بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

آقــــای ما !


امروز 9/9/99 است. یازده سال گذشت از آن سال عجیب و غریب 88 . همان سالی که سی خرداد خونین اش هنوز هم خاطره ها را مىآزارد.
یازده سال پیش بود که دیوانه ای همچون احمدىنژاد داشت بر سرزمین زیبایمان حکومت مىکرد. کسی که هیچ کس نمىخواستش، اما چون آقا او را مىخواست، ماند و ماند و ماند!
سال بدی بود. قبول دارم. فراموش هم نمىشود. این را هم قبول دارم. سخت هم بود. اصولا بدترین چیز دنیا این است که آزاد نباشی. همه ی بدیهای دنیا را شاید بتوان تحمل کرد. اما نبودن آزادی، خفه مىکند آدم را.
یازده سال پیش بود که برای یک تجمع آرام، اوباش رهبری به سرت مىریختند. و جلوی چشمت، زنان و دختران را به شدت مىزدند. و مردان را به گونه ای مىزدند که به جراحات جدی دهها نفر منجر شده بود.
پلیس آن روزها را یادت هست؟ نگاه نکن به پلیس امروز. آن روزها پلیس به کسی مىگفتند که مردم را به شدت تحقیر مىکند. ماشین مردم را، زن مردم را ، بچه مردم را مىزند و تحقیر میکند و مىکشد و از هفت دولت تعقیب و پاسخ گفتن، آزاد است. پلیس آن روزها، یعنی ضرب و جرح مردم، یعنی مجرم های یونیفورم پوش.
یازده سال پیش را یادت هست؟ وقتی رقبای یک رهبر را ماهها در حبس و فشار و تحقیر و انفرادی نگه داشته بودند. همان رهبر که همه کشور را در مشتش داشت، و فقط چند انتقاد ساده را آن گونه تحمل مىکرد.

امروز، دیگر طعم آزادی سالهاست به جانمان نشسته است. شاید قدرش را ندانیم. اما آنها که سال 88 را با همه وجودشان لمس کردند، قدر این روزها را و تک تک این لحظه ها را مىدانند.
کسانی که سی خرداد، هفت تیر، بیست و شش تیر، بیست و هفت شهریور را در خیابان ها بودند. آن ها که طعم دیکتاتوری را لمس کرده بودند. آنها خوب مىفهمند آزادی چه قدر و قیمتی دارد.
سالهاست که ایران را آزاد کرده ایم. امروز با همه دنیا رابطه داریم. اما دیگر هیچ دولتی در مذاکرات پنهانی برای ما تصمیم نمىگیرد. سالهاست که دنیا ما را جدی مىگیرد. دیگر احمقی مانند احمدىنژاد نیست که آبروی ما را ببرد و بعد در خفا ما را بفروشد.
دیگر ما ایران هستیم.
دیگر آقایی وجود ندارد. تا انتقاد از او به قتل و انفرادی و شکنجه و تجاوز بیانجامد. سالهاست بوی خوش آزادی، تعفن ولایت را از این سرزمین پاک کرده است.
روزهای خوبی داریم.
ده سالی هست که آقا مرده.
و آزادی دوباره متولد شده.
قدر این روزها را بدانیم.
...

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

گالیله از زندان وبلاگش را بروز کرد

من، گالیلئو گالیله، فرزند وینچنزو گالیله اهل فلورانس، در سن هفتادسالگی، در حضور دادگاه عادل، در برابر شما زانو زده و در برابر کتاب مقدس که در برابر من است سوگند یاد میکنم که همواره به جمله جمله این کتاب و آنچه پاپ مقدس و كشيشان كليساي كاتوليك مي گويند اعتقاد داشته و به لطف خداوند متعال در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت.

اعلام میکنم که نظر من در مورد اینکه خورشید ثابت است و زمین به دور آن میچرخد، یک تفکر باطل، الحادي و نادرست و گمراه کننده بود که نمیبایست در هیچ جا،تدریس شود، مورد بحث قرار گرفته یا مورد استناد قرار گیرد. واقعیت مشخص و روشن این است که زمین مسطح و ثابت است و همانگونه که هر کسی میداند و هرروز میبیند، این خورشید و تمام ستارگان هستند که به دور زمین میچرخند. اين اعتقاد من است و در آينده نيز از اين اعتقاد برنخواهم گشت.

میخواهم در برابر شما اعلام کنم که در خلوت خود ، نور حقیقت در دل من راه یافته و به خوبی درک کردم که آنچه قبلاً گفته بودم اشتباه بوده و از کرده خود پشیمانم و هر محکومیت و جزایی که برای من تعیین شود با خوشحالی پذیرا خواهم شد و امیدوارم به سزای خود در گمراهی بخش زیادی از جامعه برسم.

در صورتی که از هر یک از موارد فوق تخطی کرده و در آينده به تفکر نادرست خویش بازگردم، مسئولیت و تبعات این خطای نابخشودنی را به طور کامل میپذیرم. من برای اینکه از صحت و دقت اعترافات خود مطمئن باشم همه چیز را از قبل روی این برگه نوشته و برای شما خواندم و اعلام میکنم که این برگه، رسم الخط خود من و ذهنیات و اعتقادات شخصی من بوده و بدون هرگونه فشار و تأثیری از بیرون، نگاشته شده است....



I, Galileo, son of the late Vincenzio Gaillei of Florence, seventy years of age, arraigned personally for judgment, kneeling before you Most Eminent and Most Reverend Cardinals Inquisitors- General against heretical depravity in all of Christendom, having before my eyes and touching with my hands the Holy Gospels, swear that I have always believed, I believe now, and with God’s help I will believe in the future all that the Holy Catholic and Apostolic Church holds, preaches, and teaches. However, whereas, after having been judicially instructed with injunction by the Holy Office to abandon completely the false opinion that the sun is the center of the world and does not move and the earth is not the center of the world and moves, and not to hold, defend, or reach this false doctrine in any way whatever, orally or in writing; and after having been notified that this doctrine is contrary to Holy Scripture; I wrote and published a book in which I treat of this already condemned doctrine and adduce very effective reasons in its favor, without refuting them in any way; therefore, I have been judged vehemently suspected of heresy; namely of having held and believed that the sun is the center of the world and motionless and the earth is not the center and moves.

Therefore, desiring to remove from the minds of your Eminences and every faithful Christian this vehement suspicion, rightly conceived against me, with a sincere heart and unfeigned faith I abjure, curse, and detest the above-mentioned errors and heresies, and in general each and every other error, heresy, and sect contrary to the Holy Church; and I swear that in the future I will never again say or assert, orally or in writing, anything which might cause a similar suspicion about me; on the contrary, if I should come to know any heretic or anyone suspected of heresy I will denounce him to this Holy Office, or to the Inquisitor or Ordinary of the place where I happen to be.

Furthermore, I swear and promise to comply with and observe completely all the penances which have been or will be imposed upon me by this Holy Office; and should I fall to keep any of these promises and oaths, which God forbid, I submit myself to all the penalties and punishments imposed and promulgated by the sacred canons and other particular and general laws against similar delinquents. So help me God and these Holy Gospels of His, which I touch with my hands.

I, the above-mentioned Galileo Galilei, have abjured, sworn, promised, and obliged myself as above; and in witness of the truth I have signed with my own hand the present document of abjuration and have recited it word for word in Rome, at the convent of the Minerva, this twenty-second day of June 1633.

I, Galileo Gililei, have abjured as above, by my own hand

چه سردارها رفته بر دارها



فرمانده‌ي خوشنام سپاه اخيرا فرمايش كرده‌اند: "حفظ نظام واجب‌تر از اداي نماز است."
شايد اين سردار دارد توجيه مي‌كند جناياتي كه اخيرا سپاه و بسيج مرتكب شده‌اند. همان كارها كه تا چندي پيش، به شدت منكر وقوعش بودند. و رهبر معظم هم مكرر خواستار مستندات وقوع آن اعمال شدند. حالا چه شده كه ديگر نيازي به انكار هم نمي‌بينند؟!
حقيقت اين است آنان كه استراتژي اصلي‌شان، همان جمله صدر اين مقاله است؛ به خودشان حق داده‌اند و خواهند داد براي حفظ حكومت، هر كاري را ولو جنايت و فساد باشد، انجام دهند. و اين همان حقي است كه فرعون‌ها و نمرودها بر اساس همين اصل، مخالفانشان را سلاخي مىكردند. ابراهيم‌ها را به آتش مىافكندند. موسي‌ها و قومشان را قتل نسل مي‌كردند. همان اصلي كه نادرها با اتكاي به آن، چشم فرزندشان را درمي‌آوردند. همان اصلي كه قجرها و رضاخان‌ها مويشان را در آن آسياب سفيد كرده‌اند!
اصولا سا‌ل‌هاست كه نظام جمهوري اسلامي بر همين اساس مي‌گردد.
يادمان نرفته حوالي سال 67 آقاي خميني در آن نامه‌هاي به شدت تكان‌دهنده‌، فرمودند: "ولي فقيه مي‌تواند حتي نماز را هم تعطيل كند." و پس از آن بود كه واژه ولايت مطلقه فقيه، در دهان‌ها افتاد.
البته همان زمان نداهاي مخالفت بسياري از سوي علما و مراجع و حوزه‌ها بلند شد. اما با فوت آقاي خميني و آمدن رهبر جديد و اين كه همه مي‌ديدند رهبر جديد بسيار شخصيت ضعيفي دارد و مانند آقاي خميني توان آن فرمان‌ها و آن حكومت شديد را ندارد؛ مخالفت‌ها فروكش كرد. چرا كه همه فكر مي‌كردند اگر چه گفته شده اين ولايت، مطلقه است؛ اما وقتي يك انسان ضعيف‌النّفس كه توان انجام ساده‌ترين امور خودش را هم ندارد، بر امور حاكم باشد؛ چندان هم نبايد نگران بود. و سالهاي بعد هم اتفاقا نشان داد دوران رهبري آقاي خامنه‌اي، يكي از ضعيف‌ترين حكومت‌هاي ايران بوده‌ است.

