظري با چنين بدرقهي باشكوهي مشايعت شود. كسي باور نمىكرد در دوراني كه فضاي اينترنت پر است از فحاشي به زير تا بالاي نظام ايران؛ يكي از مبارزين اين نظام، با چنين تمجيد بىسابقهاي همراهي شود. كسي باور نمىكرد منتظري اين قدر غم بر دلها بنشاند. اين قدر اشك بر چشمها بياورد. و ميليونها ايراني، فضاي وبلاگي خودشان را به عرصه تحسين و بزرگداشت اين روحاني پير اختصاص دهند.
چند سال پيش هم مرگي ديگر رخ داد. علي مشكيني، كه او هم گرچه در مرتبهاي پايينتر، اما از مبارزين و علماي همين نظام بود. لكن با مرگي رقتانگيز به خاموشي گراييد. نه فقط كسي سراغي از او نگرفت. بلكه در فضاي تلويزيون يكطرفه و دولتي ايران هم خبري نشد. گوييا گنجشكي، نشسته بوده و رفته! نه آمدنش را كسي خبر شد، نه رفتنش دل كسي را شكست.
و عبرت اصلي اينكه منتظري، در تمام بيست سال پاياني عمرش، با غضب اين حكومت روبرو بود. و مشكيني، تا آخرين لحظات حياتش؛ "مقام معظم, مقام معظم" از دهانش نمىافتاد!
واقعا كه عزت دست خداست و بس. نوكران فرعون، ذليلند. و مردان حق، هميشه عزيز.
و جالب كه مقام رهبري، براي آن عزيز؛ چنان پيام تسليتي صادر كردند! و خواهان آن شدند كه خدا بخاطر وجود مقام معظم رهبري، بلكه منتظري را ببخشايد!!
مقام معظم رهبري، خيال كردهاند در پيش خدا هم مقام معظم رهبري هستند!! فرمانده معظم كل قوا هستند!! مقام عظمي ولايت هستند!!
چقدر فرعونهاي دنيا، خندهدارند!! همهشان همين طور بودند!! فرعون زمان موسي هم خيال مىكرد خداي همه و آفريدگار همه است!! واقعا اين طوري خيال مىكرد! چرا مىخنديد!؟
نظرش اين بود!
=================
دلم مىخواهد يك مقاله مفصل بنويسم درباره تفاوتهاي بنيادي ميان مقام معظم با امام خميني. خيلي مىتوان حرف زد.
اما يك كمي فرصت مىدهم كه كسي ديگر اين مقاله را بنويسد.
عجله كنيد كه اين فرصت، تمديد نخواهد شد!
===================
يك سوژه ديگر هم الان به فكرم رسيد!
"جنبش سبز و اهانت به عكس امام، جنبش سبز و برخورد با مفاسد مالي!"
اين را كى مىنويسد؟
نبود؟
=================
يكي از وبلاگها يك طنز جالب نوشته بود:
مىگويد يكي از كساني كه به استقبال آقاي منتظري رفته، آلفرد نوبل بوده است! ازش پرسيدهاند شما مگر آقاي منتظري را مىشناسيد؟ گفته: آخر شنيدم پدر شيرين عبادي وارد شده، آمدم خير مقدم بگويم!
اشاره دارد به مقاله شيرين عبادي (برنده جايزه صلح نوبل) كه آقاي منتظري را پدر خودش خطاب كرده است.
===================
در اين نمايش مسخره باند لاريجاني كه سر عكس امام به پا شد، ديدم چند روز اخير كار رسيده به پخش نمايشهاي رسوايي از صداسيما، كه در آن مصاحبه شوندگان كه يعني مردم هستند، در حال بد و بيراه گفتن به بقيه مردم هستند كه مانند آنها نمىانديشند.
