کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه
سبزها سرخ شويد
البته خوشحالي زايد الوصف اين ولي الهي زياد دوام نخواهد آورد. و ايشان فقط ترس بيش از حد و همچنين سادگي زياده از اندازه خود را به همگان نشان دادند. و البته معلوم الست اين جنگ مسلحانه هيچ گاه متعهد نشده است در يك روز بخصوص آغاز شود. كه هر زمان ديگري هم شروع شود به نابودي فرعون زمان منجر خواهد شد. و پيشتر گفته ايم چنين روزهايي نه زمان تاختن فرعون پير و فرتوت ماست.
روز سي خرداد روز بسيار خوبي است تا افرادي كه خود را آماده كرده اند جنگ مسلحانه را آغاز كنند. و اين رويارويي بخاطر تعداد زياد نفرات مردمي در برابر تعداد اندك سپاهيان خودفروخته نياز به گروه هاي چريكي خيلي پيچيده اي ندارد. بلكه مسلح شن هر نفر به فقط يك كلت جنگي براي اين رويارويي چند روزه كفايت مي كند. و در پايان آن هم دستان لرزان و فرتوت رهبر معظم بالا خواهد رفت. چرا كه فرعون ها و ديكتاتورها تا زماني كه خود را قدرتمند بدانند خواهند تاخت. زمان التماس و زاري آشكار آنها هم خواهد رسيد.
روز سي خرداد آغازگر فصل نويني از تاريخ ايران خواهد بود. كه تحمل اين هم ظلم و فساد و خرافه ديگر امكان ندارد. ديدن اين هم فحشا و فقر... از تحمل كردن هر اعدام شدني سخت تر است. كه اين روزها همه ي ما مرده ايم. و با قيام است كه زنده مي شويم. حتي اگر قصاب همه ما را اعدام كند. اما زماني مي تواند كه پيروز شود. و آن وقت است كه حتي انسانهايي را كه اسلحه به دست نگرفته بودند محارب خواهد خواند و مانند زمستان 88 يارانمان را اعدام خواهد كرد.
پس نشستن ما اعدام را خواهد آورد. و قيام و حماسه ما به زبوني ديكتاتور خونريز خواهد انجاميد.
روز سي خرداد نياز به عقبه اي تبليغاتي دارد كه يك ماه مانده به آن بايد از سوي همه نيروهايي فداكار و جوان آغاز شود. و بنا به شنود دستگاه هاي امنيتي كشور و مطالعه ي فريب پروژه ي 16 آذر و همچنين اسنادي كه از همكاري برخي ها (مانند عليرضا نوري زاده) در دست است بايد از شعارهاي انحرافي پرهيز شود. و فقط به شعارهايي از نوع زير پرداخته شده در و ديوار شهر از آنها پر شود. تذكر مي دهيم كه به هيچ عنوان حمله اي به اسلام عزيز صورت نگيرد. بلكه با دشمن كثيفي كه دين را زير پاي خود له كرده است به اين قصاب كثيف حمله شود.
- زنده و جاويد باد ياد ندا و سهراب
- از خون جوانان وطن لاله دميده
- خرداد ماه خون ديكتاتورها سرنگون
-حسيني ها بپاخيزيد
- انجمن قصاب ها: لبيك يا خامنه اي!
- هيات رزمندگان فساد: مرگ بر موسوي!
- سيد علي قصاب مرگت باد
- درود بر خامنه اي قصاب!
- جانم فداي رهبر فحشا
و يادمان باشد آنها كه از مرگ نمي ترسند مي توانند انسانها را نجات دهند. يادمان باشد ميليون ها انسان ايراني در فساد و مواد مخدر و فحشا هر روز آروزي مرگ مي كنند.
پس زنده باد چنان در خون غلطيدني كه به آزادي انسان بيانجامد.
۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه
روز انتقام
برنامه براي سي خرداد امسال در حال طراحي است. و به نطر ميرسد جواب درخوري به جنايت سال گذشته داده شود. تا خدا چه خواهد.
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه
پیام نوروزی مقام عظمای ولایت
۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
آرام آرام همه سبز میشوند
در این روزهای قشنگی که همه میخواهند مهربان شوند.
خیابان آزادی محل قدم زدن سبزها شده است.
همه آماده میشوند برای 22بهمن.
و الله اکبر سبز شب آن.
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
فلان فلان شدهها چقدر هم خوشگل بودند
شما هم اوهوناوهون گريه مىكرديد. و براي آقا دل مىسوزانديد.
بعد هم به آسمان يكوري نگاه مىكرديد و ميگفتيد: آقاجان پس كي مىآيي؟ دلمان پكيد!
بعد هم از اينكه هنوز اين سبزهاي از خدا بىخبر را آدم نكردهاند، و دارند به آنها ترحم مىكنند و ريشهشان را نمىسوزانند، آه مىكشيديد!
بعد هم انگشت اشارهتان را به سمت بيت رهبري دراز مىكرديد و سلام مىداديد و ميگفتيد: آقا جان! تو يك اشاره كن تا كلاشينكوف بگيريم دستمان، تكيه بدهيم به ديوارهاي بيت، و هر كسي را كه جلو بيايد مثل برگ درخت زمين بريزيم!
بعد هم گوشيتان را برمىداشتيد زنگ مىزديد به حاجي كه: سلام سعيد جان! هيات كي است؟
بعد هم عصري، مىرفتيد هيات و از آنجا نصفه شب يك سر مىزديد به يكي از بازداشتگاههاي بسيج، چند تا دختر را كه تازه گرفته بودند، آدم مىكرديد!فلان فلان شدهها چقدر هم خوشگل بودند...
آي نفس كش!... آي عربده!..
آقاجان! اي همه سبزهاي از خدا بىخبر! اي فريبخوردگان بيگانگان! اي دوستان و آشنايان و فاميلهاي خود ما! اي بزغالهها!
چرا رهبر را دوست نداريد؟
مگر اين رهبر اين همه براي شما زحمت نمىكشد؟
مگر شما دوستدختر دوست نداريد؟ مگر الان دوستدختر نداريد؟
مگر رهبري، فحشا را آزاد نكرده؟
ديگر چي مىخواهيد؟ الان كه هر چي بخواهيم، داريم.
چرا گول استكبار جهاني را مىخوريد؟ چرا فريب بيگانگان را مىخوريد؟ چرا از بىبىسي پول مىگيريد؟ مگر همين بسيج به شما پول نمىدهد؟ وام نمىدهد؟
مگر پول نمىخواهيد؟ مگر زيبارو نمىخواهيد؟
همه اينها در دستگاه معاويه هست. چرا به نزد بيگانگان مىرويد؟
مگر در مدينه خبري هست؟
بياييد و به آغوش ملت بازگرديد كه در ِكاخ سبز هميشه به روي شما باز است...
آي نفس كش!... آي عربده!.. آي هوار!.. يوهو!.. هاها!.. هه هه!.. داد!.. بيداد!
برگشتيد به دامان ملت؟
يا آدمتان كنيم؟
آدم شديد يا محاربتان كنيم؟
آدم نمىشويد، اعدامتان كنيم؟
داد بيداد هوار واي ووي هاها هو هو هه هه ياها ها ها ها !!!
جايگاههاي عرضه اين بنزين
۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه
اسم قشنگ
اما حالا كه مقام معظم رهبري دارند خيلي به اين راهپيمايي پرشكوه مىنازند؛ ما هم براي اين همايش بزرگ يك اسم قشنگ پيدا كرديم:
رهبر پارتي!
به جرم محاربه
آخر او سردر مغازهاش نوشته بود: سبزي فروشي محمود آقا!
اتهام او اين بود كه به رييس جمهور محبوب توهين كرده است كه دارد سبزها را به بيگانگان مىفروشد!
سبزي فروش محله ما به جرم محاربه ديروز اعدام شد!
اين يك نوشته خيالي بود!
خدايا، چقدر طول خواهد كشيد؟
خدايا چقدر ميگذرد كه همين بلا سر احمد خاتمي ِعربدهكش و منفور بيافتد؟
آيا فرزندان احمد خاتمي را همين طرفداران امروز او، شكنجه و اعدام خواهند كرد؟
آيا او اين اعدام را يك قرباني به پاي ولايت خواهند انگاشت؟
آيا خوشحال خواهد بود؟
خدايا، چقدر طول خواهد كشيد؟
۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه
خودمان يك راه حلي پيدا كنيم
سعيد گفت: بايد اين فتنهگرها را آدم كرد. بايد چوب كرد توی...
حسين صدايش را قطع كرد و گفت: من شبها خواب ندارم. بياييد خودمان اينها را يك كاری بكنيم.
سعيد دوباره گفت: چوب بكنيم توی...
حسين اخم كرد. اما حبيب، كركر خنديد.
ذوالجناح گفت: قضيه قزوين را شنيده ايد؟
كريم گفت: آره، دارند مىگويند به ماشين كروبی تيراندازی كردند.
حسين گفت: باز هم دروغهايشان شروع شد اين فتنهگرها.
حبيب گفت: چرا كروبی مىخواهد خودش را بكشد تا مثل ندا، موجب بدنامی نظام شود؟
ذوالجناح يك دفعه گفت: بياييد كروبی را خودمان بكشيم تا نتواند خودش را بكشد و موجب وهن نظام شود!
گشتی در روزنامه شهرداری تهران
= حالا شوش و سپاه خيلی هم با هم فرق ندارد!!
- تهران پر از تونل مىشود.
- جداسازی كتابهای درسی دختران و پسران شايعه بود.
= طرح جداسازی تونل های بانوان و آقايان را اجرايی كنيد!
- با اين تونل، شرق تهران نفس مىكشد.
= خدا راشكر اقلا يكی توی اين تهران نفس مىكشد!
- فاطمه معتمدآريا... سفير مهرآفرين.. حامی نيازمندان!
= بابا! اين شوهرش را هم از آشپزخانه انداخت بيرون! چه كشكی! چه پشمی! تازه "سبز" هم هست!!
- توحيد، پيشرفته ترين نوع تونل!
= فيلمش هم قشنگ بود!!
- مقام معظم رهبری: من چند وقت است خواب ندارم.
= ادامه: همه اش خيال مىكنم اين سبزها از در و ديوار بيت دارند مىآيند بالا... (اين را هنگام خواندن روزنامه به فكرمان رسيد، توی روزنامه چيزی ننوشته بود!!)
- به گرمايش زمين دامن نزنيد!
= دستم به دامنت، زمين!!
۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه
روزشمار انقلاب 57
امروز مامورين با اغتشاشگران در اروميه درگير شدند. آشوبگران در حال شعار عليه پادشاه به عواطف ميليونها ايراني اهانت مىكردند.
فرمانداري نظامي مشهد هم با صدور اطلاعيه شديداللحني، به همه عوامل بيگانه هشدار داد و تاكيد كرد با هر اهانتكننده به شخص اول مملكت به شدت برخورد خواهد شد.
در اصفهان، ارتش تانك به خيابانهاي نجفآباد آورد. و به سوي اغتشاشگران كه در حال مزاحمت براي مردم و ترافيك بودند، آتش گشود. اين افراد در حال شعار عليه مقدسات بودند و در چند نقطه به اموال عمومي آسيب رساندند.
دادگستري استان تهران هم از اعدام قريبالوقوع چند فريبخورده و وابسته به دولتهاي خارجي خبر داد. اين افراد نقش سازماندهيكننده براي آتش زدن بانكها و اموال مردم به عهده داشتند. آنها به نحو شرمآوري با دوربينهاي دستي خود، از اغتشاشات فيلمبرداري مىكردند. آنها اين تصاوير را به نزد دوستان خود به خارج از كشور مىفرستادند تا به اين نحو به گوش جهانيان برسد. و به اين نحو وابستگي خود را به بيگانگان ثابت مىكردند.
امام جمعه تهران هم در ديداري با شخص اعليحضرت، به ايشان اطمينان داد كه مردم با همه قوا از آن سايهي خداوند حمايت خواهند كرد. و اين اندك اغتشاشگران وابسته به خارج را سر جايشان خواهند نشاند. اعليحضرت هم لبخند مليحي فرمودند و براي امام جمعه تهران آرزوي شفاي عاجل و لاغري سريع كردند. و ضمنا توصيه فرمودند ريش وي اصلاح شود و او هنگام خواندن خطبههاي نماز، اين طور چشمهايش را وحشتناك نكند، كه بدهيبتي مىشود و ايشان را آزرده مىكند. امام جمعه تهران هم قول مساعد داد كه خود را اصلاح نمايد.
اوضاع در بقيه شهرهاي ايران همچنان بحراني است. اما آنها اندك اغتشاشگراني هستند كه به زودي عليه امنيت ملي محاكمه و اعدام خواهند شد.
هر كه پُف كند، ريشش بسوزد.
جاويد شاه!
هايد هيتلر!
جانم فداي رهبر!
... ادامه دارد.
ابن زياد هم فاشيست بود
احمد خاتمي: الان در كشور چند جبهه نداريم. دو جبهه داريم: جبهه انقلاب و جبهه ضدانقلاب.
- ما را بگو خيال مىكرديم فاشيستها منقرض شدهاند!!
احمد خاتمي: ما در تلويزيون ديديم در 9ديماه همه ملت بپاخاسته بودند براي حمايت از مقام ولايت.
- توي تلويزيون ديديد ديگر؟! يك سري هم به خيابانها مىزديد تا واقعيت را هم ببينيد! از خيابان جمالزاده تا 16آذر(اطراف ميدان انقلاب تهران) جمعا حدود 20هزار نفر آمده بودند تا از مقام معظم رهبري دفاع كنند. و به سبزها فحاشي كنند. از اين تهراني كه 15ميليون نفر جمعيت دارد!
احمد خاتمي: مطربها و رقّاصهاي فراري از كشور، در جبهه مقابل هستند.
- حالا مطربها و رقاصهاي داخل كشور توي كدام جبههاند؟!... احتمالا حقوقبگير سيماي ولايت نيستند؟!!
احمد خاتمي: ما به معترضين مىگوييم شما كجاي كاريد؟ يا اين وريد يا آن ور؟ حال سوم نداريم!
- به روح جرج بوش صلوات! چه تخم و تركهاي از خودش بجا گذاشته است!!
احمد خاتمي: ما معترضين را برانداز نمىدانيم و برايشان احترام قائليم. اما مىگوييم تا كي مىخواهيد به اعتراض ادامه دهيد؟ آدم نمىشويد؟
- اين، شرح لازم نداشت!
احمد خاتمي: خطاب به معترضين مىگوييم بياييد سوار ماشين ولايت شويد!
- بدون شرح!
احمد خاتمي: اين اعتراضات به انقلاب آسيب نمىرساند. فقط دشمن را شاد مىكند.
- خوب، پس نگران چي هستيد؟ انقلاب كه آسيب نمىبيند. دشمن هم بگذاريد يك كمي دلش خوش شود! به جايي برنمىخورد! گناه دارد!
احمد خاتمي: معترضين اگر مىخواهند در اين كشور باقي بمانند، راه قانوني را بروند تا بازنده ميدان نشوند!
- زنده باد شاه پهلوي! همين منطق را داشت! مىگفت هر كه نمىخواهد عضو حزب رستاخير شود، بيايد گذرنامهاش را بگيرد و از اين كشور برود!!
احمد خاتمي: همه معترضين بيايند تكتك اين كارها را كه مىگوييم بكنند: اول... دوم... سوم... ... هفتادم... هفتادويكم... هفتادودوم...!
- حالا بعدش چي خواهد شد اگر اين كارها را بكنند؟ مثلا موسوي را نخواهيد گرفت؟ خواهرزادهاش را هم زنده خواهيد كرد؟ ندا را هم؟... تنها فايدهاش اين است كه ما چند تا احمدخاتمي ديگر هم پيدا مىكنيم! با شنيدن اين خطبههاي مُشَعشَع، راست گفتهاند كه: فواره چون بلند شود، سرنگون شود!
احمد خاتمي: هر كه در برابر اميرالمومنين قد علم كرده باشد، و نظامش را تضعيف كند، بايد له كرد. بايد خرد كرد. تير توي مغزشان خالي كرد. بمب توي شلوارشان منفجر كرد. با بولدوزر از رويشان رد شد. دست آخر هم گازشان گرفت... مگر مىشود كسي ولايت يزيدبنمعاويه (عليهالسلام) را تضعيف كند و ما بيكار بنشينيم؟ مگر ما غيرتمِيرت يوخ؟
خشكشويي ولايت
- بگذريم كه روزانه در جمهوري اسلامي زمين و زمان دارند تهديد مىشوند. به عبارت بهتر، ديكتاتورها وقتي تهديد شوند، وحشي مىشوند. اما حرف من اين است كه به اخلالگران اقتصادي بگويم زياد از اين تهديدات نگران نشويد. چرا كه اينها هشت ماه است دارند جنبش سبز را تهديد مىكنند. اما متقابلا جنبش سبز روز به روز پُرپَر و بالتر شده است! پس خيالتان راحت باشد كه خبري نخواهد بود! جنبش سبز ما كه روز به روز پررنگتر شد. شما هم اگر دشمنتان جمهوري اسلامي است، بدانيد پولشويىتان خواهد گرفت! خشكشوييها كه الان خوب كاسبي مىكنند. كار شما هم انشاءالله خواهد گرفت!!انشاءالله! تقبل الله!
۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سهشنبه
طالبان و فلسطين
نمىدانم چه كسي به آقاي موسوي مشاوره مىدهد. اما بايد گفت فلسطينيها به هيچ وجه وهابي و حنبلي نيستند. اين اهل عربستان هستند كه حنبلي هستند كه تقريبا همهشان هم وهابي هستند. و اصولا در جاي ديگري وهابي وجود ندارد. حتي گاهي در تلويزيون شنيده مىشود طالبانِ پاكستان هم وهابي هستند. در حاليكه طالبان، حنفيمذهب هستند.