سالها طول كشيد تا رهبر معظم‌مان بتوانند رقبا را كنار بزنند. و بيتي براي خودشان دست‌وپا كنند... تا رسيده به امروز كه بيت ايشان، هم رييس جمهور دارد، هم رييس مجلس و هم رييس قضا. و هر سه هم از ضعيف‌ترين و دم‌دستي‌ترين افرادند كه راحت بشود از سوي آن بيت عظمي كنترلشان كرد.
امروز تازه رهبر معظم توانسته‌اند رهبري‌شان را بر همه‌ي امور گسترش دهند. بگذريم كه الان، وضع كشور به شدت متزلزل است و باز هم يكي از سست‌ترين شرايط سرزمين ايران را در اين روزها شاهد هستيم. روزهايي كه بنيان‌هاي يك جامعه به عميقآ در حال فروريزي است.
امروز، روزهاي بازگشت به سال 67 شده است. روزي كه باز هم ولي فقيه قرار است رسما به جان نماز بيافتد.
من نمي‌دانم اين نماز با ولي فقيه‌ها چه كرده است كه هر گاه قدرت‌شان زياد مي‌شود، مي‌خواهند ريشه‌ي نماز را بكنَند؟!!
اين جمله‌ي سردار جعفري و آن جمله‌ي آقاي خميني را بگذاريد كنار اين كلام حسين(ع) كه در هنگامه‌ي نبرد كربلا در زير تيرها و فوران خون‌ها مي‌فرمود:
ما اصلا براي نماز داريم مىجنگيم...
السلام عليكم يا انصار دين الله، السلام عليكم يا انصار رسول الله، السلام عليكم يا مساكن ذكر الله، السلام عليكم يا محالّ معرفه الله...

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

حادثه ای مىآید

چند روز پیش داشتم از مسجد برمىگشتم. پشت سر من چند تا بسیجی داشتند با هم حرف مىزدند و آنها هم مىآمدند. چیزی که خیلی با نشاط به هم مىگفتند، این بود: اصلا جریان کهریزک چیز خاصی نبوده، الان فهمیدند همه ، آن هم که بود یک چیزی بود که رسانه ای کرده بودندش...!
از اینکه چنین موجودات احمقی هنوز در کشورمان دارند نفس مىکشند، احساس پوچی کردم...
من در اینجا مىخواهم از حوادثی که مورد تایید خود نظام بوده چند کلمه حرف بزنم و در پایان تحلیل خودم را از حادثه ای که در شرف وقوع است، بیان کنم.
آیا جایی به اسم کهریزک و بازداشتگاهی خلاف موازین قانونی، دست ناجا بوده یا نه؟ آیا سردار رادان از آن برای طرح مبارزه با اوباشش استفاده مىکرده یا نه؟ و آیا اصولا هر مجرمی -خواه اوباش یا غیراوباش- کسی حق دارد خلاف قانون به او فشاری بیاورد؟ آیا سردار رادان با یک مجرم به شدت کثیف -مانند مجرمی که تجاوز به عنف انجام داده- حق داشته با شکنچه و ضرب و شتم شدید و حبس های حیوانی رفتار کند؟ و آیا کسی مانند این سردار با جایگاه بالایی که در ناجا داشته، این کار را بصورت یک تخلف انجام داده یا همانند یک کار تشکیلاتی که مجاز به آن بوده، عمل کرده؟
آیا رهبر معظم، رسما در تلویزیون بیان کردند یا نه که با اغتشاشگران برخورد صورت خواهد گرفت و با ماموران مجرم هم برخورد صورت خواهد گفت و برخی تخلفات هم که صورت گرفته، در حد جنایت بوده است؟ این جمله را رهبر معظم گفتند یا نه؟
آیا امثال محسن روح الامینی در این فضا کشته شده اند یا نه؟
آیا بعدا استانداری تهران تعداد زیادی را دعوت نکرد و در برای جبران صدمات آنها به آنها خسارت داد یا نه؟
آیا همه ی اینها به معنای این هست که جنایاتی رخ داده است یا نه؟
و آیا مسلم هست که سردار رادان با آن روحیه ی لات منشی خودش، مسبب بسیاری از این رفتارها بوده یا نه؟
همچنین آیا رهبر معظم با تندی دستور به تعطیلی کهریزک صادر کردند یا نه؟
و آیا اینک برادارن بسیجی متوجه شده اند که رهبرشان اشتباه کرده اند که قدر خدمات آنها را در درآوردن چشم فتنه ندانسته اند؟!
سخن من واضح است. جریان تند احمدىنژادی و طیفی که دور او حلقه زده اند، خیلی زود و خیلی علنی رهبر را کنار زدند. این ماجرا را مىتوان در همین حرف های بسیجىها و همچنین جریاناتی مانند مشایی و همچنین تمرد مرتضوی از رهبر معظم مشاهده نمود.
و مسلم است خود رهبر معظم هم این ها را مشاهده کرده اند.
با توجه به روحیه رهبر معظم و دیکتاتوری غلیظ ایشان, و اینکه مىدانیم ایشان همه چیز را تحمل مىکنند اما اینکه کسانی بخواهند قدرت ایشان را تصاحب کنند هرگز نخواهند بخشید؛ من حوادثی را پیش بینی مىکنم.

به نظر من دوره قدرت سپاه تمام خواهد شد. دوره تندها به سر آمده است. کسانی که آن قدر تند شدند که رهبر را کنار گذاشتند و دور احمدىنژاد جمع شدند. حضرت آقا بسییجىای نمىخواهند که ایشان را دور بزند!
آقا فراموش نکردند کاری را که سردار رادان کرد و در اوج تندىهایش، به اطرافیانش گفت: باز دستورات اینطوری رهبری شورع شد!
سردار رادان حواسش نبود تمرد در بستن کهریزک چه عواقبی برایش در پی خواهد داشت.
البته حضرت آقا برای هر کسی چیزی در چنته دارند. اگر کودتای 22حرداد را سامان دادند تا تحقیر دوم خرداد را تلافی کنند، برای قلدری فراموش نشدنی سرادار رادان هم چیزی کنار گذاشته اند.
اگر حضرت آقا برای دوم خرداد حدود ده سال صبر کردند، برای سردار رادان هم به اندازه کافی صبر کردند. به اندازه ای که این سردار کوچولو لازم داشته است.
من فکر مىکنم سردار رادان در روزهای آینده ترور خواهد شد. و شهادت پرافتخارش همه جا اعلام خواهد شد.
یادمان باشد این ترور را نه به جنبش سبز ببندند، نه به ریگی نه به طالبان!
آن، فقط درس عبرتی است که سردارها با تمام وجود فرا خواهند گرفت!
درسی که سردار فضلی و سردار جعفری و سردار جوانی و سردارهای تند تازه به دوران رسیده باید یاد بگیرند. تا میزان تندی خودشان را همیشه اندازه بگیرند. و بدانند دیکتاتور بزرگ، بعضی چیزها را هرگز تحمل نخواهد کرد.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

به مناسبت ما !

به مناسبت فیلتر شدن وبلاگ جهانی سیمرغ! ما هم بر آن شدیم حرف دلمان را با رهبرمان در میان بگذاریم:

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

طلبه اي با كله ي سبز !

شايد تورجان را بشناسيد. وبلاگي كه هميشه متفاوت با فضاي ظاهري و قابل‌انتظار حوزه قم مي‌نويسد. كسي كه از طرفداران جدي موسوي بوده‌ است.
امروز خبردار شديم كه سردار رادان به ديدن نويسنده تورجان رفته است!!


خبر، آن قدر شيرين و عسلي هست كه بيارزد كمي به آن فكر كنيم.
گذشته از علت ظاهري اين ديدار -كه تورجان خودش آن را توضيح داده است- به بطن ماجرا كه دقيق شويد، مي‌مانيم چه شده كه يك سردار جلاد به ديدار كسي مىرود كه از ته دل با تفكر سياه احمدي‌نژادي مخالف است؟
آيا سردار رادان تسليم سبزها و سبزي شده است؟ آيا تورجان‌ها با بردگي و تسليم به پاي رادان‌ها افتاده‌اند؟
چه جامعه‌ي پيچ در پيچي داريم!!
چه چيزها كه نمي‌بينيم!
اين سيب روزگار چه چرخ‌ها كه نمي‌زند!!
به اين چيزها فكر كنيم خيلي بيشتر به دل مي‌چسبد تا اينكه فكر كنيم كاش تورجان، سردار رادان را به بيست و پنج قسمت مساوي تقسيم كرده بود!

اين همه آيا !