اينجا اصلا نمىخواهم بگويم كدام يك از اين مردم، اكثريت هستند و كدام اقليت. بلكه مىخواهم بگويم اين ايستاندن مردم در برابر مردم، به نظر كدام انديشهي سياسي و كدام عقل موجود، يك كار مصلحتانديشانه است؟
چرا كارتان را از ايستاندن گروههاي سياسي و شخصيتهاي سياسي در برابر هم، رساندهايد به ايستاندن مردم در برابر مردم؟
تا كجا مىخواهيد دشمن اين مرز و بوم شويد؟
اين است كه ما فرياد مىزنيم اين انجمن حجتيه كه اكنون بر ايران مسلط شده، وابسته به صهيونيزم جهاني است. و كارش نابودي ايران است.
اينجاست كه آدمي دلش مىخواهد همه ديوارهاي شهر را پر كند از اين شعار:
مىجنگم، مىميرم، ايران را پس مىگيرم.
====================
و يك حرف ديگر در مورد اين سناريوي لاريجاني:
حواستان هست اين نمايش مسخره، آخرين كاري بود كه مىتوانستند بكنند؟
اين آخرين تير تركش بود.
كفگير نظام دارد به ته ديگ مىخورد. و به قول آقاي نوري همداني، هر كار توانستند كردند، و ديگر تمام شد!
نظام مقدس، زد به سيم آخر. و اينك نگرفته! و كار به سراشيبي رسيده است.
من كاملا احساس مىكنم اوضاع چقدر شبيه ماههاي پاياني حكومت پهلوي شده است.
تازگي هم رييس بانك مركزي اخطار مسخرهاي صادر كرده كه اسكناسهايي كه روي آن شعار نوشته شود، از اعتبار ساقط است!
و به زبان بىزباني از تلويزيون دولتي اعلام شده كه مردم بطور گستردهاي در حال نوشتن شعارهاي ضدحكومت بر روي اسكناسها هستند! شعارهايي كه حكومت مجبور شده كاغذ زير اين شعارها را هم از اعتبار ساقط كند!!
واقعا كي خيال مىكرد جمهوري اسلامي، با اين حال خندهدار تمام شود؟
ما رفتن باشكوهتري را پيشبيني مىكرديم!
===================
گرچه نمىخواهم براي محمد نوريزاد(نويسنده) دل بسوزانم. چرا كه ياد مدحهايش براي مقام معظم مىافتم. اما به ياد برخي نوشتههاي فكورانهاش كه مىافتم؛ دلم براي بازداشت شدنش، مىگيرد.
دل است ديگر! چه كارها كه نمىكند!
خدا او را براي همه اعتقادي كه به مقام معظم دارد، ببخشد!
===================
واقعا شهر پر شده از آرزوي مرگ براي يك نفر!
چرا چنين شده؟ چرا او اين طور رفتار كرده و مىكند كه ميليونها ايراني، از ته دل براي مرگش دعا كنند؟
چند وقت پيش هم ديدم روي ديوار خياباني نوشته بودند:
"براي مرگ رهبري دعا كنيد!"
فكر مىكنم وقتي كار به اينجا برسد، بحران مشروعيت، به اوج خود رسيده است.
واقعا اين بيشتر "دعا" است، يا دعاهاي حكومتي كه در منابر و مداحيها و ميزگردهاي تلويزيوني سرداده مىشود؟
يك نفر نيست از اين مقام معظم بپرسد چرا با خودت اين طور كردي؟واقعا چرا؟
و چند وقت نگذشت كه خبرش پيچيد سردار زارعي را در حالي كه با حدود شش زن لخت، داشته اداي نماز جماعت خواندن را درمىآورده، بازداشت كردهاند. و حتي شنيدم كه هاشمي شاهرودي خودش شخصا او را محاكمه كرده است.
حالا هم من يك نفر ديگر را كه در تلويزيون مىبينم، شگفتزده مىشوم.
و اين بار اين آدم، يك آخوند جوان و واعظ است كه خودش هم خيلي خودش را تحويل مىگيرد: نقويان!