اهل فلسطين هم شافعي هستند. لكن از تيره مرواني هستند. يعني طرفداران بنىاميه هستند كه در سالهاي ابتدايي اسلام، در شام حكومت داشتند. به عبارت واضحتر، فلسطينيها ناصبي هستند و دشمنان امام علي.
حالا شما حساسيت مقام معظم رهبري را در نظر بگيريد كه چقدر حمايت از غزه برايشان مهم است. تا جاييكه مردم سبز كشورمان را به شدت ملامت مىكنند كه چرا در روز قدس، شعار زيباي "نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران" را سرداده اند! انگار ايشان بيشتر از آنكه ايراني باشند، غزوي(غزهاي!) هستند.
اين مردم غزه، فحاش به علي(ع) هستند. و نائب مهدي موعود را ببينيد كه براي چنان مردمي خودش را به آب و آتش مىزند!!
زهي شرم!
۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه
مرجع تقليد ما
قدم اول ديدم مرجع، بايد بالغ باشد. خوب به نظرم مقام معظم رهبري بالغ هستند. يعني اين ريش و پشم كه علىالظاهر همين را نشان مىدهد. تا حالا هم كسي ادعا نكرده كه ريش ايشان مصنوعي است. اصلا هم به نظر نمىآيد كه مصنوعي باشد. چون اگر مصنوعي بود، بايد يك ريش قشنگ و جالبي به چنين مقام بزرگي ارائه مىشد. در حاليكه ريش فعلي را به سختي مىتوان اصلا نگاه كرد. بگذريم!
صفت بعدي مرد بودن است. كه اين هم اگر به معناي مذكر بودن باشد، مقام معظم رهبري اين صفت را هم دارند.
صفت بعد، بايد شيعه دوازده امامي باشد. اين صفت هم موجود است.
صفت بعد، بايد زنده باشد. گرچه خبرهاي زيادي از درگذشت مقام معظم رهبري بيرون داده مىشود، اما همه اين اخبار سرآخر غلط از آب درمىآيد و كلي حال همه گرفته مىشود. پس اين صفت هم موجود مىباشد.
صفت بعد، بايد عادل باشد. كه فكر نمىكنم كسي در عادل بودن مقام معظم شك داشته باشد!
صفت بعد، بايد اعلم باشد. يعني از همه مجتهدين ديگري كه علوم ديني خواندهاند، عالمتر باشد. كه اين همه كاملا واضح و مبرهن است كه عالمتر از مقام معظم رهبري وجود ندارد.
صفت بعد، بايد حريص به دنيا نباشد. كه اين هم اصلا جاي بحث ندارد. و مقام معظم رهبري اصلا نمىدانند دنيا چي هست.
صفت بعدي، بايد عاقل باشد. يعني بايد سفاهت يا جنون نداشته باشد... خوب اين يك كمي جاي بحث دارد.
ببينيد، حضرت ايشان اگر سفاهت نداشتند، نمىآمدند به موسوي اجازه بدهند كانديد انتخابات شود. بعد هم فضا را آن طور هيجاني كنند تا همه وارد عرصه شوند و پرشور از او حمايت كنند. كار به موج سبز خياباني برسد. و همه به لشگرياني آماده تبديل شوند تا بعدا اين حضور خياباني را ادامه دهند.
بعد كه شرايط اين طور شد، ايشان اگر عقل داشتند و سفاهت نداشتند، در اين وضعيت نمىآمدند آن تقلب مضحك را انجام دهند. و كلا از قضيه صرف نظر مىكردند.
حالا برفرض كه دلشان نيامد از تقلب بگذرند، نبايد يك هفته فرصت مىدادند تا همه مردم به خيابانها بيايند. بلكه بايد از قبل آماده مىبودند كه بلافاصله بعد از تقلب انتخاباتي، همه صداها را خفه كنند.
در مرحله بعد، وقتي جامعه تا آن حد از انفجار رسيد، نبايد آن خطبههاي 29خرداد را مىخواندند و در حال رجزخواني مشاهده شوند و خونها را به جوش بياورند. و همه عصبانيتي را كه عليه رييس جمهور وجود داشت، متوجه به خودشان كنند.
ايشان اگر سفيه نبودند، نبايد به بسيجيانشان مىگفتند به بازداشتيها تجاوز كنند. و بايد مىفهميدند در عصر اينترنت، هيچ چيز مخفي نمىماند و گند كار درخواهد آمد. ايشان بايد مدتها قبل مىفهميدند كه نظام با هتك حيثيت بينالمللي روبرو خواهد شد.
ايشان بايد قدم به قدم با تصميمات نابجا و اشتباه، مردم را عصباني و عصبانىتر نمىكردند. تا جايي كه همان مردم سي خرداد كه به خيابانها آمده بودند، و نهايتا شعار "مرگ بر ديكتاتور" سرمىدادند و منظورشان احمدىنژاد بود، اما كار رسيد به جايي كه در عاشورا، دسته دسته فرياد مىكشيدند: "مرگ بر خامنهاي"
ايشان اگر عقل داشتند بايد مىفهميدند وزنه قدرت به ضرر ايشان است. و بسيجيان و سپاهيان غيور ايشان، خيلي نسبت به توان مردم خشمگين، ضعيفترند. و شليك به مردم كه در عاشورا به اوج خود رسيد و لباسشخصيها مكرر با كلت به سمت مردم شليك كردند، و حتي پليس ويژه هم با اسلحه ساچمهاي چند نفر را كشت؛ اينها همه مردم را واخواهد داشت كه اسلحه به دست بگيرند. و در تظاهرات بعدي، چندين نفر از نيروهاي سپاه و پليس باشند كه با كلت كشته مىشوند.
ايشان اگر سفيه نبودند بايد همين الان بفهمند اعدام تظاهركننده به اتهام محارب بودن، دستههاي زيادي از محاربين واقعي را توليد خواهد كرد. و آن وقت ايشان مجبورند به تلويزيون بيايند، گريه كنند، به جان ناقابل و جسم ناقصشان همه را قسم بدهند، و بگويند من از اين اسلحه كشيدنها و شليكها صرف نظر مىكنم؛ خواهش مىكنم به خانهها برگرديد!
ايشان اگر عقل داشتند بايد مىفهميدند در چند قدمي سقوط هستند. و همه پلها را پشت سرشان خراب نميكردند. جايي براي ترحم كردن مردم به خودشان باقي مىگذاشتند.
ايشان اگر عقل داشتند، كار را از لاريجاني و سيستم رسواي تبليغاتي او مىگرفتند و به خر ديگري مىسپردند. لاريجاني دارد مردم را لحظه به لحظه خشمگينتر مىكند. از قضيهي عكس پاره كردن، تا اهانت به عزاي حسين؛ فقط مردم جدىتر شدند و اصولا الان ديگر كسي از كشتن ماموران هم ابايي ندارد.
يعني همين مردم كه در سي خرداد جلوي هم را ميگرفتند تا به سمت مامورين كسي سنگ پرتاب نكند، الان حاضرند كلت به دست بگيرند و اين ماموران كثيف را بكشند.
ايشان اگر عقل داشتند بايد مىفهميدند در چه زماني زندگي ميكنند. زماني كه يك كلت جنگي را در زاهدان يا اروميه مىشود به قيمت 40هزار تومان خريد. و آن را ميتوان مخفي كرد. زير پيراهن گذاشت. و در تظاهرات بعدي، دهها شليك به سمت بسيجيان غيور و سپاهيان غيرتمند رخ خواهد داد. بعد باز لاريجاني داد خواهد زد كه ببينيد محاربين چقدر آدمكش هستند. بعد مردم بيشتر محارب خواهند شد. بعد ديگر كسي به آنها محارب نخواهد گفت و آنها قهرمان خواهند شد. بعد ايشان مجبورند تانك به خيابان بياورند. مردم را به رگبار ببندند.
و اين همان 17شهريوري خواهد شد كه ديگر تا رفتن ايشان فقط يك قدم باقي خواهد ماند.
ايشان اگر سفيه نبودند، اصلا بايد نمىگذاشتند موسوي كانديد شود. به يك انتخابات نمايشي و با حضور اندك مردم بسنده مىكردند و شهوت انتخابات عظيم را از سر بيرون مىكردند. انتخاباتي با حضور احمدىنژاد و غفوىفرد و زوارهاي مرحوم و مرتضينبوي برگزار ميكردند و سرآخر 25ميليون راي براي احمدىنژاد ِ ديوانهشان بيرون مىآورند. هيچ كس هم اعتراضي نمىكرد. و الان كشور در مرگ عمومي، خواب بود. و ولايت ايشان با هيچ خطري هم روبرو نشده بود.
ايشان اگر عقل داشتند، اگر با موسوي انتخابات برگزار مىكردند، بعدا بايد از احمدىنژاد صرف نظر مىكردند.
... و ايشان اگر عقل داشتند، بايد الان به احمدىنژاد مىفرمودند بخاطر نرمشي كه در انرژي هستهاي نشان دادي، استعفا كن. و بعد انتخاباتي از نو برگزار مىكردند. و مىگفتند كسي مثل قاليباف(مثلا) رييس جمهور شود. و قائله را با اين حيله پايان مىدادند.
و نشان مىدادند عقل دارند، سفيه نيستند، و مىشود از ايشان تقليد كرد!
۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه
اين سه گانه معروف
چند هفته پيش، اين زاكاني كه مدير جهاننيوز است و قبلا رييس بسيج دانشجويي كشور بود، يك مناظره تلويزيوني انجام داد با دكتر اطاعت.
من فقط يك مطلب در اين ميان به ذهنم رسيد!
لحن زاكاني را كه خوب دقت كرديد؟ كانهُ در حال بازجويي بود!... بلوف مىزد. سوالهاي شخصي مىپرسيد. ملامت مىكرد. و جالب اين بود كه چند بار هنگام مخاطب قرار دادن دكتر جواد اطاعت، او را آقاي جواد امام خواند! گويي بازجوي جواد امام كه الان ماههاست در اوين است، همين زاكاني بوده باشد.
از همين برخورد اين موجود با مخاطب خودش آنهم در يك برنامه تلويزيوني با پخش زنده، آيا نمىتوان فهميد در بازداشتگاهها چه خبر است؟ تحقير و توهينها چطور است؟ كساني كه اين طور با تكبر و تفرعن با مخاطب خودشان حرف مىزنند، خودشان را حق مطلق و مقابلشان را باطل محض مىانگارند، كساني كه اتفاقا بهره هوشي خيلي پاييني هم نصيب بردهاند و اين كمبودشان را هم مىخواهند با خشونت و توهين جبران كنند، كاملا مسلم است كارشان در دخمههاي زندانها به كجاها كشيده است.
اين زاكاني، كه مثلا يكي از ملايمترين نيروهاي ولايت است و بقيه را بخاطر افراط و بىتدبيريشان ملامت مىكند؛ چند بار جنبش سبز را بخاطر نسبت دادن "دروغ، تقلب، جنايت" به جمهوري اسلامي، محكوم كرد.
نكته جالب:
دروغگو بودن شما كه نيازي به اثبات ندارد و خودتان هم آن را كتمان نمىكنيد. فقط مىگوييد: ما دروغ مىگوييم، اما شما نگوييد كه دروغ گفتهايم! اما اينكه تقلب و جنايت را كنار اين گزينه "دروغ" مىآوريد، آيا اثبات اين مطلب نيست كه دو گزينه بعدي هم كاملا اثبات شده تلقي شود؛ و فقط توقع داريد ما از آن حرفي نزينم؟!
يعني تقلب و جنايت را هم قبول داريد، اما مىگوييد به همان علتي كه مجازيد دروغ بگوييد، مجاز هم بودهايد تقلب كنيد و مجاز بودهايد جنايت كنيد؛ اما كسي نبايد از آنها حرفي بزند!
خوب، ديگر همه مىدانند كه اين استراتژي مقام معظم است كه ميگويد هر كار بدي كه مىخواهيد انجام دهيد و با آن پايههاي تخت ولايت من را حفظ كنيد، اما مواظب باشيد كسي از آن حرف نزند و "سياهنمايي" نكند!
كاملا قابل درك است شما بنا به اجازهي ويژهاي كه از مقام ولايت گرفتهايد، هم دروغ مىگوييد هم تقلب كرديد هم جنايت كردهايد. اما توقع داريد بنا به فرمايشات مقام معظم، ما از آنها حرف نزنيم. و وقتي مىبينيد كه با آب و تاب فراوان از همه اينها حرف مىزنيم، به شدت عصباني مىشويد و خودتان را نمىتوانيد كنترل كنيد و توي تلويزيون مىآييد پايين و بالاي خودتان را خراب مىكنيد!
آخر عزيز دل برادر! ما اصلا مقام معظم شما را قبول نداريم. چطور انتظار داريد خرده فرمايشات كثيفش را قبول كنيم؟
واقعا چه آخرتي داريد شما نيروهاي ولايت، كه اين طور پشت كسي راه افتادهايد كه چنين رسمي و آشكار، اجازه دروغ و تقلب و جنايت مىدهد!
اقلا برويد ازش بپرسيد اگر دروغ و تقلب و جنايت كار خوبي است كه ما مىكنيم، به چه علتي نبايد ازش حرف بزنيم؟
و بعد هم بپرسيد با كساني كه شما را قبول ندارند و با خود آنها سهگانه "دروغ، تقلب، جنايت" را مرتكب شدهايم و آنها حرف گوش نمىكنند كه ازش حرفي نزنند؛ بايد چكار كنيم؟!
تا رهبرتان يك چيزي بالاتر از جنايت اختراع كند و تحت اختيارتان بگذارد تا با آن سخنگويان از جنايت را آدم كنيد!
فقط يادتان باشد از آن يكي هم نبايد حرفي بزنيد!
و نبايد هم بگذاريد كسي ازش حرفي بزند!
كارتان دارد روز به روز سختتر مىشود!
آخر اين هم مقام معظم شد براي خودتان انتخاب كرديد؟
به قول مقام معظم رهبري، آدم برخي اوقات به ... خوردن مىافتد!!
۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه
خبر كذب
اخبار: سرماي شديد جان 20 رواني را در بيمارستاني در كوبا گرفت.
- من تكذيب مىكنم! اصل اين خبر بىاساس است. احمدىنژاد اصلا در كوبا نيست. كاملا هم زنده است. ضمن اينكه احمدىنژاد كلا يك نفر است نه بيست نفر!... اين چه خبر بىاساسي است كه رسانههاي استكباري دنيا پخش مىكنند؟ شرم نمىكنند؟
۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه
دوستداران بخشش
جالب بود! واقعا جالب بود. وقتي مقام معظم، حوادث پيشآمده را كاريكاتوري از حوادث انقلاب 57 ناميدند.
شايد ايشان خيال مىكردند دارند مخالفانشان را با اين تشبيه، مسخره مىكنند. كوچكشان مىشمارند. و اينگونه قدرت بلامنازع خودشان را به رخ همگان مىكشند. و شايد به هيچ روي خيال نمىكردند اين قدر زود همه چيز جدي شود.
همان طور كه شما داريد اين صفحه و اين مونيتور و اين نوشتار را مىبينيد؛ من هم چيزهايي را مىبينم. و فقط چيزهايي را كه مىبينم، مىگويم. همهي آن چيزهايي را كه واقعا مىبينم. واقعا هست. و شايد بقيه چشمها نبينند.
روزهايي بود كه من نگران بودم. مخصوصا من، كه در سي خرداد در خيابان بودم. و با چشم ديدم چيزهايي را كه هرگز باورشان نمىكردم. چيزهايي كه شايد به قدرت خدا بود كه توانستم تحملشان كنم. همين من كه كتك خوردن يك بىپناه را در يك روز عادي نمىتوانم تحمل كنم و با همه توان به كمكش مىشتابم. اما در آن روز سنگين خردادي، كتك خوردن و بيهوش شدن دهها دختر جوان را با چشم ديدم. لاتبازيهاي بسيجىها را با چشم ديدم. پليس وحشي را براي اولين بار با چشم ديدم. تيراندازي مستقيم با كلت به سمت مردم عادي و بدون سلاح و بيگناه را با چشم ديدم. و در لحظاتي از آن روز، فرار بسيجىها را ديدم. آتش زدن موتورهايشان را و ماشينهايشان را با چشم ديدم. ترس و لرزشان را ديدم. و براي لحظاتي تصور كردم همه چيز اين نظام از دست رفت. و شايد كمي هم نگران شدم.
و حق داشتم. چرا حكومتي كه همه چيزش را و همه قدرتش را به عرصه آورده بود، و اين طور داشت ذلت مىكشيد.
من آن روزها نگران شدم. كمي شروع كردم اطرافيان و همفكرانم را نصيحت كردن. توصيه به آرامش كردم. اما با گذشت روزهاي بعد، و اوج جنايتها و همزمان دروغگويي حكومتيان را ديدم، وقتي بند بند وجودم دريافت اين نظام، باطل است؛ و ديگر الان نگران هيچ چيز نيستم. با همه وجودم خوشحالم. و حتم دارم نظامي كه بجاي اين نظام خواهد آمد، حتما بهتر از اين خواهد بود. به خدا اميد دارم. به فهم مردمم اميد دارم. و به خودم و تواناييهاي شخصي خودم و تاثيري كه خواهم گذاشت، اميد دارم.
من امروز به كل از اين نظام بريدهام. و براي همه لحظاتي كه شايد ناخودآگاه و از سر نگراني و دلسوزي، خواسته بودم اين نظام بماند، اصلاح شود اما بماند، كليتش بماند، اصلش بماند؛ براي همه آن لحظات از خداي واحد بزرگ استغفار كردهام.