مقاله‌ي نسبتا زيبايي خواندم. از آن‌جايي كه نويسنده‌ي آن نشاني‌اي از خودش نگذاشته، لاجرم جوابي كه به ذهنم رسيده، اين‌جا مي‌نويسم.
همه‌ي چيزهايي كه گفتيد، حق است. بحثي بر سر اين نظام نيست. كه اصولا شما داريد يك تفكر و فلسفه را همچون ليبراليسم، با يك حكومت مقايسه مي‌كنيد. و به يك نفر مي‌گوييد چرا تو هنوز سرباز اين نظامي و به اين سربازي، افتخار مي‌كني؟
سخن گفتن از اين نظام كه اين گونه در منظر مردم خودكشي مي‌كند؛ اصلا جايي ندارد. هيچ كسي ديگر نيست كه اهل تفكر بوده باشد و هنوز مدافع اين نظام باشد. و اصولا تنهاييِ رهبر اين نظام كه مجبور شده به احمدي‌نژادها و روانبخش‌ها و امير ثابتي‌ها بسنده كند؛ نشان از قحط الرجال شديدي دارد كه اين نظام با آن روبروست. پس بحث را به جاي اصلي‌اش بايد برد: مواجهه‌ي دو تفكر، مواجهه‌ي اسلام و ليبراليسم.
ابتدا من يك جواب كوچك اما درست به سخن كلي شما مي‌دهم. اين جواب كوچك، اذهان ساده را مجاب خواهد كرد. اما سخن اصلي من نيست و اصولا من اين سخن را از ديگران نقل مي‌كنم.
تمامي چيزهاي خوبي كه شما از ليبراليسم برشمرديد، همان خوبي‌هاي تمدن غرب است. و بارها گفته شده كه بايد از خوبي‌هاي هر تمدني استفاده كرد. پس استفاده و تحسين و روي‌آوري به اين خوبي‌ها، نه تنها ايرادي ندارد؛ بلكه توصيه هميشگي همه بوده است.
لكن داشتن يك سري خوبي در يك تمدن، منجر نخواهد شد به حق دانستن همه كارهاي آن تمدن. بسيار مي‌توان شمرد بدي‌هاي بسياري را كه تمدن غرب داشته و دارد. اين تمدن كه شما آن را محصول فلسفه‌ي ليبراليسم مي‌ناميد، خوبي‌هاي غيرقابل‌انكاري به بشريت عرضه كرده است. اما همه‌ي اين خوبي‌ها اين نتيجه را نمي‌دهد كه اين تمدن مطلقا خوب است و هر چيز ديگر هم كه بگويد، لاجرم خوب خواهد بود. چرا كه بقيه‌ي حرف‌هايش هم بايد سنجيده شود و حساب شود آيا آن حرف‌هاي ديگر هم خوب هست يا نه.
خوب كه بنگريم مشخص مي‌شود همين تمدن غرب، بدي‌هاي بسياري هم دارد. كه در اين لحظه من نيازي به شمردن آن‌ها نمي‌بينم. شايد در پايان اين مقاله اشاره‌اي به آنها كردم.
تا اين‌جا همان حرف‌هايي بود كه ديگران بسيار گفته‌اند. اما حرف خود من از اين‌جا به بعد تازه آغاز مي‌شود.
مي‌خواهم كل نگاه به اين نظام را كنار بگذاريد. ذهن‌تان را از كارهايي كه اين نظام كرده يا دارد مي‌كند؛ خالي كنيد. من از نظام نمي‌خواهم حرف بزنم. من مي‌خواهم از اسلام سخن بگويم.
سخن من اين است: همه خوبي‌‌هايي كه شما را به تحسين واداشته است؛ همگي در اسلام هم وجود دارد. بخشي پيش از اين وجود خارجي هم داشته‌اند؛ و برخي هم از آرزوهاي اسلام هستند.
تمام آزادانديشي‌ها، تمام امكانات برابر، تمام پيشرفت‌ها، تمام تساوي بين انسان‌ها، تمام حكومت ارزش‌هاي انساني بر تك‌تك انسان‌‌ها فارغ از اين‌كه در چه مقام سياسي يا اقتصادي باشند؛ همه و همه از حرف‌هاي اسلام است.
شما هيچ خوبي يا هيچ آرزوي خوبي را نمي‌توانيد نام ببريد، كه سخن اسلام نباشد. بنابراين با برشمردن خوبي‌هاي تفكر ليبراليسم، نمي‌توان حقانيت ليبراليسم را ثابت كرد. چرا كه همه اين خوبي‌ها در تفكر ديگري به نام اسلام هم موجود مي‌باشد كه اتفاقا درجه‌ي آن هم خيلي بالاتر است.
اما حالا يك سوال از شما نويسنده‌ي محترم مي‌كنم. آن چيزهايي كه شما از ليبراليسم ياد كرديد؛ واقعا خيلي ارزش‌هاي بلندي بود؟
مي‌شود به من پاسخ دهيد جاي "عدالت" در اين آرزوهاي طلايي شما كجاست؟ جاي معنويت واقعي؟ جاي آرامش روح انسان‌ها؟ جاي خوب بودن يك انسان براي خودش؟ جاي خوب بودن و وقف كردن يك انسان خودش را براي همه‌ي انسان‌ها و انسانيت؟
آيا آن‌ چيزهاي خوبي كه شما برشمرديد و واقعا هم خوب است؛ همه‌ي چيزي است كه "انسان" از زندگي كردن و زنده بودن مي‌خواهد؟
آيا مبارزه با ظلم جايي در تفكر شما دارد؟ عدالت اقتصادي چي؟ آيا در سرزمين‌هايي كه ليبراليسم بر آن‌ها حكومت مي‌كند، عدالت وجود دارد؟ شما چيزي اصلا به اسم عدالت اقتصادي در آن‌جاها مي‌بينيد؟
تجمع سرمايه‌اي كه در سرزمين‌هاي زير سلطه‌ي ليبراليسم وجود دارد، به بردگي كشاندن انسان‌‌هاست تا سرمايه‌دارها روز به روز شكم‌گنده‌تر شوند؛ تا راكفلرها تعداد صفرهايشان بيشتر شود، تا هزاران انسان با همه‌ي آروزهاي يك انسان، زير چرخ اين سرمايه‌داري له شوند، زندگي‌ها نابود شوند، شرف‌ها پايمال شود، خانواده از هم بپاشد، و انسان به معناي واقعي كلمه بدبختي را حس كند؛ آيا اين‌ها در آن سرزمين‌ها وجود دارد يا نه؟ و آيا اين وجود، واقعي هست يا نه؟
آيا شما واقعا غذايي مي‌خوريد كه بيل گيتس مىخورد؟ همان لباس را با سي درصد قيمت كمتر مي‌پوشيد؟ ماشيني با همان حدود سوار مي‌شويد؟ واقعا؟ خانه‌تان چي؟ همان حدود بيل گيتس است؟
اين گفته‌هايتان كه خنده‌دار بود! شما يك هزارم لباسي كه آن‌ها مي‌پوشند را حتي تاكنون با چشم‌ هم نديده‌ايد!
كساني كه در خانه‌هاي چند ميليارد دلاري زندگي مي‌كنند، سوار ماشين‌هاي چند ده ميليون دلاري مي‌شوند، لباس چند هزار دلاري شان يك خرج پيش‌پاافتاده است؛ كساني كه همه ثروت دنيا توي دست‌شان است؛ همان‌ها نه فقط امثال شما را حشره هم حساب نمي‌كنند؛ بلكه اصلا بر دوش شما سوار شده‌اند تا توانسته‌اند اين زندگي را براي خودشان درست كنند.
اين تصوير واقعي سرمايه‌داري است. معناي سرمايه‌داري است.
شما حواستان را داده‌ايد به يك سري چيزهاي خوب. اما اين چيزهاي خوبي كه در غربِ ليبرال هست، در كنارش هزاران چيز بد هم هست. ليبراليسم البته چيزهايي به بشر داده است. اما بدانيد كه چيزهاي بيشتري از او گرفته است. همان چيزهايي را كه بشرِ غربي ندارد و احساس خوشبختي نمي‌كند. و شما خيال مي‌كنيد آنها همه‌ي چيزهاي يك زندگي خوشبخت را دارند!
چرا بشر غربي در انبوه بيماري‌هاي رواني مدفون است؟ چرا خانواده فروپاشيده است؟ چرا انسان در حد كالايي دست به دست مي‌شود؟ و اين دست به دستي از ظاهر چشم‌نواز يك زن جوان شروع مي‌شود و تا به بردگي كشيدن يك عاِلم و علم او براي اهداف يك شركت ادامه مي‌يابد. چرا يك دانشمند فقط اين اجازه را مي‌يابد كه از دانش‌اش استفاده كند فقط زماني كه در چنگال اختاپوسي سرمايه‌ها قرار داشته باشد؟ و اگر بخواهد كوچكترين استقلالي از نوع حركت علمي‌اش نشان دهد، خيلي زود حذف خواهد شد. آيا اين‌ها خيال است يا متاسفانه واقعيت؟
چرا در آمريكا همه بايد كار كنند، اما نتيجه‌ي همه تلاش يك ملت، آن چيزي از آب درمي‌آيد كه "راكلفر" مي‌خواهد؟ چرا همه‌ي پيشرفتي كه يك ملت با همه‌ي دانش و تلاشي كه دارد و شما اين داشتن‌ها را خيلي تحسين مي‌كنيد، به جايي كه بايد، نمي‌رسد؟ و فقط در يك دايره محدود‌ كننده، همه در جا مي‌زنند؟ مي‌سازند و مصرف مي‌كنند و باز از نو مي‌سازند و مصرف مي‌كنند بدون اينكه انسانيت آن‌ها يا آرزوهاي انساني آن‌ها پيشرفتي داشته باشد. و تنها ثمره فرضا شصت سال اخير ملت آمريكا اين بوده كه راكفلر، راكفلرتر شده است!
درست است كه انسان در غرب ليبرال، پيشرفت كرده است. اما اين پيشرفت او هم محدود و كنترل‌شده و در بازه‌اي مشخص صورت گرفته است؛ و نه يك پيشرفت آزاد و رها و رو به سوي تعالي انسان بوده باشد. در غرب ليبرال، پيشرفت زماني خوب است كه براي راكفلر سودي داشته باشد!
راستي شما فكر كرده‌ايد بشريت فقط در عرصه‌ي تكنولوژي نسبت به جنگ دوم جهاني آيا واقعا به اندازه شصت سال پيشرفت داشته است؟ آيا پيشرفتي كه مثلا آلمان فاشيست براي تكنولوژي به وجود آورد با آن چيزي كه امروز وجود دارد، قابل مقايسه است؟ خوب كه نگاه كنيد، از آن روز تا الان چيزي به بشريت اضافه نشده است. حال آنكه در همان 15 سال غلبه فاشيسم هزاران پيشرفت تازه به بشريت عرضه شد. فقط شما نگاه كنيد به ارتش‌هاي جهان. همگي كپي ارتش آلمان نازي است. چيزي اضافه شده است؟ موشك؟ بمب هسته‌اي؟ تانك؟ يگان‌‌هاي نظامي؟ زيردريايي؟ ناو؟... همه‌ي اين‌ها كه در آلمان نازي هم بود. چيز ديگري الان هم هست؟
سخن من اين است: ليبراليسم چيزي است براي به بند كشيدن انسان. و نوع دشمني‌اش با فاشيسم، با ناسيوناليسم، با كمونيسم هم براي همين بود كه اين تفكرات ديگر، به انسان -يا به مجموعه‌هاي انساني و حكومت‌ها- استقال مي‌داد. و ليبراليسم دشمن اين "استقلال" است. و اين بوده علت دشمني تمام قدّ ليبراليسم و غرب ليبرال با آلمان نازي، ژاپن امپراطوري، روسيه و چين كمونيست. بله، همه ماجرا همين بوده است!
اما اكنون بايد چه كرد؟
ادامه سخن من اين است: همه آرزوهاي من و شما در اسلام اصيل وجود دارد. ذهن‌تان را از يك نظام پوسيده و فاسد پاك كنيد. نظام ايران، امروز چيزي بهتر يا بدتر از نظام سوريه يا عربستان يا مصر نيست. اصولا اين نظام و رهبر خودمحورش ربطي به اسلام ندارند. من از خود اسلام دارم حرف مي‌زنم.
تمام آن چيزهايي كه شما براي ليبراليسم برشمرديد، در اسلام هم هست. آن هم در حد و اندازه‌هاي واقعي آن. آن هم رها و آزاد. و چيزهاي بسيار ديگري هم هست. چيزهايي كه در ليبراليسم هيچ وقت نبوده و قرار هم نيست باشد.
پيشرفت هست. عدالت هم هست. آزادي هست. معنويت هم هست.
همه‌ي آن چيزي كه انسان بصورت كامل مي‌خواهد داشته باشد، اسلام دارد. خوشبختي روحي و مادي را دارد.
به همه‌ي اين‌ها زندگي پس از مرگ را هم بايد اضافه كرد كه اسلام دارد. و ليبراليسم ندارد.
آيا ليبراليسم زندگي پس از مرگ دارد؟آياهاي من تمام شد!

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

سناتور زُرگ

به نظرم رسيد به بعضي مقاومت‌هاي مخفي كه انتظارش را نداشته‌ايم هم بايد نظري انداخت.
براي مثال امشب برنامه تهران-بيست صداسيما بطور شديدي به اقدام وزير نفت حمله كرد كه بدون قانون، اقدام به هزينه بودجه عمومي در خريد بنزين كرده بود. كاري كه نمايانگر تفكر احمدي‌نژاد بوده كه بدون قانون هر كاري دلش مي‌خواهد مي‌تواند بكند. همان روحيه‌اي كه موسوي از آن به "ديكتاتوري" ياد كرده است.