جالب كه گاهي خودش هم حرفهاي جالبي مىزند. مثلا دم به دم مىگويد: ديروز يك خانم جواني به من زنگ زد و از شوهرش شكايت داشت! پريشب ساعت يازده شب رفته بوديم خوابگاه دختران دانشجو! ديروز يك دختر جواني از نامردي نامزدش به من نامه نوشت!!
اگر كسي در اين كشور وجود دارد كه آبروي بربادرفته روحانيت، هنوز برايش مهم است؛ من هشدار مىدهم اين آخوند جوان را زير نظر بگيريد.
===================
دو تا مرگ براي من خيلي جالب و عبرتآموز بود. يكي همين مرگ چند روز پيش.
واقعا كسي باور نمىكرد كه منتظري با چنين بدرقهي باشكوهي مشايعت شود. كسي باور نمىكرد در دوراني كه فضاي اينترنت پر است از فحاشي به زير تا بالاي نظام ايران؛ يكي از مبارزين اين نظام، با چنين تمجيد بىسابقهاي همراهي شود. كسي باور نمىكرد منتظري اين قدر غم بر دلها بنشاند. اين قدر اشك بر چشمها بياورد. و ميليونها ايراني، فضاي وبلاگي خودشان را به عرصه تحسين و بزرگداشت اين روحاني پير اختصاص دهند.
چند سال پيش هم مرگي ديگر رخ داد. علي مشكيني، كه او هم گرچه در مرتبهاي پايينتر، اما از مبارزين و علماي همين نظام بود. لكن با مرگي رقتانگيز به خاموشي گراييد. نه فقط كسي سراغي از او نگرفت. بلكه در فضاي تلويزيون يكطرفه و دولتي ايران هم خبري نشد. گوييا گنجشكي، نشسته بوده و رفته! نه آمدنش را كسي خبر شد، نه رفتنش دل كسي را شكست.
و عبرت اصلي اينكه منتظري، در تمام بيست سال پاياني عمرش، با غضب اين حكومت روبرو بود. و مشكيني، تا آخرين لحظات حياتش؛ "مقام معظم, مقام معظم" از دهانش نمىافتاد!
واقعا كه عزت دست خداست و بس. نوكران فرعون، ذليلند. و مردان حق، هميشه عزيز.
و جالب كه مقام رهبري، براي آن عزيز؛ چنان پيام تسليتي صادر كردند! و خواهان آن شدند كه خدا بخاطر وجود مقام معظم رهبري، بلكه منتظري را ببخشايد!!
مقام معظم رهبري، خيال كردهاند در پيش خدا هم مقام معظم رهبري هستند!! فرمانده معظم كل قوا هستند!! مقام عظمي ولايت هستند!!
چقدر فرعونهاي دنيا، خندهدارند!! همهشان همين طور بودند!! فرعون زمان موسي هم خيال مىكرد خداي همه و آفريدگار همه است!! واقعا اين طوري خيال مىكرد! چرا مىخنديد!؟
نظرش اين بود!
=================
دلم مىخواهد يك مقاله مفصل بنويسم درباره تفاوتهاي بنيادي ميان مقام معظم با امام خميني. خيلي مىتوان حرف زد.
اما يك كمي فرصت مىدهم كه كسي ديگر اين مقاله را بنويسد.
عجله كنيد كه اين فرصت، تمديد نخواهد شد!
===================
يك سوژه ديگر هم الان به فكرم رسيد!
"جنبش سبز و اهانت به عكس امام، جنبش سبز و برخورد با مفاسد مالي!"
اين را كى مىنويسد؟
نبود؟
=================
يكي از وبلاگها يك طنز جالب نوشته بود:
مىگويد يكي از كساني كه به استقبال آقاي منتظري رفته، آلفرد نوبل بوده است! ازش پرسيدهاند شما مگر آقاي منتظري را مىشناسيد؟ گفته: آخر شنيدم پدر شيرين عبادي وارد شده، آمدم خير مقدم بگويم!