من، امروز هر چه را نگاه مىكنم، هر چه مىبينم، هر چه تحليل مىكنم؛ فقط و فقط به يك نتيجه مىرسم: روزهاي پاياني اين نظام، همين روزهاست.
شايد كساني به قدرت و نخوت و لجبازي خارقالعاده مقام معظم تكيه كنند. شايد آنها با اين ديد ظاهري خودشان، تحليل كنند كه اين آدم رفتني نيست. اما اينها انگار يادشان رفته همين كشور، و درست در همين سي سال گذشته، رفتن يك موجود پرنخوت ديگر را هم شاهد بوده است.
او هم فرمانده كل قوا بود. او هم مركز كشور بود. او هم صاحب شعار "خدا شاه ميهن" بود. او هم براي خودش مقام آسماني و انحصاري قائل بود. او هم همه چيز را به شخص خودش وابسته كرده بود. او هم مخالفانش را تخريب رواني مىكرد. او هم خودش را نجات يافته و نظر كرده حضرت ابالفضل مىدانست. او هم بر روي جهالت عوام سوار مىشد. او هم انجمن حجتيه را پر و بال مىداد. او هم با بهاييها مبارزه مىكرد. او هم به ظاهر با اسرائيل دشمن بود. او هم از ايران بزرگ و تمدن بزرگ افسانهسرايي مىكرد. او هم انرژي هستهاي راه انداخته بود. او هم برنامه توسعه پنج ساله داشت. او هم حزب واحد سراسري داشت. او هم راديو تلويزيون مداح و منحصر به شخص داشت. او هم...
خوب كه نگاه كنيد، او هم همه شاخصههاي ماندن را داشت. اما آيا همه با همه وجودمان رفتنش را نظاره نكرديم؟ و آن روزهاي هيجاني و پرشور و شادي سال 57 را نديديم و نشنيديم؟
براي اذهان سطحي، چنان كساني در اوج قدرت و ماندگارياند. و براي كساني كه عميق نگاه مىكنند، اينها همه نشانه هاي زوال است.
يادمان باشد كسي كه خيلي مىترسد، خيلي وحشي مىشود. كسي كه خيلي ضعيف است، بلندتر عربده مىكشد. و انساني كه بر همه چيز مسلط باشد، نيازي به وحشيگري ندارد.
هفت ماه است كه مقام معظم در حال وحشيگري دائمي هستند. و اين براي اولين بار است كه طرف مقابل ايشان، توده مردم هستند. يعني نه انسانهاي سياسي نه يك قوم بخصوص نه يك منطقه خاص... بلكه آحاد مردم در مقابلشان هستند. و حضرت ايشان هم با شدت و اصرار فراوان در حال تحقير و سركوب همين مردمند. و همه اينها يعني پيمودن مسير زوال.
زياد شنيدهايم كه طرفداران نظام با مقايسه اين روزها با روزهاي ديگر، و مقايسه مخالفان امروز با مخالفان در زمانهاي ديگر، مرتب رجز مىخوانند كه: اين نظام مخالفان جديتري هم داشته، اين نظام با بحرانهاي بزرگتري هم روبرو بوده... و بعد هم بلافاصله نتيجه مىگيرند كه بر اثر نظر آقا امام زمان به اين نظام مقدس، همه آن بحرانها از بين رفته و اين بحران كوچك فعلي هم از بين خواهد رفت! (باز هم به ياد بياوريد ماجراي نظر كردن آقا ابوالفضل به شاه پهلوي را!!)
اما اين طرفداران نظام فراموش كردهاند كه هيچ كدام از بحرانهاي سابقي كه مثال مىآورند، به بزرگي بحران فعلي نبوده است. نه قائله سازمان مجاهدين خلق در سال شصت، نه بنىصدر، نه حتي ماجراهاي دو سال اول دولت خاتمي.
آنها خودشان را به خوابي خرگوشي مىزنند تا بحران عظيم پيش چشمشان را اصلا نبينند.
واقعيت اين است بحراني كه هفت ماه است كشور را فراگرفته، تنها با انقلاب 57 قابل مقايسه است. گستردگي و عمق شرايط حاضر، و همزمان بد عمل كردن حكومت، تنها و تنها با همزادش در سي سال پيش قابل انطباق است. در هيچ زمان ديگري اين طور "مردم" پاي كار نبوده اند. هيچ وقتي اين طور علني و احمقانه مردم كشته نمىشدند.
همين چند هفته پيش بود كه در ظهر عاشورا، نيروهاي سپاه حدود ده نفر انسان تظاهراتكننده را كشتند. اين مردم بودند كه كشته شدند. در وسط خيابان اين عمل انجام گرفت. همه فهميدند. نيروهاي سپاه را شناختند. تحت فرمان بودن اين نيروها را براي شخص مقام معظم، همه مىدانند. و از آن بدتر فريب و نيرنگ و پررويي بعد از آن را و اين پنهان كردن اين جنايت را در زير شعار خودساخته، مضحك، بدلي و جعلي "اهانت به عزاي حسين" را همه فهميدند. اصلا نيازي نبود كسي بيايد به اين فريب مسخره پاسخ بدهد. تكتك انسانها اين همه را با همه وجودشان فهميدند. روزهاي آينده اين را به آنها نشان خواهد داد.
شاه هم دوست داشت ريشه همه مسائل را در خارج از كشور ببيند. دوستان طرفدار نظام خيلي دوست دارند ما را به خارج وابسته بدانند. اين طور، آنها عذاب وجدان نخواهند گرفت وقتي آنگونه وحشيگري مىكنند و مىزنند و بازداشت مىكنند و تجاوز مىكنند و مىكُشند. لابد پيش خودشان خواهند گفت اين خودفروختههاي وابسته به خارج را له كرديم. اما اينها نمىدانند كه شاه هم دقيقا همين حرفها را مىزد.
عبارت "عامل بيگانه" كه مثل نقل و نبات از دهان رهبرتان فرو مىريزد؛ عين عبارت شاه بود كه به انقلابيون نسبت مىداد. شاه هم خودش را مظهر استقلال كشور و "ايران" مىدانست. و همه مخالفانش را كه بدون هيچ علتي مخالف او شده بودند، چنان تحليل مىكرد كه آنها فقط از سر وابستگي به بيگانگان است كه در برابر وجود همايونىاش ايستادهاند. و البته متعاقب آن، ساواك و ساير نيروهاي سركوب هم در بازداشتگاهها سر مخالفان را به طاق مىكوبيدند كه: شما عاملان بيگانه را آدم خواهيم كرد...!
اما نتوانستند آدم كنند! و مردم دُمِ شاه را گرفتند و از كشور بيرون انداختند. و اين روزها هم دقيقا شبيه همان روزهاي سركوب شاهانه است.
كاريكاتور نيست. فتوكپي است. فتوكپياش هم خيلي پيشرفته است، برابر اصل بيرون مىدهد!
همان وحشىگريهاي ساواك را اين روزها سپاه دارد مىكند. و همان قدر كه ساواك به شاه وفادار بود، اين ها هم هستند. و مردم را بايد آدم كنند تا در برابر سيد و سالارشان كسي قد علم نكند!
قلم، گاه خسته مىشود از اينكه بخواهد اين هم شباهت نظام امروز را با نظام سي سال پيش، بشمارد.
و اين روزها تك تك حملههاي اين نظام و بعد تك تك عقبنشينيهاي متعاقبش، نشان از سراشيبي سقوطي مىدهد كه بىمحابا دارد رخ مىدهد.
من حتم دارم اين نظام در حال فروريزي است. و تنها آرزويي كه دارم اين است:
اي همه كساني كه پيروز خواهيد شد و پيروزي شما حتمي است، مبادا در هنگامه پيروزي به راه افراط دربغلطيد. يادتان باشد هر حركت افراطي و هر عمل ناحقي، شما را به همان عارضهاي دچار خواهد كرد كه اين نظام به آن مبتلا بود تا به اين روز افتاد.
يادتان باشد در مجازات مجرمين، افراط نكنيد. اگر چه بايد گفت در بخشش هم افراط نداشته باشيد.
بياييد و بلافاصله بعد از نابودي و تخريب اين نظام، به فكر ساختن باشيد. يادتان باشد چيزي را بسازيد كه بر مبناي اصول انساني باشد. تا بماند.
يادتان باشد در اولين روزهاي بناي نظام جايگزين، مواظب نفوذيهايي باشيد كه به داخل شما وارد مىشوند و آرام آرام همه چيز را مال خودشان مىكنند. در اين باره هيچ اهمال نكنيد.
آزادي را پاس بداريد. همزمان ارزشهاي انساني را. همزمان عدالت را. همزمان مبارزه با فساد را.
ديگر شما مسوول كارهايي هستيد كه خودتان خواهيد كرد. دست بشوييد از نقد ديگران كردن و به ديگران بد گفتن. چشمها به شما خواهد بود كه چه خواهيد كرد. براي آن روزها آماده شويد. از همين الان برنامه داشته باشيد. بلافاصله بعد از رفتن ديكتاتور خونريز و قصاب، بايد كشور را اداره كنيد.
اين قصاب رفتني است. شما بگونه اي حركت كنيد، كه ماندني باشيد.
هر كه به انسان ارج گذاشت، ماندني خواهد بود.
اين را از اينجا بدانيد كه اين امروزىها، از آنجا رفتني شدند كه به هر چه كه رسيدند، اين انسان بود كه به پايش قرباني كردند.
من در پايان اين نوشتار، يك توصيه مىكنم كه اميد دارم مقبول افتد:
غير از حلقه تنگ و كوچك اطراف ديكتاتور، كه به حق بايد همگي كشته شوند، ديگران را تا آنجا كه مىتوانيد ببخشيد. همه را به زندگي دعوت كنيد. همه را به آغوش ملت بازگردانيد. يادتان باشد اگر اين همه، دوستدار ديكتاتور بودند، ديكتاتور هم آنان را دوست مىداشت و اين طور طرفداران و نزديكانش دم به دم، كم و كمتر نمىشد. و كار به يك محفل تنگ خانوادگي دور ديكتاتور مختصّ نمىشد. يادتان باشد كساني كه از ديكتاتور متنفرند، خيلي خليي زيادند. همه آنها را دوباره به زندگي بازگردانيد و تا جايي كه ممكن است ببخشيدشان.
سلام و صلح خداي بر همه انسانهاي دوستدار بخشش، و عاشق زيبايي.
۱۳۸۸ بهمن ۶, سهشنبه
اطلاعيه مهم
در پي جاسوس شناخته شدن ماركوپولو از سوي وزارت ارشاد، اطلاعيه شديداللحني از سمت وزارت اطلاعات بدين نحو صادر
گرديد:
از همه كساني كه به هر نحو با ماركوپولو در ارتباط بودند، يا از اعقاب و نوادگان آن عنصر خودفروخته هستند، درخواست مىشود سريعا خود را به اين وزارت معرفي كرده؛ و با زبان خوش آماده حكم شريف اعدام شوند. در غير اينصورت با آنان برخورد مقتضي صورت خواهد گرفت.
رونوشت اين اطلاعيه براي برنامه بيستوسي ارسال شده است كه هنوز نرسيده است.
۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه
عمليات ژانويه
در كنار شهر كوچكي در جنوب پرو، مراسمي برپا بود. مراسمي كه ريشه در عقايد مذهبي مسيحيان آنجا داشت. همه ساله هزاران نفر از تمامي شهرهاي آن منطقه در اين روستا جمع مىشدند؛ تا سنت صد سالهشان را انجام دهند.
ژنرال آگوستينو نگاهش را از كره جغرافيايي روي ميزش برچيد و تيز و بُراق به افسر ستادش چشم دوخت:
- اين بار ديگر من با كسي شوخي ندارم ، مىفهمي؟
سروان وينچنزو سرش را به چپ و راست تكان داد و بىاعتنا به آن همه اطوار ژنرال، گفت:
- هر جور خودتان مىدانيد، قربان!
ژنرال دستانش را به كمرش گرفت و عقبگرد به طرف ديوار رفت. چند بار نقشهي روي ديوار را مرور كرد. و باز با آن چكمههاي ساق بلندش شروع كرد به پيمودن عرض و طول اتاق.
× × ×
جشن آغار شده بود. تمثال بزرگي از حضرت مسيح داشت از كوههاي اطراف روستا پايين مىآمد. جمعيت، ديوانهوار كنار مجسمه فرياد مىزد و خودش را به دنبال آن مىكشيد. جوانترها پايين و بالا مىپريدند. اما سن و سال گذشتهها و مخصوصا زنان در روستا باقي مانده بودند تا رسيدن مجسمه را شاهد باشند. بالاي بامها پر بود از آدم. و صورت برخي از آنها از اشك خيس شده بود. شور و ولايي به پا شده بود.
در گوشه ديگري از روستا، آنجا كه خلوت بود؛ سروان وينچنزو دستگاهش را روشن كرد:
- ژنرال، ما آمادهايم.
و لحظاتي بعد گوشي را پايين گذاشت و به همراهانش فرمان حركت داد.
دستهي پنجاه نفرهي بىيونيفرم و با همه تجهيزات، دو تكه شدند. نيمي به سمت شمال روستا حركت كردند و بقيه هم به جنوب. و همزمان با ورود تمثال مسيح به اولين درگاهي روستا، حمله شديد آغاز شد.
گروه اول، مردم را با قمه و قداره مىزدند. جمعيت كه به شدت شوكه شده بود به سمت بالاي روستا فرار كرد. صدها نفر زير دست و پا افتادند. اما حملهكنندگان همچنان بيرحمانه مىزدند. چندين نفر همان لحظات اول جان باختند. و صدها نفر به شدت مجروح شدند.
با حركت جمعيت به سمت شمال، گروه دوم كارش را آغاز كرد. مسلسلها بيرون آمد و جمعيت به رگبار بسته شد. واقعا كشتار فجيعي شده بود. در قسمتي از خيابان بالايي روستا، نرسيده به چاه نزديك كليسا، جويهاي كوچكي از خون راه افتاده بود.
گروه دوم مهاجمين به پيشروي ادامه دادند تا رسيدند به مجسمه مسيح. و طبق برنامه، مواد منفجره را پاي آن كار گذاشتند. و با خونسردي تمام منفجرش كردند.
از بالاي برج كليسا؛ دلپيروي عكاس، چندين عكس بزرگ از صحنهى انفجار گرفت.
× × ×
فرداي آن روز، روزنامههاي پرو، پُر شده بود از صحنهي حمله به تمثال حضرت مسيح. و گزارش كشتار بيرحمانه جنوب پرو، دم به دم از تلويزيون ملي پرو پخش مىشد.
دو روز بعد، خبرنگاران خشمگين، دور ژنرال آگوستينو را گرفتند. او با دعوت همگان به آرامش، چنين گفت:
- مطمئن باشيد مخالفان دولت، با اين كارشان گور خودشان را كندند. مردم نمىتوانند ببينند به حضرت مسيح چنين اهانت بيشرمانهاي شود. من به همه شما مردم غيور پرو اطمينان مىدهم كه همه عاملان اين توهين را دستگير خواهم كرد.
× × ×
يك هفته بعد ، تلويزيون پرو با قطع برنامههاي خود، اطلاعيه فرمانداري نظامي پرو را به اين شرح قرائت كرد:
- در پي تلاشهاي ارتش غيرتمند پرو، سران آشوب و توهين به حضرت مسيح دستگير شدند. مخالفان دولت با اين طراحي بيشرمانه خود، به خيال خودشان خواسته بودند مسيح را از ما بگيرند. اما همه آنها اينك در چنگال فداييان مسيح گرفتار هستند. ما پس از تحقيقات فراوان، سيهفتهزار عنصر خودفروخته را بازداشت كرديم كه در اين ميان اين افراد در مرحله اول محاكمه و مجازات خواهند شد...
× × ×
در اول فوريه همان سال، پنجاهوهفت نفر از سران حزب مخالف دولت پرو، اعدام شدند.
خير و بركت
سخنرانيهاي اخير مقام معظم رهبري كم خير بركت به همراه نداشت!
باز هم سيدعلي به زبان آمد. باز هم مردم را دارد عصباني مىكند. به نظر مىرسد 22بهمن پُرمايهاي خواهيم داشت!
۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه
لحظه هاي بزرگ
- برخي هم خودشان كوچكند هم لحظههايشان!
ان روز بزرگ
باز هم سيدعلي به زبان آمد. باز هم مردم را دارد عصباني مىكند. به نظر مىرسد 22بهمن پُرمايهاي خواهيم داشت!
۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه
لحظه هاي كوچك
مقام معظم: روز 9ديماه يكي از آن لحظههاي بزرگ بود!
- برخي هم خودشان كوچكند هم لحظههايشان!
رهبري كه جوك شد
اين جمله حكيمانه مقام معظم رهبري را دقت كنيد:
"كساني كه با زبان، اسلاميت نظام را نفي مىكنند؛ و در عمل، جمهوريت نظام را نفي مىكنند و انتخابات را زير سوال مىبرند... فلان و بهمان."
احتمالا اين جا هم يكي از آن مواردي است كه ايشان به خودشان نمره بيست دادهاند در درس ِ هوش!.. و احساس مىكنند خيلي مرجع فوقاعلمي شدهاند براي خودشان! عنقريب است كه همه ايشان را "علامه خامنهاي" خواهند خواند!!
در حاليكه با اندكي دقت در آن جمله، مغالطه فجيعي كه ايشان انجام دادهاند، رخ مىنمايد.
ايشان مىفرمايند: كساني كه انتخابات را زير سوال بردند و به اين نحو، جمهوريت نظام را نفي كردهاند...