مجري آن برنامه با شديدترين الفاظ به اقدام غيرقانوني دولت حمله كرد و كار را به جايي رساند كه چندين بار اشاره كرد چرا نمايندگان نبايد با شخص رييس جمهور برخورد لازم را انجام دهند؟
واضح است اين مجري به پشت‌گرمي مسوولين صداسيما تكيه داشت. و اين نشان مي‌دهد كسان بسياري كه ما انتظارش را نداريم، دشمنان مخفي احمدي‌نژاد هستند.
اگرچه صداسيما در برنامه‌هاي پس از انتخابات، با كارهايي نظير پخش يكسويه‌ي اعتراضات مردمي و همچنين اعترافات نمايشي، خودش را آنچنان از چشم مردم انداخت تا جايي كه موسوي از آن به رسانه ضدملي ياد نمود، اما بايد يادمان باشد پخش همان اعترافات خودساخته هم با مخالفت وزير اطلاعات دولت خود احمدي‌نژاد روبرو بوده است. و احمدي‌نژاد بعد از آن بود كه محسني اژه‌اي را عزل كرد.
ديكتاتوري احمدي‌نژاد كه من پيش از اين، آن را پديده‌اي ميمون ناميدم، و گفتم اين شيوه‌ي احمدي‌نژاد نظام را ساقط خواهد كرد؛ شيوه‌اي است كه دشمنان بسياري دارد. دشمناني كه شايد ما خود آنها را به درستي دشمنان اين كشور مي‌دانيم.
ضرغامي، آدم نيست. اما دشمن احمدي‌نژاد است. رفسنجاني آدم نيست؛ اما دشمن احمدي‌نژاد است. اژه‌اي آدم نيست، اما دشمن احمدي‌نژاد است. و ما بنا به استراتژي موسوي، از همه كساني كه ما را در رسيدن به اهدافمان ياري مي‌كنند، استقبال مي‌كنيم. و در اين ميان اين كه اين اشخاص، خارجي باشند يا دولت خارجي باشند، شرمي نخواهيم داشت. و اصولا يادمان باشد موازنه‌ي منفي به چه معناست. و معنايي خلاف وابستگي دارد.
برنامه‌ي ديگري كه كمي ذهن مرا مشغول كرده، سريال طنز "مسافران" است. اين برنامه در لايه‌ي طنز، بعضي كنايه‌هاي سياسي دارد. اما چيزي كه من را مشكوك كرد، شخصيت "سناتور زُرگ" است. كسي با شنل(شبيه عبا)، بسيار احمق، بسيار پرمدعا، دوستدار تملق! و اينكه مسافران با دانستن اينكه او از تملق خوشش مي‌آيد، آگاهانه تملق او را مي‌گويند.
فكر نمي‌كنيد سناتور زرگ نمايانگر شخصيت مقام عظمي است؟آيا در صداسيما، رهبر معظم هم دشمنان بزرگي دارند؟
!

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

ملت نامشروع!

زماني كه عده‌اي به نفع هاشمي رفسنجاني شعار مي‌دادند؛ بارها اشتباه بودن اين شعار را تذكر داديم. مي‌دانستيم هاشمي كسي نيست كه كنار مردم ايستاده باشد. و اگر كاري كرده كه همراهي با مردم تلقي شده؛ بخاطر منافع شخصي‌اش بوده است. يك روز براي خودش كنار ما بود، و يك روز مانند همه‌ي روزها كنار نظام مقدس! و حالا باز هم برگشته همان جا كه بود. شد بخشي از دستگاه، تا بتواند منافع بچه‌هايش را تامين كند.
و اين يك حقيقت است كه اگر نهضت سبز ما پيروز شد، بايد به طور جدّ، به مفاسد خاندان هاشمي رسيدگي شود. و ما با كسي شوخي نخواهيم داشت.
اخيرا هم از حضرت رفسنجاني نقل شده است: "من دولت را مشروع مي‌دانم."
لابد ملت را نامشروع مي‌داند!!
=====
مي‌گويند رييس جمهور دوست‌داشتني كشورمان، شعري سروده اند:
چيست راز گل سرخ؟ آيا مي‌داني؟ نمي‌داني؟ براي تو مي‌گويم. اگر گل نبود، درخت هم نبود. درخت اگر نبود، چوب هم نبود. چوب اگر نبود، كجا باطوم بود؟ باطوم هم همان راز ماندگاري گل سرخ است. گل سرخ هم منم!
اگر اين شعر، زيادي بي‌وزن و بي‌مزه بود، براي آن است كه بايد نگاه كرد شما چه گناهي انجام داده‌ايد، كه توان درك زيبايي اين شعر را از دست داده‌ايد!
شعر به اين زيبايي! با لحن دلنشين احمدي‌نژاد بخوانيدش، چشم‌هايتان را هم آن‌طوري كنيد... ديديد حالا چقدر جالب شديد؟!
=====
به نظرم راه سبز، روز به روز دارد رشد مي‌كند. اگر گذشته‌ي ليبرال‌منش دوم خردادي‌ها را نگاهي بيندازيم؛ و امروز آن‌ها را هم خوب نگاه كنيم؛ به اين تغيير آن‌ها رو به جلو پي‌مي‌بريم. گذشته آن زماني كه آن‌ها با تشبه‌شان به غرب، مي‌خواستند مشكلات‌شان را حل و فصل كنند. امروز گويي آن‌ها يك دگرديسي عجيب پيدا كرده‌اند. انگار حقايقي را فهميده باشند؛ دوباره به دامان پرمهر دين بازگشته‌اند.
پنج شنبه گذشته، حمله‌ به مراسم دعاي كميل آن‌ها را شاهد بوديم. پليس بدنام امنيت، به جلسه برگزاري دعاي كميلي حمله كرد، كه خانواده زندانيان سياسي اخير براي توسل به حضرت باري‌تعالي برگزار كرده بودند. و به نظر من اين يك اتفاق پرخير و بركت بود.
امروز كساني كه هميشه با سوءاستفاده از دين، نان‌شان را درمي‌آوردند، با تمسك ظاهري به دين، مردم را مي‌فريفتند؛ نان دين را مي‌خوردند و در برابر دين مي‌ايستادند؛ جاي خودشان را به طرف مقابل داده‌اند.
امروز دين به سر جاي اصلي‌اش، به برپادارندگان راه آزادي و كرامت انساني بازگشته است.
و اين حقيقتي بود كه بايد بازمي‌گشت. هميشه حكومت‌هاي جابر، دشمنان دين بودند. پس چرا برخي اين حقيقت را فراموش كرده بودند، و دست به دامان بيگانگاني شده بودند كه در ستم اين سرزمين هيچ‌گاه بي‌تقصير نبودند؟ چرا دست پرمهر دين را رها كرده بودند، و با تعابيري نامانوس با خلقت انساني، مي‌خواستند شايد كاري براي انسان انجام دهند؟ و چرا آن هشت سال طلايي را از سال 76 آن‌گونه به بطالت و هرزگي سپري كردند؟
اين دين است كه پرچم‌دار آزادي است. اين دين است كه نيرو مي‌دهد. اين دين است كه در برابر جائران و ستم‌پيشگان، مردانه مي‌ايستند. هم راه را مي‌نمايد، هم توان پيمودنش را ارزاني مي‌كند.
و امروز اين بازگشت ميمون به راه دين، بايد بسيار گرامي داشته شود.
حمله به دعاي كميل شما، بسيار خبر مسرت‌بخشي بود. خوشحال‌كننده از اين رو كه شما و جايگاه شما را، و دشمنان‌تان و جايگاه آن‌ها را به زيبايي به همه نماياند. اينكه شما را در حالت گناه بازداشت نكردند. بلكه در هنگام فرياد زدن نام خداي متعال، دشمنان خدا چونان سربازان فرعون‌ها و نمرودها، چونان همه‌ي دشمنان هميشگي خدا كه از بلند كردن نامش مي‌هراسند؛ به شما تاختند. شما گرامي هستيد چون سرداران كلمه‌ي الله شديد. و آن‌ها مانند همه‌ي دژخيمان تاريخ، روسياهي را با خود همراه كردند.
راه سبز، اين‌گونه تفاوت‌هايش را با جريان دوم خرداد نشان مي‌دهد. و به همان شكل، تفاوت موسوي را با خاتمي مي‌توان دريافت. و باز به همان روي، تفاوت نوع حاميان موسوي را و جدي بودن و مومن بودن آنان را با حاميان نوعآ لاابالي خاتمي، مي‌توان مشاهده كرد.
امروز موسوي كساني را دارد كه مردانه برايش ايستاده‌اند. با اين توضيح كه ايستادن، فقط شركت در راهپيمايي‌ها نيست.
امروز كساني در اردوگاه موسوي قرار دارند، كه در هنگام تشكيل دولت سبز او، احكام اسلام را مردانه اجرا خواهند كرد. احكام واقعي اسلام، نه آنچه رياكاران و مزوّران به اسم اسلام براي خودشان انجام داده‌اند.
احكام واقعي اسلام است كه مي‌گويد بايد با فساد و فاسدان برخورد شود. و دروغگويي، يك فساد است. اسلام است كه مي‌گويد بايد براي شكم‌هاي گرسنه، و خانه‌هاي خالي فكري كرد. و بي‌عدالتي مفرط، متعلق به حاكمان ضداسلام است. اسلام است كه مي‌گويد بايد كشور را مرفه، آباد، آزاد، قوي، و رو به پيشرفت ساخت. جامعه‌اي خمود و مست و رو به انحطاط، ضد اسلام است. اين اسلام است كه به آزادي مطلق تاكيد دارد. جامعه‌اي كه باطوم‌بدستان بر فكر و فرهنگ و اخلاق يك مردم حكومت مي‌كنند؛ چيزي خلاف اسلام است. اين اسلام است كه شان انسان را از همه چيز بيشتر پاس مي‌دارد. حكومتي كه شان انسان را بيش از همه لگدمال مي‌كند؛ دشمن اسلام است. اين اسلام است كه به قانون براي همه، تاكيد دارد. ميان حقيرترين طبقه اجتماعي با شخص حاكم فرقي نمي‌بيند. آنها كه حاكم را به جاي خدا نشانده‌اند و فرمان او را تنها واجب وجودشان مي‌دانند؛ دشمنان اسلامند.
كساني اين بار دور موسوي‌اند، كه در دولت سبز ملي او، مُرّ اسلام را اجرا خواهند كرد. اسلام حقيقي و پاك. اسلامي كه انسانيت را دوباره زنده خواهد كرد. اسلام، كه تنها هدفش انسان است. و خوشبختي انسان.
كساني كه اين روزها بر ما و كشور ما حكومت مي‌كنند؛ دشمنان اسلامند. نگذاريم باز هم ما و مردم ما را فريب دهند و خودشان را اسلامي، و ما را ضداسلام بنماياند. اين روزها، روزهاي رسوايي آنان است. روزهاي كهريزك‌ها و تجاوزها. روزهاي حمله اوباش بسيجي به مردم روزه‌دار. روزهاي سي تير. روزهاي بازداشت دعاكنندگان كميلي. روزهاي حمله به كساني كه نام بلند خدا را فرياد مي‌كردند.