اشاره دارد به مقاله شيرين عبادي (برنده جايزه صلح نوبل) كه آقاي منتظري را پدر خودش خطاب كرده است.
===================
در اين نمايش مسخره باند لاريجاني كه سر عكس امام به پا شد، ديدم چند روز اخير كار رسيده به پخش نمايشهاي رسوايي از صداسيما، كه در آن مصاحبه شوندگان كه يعني مردم هستند، در حال بد و بيراه گفتن به بقيه مردم هستند كه مانند آنها نمىانديشند.
اينجا اصلا نمىخواهم بگويم كدام يك از اين مردم، اكثريت هستند و كدام اقليت. بلكه مىخواهم بگويم اين ايستاندن مردم در برابر مردم، به نظر كدام انديشهي سياسي و كدام عقل موجود، يك كار مصلحتانديشانه است؟
چرا كارتان را از ايستاندن گروههاي سياسي و شخصيتهاي سياسي در برابر هم، رساندهايد به ايستاندن مردم در برابر مردم؟
تا كجا مىخواهيد دشمن اين مرز و بوم شويد؟
اين است كه ما فرياد مىزنيم اين انجمن حجتيه كه اكنون بر ايران مسلط شده، وابسته به صهيونيزم جهاني است. و كارش نابودي ايران است.
اينجاست كه آدمي دلش مىخواهد همه ديوارهاي شهر را پر كند از اين شعار:
مىجنگم، مىميرم، ايران را پس مىگيرم.
====================
و يك حرف ديگر در مورد اين سناريوي لاريجاني:
حواستان هست اين نمايش مسخره، آخرين كاري بود كه مىتوانستند بكنند؟
اين آخرين تير تركش بود.
كفگير نظام دارد به ته ديگ مىخورد. و به قول آقاي نوري همداني، هر كار توانستند كردند، و ديگر تمام شد!
نظام مقدس، زد به سيم آخر. و اينك نگرفته! و كار به سراشيبي رسيده است.
من كاملا احساس مىكنم اوضاع چقدر شبيه ماههاي پاياني حكومت پهلوي شده است.
تازگي هم رييس بانك مركزي اخطار مسخرهاي صادر كرده كه اسكناسهايي كه روي آن شعار نوشته شود، از اعتبار ساقط است!
و به زبان بىزباني از تلويزيون دولتي اعلام شده كه مردم بطور گستردهاي در حال نوشتن شعارهاي ضدحكومت بر روي اسكناسها هستند! شعارهايي كه حكومت مجبور شده كاغذ زير اين شعارها را هم از اعتبار ساقط كند!!
واقعا كي خيال مىكرد جمهوري اسلامي، با اين حال خندهدار تمام شود؟
ما رفتن باشكوهتري را پيشبيني مىكرديم!
===================
گرچه نمىخواهم براي محمد نوريزاد(نويسنده) دل بسوزانم. چرا كه ياد مدحهايش براي مقام معظم مىافتم. اما به ياد برخي نوشتههاي فكورانهاش كه مىافتم؛ دلم براي بازداشت شدنش، مىگيرد.
دل است ديگر! چه كارها كه نمىكند!
خدا او را براي همه اعتقادي كه به مقام معظم دارد، ببخشد!
===================
واقعا شهر پر شده از آرزوي مرگ براي يك نفر!
چرا چنين شده؟ چرا او اين طور رفتار كرده و مىكند كه ميليونها ايراني، از ته دل براي مرگش دعا كنند؟
چند وقت پيش هم ديدم روي ديوار خياباني نوشته بودند:
"براي مرگ رهبري دعا كنيد!"
فكر مىكنم وقتي كار به اينجا برسد، بحران مشروعيت، به اوج خود رسيده است.
واقعا اين بيشتر "دعا" است، يا دعاهاي حكومتي كه در منابر و مداحيها و ميزگردهاي تلويزيوني سرداده مىشود؟
يك نفر نيست از اين مقام معظم بپرسد چرا با خودت اين طور كردي؟واقعا چرا؟