گوييا كساني -مشخصا سبزها- اصل انتخابات را نفي كردهاند! در حاليكه سخن سبز مردم اين بود كه چرا در انتخابات، تقلب شده است. چرا انتخابات از بين رفته و فرمايشي شده است و هر كه بيت مبارك فرمان بدهد؛ از صندوقها درمىآيد. هيچ كس با اصل انتخابات مخالف نيست. بلكه ما با له كردن انتخابات مردم، مخالف بودهايم.
اما مقام معظم رهبري با فراموشاندن تقلب وحشتناكي كه انجام دادهاند، و با نسبت دادن له كردن انتخابات به طرف مقابل -و با اين مغالطه فجيع- به خيال خودشان پيروز ماجرا شدهاند و علاوه بر اينكه قضيه تقلب را به كل ماستمالي كرده و ماله مىكشند؛ يك نمره بيست ديگر هم در كارنامه درخشان درسيشان از طرف خودشان براي خودشان ثبت مىكنند!!
رهبر ما هم جوكي شده است براي خودش!!!
۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه
سخنراني هاي ماه
به نظر مىرسد بعضي اخبار كه حكايت داشت ايشان ترياك مصرف نمىكنند، چندان صحت نداشته باشد! چرا كه در بحبوحه قضايا ايشان اصلا توي دنيا سير نمىكنند تا بخواهند حرفي در اين موارد بزنند! و بعدا كه به هوش مىآيند، مىآيند سخنرانىهايي مىكنند به چه ماهي!
حالا هم گفتهاند روز بيست و دوم بهمن، مردم بايد بزنند توي دهان دشمن!
به نظر مىرسد 22بهمن خيلي مهم باشد. اين را مقام معظم رهبري به ما يادآوري كردند.
يادمان باشد اگر 22بهمن را سبز نكنيم، "سبزي" براي هميشه زرد خواهد شد...
اين عيد مبارك
حالا به زودي هم اين آگهي را پخش خواهد كرد:
عيد اعدام محاربين بر شما مسلمانان جهان مبارك باد!
بعد هم هي صداي عليرضا افتخاري را در حال تار و تنبك زدن پخش مىكند!
اين افتخاري هم شده جفنگخوان سيماي ولايت!!
۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه
شكايت به يو.ان
من تصميم دارم عليه جنايتهاي حكومت ايران به مردم، به سازمان ملل شكايت كنم.
اين هم جواب يو.ان كه زود براي ما ارسال شد:(حتي قبل از اينكه ما شكايتمان را ارائه كنيم، جوابشان را فرستادند؛ چقدر پيشرفتهاند اين غربيها!)
- باباجان! اين همه جنايت توي سراسر دنيا مىشود. حالا ما بياييم گير بدهيم به چندده كشته در ايران؟ توي افغانستان و پاكستان، آمريكاييها روزانه دارند مردم را مىكشند. عراق را يادتان رفته؟ سومالي؟ مصر؟ عربستان؟... تازه، آمريكا به ما گفته زياد نائبِ مهديصاحبزمان را اذيت نكنيم. ما هم نمىتوانيم خلاف ميل آمريكا كار زيادي انجام دهيم. (راستي، آقاي مهدى صاحبزمان تبعه آمريكاست؟ كه اين قدر آمريكاييها هواي نمايندهاش را دارند؟) خلاصه قضيهي شما سياسي است و آمريكا نمىگذارد ما كار زيادي بكنيم. هر كار كه كرديد، خودتان كرديد. دست بزنيد به زانو، دو تا آدمكش كشورتان را خودتان آدم كنيد. مگر در ايران اسلحه پيدا نمىشود؟ تيراندازي بلد نيستيد؟...
اين بود جواب سازمان ملل به ما. كه ما را مدتي است به فكر فرو برده است...
تاجر ورشكسته
داشتم فكر مىكردم چرا نيروهاي ولايت اين قدر اوباشمنش هستند! چرا لات هستند! و حتي شعارهايي كه سرمىدهند، نشاندهنده روحيه چارواداري و چالهميداني آنهاست.
فقط مقايسه كنيد شعارهاي آنان را كه در راهپيمايي 9دي سرداده شد؛ با شعارهاي بلند جنبش سبز.
مثلا سبزها مىگفتند: "نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران." در اين شعار چقدر فكر خوابيده است! چرا كه مىگويند هر فاجعهاي كه در غزه و لبنان رخ مىدهد، در قدم اول به ما مربوط نيست بلكه حوادث ايران است كه به ما مربوط است. ضمن اينكه به غزه و مردمش و رنج آن مردم هم اهانت نمىكنيم. از جاني آن و اسرائيل حمايت نمىكنيم.
بلكه فقط از خرج هم داشتههاي ايران براي غزه، اعتراض نشان داده مىشود. و جان را فداي ايران مىكند. واقعا كه شعار زيبايي است.
حالا نگاه كنيد به شعار جنبش سياه ولايت: "تاجر ورشكسته، برگرد به باغ پسته"
ضمن مبتذل بودن اين شعار كه معلوم است طبقه بازاري و پير پاتال آن را ساخته است، دارد ميگويد همه حوادث اخير زير سر رفسنجاني است! و اصولا مردم عرضه كاري نداشتند! بلكه فقط اين رفسنجاني است كه در برابر خامنهاي ايستاده و نمىگذارد خامنهاي همه چيز را بالا بكشد! يعني علنا دارند قدرت مردم را انكار مىكنند، و به عامل بودن خودشان براي يكي از طرفين دعواي شخصي خامنهاي-رفسنجاني اعتراف مىكنند!
شعارشان هيچ معناي دروني ديگري ندارد. و بيشتر به فحاشي اين طبقه از جامعه شبيه است. همان طبقهاي كه به راحتي مردم را مىزنند، تحقير مىكنند، مىكشند و از تجاوز هم ابايي ندارند.
به نظرم رسيد جوابي به اين شعارشان بدهم كه وقتي مىگويند: تاجر ورشكشته، برگرد به باغ پسته! از زبان رفسنجاني گفته شود: "برم به باغ پسته، محمود برام مىرقصه؟"
اما ديدم اين ادبيات مال ما نيست. ما مردم فرهيختهاي هستيم و آرمانهاي بلندي داريم. ما مىخواهيم مردممان را از جهالت و فقر و فساد نجات دهيم.
پس بلند فرياد مىكشيم:
استــــقـــلال، آزادي، جمهوري ايـــــرانـــي.
صندوق هاي راي در دست اوست
خدايش بيامرزاد!
(توضيح شيطان لعين: من نمىتوانم كسي را بيامرزم!)
داستان سرب داغ
ايشان كه از اين همه بيشرمي دكتر اطاعت قرمز شده بودند، فرمودند: در تلويزيون خود ما، دارند اين طور بيشرمانه عليه مواضع ما حرف مىزنند. چطور بعضي به خودشان جرات مىدهند به گونهاي فكر كنند كه ما فكر نمىكنيم؟ آخر اين چه دنيايي است؟...
بعد در حاليكه مشت خودشان را به طرف آسمان پرتاب مىكردند، فرمودند: من سرب داغ مىريزم توي دهان هر كسي كه بخواهد خلاف افكار ما فكر كند...
سپس با صدايي آسماني و ملكوتي و بلكه كبريايي، پسر دومشان را صدا فرمودند: مجتبي؟
امامزاده مجتبي هم در اين حين عرضه داشت:
بله آقاجان!... سرب آماده است!... مذاب!...
كه در اين جا اندكي خشم مقام معظم رهبري با نگاه كردن به قلوپقلوپ سرب گداخته، آرام گرفت...
دنباله داستان هاي "آقاجان و مجتبي" را در آينده پىبگيريد!
۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه
من مىخواهم یک کابوس ببینم
فرض کنید دلتان مىخواهد یک کابوس ببینید. موقع خوابیدن، کدام را انتخاب مىکنید؟
- خواب مىبینید مقام معظم رهبری دارند سخنرانی مىکنند و انگشت ولایتشان را توی هوا تکان تکان مىدهند؛ و همه چیز را به همه کاری تهدید مىکنند. البته به نظر نمىرسد این کابوس چندان موثری باشد. چون که رهبرمان بیست سال است از این سخنرانىها مىکنند. بیشتر هم سخنرانىهایشان حالت خواب آور دارد. یعنی آدم دلش مىخواهد اصلا سخنرانىهای ایشان را ضبط کند و هر وقت خوابش نمىبرد، بگذارد؛ تا به خواب برود. ضمن اینکه مقام معظم رهبری این قدر از این سخنرانىها علیه استکبار جهانی ایراد کرده اند که اول فکر مىکردیم الان است که به آمریکا حمله کنند! اما بعدا دیدیم روز به روز بیشتر دارند در برابر آمریکا کرنش مىکنند! این قدر سخنرانىهای حضرتشان تکراری و مسخره شده است، که گاهی فکر مىکنیم ادامه این سخنرانىهای پر از تهدیدشان علیه جنبش سبز، به زودی منجر خواهد شد که بیایند به پای ما هم بیافتند و بوسه ای هم بزنند به کف پایمان!... وای که چه فکرهای شرم آوری کردیم در مورد مقام ولایت... استغفرالله... استغفرالله...
- خواب مىبینیم صادق لاریجانی دارد جنبش سبز را به برخورد شدید و قاطع و عجیب و غریب تهدید مىکند. نه بابا! فکر نکنم این کابوس هم برای ما کابوس بشود! چون این صادق لاریجانی همان صادق لاریجانی است که بعد از تجاوز دسته جمعی به یک زن در 13آبان، آمد توی تلویزیون و برخورد شدیدی را با این متجاوزان نوید داد. اما دو ماه بعدش فهمیدیم همه آن متجاوزان را آزاد کردند اما خود آن زن را به چند تا جرم آبدار نگه داشته اند!! پس چه بسا منظور صادق لاریجانی اصلا این باشد: جنبش سبز خیالش راحت، قرار است با احمدىنژاد برخورد کنیم!
- اصلا خواب مىبینیم احمدىنژاد دارد سخنرانى مىکند! در قدم اول خیلی خواب وحشتناکی به نظر مىرسد. اما خوب که فکر مىکنیم اوضاع بامزه مىشود و چه بسا خوشمان هم بیاید! یعنی وقتی فکر مىکنیم احمدىنژاد سر قضیه ى مشایی و مرتضوی و پیام مجمع مصلحت و اینها چه حالی از مقام معظم رهبری گرفته است؛ کم کم اصلا داریم ازش خوشمان مىآید...
- خواب مىبینیم موسوی مىخواهد بیانیه هیجدهمش را بدهد. در قسمتهایی از این بیانیه، جنبش سبز را بخاطر اینکه خاطر کبریایی مقام معظم رهبری را مکدر کرده اند، به شدت محکوم مىکند...
نـــه...نــــه... من گفتم یک کابوس مىخواهم... نگفتم راست راستی مىخواهم رگ دستم را توی خواب بزنم.... شکنجه هم حد و حدودی دارد... ولم کنید... نخواستم... اصلا نمىخواهم بخوابم... مىخواهم بروم روی پشت بام، دمبل بزنم... من تا یک ماه دیگر اصلا نمىخوابم....
کى کابوس خواست اصلا؟
۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه
سکوت نکردیم؛ خیانت نکردیم
بر روی آن جعبه زردرنگ اداره برق، نوشته شده بود: "سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن"
و این لحظات ظهر عاشوراست که در فیلم مىبینید.
دیدید سکوت نکردیم؟
دیدید اهل خیانت نیستیم؟
۱۳۸۸ دی ۲۲, سهشنبه
خاطره ایکس را به مردم بگویید
روزهای بعد از فوت آقای خمینی روزهای خیلی ملتهبی بود. و کسانی که آن روزها را به یاد دارند، از دلشوره ای که در دل همه نیروهای نظام وجود داشت، باخبرند.
همه مىدانستند با مشکلی روبرو هستند که به سادگی قابل حل نیست. و آن، انتخاب رهبر بعدی است.
تا همان سه ماه پیش از آن بود که همه آقای منتظری را مستحق رهبر شدن مىدانستند. ولی یکباره همه چیز خراب شده بود.
و سرانجام با اتکا به سنگینی شرایط خاص آن لحظات، خاطره ای از امام خمینی نقل شد که همه را مجاب کرد تنها راه نجات همین است. و آن خاطره این بود:
در جلسه ای با حضور سران قوا، از مشکل رهبری با امام شخن گفتیم؛ امام به آقای خامنه ای اشاره کردند و گفتند: همین آقای خامنه ای خوب است.
یادتان هست خاطره فوق را چه کسی در مجلس خبرگان نقل کرد؟ بله، اقای رفسنجانی!
و آن سه نفر دیگر حاضر در جلسه چه کسانی بودند؟
بله! خود آقای خامنه ای، آقای موسوی اردبیلی، و آقای میرحسین موسوی!
حالا مردم برای شما آقایان پیشنهادی دارند. شما سه تن بیایید به مردم راستش را بگویید. و بگویید آن خاطره را جعل کرده اید تا آن شرایط ملتهب، دارای راه چاره ای شود.
ای سه تن بزرگوار که زخم تازیانه این رهبر را چشیده اید! به مردم بگویید که امام خمینی هرگز چنان تاییدی نسبت به آقای خامنه ای نکرده بودند.
پیشنهاد محشری است!...
نه؟
۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه
این نامه مرهمی گوارا بود
این نامه به این شرح است:
ملت آزاده وعزادار ایران
آنچه در عاشورای حسینی بر این ملک و دیار رفت، مایه نگرانی و آزردگی هر انسان آزاده و مسلمانی بود؛ آنچه از خشونت عریان به چشم دیدیم و آن کشتار بیرحمانه چیزی نبود که بتوان از کنار آن به راحتی گذشت.خشونت برخی نیروهای حافظ امنیت و ارزان شدن جان آدمیزاد بدانجا رسیده است که در ظهر عاشورا در جمهوری اسلامی ایران با خودرو انتظامی ، مردم زیر گرفته میشوند و از بلندی پرتاب می گردند و سینه آنها را هدف گلوله قرار می دهند؛ لابد به آن دلیل که از رای خود پرسیده و صدایی برای حق خواهی بوده اند. و با این حال زبان ها را بسته می خواهند تا صدای دلخراش این جنایت به گوش ها نرسد. گویی که خدا ناظر بر این رفتارها نبوده است و آنچه بر عزاداران حسینی رفته را ندیده است. و گیریم که همگان را با ارعاب و تهدید به سکوت وادارند اما با فیلمها و تصاویری که جان دادن شیعیان حسینی در روز عاشورا را به تصویر می کشد و تصویری که به نام جمهوری اسلامی برای آیندگان به یادگار خواهد ماند چه می توان کرد؟ به راستی که بر این ماتم باید گریست.
حوادث بازداشتگاهها و ماجرای کهریزک و خشونت به زنان و دستگیری های فله ای و دادگاههای فرمایشی و ارعاب تئوریزه شده کم بود که دست آقایان به خون مردم در روز عاشورای حسینی نیز آغشته شد. طنز ماجرا اما آنجاست که طلبکار هم می شوند. دست پیش می گیرند مبادا که پس بیافتند. شب عاشورا به حسینیه جماران یورش می برند و با این حال از شکسته شدن حرمت امام و عاشورا نیز سخن می گویند. با چاقو و قمه به جان مردم در تهران و مشهد می افتند و بعد حکم محاربه برای دیگران صادرمی کنند. مواجب بگیران را به جان مردم می اندازند و مردم را فریب خورده و مزدور اجنبی می خوانند. منتقدان خود را منافق می نامند و کسی را روانه زندان می کنند که پدرش شهید مظلوم آیت اله بهشتی، قربانی منافقین بوده است. او را بازداشت می کنند آن هم در دانشگاه و در سر کلاس درس. البته آقایان حرمتی نیز برای دانشجو و دانشگاه باقی نگداشته اند و دانشگاه را پادگان کردهاند. دیدیم که چگونه در شانزدهم آذر ماه به دانشگاه قشون کشی کردند و دانشجویان را روانه زندان ساختند.
مردم ایران چه شیعه و چه سنی همواره احترامی خاص برای اهل بیت و مراسم مذهبی در ایران قائل بوده و هستند. آنچنانکه مسیحیان نیز در عاشورای حسینی نذر و نیاز خود را ادا می کنند و بی حرمتی به عاشورا در مملکت ما امری بی سابقه بوده است. البته شکستن حرمت عاشورا اگر از کسی سرزده باشد نیز محکوم است و پرواضح است که ارتکاب چنین اتهامی باید در دادگاه صالح رسیدگی ومطابق قوانین کشور مرتکبین مجازات گردند اما آقایان به عینه حرمت عاشورا را شکسته اند و با این حال مردمی چنین نجیب را به شکستن حرمت عاشورا متهم می کنند؛ انگار ندیده اند که شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند. گناهی را با گناه دیگر می شویند و یک دروغ را با دروغ دیگر تکمیل می کنند. گویا برای هدفی مقدس می توان دروغ را بر دروغ انباشت. آقایان از اندیشه ماکیاولی تنها همان جمله را خوب آموخته اند که هدف وسیله را توجیه می کند. دروغ می گویند اما تا به کی؟
همه اینها را انجام می دهند و جالب است که آنقدر احساس ترس و تنهایی می کنند که علما و چهره ها را در تنگنا قرار می دهند تا بیایند و با مظالم شان همراه شوند. امامان جمعه را بسیج می کنند تا در حرکتی هماهنگ به میدان بیایند و منتقد معترض را محارب بخوانند و راه را برای یک سناریوی از پیش طراحی شده دیگر بگشایند. معنای همه چیز وارونه شده بود که محارب نیز بر آن افزوده شد. نمی دانستیم که طلب کردن رای خود و اعتراض به دزدی سیاسی نیز از نگاه آقایان مساوی با محاربه و مصداق مفسد فی الارض است. تقسیم مردم به شهروند درجه یک و دو و خس و خاشاک کم بود که مردم را بزغاله و گوساله نیز نامیدند. مرحبا به این جسارت و بی پروایی!