روز پليس وحشي امنيت. روز سردار رادان. روز سردار جعفري. روز احمدي‌نژادِ لات.
اين روزها را براي فهميدن و فهماندن، از دست ندهيم.
روزهاي خيلي خوبي است!

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

قهرمان

حمله امروز به کروبی , در نمایشگاه مطبوعات تهران:



کم کم داری قهرمان مىشوی، دلاور!

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

آقا پيام


سه ماه پيش بود كه واژه انقلاب مخملي توي دهان وفاداران به نظام افتاد. نيروهاي صديق سپاه و بسيجيان مخلص، هر وقت مي‌خواستند سركوب وحشيانه‌شان را توجيه كنند، از انقلاب مخملي حرف مي‌زدند. آنها مي‌گفتند در حال سركوب يك انقلاب مخملي هستند. انقلابي شبيه انقلاب اوكراين و انقلاب گرجستان. انقلابي كه مردم آن كشورها، بدون خشونت و فقط با اعتراض مدني و تظاهرات آرام، ديكتاتورهاي كشورشان را سرنگون كردند و دولت‌هايي مردمي، به جايش نشاندند.
بعد از آن، صادق زيباكلام در يك مصاحبه، سخن جالبي گفت. وي اشاره كرد اگر وضع ايران را در حالت "انقلاب مخملي" ارزيابي مي‌كنيد، معنايش اين است كه خودتان هم قبول داريد جامعه در حال انقلاب در برابر ديكتاتوري است، ليكن به شيوه‌ي مخملي دارد عمل مي‌كند!
اينجا بود كه دانشمندان جوان كشورمان در اتاق‌هاي جنگ رواني سپاه، به گاف بزرگي كه داده بودند؛ پي‌بردند. آنها يك مدتي فكر كردند. و بعد در حالي ارشميدس‌گونه، از درون وان حمامشان بيرون پريده، فرياد زنان، واژه جديدي يافتند: "كودتاي مخملي"!
از آن به بعد صداوسيماي ولايت در حملاتش به مردم، از اين واژه بكر و اصيل استفاده كرد! مردم در حال كودتايي بودند مخملي!
بعد از آن، صادق زيباكلام ديگر هيچ چيز نگفت! احتمالا پيش خودش گفت عجب غلطي كرديم به اين‌ها ايراد گرفتيم!!
اخيرا شبكه‌ي خبر، ويژه برنامه‌هاي مستندگونه‌اي را پخش مي‌كند با نام "راز آرماگدون". برنامه ديشب آن كه با حضور دانشمند و محقق برجسته‌ي كشورمان "آقا پيام" پخش شد، بطور مستدل و گسترده‌اي به معنا كردن مخملين بودن حركت مردم تهران پرداخت. اين برنامه از همه سو داشت مردم تهران را رسوا مي‌كرد!
آقا پيام قصه‌ي ما، در حالي كه داشت در يك فضاي سبز و دل‌باز قدم مي‌زد و سخن مي‌گفت و دل مي‌برد! اشاره مناسبي داشت به اينكه مخملي‌ها چطور موجوداتي هستند و در كشورهاي ديگر چگونه انقلاب كردند. اما به خاطر همان تذكرات نيروهاي صديق سپاه، ايشان بجاي استفاده از واژه <انقلاب مخملي> از لغت دلنشين <كودتاي مخملي> استفاده كرد. و بعد هم باز قدم زد و دل برد و اطلاعات وسيعش را در اين باره به رخ جهانيان كشاند!
آقا پيام كه تاريخ "مخمل" را حسابي از بر بود، در هنگام اظهار فضلش، يادش رفته بود كه كودتا هم براي خودش معنايي دارد. و اصولا براي حركت درست يا نادرست يك مردم، به كار نمي‌رود. حركات مردم را بايد يا انقلاب ناميد، يا شورش. اما به هيچ وجه نمي‌توان كودتا ناميدش.
كودتا به حركتي از داخل يك نظام توسط برخي از نيروهاي همان نظام مي‌گويند كه با اِعمال قدرت حكومتي، سعي در عوض كردن اوضاع مي‌كنند. مانند اينكه ارتش يك كشور -با زور- يك دولت را عوض كند. يا مثلا دولت يك كشور -با زور- يك مجلس را منحل كند. يعني به هر كاري حكومتي، كه با زور يك رژيم عليه قسمت‌هايي از همان رژيم به كار رود، كودتا گفته مي‌شود.
بنابراين، قيام مردم تهران در چند ماه اخير، هر نامي داشته باشد؛ كودتا نبوده است.
اما كاري كه دولت و سپاه در اوضاع انتخابات انجام دادند، مصداق كامل <كودتا> است. و اينكه اتاق‌هاي جنگ رواني سپاه براي فراموش كردن كودتايي كه خودشان انجام داده‌اند، اعتراض مردم را كودتا بنامند؛ چيزي را عوض نخواهد كرد.
اين وسط، دلمان براي <آقا پيام> سوخته كه چه الكي ضايع شده است!!
برنامه <راز آرماگدون> با تمام قوا به قيام مردم تهران حمله كرد. اما در اين ميان تا مي‌توانست هم گاف داد! تا توانست خودش را، صداوسيما را، سپاه را، دادستاني را و همه بخش‌هاي كودتاي 22خرداد را به گند كشيد.
اين برنامه سعي داشت با نشان دادن وابستگي‌هاي برخي انقلاب‌ها به آمريكا، قيام مردم تهران را هم همان‌گونه نشان دهد. مي‌خواست بگويد آمريكا در برابر شوروي چه كارهايي كرده است. و بعد بلافاصله نتيجه مي‌گرفت كه آمريكا در برابر ايران هم همان كارها را مي‌تواند انجام داده باشد.
اين برنامه در عوامي‌‌گري و ناشي‌گري كار را به انتها رساند. ربط دادن چيزهاي بي‌ربط به هم، كار هر كسي نيست!
اين برنامه توجه نداشت كه آمريكا خيلي كارها در برابر شوروي انجام داده. و علتش هم اين بوده كه نظام آمريكا با نظام شوروي در تقابل كامل قرار داشت. و اگر آمريكا در زمان جنگ سرد، دفتري را در لتوني درست كرده بوده، كارهاي بسيار بزرگتر هم كرده بوده. اصولا آن زمان، دوره تقابل دو دستگاه عظيم جاسوسي شرق و غرب در برابر هم بوده است. كه يك دفتر در لتوني، كمترين كار آمريكا در آن زمان بوده است. اما همه‌ي اين‌ها چه ربطي به آمريكا و ايران و قيام سبز مردم تهران دارد؟
مگر الان آمريكا با نظام ايران مشكلي دارد؟ آن هم در حد تقابل جنگ سرد او با نظام شوروي؟
الان مگر نظام ايران، ضد نظام آمريكاست؟ مگر در برابر آمريكا كاري مي‌كند؟ مگر از انقلاب‌هاي ضدآمريكايي حمايت مي‌كند؟ مگر با نظام سرمايه‌داري مقابله مي‌كند؟
نظام ايران، الان يك نظام فاسد سرمايه‌داري دارد كه همه شاخصه‌هاي آمريكايي شدن را در خود دارد. نگاهي به نبود عدالت در جامعه همه چيز را روشن مي‌كند. اصلا همين كه مردم تهران هر روز، فواحش را در گوشه گوشه‌ي شهر مي‌بينند كه از اين راه ارتزاق مي‌كنند، نشان از آمريكايي بودن نظام ايران دارد. در يك نظام آمريكايي است كه ثروت جامعه دست يك گروه خاص قرار دارد. و بقيه جامعه بايد با همه گونه بدبختي، نان شب‌شان را از دست آن گروه بگيرند. اين نظام سرمايه‌داري است كه تجمع سرمايه را نشان از پيشرفت يك كشور مي‌داند.
نظام امروز ايران و حتي جنس سركوب وحشيانه مردم تهران در چند ماه گذشته، نشان از آمريكايي شدن همه چيز دارد.
يا نگاه كنيد به سخنراني همين چند روز پيش رييس جمهور تقلبي كشورمان. وقتي خيلي راحت وعده داد ممكن است خبرهاي خوش بيشتري در موضوع رابطه با آمريكا اتفاق بيافتد! يا وقتي كه يادمان باشد اين رييس جمهور قلابي، در زماني كه دانشجويان، سفارت آمريكا را فتح كردند، با دوستانش جمع شده بود و ضمن محكوم كردن آن حركت، مي‌خواست برود سفارت شوروي را بگيرد!
زماني كه احمدي‌نژاد با لحن مضحك خود اعلام مي‌داشت با هر كسي –مشخصا آمريكا- تمايل به رابطه دوستانه دارد؛ يا وقتي ادامه داد مگر مي‌توان بدون رابطه با دنيا –مشخصا آمريكا- پيشرفت داشته باشيم؟...

اين جاست كه همه بايد همه چيز را فهميده باشند!
آن‌قدر فهميده باشند كه نيايند برنامه راز آرماگدون بسازند، و قيام مردم تهران را مخملكي بنامند كه وابسته به آمريكا بوده است!
هميشه آمريكا به مقابله‌ي با دشمنانش كمك مي‌كند. نه آن‌كه در برابر دوستان حقيرش، انقلاب سامان دهد.
و آمريكا هيچ گاه همچون امروز، نوكري شبيه احمدي‌نژاد نداشته است.
روز قدس، هنگامي كه داشتيم از راهپيمايي برمي‌گشتيم، بطور اتفاقي با تعدادي از نيروهاي حزب الله هم‌مسير شديم. در اين ميان يكي از پيرزنان حزب الله! داشت با صداي بلند به سبزهاي از خدا بي‌خبر فحش مي‌داد و مي‌گفت: اين‌ها شعار زنده باد آمريكا و زنده باد اسرائيل هم گفتند، خودم شنيدم!!
حال آن‌كه سبزها هيچ شعاري همانند آن چيزي كه پيرزن خيال كرده بود، نگفته بودند. اما پيرزن خيلي دوست داشت بگويد خودش شنيده است!
دوستاني كه راز آرماگدون را ساخته‌ايد. برنامه شما ممكن است كساني را قانع كند. كساني دنبال شما راه بيافتند. كساني حرف شما را باور كنند و پس از تمام شدن برنامه‌تان، سر بجنُبانند و نُچ‌نُچ كنند. اما تنها كساني دنبال شما راه مي‌افتند كه در حد و اندازه هاي پيرزنان حزب الله باشند.
اگر با همين، خوش مي‌شويد؛ باز هم از اين برنامه‌هاي زيبا بسازيد! ما هم بدمان نمي‌آيد. اگر شما اين برنامه را نساخته بوديد، ما آيا مي‌توانستيم اين قدر حرف بزنيم؟!
قيام سبز ملت تهران، آن قدر درخشان و مستقل هست، آن قدر ضدبيگانه هست، و آن قدر در دل مردم جا دارد، آن قدر تك‌تك اين مردم با گوشت و خون‌شان حس كرده‌اند چيزهايي را كه بايد بخواهند، و آن‌قدر دروغ را شاهد بوده‌اند، كه چنين براي كشورشان قيام كنند؛ كه با برنامه‌هايي از اين دست، سست نخواهند شد.
ما هم خيال مي‌كنيم آقا پيام مجبور بوده اين برنامه‌ي مسخره را بسازد. احتمالا او هم دارد قسط پرايدش را مي‌دهد، و مجبور است!
مي‌دانيد كه! آقا پيام خانه شان زير خط بلوار كشاورز قرار دارد! ايشان در محدوده شوش-مولوي، راننده آژانس است...!
بميرم براي مسوولين نظام مقدس كه همه‌شان زير بلوار كشاورز هستند: سردار احمدي‌مقدم، ساكن دروازه دولاب، ايشان با موتور گازي به محل كارشان مراجعه مي‌كنند. سردار رادان، ساكن دروازه غار، اين سردار با فرغون به اداره تشريف مي‌آورند. سردار جعفري، ساكن يافت‌آباد، اين سردار دلاور با دوچرخه كوهستانِ بچه‌شان مي‌روند ستاد مشترك. سردار فيروزآبادي، ساكن جاده ساوه، ايشان با موتور براوو اين طرف آن طرف مي‌روند؛ هرچند موتورشان ديگر رينگ تركانده است. سردار ضرغامي، ساكن نازي‌آباد، ماشين ايشان را كه همه مي‌دانند يك پيكان جوانان گوجه‌اي مدل55 است. سردار احمدي‌نژاد، ساكن نارمك، ماشين ايشان را كه ديگر دنيا مي‌داند، عليرغم دشمني اين سردار با آخوند جماعت، يك دستگاه پژو آخوندي است...
ديگر چي بگويم آخر ...؟
اين دل مگر چقدر طاقت دارد؟!!

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

الله اكبر!..

خبرهايي از يك هفته‌ي پيش به بيرون درز كرده است، كه آگاه كردن آنها لازم است.
آنچه شنيده مي‌شود گرچه پَستي طرف مقابل را آشكارتر مي‌كند، اما هوشياري بيشتر ما مي‌تواند به شكست كامل آنها منجر شود. و ما مي‌توانيم از توطئه‌ي آنان به نفع خودمان استفاده كنيم.
شنيده شده كه سازمان اطلاعات سپاه قصد دارد با توطئه‌ي شومي، سيزده آبان را به دستاويزي براي برقرار حكومت كامل نظامي در تهران تبديل كند. به اين نحو كه در راهپيمايي اين روز، به اجتماع بسيجي‌ها، چندين نارنجك جنگي پرتاب كند. پس از آن هم معلوم است كه چه خواهد شد. اين فقط سبزها هستند كه آن كار را كرده اند!!
بنابراين لازم است هيچ سبزي در سيزده آبان حاضر نباشد. بر همه لازم است از شركت در مراسم اين روز خودداري كنند. توطئه‌هايي در نظر گرفته شده است. در نظر اتاق‌هاي جنگ رواني سپاه، روز قدس يك شكست برايشان بوجود آورد. كه بايد اين قضايا را در سيزده آبان براي هميشه تمام كنند.
همه هوشياري به خرج دهيد. به يكديگر اطلاع دهيد. از حضور در مراسم سيزده آبان جدآ خودداري كنيد.
از همين الان، به فكر تكبير طوفاني شب 22بهمن باشيم.
ميعادگاه همه ما، آن شب خواهد بود برفراز پشت‌بام‌ها. مي‌خواهيم تهران را با نداي الله اكبر بلرزانيم. مي‌خواهيم نام خدا را به گوش همه مستبدان برسانيم. يادشان بياوريم كه آنها خداي ما نيستند؛ كه خدا فقط خداي يكتاست.
كاملا مشخص است شب‌هاي 22بهمن سالهاي پيش، هر ده كيلومتر يك نفر الله اكبر مىگفت! ولي امسال كه تمام بام‌ها از نداي تكبير مملوّ مي‌شود، تنها پيامش لرزاندن پايه‌هاي حكومت ستمكاران خواهد بود. و مگر نه اينكه دشمن همه ظالمان جهان، خداي يكتاست؟
خود را براي 22 بهمن آماده كنيد. براي آن راهپيمايي عظيم. تجمعي بالاتر و پرشكوه‌تر از 25خرداد. روزي كه تهران را سبز سبز مي‌كنيم.
روزي كه خواب بر چشم جنايت‌كاران حرام خواهد كرد. روزي كه دنيا به احترام، ما را تعظيم خواهد نمود.
از الان به فكر تكبير طوفاني شب 22بهمن باشيد. همه برخيزند. هر كس هر كاري مي‌تواند، بكند. شاعران، شعرهايشان را رو كنند. خوانندگان براي آن شب و روز فراموش‌نشدني، همه‌ي هنرشان را بياورند. كليپ‌سازان آخرين تراوشات وجودشان را پياده كنند. همه بيايند...
همه مىخواهيم همه اشك‌هايمان را به فرياد تبديل كنيم.
روز 22بهمن، تلافي همه‌ي ستمي است كه كشيديم. و نقطه آغازي است بر ايراني كه سبز خواهيم ساختش.
خودتان را براي تكبير طوفاني شب 22بهمن آماده كنيد.
اي بندگان خدا! مي‌خواهيم خدا را صدا بزنيم. اين صدا زدن، به تمام دلمان خواهد چسبيد! ستمكاران را به كابوس خواهد بُرد. و ياري ستمديگان خواهد شد.
فريادي غمي است كه شادي را زنده مي‌كند. و نداي حقيقتي است كه دل‌هايمان را پرطراوت مي‌سازد.
اي مردم سبز تهران! همه ايران چشم اميد به شجاعت شما دوخته‌اند. هميشه ايران، به دنبال تهران حركت كرده است. يك كشور، به شما چشم دوخته‌است.
ايران را آزاد كنيم.
وعده‌ي ما: شب 22بهمن، برفراز پشت‌بام‌ها:
الله اكبر!.. الله اكبر!.. الله اكبر!

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

وقتش را بیشتر کنید

امروز صداسيما در گزارش‌هاي پي‌درپي كه بطور مستقيم پخش مىكرد خبر ترور فرماندهان سپاه را در بلوچستان پوشش ‌داد.
آن‌طور كه ما دستگيرمان شد ظاهرآ انفجاري از سوي سرسپردگان به استكبار جهاني در ميان مردم رخ داده كه بي‌گناهاني از مردم عادي به شدت كشته شده‌اند. و همچنين تعدادي از سران طوايف بلوچ هم در اين گردهمايي بودند، كه آن‌ها هم تقريبا كشته شده‌اند. و به هيچ وجه كسي از فرماندهان سپاه كشته نشده است. كه اصولا مگر مي‌شود فرماندهان سپاه كه اين‌قدر ميان مردم محبوب هستند، كشته شوند؟ آن‌هم آن سپاه، كه نيرويي الهي است و به فرمان امام زمان گام برمي‌دارد و حركت مي‌كند. و در دل مردم جاي دارد.
گزارش هاي ارسالي كاملا حكايت از اين داشت كه همان سران طوايف هم كه كشته شدند، داشتند مي‌رفتند خريد؛ كه بطور اشتباهي كشته شدند. گزارش‌ها ادامه داشت كه تازه فهميديم آن‌ها به دست خودشان كشته شده‌اند. و گرنه چرا در تمام فيلم‌هايي كه از اين حادثه دلخراش منتشر شده، تصوير كشته شدگان موجود مي‌باشد؛ اما هيچ تصويري از قاتل موجود نمي‌باشد؟ اين معلوم مي‌كند كه كار، كار خودشان است. سناريو بوده.
و احتمالا همه اينها زير سر همان خبرنگار بي‌بي‌سي است. كه آمده و باز اين كارها را كرده، تا بتواند فيلم بگيرد و به شبكه‌هاي جهاني بفروشد. خودمانيم، اين خبرنگار بي‌بي‌سي هم چقدر خرج دارد! همين چند وقت پيش بود كه يكي از اين فيلم‌ها را فروخت. ما گفتيم تا چند وقت پولدار شده است. اما ظاهرا باز هم پول كم آورده. فكر كنم دارد قسط پرايدش را مي‌دهد بيچاره. خلاصه، سرآخر هم متوجه شديم كه كار اصلا كار خود دولت خبيث انگليس بوده. فقط يك كمي گيج شديم. چرا كه هنوز ساعتي از اين انفجار نگذشته بود. پس اين خانم مجري صداسيما از كجا فهميد كار انگليس بوده؟ اما مثلا كار آلمان نبوده؟ انصافا صداسيما خيلي مجهز شده. همه چيز را سريع مي‌فهمند. به لپ‌تاپ‌شان نگاه كنيد. آدم حّظ مي‌كند.
فكر كنم مي‌خواستند آخر سر به خانواده سران طوايف كه اشتباهي كشته شده‌اند، پيشنهاد كنند اگر مي‌خواهند تحت پوشش بنياد شهيد قرار بگيرند، بايد استكبار جهاني را محكوم كنند؛ اما وقت كم آوردند. خانم مجري مي‌خواست بگويد، اما نشد. وقت تمام شد!