خدایا تو شاهد باش که برای چهار روز حکومت چه آبرویی از اسلام و انقلاب بردند و چه ارزان موجبات تنفر مردم از روحانیت را فراهم کردند. خدایا تو شاهد باش که چگونه یک جدال سیاسی را به یک جنگ مذهبی تبدیل کردند تا بتوانند به نام دین، حق خواهی سیاسی مردم را سرکوب کنند. کار ما بدانجا رسیده است که یک گروه سیاسی به نام جامعه مدرسین اطلاعیه می دهد و یک مرجع عالیقدر، آیت الله العظمی یوسف صانعی را از مرجعیت سلب می کند. جامعه مدرسین فعلی گویا تصور می کند از همان جایگاهی رفیعی برخوردار است که جامعه مدرسین پیش از انقلاب و در ابتدای انقلاب برخوردار بود. برخی از اعضای تازه به دوران رسیده جامعه مدرسین در غیاب اساتید گرانقدر بر این خیال خاماند که یک مرجع را با یک اطلاعیه می توان از مرجعیت به در کرد. در حکومت اسلامی به مسجد و منزل و مدرسه عالم مجاهد آیت الله علی محمد دستغیب به خاطر اظهار نظری حمله ور میشوند و مردم را با توسل به زور از مسجد بیرون و خانه خدا را پلمپ می کنند. به نام مذهب، حکومت می کنند و با این حال چنین آبرو از مذهب می برند.
در این آشفته بازار اگر چهره ای همچون جناب آقای میرحسین موسوی نیز نجیبانه پیشنهادهایی را برای عبور از بحران پیشنهاد می کند پاسخ او هتاکی و توهین هایی است که از هر سو سرازیر می شود. گویی برخی از دست اندرکاران امور نه تنها تمایلی به آرامش ندارند که نان خود را در تنور بحران و آشوب و سرکوب می بینند و راه توفیق خود در قدرت را صرفا با وجود چنین شرایطی گشوده می یابند و بحران را با بحرانی دیگر پیوند می زنند. حال آنکه خروج از بحران در گرو اجرای کلیه اصول قانون اساسی است ؛ امری که شرط اساسی آن استقلال قوه قضائیه و اجتناب از سیاست در امر قضاوت است؛ همچنان که امام بزرگوار نیز فرمودند “قوه قضائیه قوه ای است مستقل و هیچ مقامی حق دخالت در آن را ندارد” و “قضات نیز نباید گوش به هیچ کس بدهند”. ما کجا و توصیه حضرت امام کجا!
آری، عده ای بر این گمان اند که با بستن تمام روزنه های اصلاح و دربند کردن تمام اصلاح طلبان، چراغ اطلاح طلبی خاموش خواهد شد و پرچم مبارزه با دروغ و فریب بر زمین خواهد افتاد. من اما شهادت می دهم که ارعابها و تهدیدهای روزافزون، نه تنها مرا در پیمودن مسیری که در پیش گرفته ام سست تر نکرده که راسخ تر کرده است و به واسطه ایمانی که به راه خویش دارم خود و فرزندانم را آماده هر گونه مصیبتی نیز ساخته ام. به نظر اینجانب خروج از بحران دامنگیر فعلی توجه به موارد ذیل خواهد بود:
1- اعتراف و توبه ظالمان و بخشش مردم: آنانی که مسبب مظالم عاشورای حسینی و حوادث پس از انتخابات بوده اند باید توبه کنند نه آنهایی که برای احقاق رای خود شهید داده اند. آنهایی باید توبه کنند که چوب حراج بر ثروت ملی کشور زده اند و از کیسه مردم حاتم بخشی کرده اند و مردم را در فقر و تنگدستی رها کرده اند. آنهایی باید توبه کنند که افراد بی صلاحیت را تایید صلاحیت کردند و افراد واجد صلاحیت را رد و مردم را از حق انتخاب کردن محروم ساختن و برای تغییر رای مردم جواز صادر کردند و اعتراض مردم را با گلوله سرکوب نمودند. آنهایی باید توبه کنند که دانشجویان را از تحصیل محروم کردند و بی دانشان را بر صدر نشاندند. توبه ظالمان اولین راه بازگشت آرامش به کشور و تسکین دل های داغدیده است. مردم ایران اهل زیاده خواهی نیستند. توبه کنندگان را که به گناه خود اعتراف کنند خواهند بخشید اگرچه ظلم آنها را فراموش نخواهند کرد. نه کسی به دنبال انتقام است و نه انتقام گیری درمانی بر ظلمهای رفته بر مردم خواهد بود.
2- انحرافی که از انقلاب ایران صورت گرفته باید اصلاح شود. انقلاب را بی شک صاحبان قدرت منحرف کرده اند و نمی توان بار این انحراف را بر دوش مردم گذاشت. اصلاح این انحراف نیز تنها در گرو اجرای قانون اساسی و کنوانسیون های بین المللی است که ما آنها را امضا کرده و به اجرای آنها متعهدیم. آزادی مطبوعات و به رسمیت شناختن فضای نقد و نقادی، آزادی زندانیان سیاسی و حاکمیت حقوق ملت حرکت در مسیر اصلاحی است. نمی توان افراد را به صورت فله ای بازداشت و محاکمه کرد و بدون وکیل و هیات منصفه و به صورت غیرعلنی و در فضایی امنیتی و بدون رعایت اصول آیین دادرسی هر اتهامی را بر آنها بار کرد و با این حال دم از انقلاب و جمهوریت و اسلامیت نیز زد. انقلاب ما به انحراف رفته است و این انحراف تنها با به رسمیت شناختن آزادیهای مصرح در قانون اساسی اصلاح خواهد شد.
3- پرهیز از خشونت: احیای آزادی ها و مبارزه با استبداد را تنها با ابزار اصلاحات می توان پیش برد. ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای 98 درصدی هستیم نه جمهوری اسلامی ای که ارزشی برای رای مردم قائل نیست. بر این اساس ما معتقد به اصلاحات و مبارزه غیر خشونت آمیز برای بازگرداندن قطار انقلاب به ریلی هستیم که از آن خارج شده است. برای پیش برد مبارزه ای مسالمت آمیز نباید به دامان خشونت افتاد. اگرچه من اطمینان دارم که برخی از دست اندرکاران امور از افزایش خشونت استقبال می کنند چه آنکه آنها تنها در فضایی آکنده از خشونت است که می توانند راه را برای سرکوب بگشایند. از اینرو پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده است و خواهد بود.
4- ریشه یابی و علت یابی حوادث اخیر: دستگاههای امنیتی بهتر است که به جای پروژه های نخ نما شده و اعتراف گیری های بی حاصل به دنبال ریشه یابی اتفاقات باشند؟ به فرض که مردم معترض رفتاری تندتر از انتظار نیز در روز عاشورا از خود نشان داده باشند باید به سراغ علت ها رفت نه نتیجه. کلام خداست که ” فریاد توام با تندی را دوست ندارد مگر آنکه فریاد مظلوم باشد”. اگر خشونتی از سوی برخی از مردم سرزده است باید دید که چه برخوردی با آن جمعیت میلیونی در بیست و پنجم خرداد که تنها شعارشان سکوت بود صورت گرفت که آنها چنین تغییر مشی داده اند؟ آیا اگر خشونتی از سوی برخی معترضین صورت گرفته باشد نتیجه خشونت برهنه و ظلمی نیست که بر آنها روا شده است؟ دستگاههای امنیتی به جای آنکه در توجیه حوادث و سناریوی ذهنی خود بر دایره بازداشت ها بیافزایند بهتر آن است که ریشه این مظالم و خشونت ها را شناسایی کنند؛ که از دیدگاه اینجانب ریشه این اتفاقات و مظالم و عصبانیت مردم نیز به انتخابات ریاست جمهوری 84 بر می گردد؛ انتخاباتی که نقطه آغازی در نادیده گرفتن رای و حق مردم بود.
5- من مهدی کروبی آمادگی خود را برای مناظره با هر نماینده ای از سوی حکومت اعلام می کنم تا مشخص شود که این انقلاب را چه کسانی به انحراف بردند و مسئول مظالم رفته بر مردم چه افراد و گروه هایی هستند. ما را منافق و فتنه جوی و وابسته به دولتهای غاصب وسلطه جو خوانده اند. شیوه ما البته این نیست که مخالف خود را منافق و ضدانقلاب و برگشته از اسلام بخوانیم. اما تنها یک مناظره واقعی که مردم نظاره گر مستقیم آن باشند روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی بر حق؛ چه کسانی از منافع ملی، عزت و سربلندی مردم بزرگ ایران و آرمان های امام فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمان ها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.
مهدی کروبی
21 دی ماه 1388
آیا اوباما باز هم از جنبش سبز حمایت نخواهد کرد؟
ظاهرا باز هم باید به همان جمله صدر یادداشت قبلىمان برگردیم و تکرار کنیم: "مخ یوخدی" چرا که جواب وبلاگ حزب اللهی جدید ما، ما را ناامید کرد. ناامید از این که این جماعت را بتوان با سخن گفتن و مباحثه تغییر داد. به تعبیر قرآن، بر دلهایشان قفل زده شده است.
خودشان را همان قدر حق مطلق مىدانند که مشرکین مکه، راه و روش خود و پدرانشان را حقیقت محض مىدانستند. من بارها این سخن گفتن با این جماعت را تجربه کرده ام. و این بار هم نه به قصد عوض کردن اینها، که به قصد معرفی بیشتر این جماعت برای هر کسی که سیمرغ را مىخواند، بوده است. و بارها به این نتیجه رسیده ام که با این جماعت باید با زبان عمل سخن گفت.
حالا هم جواب تازه ای که این وبلاگ به مطلب قبلی ما داده است، خوب خواندم. به نطرم به سطر سطرش مىتوان صفحه ها جواب داد. (البته اگر خسته نشوم)
قدم ما قبل اول، توجه شما را جلب مىکنم به سن و سال نویسنده وبلاگ مزبور که در همان جا خودش را معرفی کرده است. یعنی خیال نکنید کسی که با این لحن متکبرانه با مخاطب خودش حرف مىزند، یک پیر دنیادیده است! او با همه جهالتی که دارد، این گونه در حال نسبت دادن چپ و راست به دیگران است. و البته بیشتر چیزهایی را مىگوید که خودش از دیگران شنیده است. بالاخره روزنامه کیهان تعدادی خواننده هم دارد! فقط که به درد شیشه پاک کردن نمىخورد!
قدم اول در مورد نوکر نظام بودن ایشان سخن بگوییم. ظاهرا ایشان اصلا حرف قبلی ما را نفهمیده اند. ما گفتیم شما جماعت چرا این طور نوکر "نظام" شده اید و دیگر از انقلاب و آرمانها و اندیشه و حتی از کشور خودتان حرف نمىزنید. بلکه از یک حکومت حرف مىزنید. همان طور که عمله های همه ى حکومت های ظلم و فساد، از حکومت شان دفاع مىکنند تا لقمه نانی جلویشان انداخته شود. چه بلایی سر شما آمده که دیگر از هیچ اندیشه و آرمانی سخن نمىگویید، و حتی مثل پیشینیان خودتان در دهه شصت هم نیستید که از عدالت از ظلم ستیزی از مبارزه با استکبار سخن بگویید. انگار خودتان هم مىدانید دیگر هیچ چیزی برایتان نمانده الا "نظام". یا به تعبیر امام خمینی: اصل نظام! یعنی همان: حفظ نظام از اوجب واجبات است!
من گفتم شما این طور از اندیشه خالی شده اید که فقط یا از نظام حرف مىزنید یا از ولایت. که البته این دو لفظ، یک معنا دارد. شما جماعت گناهکار و ستمکاری هستید که خودتان هم مىدانید اگر از آرمانهای بشر سخن بگویید، از عدالت برای انسان ها حرف بزنید، از معنویت و تعالی روح انسان چیزی بگویید، از مبارزه با ستم جهانی و فساد و شرک حرفی بزنید؛ فقط و فقط خودتان را مسخره کرده اید. پس تنها شعاری که برایتان باقی مانده همان دفاع از نظام است. و این است شباهت عجیب و غریب شما با ابن زیاد! که فقط یک هدف داشت: دفاع از نظام یزید! حالا هر چه حسین بخواهد از آرمانهای قشنگ انسانی سخن بگوید. برای ابن زیاد تفاوتی نخواهد کرد. که او تنها رسالتی که برای خودش قائل است، حفظ نظام است و این کار را با هر شیوه ای که بتواند خواهد کرد. آیا شما فرقی هم با ابن زیاد دارید؟ ای کسانی که برای حفظ ولایت سیدعلی، کشتید، تحقیر کردید، به بازداشتىها تجاوز جنسی کردید. به خانواده های مخالفین فشار آوردید. تا جایی که دختر جوان یکی از مخالفین سیاسىتان را گرفتید و گفتید بگوید که با دوستان پدرش رابطه جنسی داشته، تا رهایش کنید. شما شمرها و ابن زیاد ها و عمر سعد ها، هیچ چیزی از انسانیت در وجودتان نمانده. تنها چیزی که مانده، ولایت است و نظام و حکومت. حرف ما این بود. امیدوارم این بار فهمیده باشید.
قدم دوم؛ فرمودند که شما چرا نوکر آمریکا هسیتد؟
ببین عزیزجان! تو خودت داری به نوکر نظام بودنت اعتراف مىکنی و به نوکری ولایت هم افتخار. اما این نوکر بودن ما را برای آمریکا، باز هم فقط خودت هستی که مىگویی. البته سخن تو در مورد خودت، قابل پذیرش است و قانونا به آن "اقرار" مىگویند. اما سخن تو در مورد دیگران، یک افتراست.
تو چه دلیلی داری برای نوکر بودن ما برای آمریکا؟ همین جا همه دلایلت را رو کن. اینجا سخن گفتن آزاد است. مطمئن باش ما برای افتراهایی که مىزنی به هیچ کدام از بیدادگاههای جمهوری اسلامی شکایتی نخواهیم سپرد! بلکه به راحتی و سعه صدر به تو جواب مىدهیم. تا اقلا اگر امیدی هم به بیدار شدن ذهن تو نمىرود، دیگرانی که به این حرفها تکیه کرده اند، شاید تکانی بخورند و چه بسا تعدادىشان از شماها جدا شوند.
اگر مطالب قبلی همین وبلاگ سیمرغ را نیم نگاهی بکنی، از حملات شدیدی که به نظام آمریکا، حکومت آمریکا، سیستم سرمایه داری و یا ارتش آمریکا کرده ایم، احتمالا شگفت زده خواهی شد. و پیش خودت خواهی گفت مگر این حرف ها را هم به جز سرداران سپاه کسی دیگر هم بلد است بزند؟! برو نگاه کن به مطلب "سبز، سرخ، آبی" که در مورد تهدید نظامی اوباما علیه ایران نوشته ایم. در آنجا صریحا گفته ایم با اولین نشانه های حمله نظامی آمریکا به کشورمان، نوک حملات را از نظام ایران به سمت کسی برخواهیم گرداند که خواسته باشد به ایران حمله کند. و قلم پای ارتش آمریکا را در اولین سواحل جنوب خواهیم شکست.
تو اصلا نمىدانی این روزها چه کسانی در برابرتان ایستاده اند. نمىدانی چه کسانی شعار الله اکبر را شعار اصلی جنبش سبز کردند. نمیدانی چه خانواده های پاکی تمام قد در برابر دستگاه ظلم و ستم شما ایستادند. کتک خوردند. بازداشت شدند. و تحت شکنجه های شما قوم ستمکار قرار گرفتند. به شما گفته اند این ها نوکر آمریکا هستند؛ و هر شکنجه ای به نوکران آمریکا شرعا مقبول و ماجور است!
تو اصلا آمریکا را مىشناسی؟ رهبرت را چی؟ سرمایه داری را چی؟ احمدىنژاد را چی؟ اصلا مىدانی این طرح هدفمند کردن یارانه ها، بخشی از کارهایی است که سازمان تجارت جهانی از اعضا طلب مىکند و هر کشوری که بخواهد به این سازمان بپیوندد، باید حداقل های نظام سرمایه داری را رعایت کرده باشد؟ مىدانی این طرح که در اصل حذف سوبسید از نظام اقتصادی و در حقیقت رها کردن قیمت ها است، به قصد مجاب کردن این سازمان است؟ مىدانی آمریکا یعنی همین سازمان تجارت جهانی؟ مىدانی آمریکا یعنی نظام سرمایه داری؟
مىدانی احمدىنژاد در حال پیواندن ایران به این سازمان است و روزهای سختی برای طبقه فرودست جامعه در پیش است؟ مىدانی خریدن نان هزار تومانی برای بسیاری از ایرانیان یعنی مرگ؟
مىدانی احمدىنژاد تو تا حالا چند بار برای جرج بوش قصاب، نامه ى فدایت شوم نوشته است؟ مى دانی چند بار دستهایش که هیچ، بغلش را باز کرده است تا اوباما را در آغوش بگیرد؟ مىدانی اوباما پیش از انتخابات امسال، برای رهبرت نامه محرمانه نوشت، و از دستان گرم آمریکا برای آن نائب امام زمان سخن گفت؟ نامه ای که رهبر تو در خطبه های شرم آور 29خردادش، به آن جواب داد و گفت دستان گرم باید واقعی باشد نه حرفی!
مىدانی چرا اوباما این همه سرکوب و خشونت و جنایت نظام تو را تحمل کرده است؟ برای آنکه پیش از انتخابات به رهبرت دلگرمی داده است که آمریکا هرگز کاری با این جنایات ندارد، بلکه تنها چیزی که برایش مهم است منافع آمریکاست که اگر از جانب آن رهبر معظم بیشتر مورد توجه قرار گیرد، چه کسی بهتر از شما؟!!