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

خواست مردم سبز

يك.
حوادث بعد از انتخابات را اكثرا به الگوگيري از روسيه نسبت مىدهند. سركوب وحشيانه، شدت عمل غيرقابل تصّور، استفاده از شكنجه ي جنسي و همه كارهايي كه سردار رادان را در ذهن زنده مىكند؛ چيزهايي روسي به نظر مىرسيد. انسان را ياد حركت روس‌ها مىانداخت كه با مردم چچن آن‌كارها را كردند.
يادمان هست زماني كه ولاديمير پوتين به قدرت رسيد، روسيه در هرج و مرج و جرم و جنايت دست‌وپا مىزد. اما شدت عملي كه پوتين به كار برد، قدرت را به دولت روسيه بازگرداند. سوال اينجاست آيا او اين امنيت را با رعايت قانوني و حفظ حقوق انسان‌ها حاكم كرد؟
پاسخ ساده است: نه! پوتين حكومت وحشتي برپا كرد كه فقط هدفش آوردن دوباره امنيت به روسيه بود. و كاملا مشخص است كه دستگاه امنيتي روسيه، چه فشار سنگيني به مردم روسيه وارد كرده است.
پس از آن هم اوضاع چچن، محل قدرت‌نمايي دستگاه امنيت شد. و مدت‌ها بعد زماني كه چچن‌ها چند عمليات چريكي در مسكو سامان دادند؛ همه فهميدند بسياري از بمب‌گذاران چچني، زن هستند! و آن‌ها بخاطر تجاوزهاي فراواني كه نيروهاي امنيتي روسيه به زنان چچني كرده بودند؛ دست از جان شسته بودند و آماده شده اند تا با منفجر كردن خود در مسكو، از روسيه انتقام بگيرند.
دستگاه امنيت روسيه، با كشتن و شكنجه و تحقير و تجاوز جنسي، امنيت را دوباره در كشور برقرار كرد. اما آيا اين الگويي بوده براي كساني كه پس از انتخابات به فرمان صريح مقام معظم رهبري، زدند و كشتند و تحقير كردند و تجاوز كردند؟
جواب ما اين است: يك نگاه به الگوي عراق بيندازيد. آيا آمريكا امنيت را در عراق مگر با كشتن و تحقير و عمليات وحشيانه و ده‌ها زندان ابوغريب –آن مركز تجاوز جنسي_ برقرار نكرد؟
سخن ما واضح است. اوضاع پس از انتخابات، نه به كمك روسيه، بلكه با هماهنگي و كمك كامل سازمان سياي آمريكا سامان يافت.
پس اين بار يادمان بماند به جاي شعار "مرگ بر روسيه" با تمام وجود فرياد بزنيم: مــــرگ بـــر آمـــريـــكا.
دو.
بر اثر سياست اوبامايي حال حاضر جهان، و فشاري كه او به دولت تندها در اسرائيل آورده است؛ قاضي گلدستون جنايات اسرائيل را در غزه به صورت گزارشي به سازمان ملل ارائه نمود. واضح است در دنيايي كه اوباما مي‌خواهد در آن از صلح و دموكراسي و كلآ ناز بودن! حرف بزند؛ جايي براي نتانياهو نيست. هرچند خود نتانياهو اين را نفهمد.
سوال اينجاست آيا در اين دنيا، جايي براي احمدي‌نژاد هست؟
درخواست ما در سياست حال حاضر جهاني واضح است:
بايد گزارشگري بين‌المللي به ايران اعزام شود و بصورت يك گزارش قضايي همه فجايع و جنايات پس از انتخابات در ايران، به سازمان ملل ارائه شود. و زمينه شود تا مجرميني كه خون مردم را در شيشه كردند، كساني كه خار و خاشاك هاي انساني را جارو كردند، كساني كه سر مردم را به طاق كوبيدند، و آنها كه شكم مردم را با چاقوي زنجان سفره كردند؛ به مجازات برسند.
اين خواست همه جهان است. و البته خواست مردم سبز ايران.
آري، اين يك خواسته واقعي است.

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

آه نيمه شبان!

خوب كردي! همه كارهايي كه كردي، خوب بود.
امروز بايد خوشحال باشي. بايد در پوستت نگنجي. سخنراني هايت تازگي ها خيلي دلنشين شده اند. باور كن به دل مىچسبد.
آن روز مردمي كه تو را نخواستند، خار و خاشاك ناميدي. قول دادي آنها را تحقير خواهي كرد. با جارو جمعشان مىكني. قول دادي كمر همه را مىشكني.
اين كار را هم كردي. لشگريان وحشي ات به خيابان ها ريختند. همان هايي كه در تبليغات انتخاباتي، پرچم به دست مىگرفتند، و مچبند تقليدي پرچمي بسته بودند؛ همان ها كه عكس رهبرت را بالاي موتورشان نصب كردند، همان ها با باتوم و زنجير و شلنگ و كابل به جان مردم افتادند. زنان چادري را زدند. پيرمردان را له كردند. پيرزنان را پرتاب كردند. با موتور از روي سر جوانان رد شدند. همه را له كردند. همه را تحقير كردند. و بسيجي هاي كلت بسته، دختران جوان را در وسط خيابان ها كشتند...

چه چيزي را مىخواهي كتمان كني؟ كدام را انكار مىكني؟ مگر مردم تهران در سي خرداد، بارها صداي خفيف گلوله كلت را نشنيدند؟ مگر بسيجيان ولايت، با كلت هاي بسته به خيابان ها نريخته بودند؟ همان ها كه با هزاران سخنراني و مداحي كه برايشان گذاشته بوديد، و تا مىتوانستيد تحريكشان كرده بوديد؟ مگر آنها دهها نفر را نكشتند؟
كشُتي. باتوم زدي. سر شكستي. بيهوش كردي. به همه اين ها هم اكتفا نكردي. كه بايد دشمنانت را تحقير مىكردي. بايد سرشان را به سقف مىكوبيدي. بايد چشم اين فتنه گراني را كه تو را رسواي عالمَ كرده بودند، در مىآوردي. پس به سراغ بازداشتي ها رفتي. دهها كهريزك را در ناجا و آگاهي و بسيج و پادگان هاي سپاه برپا كردي. و آنجا را به عبرتگاه كساني تبديل كردي، كه در برابر توي شوم، ايستاده بودند... بچه هاي مردم را آنقدر زدي، تا دهها نفر در دوران بازداشت، كشته شدند. به هزاران نفر آزار جنسي رساندي. و دهها تجاوز كامل جنسي را صورت دادي. بايد اين كارها را مىكردي. بايد وحشت به پا مىكردي. بايد مىترساندي. بايد دلها را مىلرزاندي. مىدانستي كه در اين شرايط، مردم از جانشان نمىترسند. و خواهند ايستاد تا تو بروي. پس آمدي و به حيثيتشان حمله كردي. آنها را به جايي كشاندي كه اين شوم ترين حاكم اين ديار را بپذيرند. مىدانستي براي ايراني، ناموسش مهمترين چيز اوست. خيلي مهمتر از اين كه يك خائن بر كشور حكم براند يا نراند...
دلها سوزاندي. قلب ها را سوختي. گريه ها در شب ها آفريدي. مردم تو را نمىخواستند. و اينك بايد تو را مىپذيرفتند. و اين خيلي سخت بود...
آري، تو مردم را رُفت و رُوب كردي. سرشان را به طاق كوفتي. چشمشان هم درآوردي.
همه اين كارها را كردي. و اينك بايد پيروز باشي. اين پيروزي ِ احمدىنژادي، حق توست. باور كن.
اينك پس از همه جنايت هايت، آمدي و فرمان دادي تا اين سركوب و خفقان وحشيانه را، اين سر به طاق كوبيدنها را، اين جارو كردن خار و خاشاك را، و اين درآوردن چشم فتنه را؛ همه بايد "آزادي نسبتا مطلق" بدانند...
من مىٍگويم اين بالاترين جنايت تو بود. اينكه پستي را بايد زيبايي بدانيم؛ سركوب و كشتار و وحشت را بايد آزادي مطلق بگوييم. اينكه تجاوز و فساد مامورين را بايد كاري الهي بخوانيم. اينكه يك حكومت كثيف را بايد نظام مقدس بپذيريم.
شايد سخنراني تو را در عقيدتي-سياسي ارتش بايد بزرگترين جنايت تو ناميد.
اكنون اي پيروز!
حال كه همه كارهايت را كردي، حال كه از هيچ چيز فروگذار نكردي، حال كه زندان ها را پر كردي، مخالفينت را له كردي، مردم را تار و مار كردي، روزنامه ها و سايت ها را بستي، و حال كه پرچمي ها برايت جشن پيروزي و سخنراني هاي تحسين كننده برگزار مىكنند، اكنون كه خيالت از همه چيز و همه جا راحت است و ديگر كسي هيچ كاري نمىتواند بكند... اينك منتظر يك چيز ديگر بمان!
تو را از شب هاي پُرسوز مىترسانم. از وقتي دلهاي شكسته، تو را نفرين مىكنند. و داغ يك ملت، جگرهاي سوخته را فرياد مىزند. وقتي رو به آسمان، مرگ تو را مىخواهند. و وقتي كه تعداد اينها به ميليون ها نفر مىرسد.
پس منتظر باش.
تو را از آه هاي كشيده به سوي آسمان مىترسانم.
تو را از آه نيمه شبان مىترسانم…

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

دلیل عجیب!

انسان خوب فکر مىکند اما به نتیجه ای نمىرسد، اینکه ملت های جهان این قدر رییس جمهور کشورمان را دوست دارند؛ چی است؟
دلیلش چیست که که ملت های دنیا این طور عاشقانه احمدىنژاد را دوست دارند؟ چرا همه مىمیرند برای احمدىنژاد؟
یعنی فقط این مردم کشور ما نیستند که احمدىنژاد را دوست دارند، بلکه او هر جا که مىرود با استقبال عجیب مردم دنیا روبرو مىشود.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

حق آب و گل

پس از اعلام راه سبز اميد از سوي مهندس موسوي، طرف مقابل كلي حالش گرفته شد! آنها پيش خودشان قرار گذاشتند كه آنها هم يك چيزي را اعلام كنند! از آن موقع تا حالا، ح.شريعتمداري و ذوالنور و ق.روانبخش و ي.جواني به همراهي همه دوستان بسيج دانشجويي و همه بچه هاي عقيدتي-سياسي ارتش فكرشان را روي هم گذاشته اند؛ و يك چيزي را مىخواهند اعلام موجوديت كنند كه حال طرف مقابل اساسي گرفته شود! وبصورت اصولي دهان طرف مقابل خرد شود!!
بعد از كلي فكر و همفكري، آنها جبهه جهاني "به سوي نور" را به دنيا معرفي كردند!!
رهبري اين جبهه با احمدىنژاد است كه همه دنيا مىشناسندش! اعضاي اين جبهه هم كه معلوم است بيست و پنج ميليوني هستند كه به او راي داده اند!!
ما هم كه اصولا با هر كسي هستيم كه قدرت را به دست آورده باشد، براي اين جبهه جهاني، اولين فيلم تبليغاتي را ساختيم. و به عنوان يكي از پيشكسوتان اين جبهه، از اين به بعد حق آب و گل به اين جبهه داريم و آماده ايم تا تجربياتمان را به بقيه دنيا عرضه كنيم.