و مىدانی چرا رهبر معظم تو این طور با اعتماد به نفس، این تقلب رسوا را انجام دادند و خیالشان از تبعات آن راحت بود؟ و به قول خودشان خیال نمیکردند چنین روزهایی پیش بیاید؟
چشمهایت را باز کن. کجا اوباما از جنبش سبز حمایت کرده است؟ این همه جنایت در روز روشن در تهران اتفاق افتاده و مىافتد. هر جای دیگر دنیا این کارها شده بود، آمریکا دولت آن کشور را بیچاره کرده بود. مگر یوگسلاوی را یادت نیست؟ (از چه کسی دارم مىپرسم! چی یادش هست این!) بخاطر بىتوجهی میلوسوویچ به تظاهرات میلیونی مخالفانش، این کشور را (صربستان را) با بمباران هوایی تقریبا نابود کرد. پکن را برای آن قضیه میدان تیان آن من، ببین چه کار کرد.
نمىخواهم بگویم آمریکا مدافع ملت های جهان در برابر دولتهایشان است. بلکه مىگویم آمریکا ضوابطی برای دنیای امروز وضع کرده است و از این ضوابط پاسداری مىکند. این ضوابط هم به نظر ما به هیچ وجه ضوابط حقی نیست. بلکه ضوابط آمریکایی است. همان ضوابطی که آمریکا به کشوری اجازه نمىدهد حکومت دینی درست کند. به ایران اجازه نداده است. به طالبان اجازه نداد. به اسرائیل هم اجازه نداد. آمریکا به کشوری اجازه نمیدهد دولت فاشیستی درست کند. با آلمان جنگید. با ژاپن هم جنگید. به حزب فاشیست اطریش هم در همین چند سال پیش اجازه نداد با اینکه در انتخابات پیروز شده بود، دولت تشکیل دهد. آمریکا به کشوری اجازه نمىدهد مسلسل به خیابان بیاورد و مردمش را کشتار کند. به چین اجازه نمىدهد. به ونزوئلا هم اجازه نمیدهد. به بورکینافاسو هم اجازه نمىدهد.
رهبر تو هم اگر کار برایش سخت شود و مجبور شود به سپاه بگوید تانک به خیابان بیاورد، حتم داشته باش آمریکا کاری خواهد کرد که رهبرت استعفا بدهد. و این بخاطر حمایت آمریکا از جنبش سبز نیست. بلکه اگر ما کاری کنیم که رهبر تو این قدر ضعیف شود و عصبانی شود که کارش به مسلسل آوردن آشکار در خیابان بکشد، و آمریکا او را پایین بکشد، یعنی ما داریم از شرایط امروز جهان استفاده مىکنیم تا ظالم کشورمان را پایین بکشیم. و این نزد هر کسی که عقل داشته باشد واضح است. نگاه کن به قضیه 17شهریور شاه. که پایان کار شاه را آغاز کرد.
راستی تو اصلا چیزی از دوران انقلاب مىدانی؟ به نظر من که بجای حمایت از منصور ارضی و تلف کردن وقت جوانىات پای عربده کشی های این لات بىسروپا، برو کمی مطالعه کن. چیزهایی که راجع به انقلاب 57 مىگویی، واقعا خنده دار است! یعنی تو نمىدانی در دوران انقلاب ایران، چه سر و صدایی در رسانه های دنیا وجود داشت؟ هنوز ساعتی از آخرین جنایت شاه نگذشته بود که تلویزیون های آن دوران -و از آن تاثیرگذارتر در آن سالها مطبوعات غربی- از آخرین جنایات حکومت وحشی شاه سخن مىگفتند. هنوز هم اگر نزد سن و سال گذشته های غربی بروی، و از لفظ "شاه" حرفی بزنی، با نفرت آنها روبرو خواهی شد که اثری است که رسانه های آن دوران از این لفظ ایجاد کرده بودند. منظورم از لفظ، دقیقا واژه شاه است، و این کلمه را ترجمه نمىکردند به "کینگ" بلکه به گونه ای از "شاه" سخن میگفتند که انگار دارند از یک قصاب سخن مىگویند. حتی مشهور است که خود شاه عصبانی بود از رسانه بىبىسی بخاطر آنکه این رسانه دارد در ایران انقلاب درست مىکند. و در سال آخر حکومت شاه، روابط شاه و انگلیس به شدت تیره شده بود. اما ضوابط غربی و زندگی آمریکایی به اعضا فرمان مىداد با کارهای شاه مخالفت کنند. و کردند. و اصلا اینکه دست انقلابیون آن زمان این قدر در سال 56 و 57 باز شد، بخاطر همین حمایت جهانی از انقلاب بود. حالا تو دهانت را باز مىکنی و مىگویی چون آنها فقط خدا را داشتند!!... واقعا که خنده داری!
جماعت انقلابی سال 57 که مردم دست پرورده خود شاه بودند، تا خرخره در فساد و فحشا و عرق خوری غرق بودند؛ به نظر تو مردمی خدایی بودند!! اما مردم الان کشورت که با نام خدا و به یاد خدا و با شعار الله اکبر و با حربه کلام و نوشته و وبلاگ و سایت دارند با یک حاکم خون آشام مبارزه مىکنند؛ مردمی غیرخدایی هستند در نظر تو، که در راه کفر کشته مىشوند!!
راستی تو اصلا کفر را مىشناسی؟ مىتوانی تعریف کنی کفر را؟ و اینکه چرا کسانی که به خیابان ریختند و شعار الله اکبر سر دادند و نیروهای شقی و فاسد بسیجی با کلت به آنها تیراندازی میکردند؛ نیروهای کفر شده اند؟ چرا تو این قدر خنده داری عزیز جان؟
من در سی خرداد بارها شخصا این صحنه را دیدم که جوانان الله اکبر سر مىدادند و بسیجىها که انگار بیشتر عصبانی شوند، کلت ها را از زیر پیراهن در مىآوردند و مستقیم به آنها تیرانداز کردند. حتی از فاصله ده متری به طرف خود من تیراندازی شد.(البته بدبختانه اصابت نکرد!) و البته تعدای حدود 162 نفر هم کشته های سی خرداد است. که فقط یکی از این تیراندازی ها تبدیل شد به یک فیلم بىکیفیت موبایلی؛ و قتل ندا را همه دنیا دید. و جالب اینکه شماها گفتید چرا باید یک صحنه قتل، فیلمبرداری شده باشد؟ پس یقین کار خودشان است!! انصافا که وقاحت هم حدی دارد!
اما این جالب است که تو به زبان بىزبانی شباهت سیدعلی را با شاه تایید مىکنی. که هر دو، مردمی را که به خیابان ریخته بودند و علیه شاه زمانه، تظاهرات مىکردند؛ مىکشتند. منتها تو مىگویی چون شاه مورد تایید تو نبود، هر که را کشت، به بهشت رفته است. و سیدعلی چون مورد تایید توست، هر که را بکشد، به جهنم رفته است. خدا را شکر که تو تقسیم کننده بهشت و جهنم نیستی و از خدا، حکم ویژه نداری!
اما جالب این است که چقدر به منطق ابن زیاد شبیه هستی. مىدانی عین کلام تو را ابن زیاد در سال 61هجری گفته است؟ در برابر کسانی که او را از کشتن حسین برحذر مىداشتند؛ گفت: هر که در برابر امیرالمومنین خروج کرده باشد، خواهیم کشت و مطمئن باشید او به جهنم خواهد رفت!
باز هم برایم بگو چرا شما جماعت این قدر به ابن زیاد و شمر و عمر سعد شبیه هستید! چرا این چنین "اموی" هستید؟ چرا رهبرتان این طور شبیه یزید است! بگو رمز شعار "این ماه ماه خونه، یزید سرنگونه" که پیش از عاشورای امسال سر داده شد، چی بود که این طور انسان ها را به خروش آورد که آنگونه در برابر پلیس و بسیج ایستاند و مقاومت کردند. مقاومتی که هنوز که هنوز است نگذاشته خواب راحت رهبرت برگردد.
حقیقت این است که ما، مردم را به خیابان فراخواندیم و رهبر تو آنها را کشت. اینکه آنها به بهشت رفته اند یا جهنم را بگذار برای روز جزا. تا همه ببینیم رهبر تو هم در کدام طبقه جهنم است.
اما این مهم است که ما مردم را باز هم به خیابان خواهیم خواند. باز هم رهبرت خواهد کشت. اما اوضاع از حالت عادی خارج شده است. و روزهای آینده حوادثی پیش خواهد آمد که مثل سابق نیست. رهبر، اوضاع را دیگر با "لباس شخصىها" نمىتواند جمع و جور کند. و به سپاه شخصىاش فرمان آوردن تانک به خیابانها خواهد داد. و مردم را به رگبار خواهد بست.
و این دقیقا همان چیزی است که ما مىخواهیم.
سخن را با لات محبوبت، منصور ارضی پایان مىدهم. این لات میدان شوش، از سالهای پیش از انقلاب مداحی مىکرد. و تا همین سالهای اخیر خودش شخصا قمه مىزد. یک انسان خرافی، احمق، فاسد، بیسواد است که دومی ندارد. در تمام دوران جنگ، پایش را به جبهه نگذاشت. در حالی که همه شما خیال مىکنید مداح دوکوهه بوده است! وی با نوچه هایش یعنی همین سعید حدادیان و بقیه رفقا، با هماهنگی بیت رهبری، یک شبکه درست کرده است که رد پای هماهنگی لباس شخصىها را باید نزد همین شبکه یافت. گرچه این شبکه کاملا زیر نظر سپاه فعالیت مىکند و تنها کارهایی انجام مىدهد که آن اتاق سمت راست ستاد مشترک سپاه تایید کرده باشد.
از کسی حرف بزن و تاییدش کن که ما نشناسیمش!!
عزیز جان!
بخاطر عداوتی که با آقای صانعی داشته اند
اخیرا برخی از روحانیون پیرو ولایت، نامه ای منتشر کرده اند و بخاطر عداوتی که با آقای صانعی داشته اند؛ شروع کرده اند حمله کردن به فتاوی ایشان. یک نفر هم نیست سوال کند شما اگر بحثتان واقعا با فتاوی این مرجع تقلید بود، چرا پیش از این نامه ای در کوی و برزن انتشار نمىدادید؟ و حالا بعد از فوت آقای منتظری و دیدن بدرقه میلیونی مردم از ایشان و همچنین مواضع تند آقای صانعی علیه احمدىنژاد آمده اید تا حسابتان را تسویه کنید؟!
من چندین اشکال از نظر علمی مىتوانم به این نامه بگیرم. اما بحث من این نیست. چرا که این حضرات هم کارشان علمی نبوده است. سرتاپای این نامه سست است. از جمله استناد شدید به اجماع، حال آنکه اجمال یک دلیل ذاتی برای بیرون کشیدن احکام نیست. و دیگر اینکه بىتوجهی مفرط به آیات قرآن از جانب این نامه نویسان. و از جمله اینکه خیال کرده اند هر کاری که یک نفر وهابی کرده باشد، دلیلی مىشود که این کار باطل باشد! و جهات دیگر این نامه که منحصر است به رفتارهای جاهلان.
اما من مىخواهم مانند خودشان جوابی سیاسی به اینها بدهم.
شما آقایان که به فتاوی شاذّ آقای صانعی ایراد گرفته اید. فتاوىای که اتفاقا خیلی مترقی است و به روح قرآن نزدیکتر است. شمایی که به واقع احکام قرآنی را نظیر متعه و نکاح و ربا و ... نمىفهمید و به نظر پیشینیانتان و عادات خودتان چسبیده اید و به همه اینها، اجماع مىگویید. شما چرا نگاهی به فتاوی پیشوای خودتان نمىکنید؟ فتاوىای که به راستی فاسدانه و مضحک است.
سری به سایت رسمی رهبرتان بزنید. رسما آمده زن و مرد جوان مىتوانند با هم مصافحه کنند در صورتی که یکىشان دستکش پوشیده باشد! فتوایی که حتما هیچ دلیلی ندارد و هیچ منظوری برایش نمىتوان متصور شد الا به فساد کشاندن جوانان مذهبی.
یا شما که با فتوای عالمانه و حقیقتا زیبای آقای صانعی درباره ربا دشمنید؛ الان در جمهوری اسلامی شما و این بانکهای شما، کدامش اسلامی و غیرربوی است؟!! خودتان را مسخره کرده اید؟ شمایی که این بانکهای سرتاپا رباخوار را اسلامی مىدانید، لطفا در این لحظه خفه شوید!
و آیا شما با این وضح رسوای حاکم بر حوزه ها و رواج متعه که گاه به بدبخت کردن دختران کم سال مىانجامد و کارتان را ثوات هم مىدانید؛ باز هم لطفا خفه شوید!
راستی هیچ قرآن خوانده اید؟ جایی که همه را به تک همسری توصیه مىکند و جواز چند همسری را به رعایت عدالت شاقّ مشروط مىکند. اما شما با قرآن کاری ندارید. که پیشینیانتان و به تعبیر خودتان اجماع را فقط مد نظر دارید. و چقدر شبیه اید شما به مشرکینی که به رسم پدرانشان افتخار مىکردند!
متن این نامه سراسر جهالت و دگم اندیشانه را اینجا منعکس مىکنیم:
سالیانى است که آقاى یوسف صانعى فتاواى غریبى به نام مرجعیت صادر مىکند و مدعىاست که این فتاوا را «با همان متد حوزوى» به دست آورده و لذا تصریح نموده که «من غیر از کتاب و سنت و غیر از فقه صاحب جواهر و شیخ چیزى ندارم. آن چه هست مبناى فقه صاحب جواهر و شیخ است».
اینجانبان جمعى از اساتید و فضلاى حوزهى علمیه قم حداقل به دو دلیل احساس وظیفه نمودیم تا نسبت به برخى از فتاواى شگفتآور ایشان اعلام موضع کنیم.
1- اگر چه آقاى صانعى منتقدان خود را مورد اهانت قرار داده، مىگوید : «ما به حکم و اذا خاطبم الجاهلون قالوا سلاماً، در راه هدف، از همهى آنها صرف نظر کردیم».(1) ولى چند سال بعد مواضعش را تعدیل نموده و فرموده که از انتقادات استقبال مىکند : «من حتى از آنهایى که بعضاً به صورت اعتراض سؤال مىکنند - و لو اینکه اعتراض آنها به صورت توهین هم باشد - ناخرسند نمىشوم بلکه آن را لطف ایشان در حق خودم مىدانم و آن را سبب پیشرفت امور و رفع اشکال مىدانم».
2- آقاى صانعى مستمسک فتواى خود را، کتاب و سنت و فقه فقهاى برجسته شیعه معرفى نموده و چنان سخن مىگوید که گویى حضرت امام خمینى - قدس سره - مجوز اینگونه فتاوا را براى وى صادر فرموده است!
از این رو ما برخى از فتاواى ضد اجماع و ناپختهى ایشان را نقل و مخالفت آن را با دیدگاه فقیهان سترگ شیعه مخصوصاً حضرت امام خمینى - قدس سره - نشان مىدهیم و از وى مىخواهیم از شتابزدگى در افتا بپرهیزد و در آموختههایش بازبینى کند و اگر حکمى را نمىداند، سکوت کند که فردا در پیشگاه صاحب دین باید پاسخگوى ابداعات خود باشد.
به نظر مىرسد ایشان بدون توجه کافى به قواعد اصولى و فقهى و بىآن که دغدغهى ردّ فروع به اصول را داشته باشد و بدون اشاره به ادلهى احکام، تنها آن چه را به گمان خود مورد نیاز اجتماع مىداند، در قالب احکام فقهى بیان مىکند، لذا پر فتوا و کم تتبع است و هر روز که مىگذرد بر فتاواى عجیب و غریبش مىافزاید.
براى آشنایى خوانندگان محترم بعضى از نظرات فقهى وى بیان مىشود:
یکم : تساوى دیهى زن و مرد
امام خمینى ره و همهى فقیهان شیعه، دیهى زن را نصف دیهى مرد مىدانند و بسیارى از آنها به اجماعى بودن این حکم تصریح کردهاند. همچنین فقیهان همه مذاهب اهل سنت دیهى زن را نصف دیهى مرد مىدانند، مگر چند تن انگشت شمار از اهلسنت که مخالفت آنها را بهایى نیست، لذا صاحب جواهر مىگوید : جملگى مسلمانان براین حکم اجماع دارند.
در مقابل اجماع فقیهان اسلام، آقاى صانعى در نسبتى خلاف واقع ادعا مىکند: منشأ تفاوت دیهى زن و مرد در زمان شهید بهشتى است. بهشتى در آن شرایط انقلابى این وجه اعتبارى را مطرح کرد که چون مرد خرجى مىدهد، دیهى وى دو برابر زن است. اصل این مطلب نادرست است ... در فقه شیعه اصلاً این حرفها و این گونه مسائل مطرح نیست. با اعتباراتى که اشکال دارد نمىتوان قانون درست کرد.
بدینگونه آقاى صانعى اجماع فقیهان شیعه را انکار نموده، از شهید بهشتى انتقاد مىکند که با اعتبارات نمىتوان قانون درست کرد. در حالى که دلیل ارائه شده از سوى آن شهید از روایات گرفته شده است.
مطلب دیگر اینکه وقتى از آقاى صانعى در مورد دیهى زن و مرد سؤال مىکنند، مىگوید: دیه زن و مرد مساوى است قضاءً لا طلاق ادلة الدیه و عدم دلیل برتقیید .
در صورتى که که شیخ طوسى دلیل نصف بودن دیهى زن را اجماع و روایات مىداند و صاحب جواهر، روایات باب را متواتر مىخواند، همان روایاتى که از پیامبر(ص) و ائمه (ع) نقل شده و مقیّدند و به صراحت دلالت بر نصف بودن دیه دارند.
دوم : ردّ فاضل دیه
امام خمینى ره و همهى فقیهان شیعه در صورتى قصاص مردِ قاتل را در مقابل زنِ مقتول جایز مىدانند که اولیاى زن، فاضل (زیادى) دیهى قاتل را به ورثهاش بپردازند که نصف دیهى مرد است و این حکم اجماعى است.در مقابل، فقیهان اهل سنت جز اندکى از آنها ردّ زیادى دیه را لازم نمىدانند.
آقاى صانعى برخلاف اجماع فقیهان شیعه و با پیروى از جمهور فقیهان اهلسنت، ردّ فاضل دیه را لازم نمىداند، درحالى که صاحب جواهر مىگوید: روایات مستفیض و متواتر این معنا را اثبات مىکند.
سوم : متعه
آقاى صانعى گفته است : «مشروعیت عقد موقت و متعه، فىالجمله براى مواقع اضطرارى همانند جنگهاى طولانى، جزو مسلمات مذهب شیعه است و همان طور که مرقوم شده مشروعیتش براى موارد اضطرار است».
مدتى بعد با صراحت مىگوید: «اساساً عقد موقت در اسلام براى رفع ضرورت است، نه عیاشى مشروع یا عدل
ازدواج دائم قرار گرفتن، بنابراین براى کسانى که همسرشان در اختیار آنها است و مىتوانند غریزهى جنسى را به وسیله همسر اطفا نمایند، عقد موقت مرد نسبت به زن مسلمان، به نظر این جانب، محل اشکال، بلکه محکوم به منع و عدم جواز است.»
نظر آقاى صانعى در منوط کردن جواز ازدواج موقت به وجود اضطرار همان دیدگاه قدیمى فقیهان اهلسنت است و اساساً نخستین فردى که قید «اضطرار» را دخیل در جواز متعه دانست، خلیفهى دوم بود که در دفاع از تحریم متعه گفت : «همانا رسول خدا(ص) متعه را در زمان ضرورت حلال کرد و اکنون مردم در آسایشاند».
برخلاف آقاى صانعى، فقیهان شیعه اجماعاً ازدواج موقت را جایز مىدانند و هیچ کدام آنها جواز آن را مقیّد به قید اضطرار نکرده است.
چهارم : محرمیت فرزند خوانده
وقتى دربارهى محرمیت فرزند خوانده با اطرافیان از آقاى صانعى سؤال مىشود، فتوا مىدهد: فرزند خوانده گرچه فرزند اصلى نمىباشد، لیکن چون اطلاع دادن و متوجه شدن او به فرزند خوانده بودن براى او حرج و مشقّت ولو روحى - که معمولاً چنین است - دارد، از جهت محرمیت حکم فرزند اصلى را داشته و همه محارم فرزند اصلى به او محرم مىباشند و جزو محارمش از حیث محرمیّت محسوب مىشوند و در محرمیّت ذکر شده، فرقى بین نسبى، مانند دایى و عمه و یا سببى، مانند مادر زن و یا مادر شوهر و غیر آنها نبوده و نیست.
فقیهان شیعه تاکنون هرجا که دربارهى ایجاد محرمیّت با فرزند خوانده اظهار نظر کردهاند، تنها به محرمیّت از راه رضاع یعنى شیر دادن و ازدواج اشاره کردهاند، از جمله خود آقاى صانعى در پاسخ مقلدانش، پیش از این تنها به همین دو راه اشاره کرده است و دیده نشده که فقیهى براى اثبات محرمیّت، آن هم براى نزدیکان سببى و نسبى به قاعده نفى حرج استناد کرده باشد. از طرز استدلال آقاى صانعى دانسته مىشود که وى به درستى مفاد قاعدهى لاحرج را در نیافته است.
پنجم : ربا در قرضهاى استنتاجى
آقاى صانعى فتوا مىدهد : اگر کسى که قرض مىدهد، شرط کند که زیادتر از مقدارى که مىدهد بگیرد، در صورتى که قرض استنتاجى (تولیدى و اکتسابى) باشد به این معنا که شخص براى گذران زندگى و تهیهى نان شب خود و یا ورشکستگى و بیچارگى قرض نمىکند، بلکه براى کسب و ساختن خانه و امثال آنها - که براى استنتاج است - قرض مىکند، عدم حرمت قرض ربوى استنتاجى - که نه تنها باعث جلوگیرى از معروف و تجارت و کسب و کار نمىشود، بلکه وسیلهاى براى رونق بازار و اقتصاد سالم است - خالى از قوت نیست، هر چند احتیاط در به کار بردن حیل در این قسم ربا و زیاده مطلوب است، ولى اگر قرض ربوى استهلاکى باشد؛ یعنى براى نیاز و رفع احتیاج زندگى است، حرام و در حکم جنگ با خدا و رسول او است و هیچ حیلهاى مجوّز آن نیست.
فقیهان شیعه و سنى اجماع دارند که به طور کلّى اگر در قرض، شرط شود که هنگام باز پرداخت، مقدارى به مبلغ بدهى افزوده شود، ربا و حرام است و تا قرن حاضر کسى در این حکم تردیدى نداشت تا اینکه با نفوذ اقتصاد سرمایهدارى در کشورهاى اسلامى برخى از عالمان اهل سنت، مانند رشید رضا و عبدالوهاب خلاف، این شبهه را مطرح کردند که آن چه اسلام تحریم کرده خصوص بهرهى قرضهاى مصرفى و استهلاکى است و شامل بهرهى قرضهاى تولیدى و استنتاجى نمىشود و متأسفانه آقاى صانعى بدون مطالعه کافى و دقت در آیات و روایات اهلبیت در این دام افتاده و این فتوا را داده است، حال آن که فضلاى حوزهى علمیهى قم به خوبى به شبهات مزبور پاسخ گفتهاند.
ششم : پاک بودن پوست غیر مذکى
آقاى صانعى گفته است : به نظر اخیر این جانب، چرمها و پوستهاى تهیه شده در بلاد غیر اسلامى، اگر اطمینان باشد که از حیوانات مردار و میته گرفته نشده (که معمولاً امروزه مخصوصاً با توجه زیادى که به رعایت بهداشت در دنیا مطرح است، چنین اطمینانى وجود دارد)، نجس نیست. زیرا آن چه که نجس است، مردار و جیفه است نه غیر مذکى، همچنین نماز خواندن با آنها چنان چه از حیوان حلال گوشت باشد، مانعى ندارد.
در فقه شیعه، حیوان غیر مذکى، میته محسوب مىشود و پوست آن نجس و نماز با آن باطل مىباشد و این مطلبى اجماعى است و در روایات معصومان(ع) هم همین معنا به صراحت آمده است(27) حال چگونه آقاى صانعى حکم غیر مذکى را از میته جدا مىداند، خود باید پاسخ بدهد.
هفتم : تشکیک در حکم ارتداد
از آقاى صانعى مىپرسند: آیا افراد مىتوانند به صورت واقعى و نه تصنعّى دین خود را تغییر دهند؟
در جواب مىگوید : اگر این عمل از روى تحقیق، علم و آگاهى باشد و در واقع آگاهانه منکر دین فعلى خود شود، این مطلب، قابل بحث است اما اگر کسى علم و آگاهى به حقانیت دین خود دارد اما بازدست به انکار آن مىزند و مردم هم مىدانند این عقیده واقعى او نیست، این چنین کسى مستحق مجازات است.
این گفته آقاى صانعى که مىگوید «قابل بحث است»، زیر سؤال بردن حکم اجماعى فقیهان مسلمان است، آنان حتى در مورد کسى که یک حکم ضرورى دین را انکار کند حکم ارتداد و اعدام را جارى مىدانند چه رسد به اینکه صراحتاً دین خود را انکار کند و تغییر دهد. قیدى که آقاى صانعى به عنوان راه نجات مرتد از مجازات مطرح کرده است، یعنى «انکار و تغییر دین از روى علم و آگاهى»، قیدى است که با احراز آن، همه فقیهان مسلمان حکم به مجازات فرد مىکنند. صاحب جواهر مىگوید: اگر حکم انکار شده، فى حد ذاته امرى ضرورى از ضروریات دین باشد و کسى که آن را انکار مىکند، از ضرورى بودن آن حکم نزد اهل دین اسلام اطلاع داشته باشد، با این انکار، کفر وى ثابت مىشود، چه این انکار زبانى باشد و از روى عناد گفته شود و چه هم زبانى باشد و هم اعتقاد قلبى او باشد.
شهید ثانى نیز مىگوید: ارتداد عبارت است از کفر بعد از اسلام و کفر یا بانیت یا با قول و یا با فعل تحقق مىبابد... قول مثل اینکه خدا یا پیامبران را انکار، یا رسول خدا(ص) را تکذیب کند، یا امرى را که اجماعاً حرام است حلال، یا امرى را که اجماعاً حلال است، حرام شمرد و ضابطهى ارتداد، انکار ضرورى دین است و فرقى نمىکند از روى عناد، یا اعتقاد و یا استهزا باشد.بنابراین جایى براى تشکیک در این حکم نیست.
هشتم : ارث بردن کافر از مسلمان
آقاى صانعى مىگوید: آیا اسلام حقوقى را براى کسانى که شناسنامهى اسلامى دارند قرار داده است؟ حالا اگر کسى شناسنامهاش او را مسیحى، یهودى، زرتشتى و یا سایر ادیان که با اسلام دشمنى ندارند معرفى کرد آیا این گونه افراد از آن حقوق محروم مىشوند، یعنى فرد غیر مسلمان حق ندارد از مسلمان ارث ببرد؟ ... ما چگونه بپذیریم مردى که شناسنامهاش اسلامى است وقتى از دنیا رفت فرزندش که مسلمان نیست و دینى غیر از دین اسلام را برگزیده است وشیره و میوه جان پدر است تنها به علت اینکه شناسنامه اسلامى ندارد از ارث بردن اموال پدر محروم شود.
این گفته آقاى صانعى هم برخلاف اجماع مسلمانان است. شهید ثانى مىگوید: مسلمانان اتفاق دارند که کفر مانع ارث مىشود و کافر از مسلمان ارث نمىبرد.
صاحب جواهر پس از آن که کفر را از موانع ارث مىشمرد، مىگوید: کافر ذمى و حربى و مرتد و سایر اصناف کافر از مسلمان ارث نمىبرند و در این حکم میان مسلمانان اختلافى نیست.
بنابراین از نظر فقیهان اسلام، این مطلب اثبات شدهاى است که شخص مرتد از پدر مسلمان خود ارث نمىبرد و آقاى صانعى تحت تأثیر احساسات خود، احکام خدا را به بازى گرفته است.
نهم : ازدواج مجدد
آقاى صانعى گفته است: ازدواج مجدد مرد بدون اجازهى همسر اول، خلاف شرع، حرام و معصیت است. در صورتى که رضایت زن اول وجود نداشته باشد، حتى اگر مرد تمکن مالى هم داشته باشد، ازدواج مجدد وى حرام است.
و براین گفتار افزوده است : ازدواج مجدد بدون رضایت همسر اول ... از نظر شرعى جرم است و اگر زن اول بعد از عقد زن دوم رضایت ندهد، این عقد اثر حقوقى ندارد.
آقاى صانعى در این مسأله برخلاف اجماع مسلمانان فتوا داده است. علامهى حلى مىگوید: فقیهان همه شهرها در همه سرزمینها و زمانها اتفاق دارند که براى مرد آزاد جایز است چهار زن آزاد را به عقد دائم خود در آورد.
بعضى از فقیهان در توضیح سخن علامه گفتهاند : این گفته صراحت دارد در اینکه احدى از مسلمانان با جواز ازدواج با چهار زن مخالفت نکرده است، با وجود آن که در سایر مسائل فرعى زیاد اختلاف دارند. هر کس قایل به عدم جواز شود منکر صریح قرآن است و مخالف همه اهل اسلام ... و اگر کسى این را انکار کند، مرتد است، چون ضرورى دین را انکار کرده است.
روایات فراوانى نیز بر جواز گرفتن چهار زن دلالت دارد.
ضمن اینکه تا به حال بین فقیهان مسلمان دیده نشده است که کسى ازدواج مجدد را مشروط به رضایت زن اول کند، این شرط را آقاى صانعى بدون دلیل شرعى، از جانب خود ابداع کرده است. اگر چنین شرطى ملاک باشد حکم ازدواج مجدد در قرآن «فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع» تقریباً لغو است، چون کمتر زنى است که براى ازدواج دوم شوهرش اجازه بدهد.
البته آقاى صانعى به این ابداعات قانع نیست و چنان مىنماید که در آینده قصد دارد در بسیارى از احکام دین تجدید نظر کند. نکتهاى که در اینجا تذکر آن لازم مىنماید این است که چرا مراجع محترم تقلید، مدرسین حوزه و فضلاى محترم با مماشات به فتواهاى شگفت آقاى صانعى مىنگرند، در صورتى که نشر چنین بدعتهایى که با کنار نهادن معیارهاى علمى حوزوى انجام مىگیرد گذشته از آن که ضربه کارى بر میراث فقیهان بزرگ شیعه است براى طلاب جوان و تازه کار، روشى نا مبارک و غلط را آموزش مىدهد که مفسده آن در آینده آشکار خواهد شد
۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه
دیگر نمىگذاریم کسی به اسم خدا، جنایت کند
وقتی شعار فاخر "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" از سوی جنبش سبز طنین انداز شد، شعبان بىمخ های حجه الاسلام نعره زدند که: مردم! ببینید این ها با بخش اسلامی نظام مشکل دارند؛ این ها مىخواهند اسلام نباشد...!
حالا یک سوال از این موجودی که نامش احمدخاتمی است مىپرسیم:
این حکومت کجایش اسلامی است که ما با آن بخشش دشمنیم؟ چه چیزی از اسلام در این حکومت مانده است که ما با آن دشمنیم؟ کدام حکم اسلامی اجرا الان مىشود؟ کجا با آدمرباها و متجاورین جنسی با حکم اعدام روبرو شده ایم که حرف اسلام است؟ کجا با مواد مخدر برخورد مىشود؟ کجا با مشروبات الکلی با فحشا با لواط برخوردی طبق احکام اسلام صورت مىگیرد؟
الان کشور، یک سیستم کثیف غربی دارد. فرهنگ ما همانند فرهنگ کشورهای درجه دو و سه غربی نظیر برزیل و چین است.
اقتصاد ما اسلامی است؟ یعنی این همه ربا و نزول که بانک ها از مردم مىگیرند و مردم را بیچاره کرده اند، اسلامی است؟ ربایی که در نص قرآن آمده حرام و همانند جنگ با خدا است.
این همه ظلم و ستم مسئولین دولتی و نظامی، این همه بالا کشیدن بیت المال، این همه شکاف طبقاتی، این همه بىعدالتی و تبعیض.... این ها همه اسلامی است؟ کجاست این اسلامی که شما حرفش را مىزنید؟
از اسلام تنها چیزی که باقی مانده یک لفظ است که در اسم این حکومت باقی مانده. ما مىگوییم این لفظ را برداریم، اما تا آنجا که مىتوانیم تک تک ما رفتارمان الهی و انسانی باشد. ما مىگوییم بیایید همه آدم شویم. همه خوب باشیم. اما دیگر نمیخواهیم اسم اسلام بر بلندای چیز باشد، تا بخاطر آن اسم، کسانی بیایند بر مردم سوار شوند، بساط دیکتاتوری راه بیندازند، و همانند روح الله حسینیان، از تقدس "کبریایی" ولایت دم بزنند. ما مىگوییم ما همه برابریم. همه انسانیم. همه زمینی هستیم. هیچ کس آسمانی نیست. این فقط خداست که بالاتر است. و هیچ خدای دیگری به اسم ولایت و غیرولایت نداریم.
ما مىخواهیم موحد باشیم. باتقوا باشیم. و همه بسیجیان مشرکی را که بخاطر ولایت، جنایت مىکنند؛ آدم مىکشند؛ تحقیر مىکنند؛ و در بازداشتگاه ها به بچه های مردم تجاوز مىکنند؛ به دریا بریزیم.
ما فریاد برمىآوریم فقط و فقط حکومتی را مىخواهیم که اینچنین باشد:
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی.
بخش سایبری سپاه ، مقاومت مىکند
این جمله در بخش نظرات یکی از سایتهای خبری توجهم را جلب کرد:
- حالا که سیاه بازی بىبىسی رو شده، دنبال آسمون ریسمون بافتن افتادین، بابا جرزنی هم حدی داره.
اگر خوب دقت کنید، این جمله که در قالب نظر مردم عرضه شده، خیلی تاثیرگذار است. به گونه ای که شاید برای لحظاتی، اصل خبر آن سایت را متزلزل کند. حال به برخی خصوصیات این نظر ِ کار شده، دقت کنید:
- نظر، هیچ منطق مشخصی ندارد.
- ساده، عوامانه، سطحی و سریع التاثیر است.
- بجای حمله کردن به آن خبر، یا به سایت خبری حاضر، به یک هدف بزرگ حمله مىکند. که در این جا بىبىسی است. این هدف باید یک هدف سیاه باشد.
- نوع حمله به خود آن سایت و خبر آن، به کلی مبهم است. شاید هیچ حمله مشخصی نباشد. اما خواننده در نهایت خود خبر این سایت خبری را محکوم مىکند.
بله، تیم های سایبری سپاه با حقوق های کلانی که به اعضایشان مىدهند، مشغول چنین کارهایی هستند که پیش خودشان جنگ روانی نام نهاده اند. یعنی در منطق سپاه پاسداران، مردم ایران دشمنی هستند که باید با سلاح های روانی به جنگشان رفت!
کدام ارتشی در جهان اینگونه به جنگ مردم خودش رفته؟ یک نفر نیست بپرسد شما اگر خیلی مرد جنگی بودید، به امامتان زهر نمىدادید تا از جبهه ها فرار کنید...
بنابراین اگر جایی از این جماعت سخنی شنیدید که به نظرتان تاثیرگذار بود، خیال نکنید شاید حرفشان حرف حقی است. بلکه بخاطر استفاده از تکنیک های جنگ روانی است که آنان استفاده مىکنند. حال این حرفی که شما مىشنوید نظرگذاری در سایتها و وبلاگها باشد، یا سایت مرکزی خودشان نظیر فارس و رجا باشد، و یا سخنرانىهای رییس جمهور و رهبرشان باشد.
اسم خودشان را هم گذاشته اند حزب الله، اما دارای همه خصوصیات حزب شیطان هستند...
همه ما به این ماورا نیازمندیم
جنبش سبز، علیرغم اینکه یک جنبش واحد است؛ اما طیف های مختلفی دارد. و در این میان، دو بخش مذهبی و غیرمذهبی آن، بارز است.
به نظرم گرچه حرف هیچکدام از طیفهای مذکور، حکومت مذهبی یا همین جمهوری اسلامی نیست و همه گرد "جمهوری ایرانی" جمع شده اند؛ اما حرف من این است خوب که دقت کنیم مىبینیم با اینکه تعداد طیف غیرمذهبی جنبش بیشتر است، اما آنها به شدت به طیف مذهبی جنبش اتکا دارند.
علت هم واضح است. طیف مذهبی است که شجاعت دارد. برنامه دارد. شور دارد. و همیشه طیف غیرمذهبی را باید راهی میدان کند.
اگر نبود شعار الله اکبر که در شبهای اول بعد انتخابات بسوی آسمانها گسیل مىشد، باور کنید که هیچ اعتراضی بعد از آن شکل نمىگرفت. این شعار، نیروها را زیاد کرد. مردم را جمع کرد. دلها را قرص کرد. فهماند که جنبش، اختصاص به چند تا جوان سوسول نیست. بلکه توده مردم هم با جنبش هستند. و این موجب شد همان جوان سوسول هم نیرو بگیرد و بجای آنکه باز هم به خانه بخزد و غصه بخورد، به خیابان ها بیاید و هفت ماه حکومت خودکامگان را بیچاره کند.
و اگر روزی جز عاشورا برای تجمع انتخاب شده بود، باور کنید چنین حماسه ای شکل نمىگرفت. چنانچه در سی خرداد مردم به هیچ نحو این گونه مقاومت نکرده بودند. اما وقتی بخاطر عاشورا قرار بود حرکتی رخ دهد، و شعار ِ به شدت تاثیرگذار "این ماه ماه خونه، یزید سرنگونه" همه جا را پر کرده بود؛ چنین مقاومتی هم آفریده شد.
ما هرگز حکومت مذهبی نمیخواهیم. اما باور داریم که تک تک ما به نیرویی ماورایی نیازمندیم.
همان نیرویی که نام زیبایی دارد: خــــدا ...!
۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه
ما مىرویم به تهران، علی تنها نماند
شام غريبان، تلويزيون لحظاتي مقام معظم رهبري را نشان داد. پيش خودم خطاب به او گفتم: تو امروز تمام نشدي! تو سي خرداد تمام شدي. تو مدتهاست كه ديگر نيستي. آنچه امروز بر سر تو آمد، نتيجه آهي بود كه شش ماه پيش براي خودت خريدي. بر روي هزاران جوان و احساساتشان سوار شدي. و از يك منفور ملت، حمايت كردي. و آن خطبه هاي شرم آور 29خرداد را خواندي. شايد همان طور كه خودت بعدها گفتي، انتظارش را نداشتي كه چنين عكسالعملي ببيني. اما اين روزها مىفهمي كه قدرت، از آن خداست. و بندگان خدا، از همه بيشتر به خدا نزديكند.
شايد مقام معظم رهبري، هميشه همين طور بودند. اما اين چند سال اخير، و از زماني كه خواستند براي خودشان، رييس جمهور شخصي داشته باشند؛ به بد صورتي خودشان را رها كردهاند. رها، تا هر كار كه دلشان مىخواهد بكنند. و بلافاصله هم منتظر تملقهاي اطرافيان بمانند، تا ضريب هوشي ايشان را سريع اندازهگيري كرده، پيشرفت حضرتشان را به عرض ايشان برسانند!
زماني كه تقلب مسخره سال 84 (دور اول) انجام شد، همه آن را فهميدند. اما چهار سال طول كشيد تا به يقين برسند كه اين رهبر با اين كشور چه كار كرده است. و دقيقا در همين ايامي كه هستيم، همين ايام خجسته و خوشيُمن، حقيقت به عريانترين حالت خود رسيده است. بايد گفت حقيقت، به بلوغ رسيده است.
دقيقا منظورم همين روزهايي است كه گذشته است. زماني كه مردم حساب آقاي خميني را هم از اين رهبر جدا كردند. و فرياد زدند: هدف ما، فقط و فقط شخص توست. ما نمىخواهيم در تاريخ فرو برويم و حسابمان را با همه تسويه كنيم. نمىخواهيم با عقايد عمومي بجنگيم. نمىخواهيم نبش قبر كنيم. بلكه فقط مىخواهيم با مستبد حال حاضر مقابله كنيم كه همه بدبختيهاي اين ملت، از فرمايشات حكيمانهي اوست!
با اين خودمحوري عجيب و غريب، كه شايد در هيچ يك از شاهان اين سرزمين، سابقه نداشته است...
هدف مردم مشخص شد. و همه، از هر عقيده و آرماني كه باشند، دور يك هدف مشخص و زيبا گرد آمدند: آزادي!
اين آزادي، هم پيام انسان است، هم پيام دين. همه روحها آن را مىطلبند. بىحجاب و باحجاب، متدين و متجدد، همه و همه كنار هم آمدند، فكرها را روي هم گذاشتند، و اين گونه يك رهبر مستبد و تملقخواه را كلافه كردند.
حقايق واضح است. آنقدر واضح، كه هر ايراني مىتواند مقالهها دربارهاش بنويسد. اما از آنجا كه اين قلم براي خود رسالتي قائل است، و شايد توانايي نوشتن چيزهايي را داشته باشد كه حرف دل خيليهاست؛ و از آنجا كه نيروي تبليغاتي ديكتاتور، آشكارا در حال قلب واقعيات است؛ ما چند كلمهاي اينجا حرف مىزنيم.
مستند "عاشوراي 88" كه وعدهاش را سايت "كلمه" براي چند روز پيش داده بود، سرانجام در شام غريبان از صداسيما پخش شد. از ابتداي اين مستند كه مشخص بود مدتها براي تنظيمش وقت گذاشتهاند؛ دروغ و دروغ و دروغ خودش را فرياد مىزد: "آشوبگران به مقدسات و عاشورا اهانت كردند."
آيا كساني كه پيراهن عزاي حسيني به تن داشتند، كنار هم قدم مىزدند؛ و شعار اللهاكبر سرمىدادند؛ داشتند آشوبكنان به مقدسات اهانت مىكردند؟!!
كاملا واضح است و بارها گفته شده است كه از سياستهاي پايهاي "انجمن حجتيه"، تمسك به و بازي با اسم مقدسات است. آنها هميشه همين طور رسوا، از دين و دينداري سخن گفتهاند. و اينكه اين روزها هر كار كه مىكنند، آتش خشم ملت را شعلهورتر مىكنند، براي اين است كه امروز ديگر زمان انجمن حجتيه نيست. و سياستهاي تكراري و حالبههمزنندهي او، ديگر جواب نمىدهد.
مردمي كه در عاشورا تظاهرات كردند، اصلا به قصد حضور در عاشورا به خيابانها آمدند. اصلا قصدشان استفاده از عاشورا براي برطرف كردن ظلم و ستم بود. آنها اصالتا مردمي بودند معتقد. نميخواهم بگويم مردمي متدين هم بودند. كه ميان اين دو كلمه، فرق است. بلكه آنها همه طور مردمي بودند. اما همگي، به حسين(ع) به راه حسين(ع) به اسلام، و به خداي واحد اعتقاد داشتند.
در مستند مسخره "عاشوراي 88" بارها گفته شد آنها كه در عاشورا سوت و كف مىزنند...
من سوال مىكنم اصلا مگر سوت و كف زدن جرم است؟ گناه است؟ اهانت است؟ حتي اگر روز عاشورا باشد. چه كسي گفته در روز عاشورا نبايد سوت يا كف زد؟ و فقط بايد زنجير زد؟ آيا چنين گفتههايي، بخشي از سنتهاي عوامانه است يا قسمتي از دين؟
بايد گفت اصلا دين چيزي به اسم سينهزدن ندارد. آيا خود حسين(ع) در طول زندگياش راه مىرفت و سينه مىزد؟ نوحه مىخواند و گريه مىكرد؟ مثلا براي مصيبت پدر و مادر و برادرش كه پيش از او به شهادت رسيده بودند؛ دائما در حال عزاداري بود؟ يا اينكه حسين(ع) مردي بود اهل تقوا و مبارزهي براي توحيد، براي عدالت، و براي شرافت انساني؟ كداميك از اين دو تصوير، حسين(ع) است؟
مردمي كه در عاشورا به خيابان آمده بودند، تا عمق وجودشان در اعتقاد ديني فرو رفته بود. اگر چه حجاب چنداني نداشته باشند. و اصولا من سوال مىكنم حجاب، چقدر از انديشه ديني را شكل مىدهد؟ آيا آن خواهران حزب الله كه در همين مستند مذكور با دوربين مصاحبه كردند، و جهالت، بيخبري، فساد عقيده و دوري از عقايد اسلامي در سخنانشان پيدا بود؛ خيلي مسلمان بودند؟ آيا اسلام يعني فقط يك چادر سياه، حالا هرچه زير اين چادر، بىخبري و جهالت باشد تا آنجا كه آشكارا سرباز ظلم و فساد شده باشند؟
آنها خبر ندارند يا خودشان را به بىخبري زدهاند كه در همين جامعهي ولايي آنها، ميزان فحشا، ميزان فساد مالي، مقدار ناامني اخلاقي، اندازهي ظلم دولتمندان و هزاران فساد ريز و درشت ديگر، تا عرش بالا رفته است. مگر آنها نمىدانند در نظامي دارند زندگي مىكنند و از نظامي دارند دفاع مىكنند كه خودشان جرات نخواهند داشت ساعت 8شب به خيابان بيايند؛ چرا كه دهها آدمرباي جنسي آنها را خواهند ربود و فرداي آن، آنها به هر دادسرايي كه مراجعه كنند، برايشان تره هم خرد نخواهند كرد. نظامي كه بنا به فرمايشات رهبرش، قرار نيست با ناامني برخورد كند. قرار نيست با فحشا برخورد كند.
چرا كه اصلا فحشا چيز خوبي براي اين نظام است و موجب خمودي و خرفتي جامعه ميشود و موجب خواهد شد ظالمان با خيالي آسودهتر به حكومت خودشان ادامه دهند. جامعهاي كه در مواد مخدر دفن شده است و طبق آخرين آمارهاي سازمان ملل، ايران به اندازه كشور پهناور و پرجمعيت روسيه، مصرفكنندهي مواد مخدر است و به اتفاق روسيه، ركورددار اين مصرف است. كشوري كه فساد مالي در آن غوغا مىكند. و نهادهاي دولتي يكي از قهرمانان اين عرصهاند. و يكي از آخرينهاي اين فساد، بالا كشيدن شركت پُرسود مخابرات بود كه سپاه آن را بلعيد. و حتي بعد از آن بين سرداران سپاه هم بر سر منافع آن جنگ گرفت تا جايي كه مدير عامل شركتي كه سپاه درست كرده بود تا مسوول مخابرات باشد، يكيدو هفته پيش در منزل مسكونياش با مرگي مشكوك از بين رفت!
بله اين نظامي است كه اين خواهران محجبه زير آن چادر سياه، با يك دنيا خرفتي خارقالعاده دارند ازش دفاع مىكنند!
حال آيا جواب من را مىدهيد كه كدام يك از اين دو زن، به اسلام نزديكتر است؟ آني كه حجاب ندارد اما انديشهاي باز و روشن دارد و از واقعيات جامعه آگاه است؛ يا آني كه زير يك پارچه سياه، بىخبر از همه جا به اسم حسين(ع) دارد از يزيد دفاع مىكند؟
مستند عاشوراي 88 با تمام قوا كوشيد تا دينداران را همان هيات رزمندگان اسلام معرفي كند كه داشتند با چوب و چماق و كمربند و كابل به جان مردم مىافتادند. و بىدينان را مردم شعاردهنده معرفي كند. و در اين ميان با مونتاژ بعضي تصاوير آتش و شيشهي شكسته، سعي كند مردم حسيني را اغتشاشگر معرفي نمايد.
آن قدر اين مستند، رسوا بود كه بعيد مىدانم كسي باورش كرده باشد. خود مردم تهران كه در خيابانها بودند، خوب ديدند اين مردمي كه اين مستند آنها را "مردم" مىناميد؛ عملههاي هيات رزمندگان بودند كه از همهي شهرهاي ايران به تهران آورده شده بودند. و كاملا براي امروز مهيا شده بودند. و برخلاف گفتههاي اين مستند، هيچ غافلگيري هم در ميان نبوده است. و پليس هم كاملا با وحشيگري وارد عمل شده بوده است. لكن چون از پس جمعيت برنيامده بود، هياتيهاي بدنام رزمندگان را به عرصه فراخوانده بود تا با هر پَستي كه هست، مردم را متفرق كنند.
هياتيهاي وارداتي، با شعارهاي "حيدر حيدر"شان داد مىزدند آيا از مردم تهران هستند يا عملهي مداحان بيسواد و لات كه در دستگاه اموي كار مىكنند.
براي آنكه بيشرمي صداسيما بيشتر برايتان مشخص شود، ما يك فيلم كوتاه از وقايع عاشورا (در ساعت13) اينجا مىگذاريم. به اين نكات اين فيلم دقت بيشتري كنيد:
- آتش در اين فيلم، يك سطل زباله است. و براي خنثي كردن گازهاي مختلفي است كه پليس ويژه به سمت مردم پرتاب مىكرده است. و چنانچه مشخص است، مردم ماشينهاي همميهنانشان يا خانههاي ديگران را آتش نزدهاند. بلكه يك سطل زباله را به آتش كشيدهاند كه خسارتي به كسي نباشد.
- جمعيت مردمي، به نحو غيرقابلانتظاري زياد است. شايد شلوغترين روز پس از سيخرداد، روز عاشورا بود.
- مردم به آرامي تظاهرات مىكنند. هيچ حركت غيرمسالمتجويانه، حتي پرتاب سنگ هم ديده نمىشود.
- شعار مردم، يك شعار كاملا ديني است: اللهاكبر! چه بسا بايد بگوييم خلاصهي همهي دين است.
- حضور جوانان مانند همه موارد قبلي، بسيار مشخص است. و اين نشان از وجود انديشهي ديني در جوانان است كه در روز عاشورا، بيشتر از مثلا روز 16آذر به عرصه مىآيند.
حال، باز به مستند عاشوراي 88 فكر كنيد و به اين سوالها جواب دهيد:
- آيا اين تمركز حكومت بر روي آشوبگري، و نشان ندادن حتي يك تصوير كه از راهپيمايي آرام مردم حكايت كند؛ دليل بر اين نيست كه آنها خودشان برخي آشوبها و آتش زدنها را درست مىكنند تا بعدا چيزي براي گفتن داشته باشند؟
- چرا به اين نياز دارند كه مردم را مشتي بىحجاب نشان دهند؟ چنانچه گفتيم بىحجابي به هيچ وجه دليلي بر بىديني نيست. اما اين تاكيد شديد حكومت بر حجاب و بىحجابي، و نشان دادن كل مردم معترض در چنين قالبي، باز هم دليلي بر اين نيست كه تصوير سطحي و مبتذل از انديشهي ديني، يعني همان چيزي كه آنها به آن نياز دارند؟ آنها نياز دارند كه دين را در يك سطح مبتذل نگهدارند. و با تملك اين دين بىارزش و بىبو، خودشان را باز هم سالها بر حكومت نگه دارند. آنها هرگز دين را نمىخواهند. اما قهرمانان "دينبازي" هستند.
- آيا تكرار اين عبارت "اهانت به ارزشها" جز براي فريب مردم بوده است؟ در حاليكه مردم به ارزشها اهانت نكردند. و منظور صداسيما هم از ارزش، مقام معظم رهبري بوده است. اما مردمي كه فقط اين مستند را ميبينند و چيزي ديگر را نديدهاند؛ خيال مىكنند مردم معترض، به اسلام اهانت كردهاند. آيا اين فريب مضحك، جز به تحريك متدينين سطحي و خالي از انديشه صورت مىگيرد؟ غير از اين است كه اين حكومت، فقط مردم خالي از انديشه را كنار خودش دارد كه بتواند به راحتي و با چنين دغلبازيهاي رسوايي، تحريكشان كند و باتومي به دستشان دهد تا برايش كاري كنند؟
اين روزها، روزهاي خوبي است. حقيقت دارد مثل يك خورشيد زيبا، طلوع ميكند. به همه نشان مىدهد كه بايد فكر كرد. بايد دين داشت. بايد پاك بود.
تا توانست در برابر مستبديني ايستاد كه هدفي ندارند الا چپاول داشتههاي ما ملت ايران.