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

با گنبد زرد معروفش

چند روز پيش آقاي مكارم شيرازي در سخناني، حمله صهيونيست ها به مسجد الاقصي -اين قبله اول مسلمين- را به شدت محكوم كردند.
در اينجا ما نمىخواهيم به اين مرجع بزرگوار يادآوري كنيم كه به جاي محكوم كردن حمله به يك مسجد در فرسخ ها دورتر، به حمله به جان و مال و حيثيت و ناموس انسان ها كه همين بيخ گوش شما انجام شد، و به اسم اسلام و ولايت هم انجام شد، و بدترين ضربه ها را به ايمان عمومي وارد كرده؛ نگاهي بيندازيد و آن را محكوم كنيد. بلكه سخن ما در اينجا اصولا چيز متفاوتي است.
اگر خوب نگاه كنيد صداوسيما هر گاه مىخواهد از اسرائيل جنايتكار حرفي بزند، از عبارت "رژيم صهيونيستي" استفاده مىكند. شايد براي شما هم سوال پيش آمده كه اين همه وسواس چه علتي دارد و اصولا چه نيازي هست كه از كلمه اسرائيل استفاده نشود.
ما در اينجا براي شما خواهيم گفت.
دليل اين عمل صداسيما، دستور ويژه و قاطع مقام معظم رهبري است. ايشان به صداسيما -اين جزيره خودمختار كه حرف احدي جز مقام مقام معظم را گوش نمىكند- فرموده اند: چون اسرائيل نام ديگر يعقوب پيامبر است، به جاي آنكه به اسرائيل بد و بيراه بگوييد، از عبارت رژيم صهيونيستي استفاده كنيد!
تا اينجا از سخنان دو تن از علماي بزرگوار كه خودشان را مرجع شيعيان جهان مىدانند، سخن گفته ايم. واقعا جاي تاسف دارد كه اين علما كه علي الظاهر بايد عالم تر از ديگران باشند، و نقش هدايت كنندگي مسلمين را هم به عهده بگيرند؛ اطلاعاتشان اين قدر ضعيف است.
آقاي مكارم مىفرمايند چرا اجازه داده مىشود صهيونيست ها به مسجد الاقصي اين قبله اول مسلمانان حمله كنند؟ اما آقاي مكارم نمىدانند مسجد الاقصي، قبله اول مسلمانان نيست. بلكه فقط يك مسجد معمولي است كه در حدود صد متري قبّهُ الصَخره ساخته شده است. و اين قبه الصخره است كه قبله اول است. همان بناي چند ضلعي كه گنبد زردي دارد و بسيار زيباست. همان كه معبد مقدس يهود است. و به همين دليل هم ماجراي تغيير قبله در صدر اسلام پيش آمد؛ كه يهود به مسلمانان طعنه مىانداختند.
اما مسجد الاقصي، مسجدي است با گنبد سبز رنگ، كه به دست خليفه دوم و هنگام فتح بيت المَقدِس ساخته شد. اين يك مسجد است همانند همه ي مساجد. و اينكه فلسطيني ها روي آن حساس هستند، به خاطر علاقه آنان است به خليفه دوم. و هيچ ربطي به قبله اول مسلمين ندارد.
اصولا قبله اول ما، مقدّس ترين مكان براي يهود است. و يهوديان هرگز نخواسته اند آن را خراب كنند. قبه الصخره به عربي يعني آن بنايي كه روي آن تپه ساخته شده است. و اين تپه در نزد يهوديان، "صهيون" ناميده مىشود. اين تپه و بناي آن، براي يهوديان بسيار مقدس است. و حتي شهري كه اين تپه را در خود دارد، همان اورشاليم مقدس آنان است. همان آرمان شهر يهوديان. و اين همان شهر بيت المقدس است كه يهوديان مىخواهند به كل از دست مسلمانان دربياورند. و اگر به مسجد الاقصي كه در نزديكي مقدس ترين معبد آنان بنا شده، حمله مىكنند؛ بخاطر آن است كه مىخواهند مكان هاي مهم اسلامي را از اين شهر حذف كنند. و به اين دليل است كه مىخواهند پايتخت اسرائيل را از تل آويو به اورشاليم منتقل كنند. كه اصولا بناي كشور اسرائيل بخاطر آمدن به اورشاليم مقدس بوده است.
پس اگر به باور هاي يهوديان نگاهي كنيم اين گونه مقدس ترين مكان هاي نزد آنان تعريف مىشود و مهمتر مىشود: كشور اسراييل، شهر اورشاليم، تپه صهيون، معبد مقدس!
حالا اينكه مقام معظم رهبري مىفرمايند به اسرائيل بد نگوييد؛ اما به رژيم صهيونيستي هرچه مىخواهيد بگوييد؛ چه معنايي پيدا مىكند؟
يعني صدا و سيما به كلمه اسرائيل بخاطر اينكه نام يكي از پيامبران بوده، و امروز معناي يك كشور را مىدهد، نبايد بد بگويد؛ اما به تپه مقدسي كه نزد يهودي و مسيحي و مسلمان، يكي از مقدس ترين مكان ها است، مىتواند فحاشي كند؟!!
تپه اي كه قبله اول مسلمانان -با گنبد زرد معروفش- روي آن بنا شده است و پيامبر اسلام به آن سو نماز خوانده است؛ مىتواند محل فحاشي قرار گيرد؟ تا به نام تحريف شده يكي از پيامبران، بد گفته نشود؟!!
يا آقاي مكارم به اين تپه كه قبله اول را بر خود دارد، بد مىگويند؛ تا از مسجد الاقصي كه قبله اول نيست و يك مسجد معمولي است، دفاع كنند؟
واقعا بر سر علماي ما چه آمده است؟!

شلنگ و مشت و لگد


آقاي احمدىنژاد، رييس جمهور تقلبي كشورمان در مصاحبه با تلويزيون كشور دوست و برادر آمريكا فرمودند: چطور از ندا آقاسلطان فيلم گرفته اند اما يك تصوير از قاتل او نگرفته اند؟ معلوم مىشود كه اين تصوير گيري مشكوك است...!!
آقاي احمدىنژاد يا واقعا احمق است يا خودش را به خري مىزند و نمىداند فيلم هايي كه بصورت آماتور با گوشي گرفته مىشود فقط در لحظاتي گرفته مىشود و با فيلمبرداري حرفه اي و يا سريال سازي تفاوت دارد كه همه جوانب از پيش برنامه ريزي مىشود. و يك كمي قاتل را نشان مىدهند و كمي مقتول را و كمي به زمان هاي گذشته مىروند و كمي به مكان هاي متفاوت. آقاي احمدىنژاد نمىداند يا خودش را به خري مىزند كه كسي كه در هنگامه زد و خورد و كشت و كشتار است نمىتواند به دنبال دليل و مدرك و باعث و باني بگردد. او فقط چند صحنه را كه در آن شرايط، مهم تشخيص مىدهد تصويربرداري مىكند. و سريع از معركه دور مىشود.
در روز سي خرداد قاتلين بسيجي كه به كلت مسلح بودند و موتورسوار بودند، مسلم نمىآمدند مانند يك مقتول وسط خيابان بيافتند تا كسي از آنان فيلم موبايلي بگيرد! بلكه ميزدند و مىكشتند و مىرفتند و از اينكه كاري براي رهبرشان كرده اند، خودشان را در زير بوسه هاي آن صاحب چفيه تصور مىكردند!! و خيال مىكردند كه بعد ها در اطلاعيه مرگ شان، رهبرشان چه تقديري از خدمات آنان خواهد كرد!! و براي سنگ قبرشان چه شمع ها كه دختران بسيجي روشن خواهند نمود و خواهند گفت اين همان شهيدي است كه روز سي خرداد منافقان جديد را به خاك و خون كشيد و چقدر شجاعانه!
اين بسيجي هاي قهرمان نميدانستند نه فقط رهبرشان فرصت تجليل از آنها را هرگز نخواهد يافت، كه رييس جمهور قلابي شان هم نه در مذاكره با ملائكه الله، بلكه در مصاحبه با مجري يهودي يك تلويزيون آمريكايي، مجاهدات آنان را به كل منكر مىشود و آن را كار خود منافقان جديد مىنامد!!
به هر حال اين كه رييس جمهور قلابي مان تصوير قاتلين را ندارد، از بين برنده جنايت بسيجي هاي وحشي نخواهد بود. و اگر واقعا وزارت اطلاعات شما هنوز نتوانسته بفهمد كار كدام بسيجي بود كه ندا را كشت تا نظام مقدس ما اين طور هتك حيثيت بين المللي شود؛ بايد وزير را بركنار كنيد و دوباره خودتان بشويد هم رييس جمهور همه وزير امنيت !!
به نظر من كسي كه ندا را كشت، سنگين ترين گلوله تاريخ ايران را شليك كرد. هيچ گلوله اي تا كنون اين طور نتوانسته بود يك نظام سياسي را نابود كند. به گند بكشد. خُرد كند. و اشك ها بر گونه رهبرش جاري كند. گلوله اي كه نظام مقدس تان را يك نظام آدمكش كه دختران جوان را وسط خيابان به خون مىكشد، معرفي كرد. و حالا هرچه رييس جمهور تقلبي بيايد بگويد مسووليت آن را نميپذيرد، نظر مردم دنيا عوض نخواهد شد. كه مردمي كه آن قطعه فيلم كشته شدن ندا را ديدند، هرگز به مزخرفات احمدىنژاد گوش ندادند. كه اصولا فكر نمىكنم احدي در دنيا وجود داشته باشد كه توانسته باشد بيش از چند دقيقه اين سخنراني رواني گون را گوش كرده باشد. ديديد خود آن مجري هم به چه حالي افتاده بود؟ تقريبا رواني شد!! و جالب اينكه دفتر رييس جمهوري هم در ساخت و پرداخت اين گزارش - كه لابد با همكاري كامران نجفزاده تهيه كرده بود- آن را نشان شجاعت و هوش سرشار رييس جمهورشان دانست و از اينكه توانسته بود يك مجري را رواني كند، خود را پيروز عرضه بين المللي خواند كه دنيا را لابد فتح كرده است!!
به هر حال حالا كه رييس جمهور قلابي مان خواستار تصوير ضاربان هستند، تصوير چند تن از بسيجي هاي بدون لباس فرم را كه در روز قدس با شلنگ و مشت و لگد، سر و دست مردم تهران را شكستند، منتشر مىكنيم.
اميد كه رييس جمهور خوش نام مان آن ها را دستگير كند!!












۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

اين كلينتون بود

روزهاي عجيبي است. در حالي كه مقام معظم رهبري جشن گرفته اند كه توانسته اند چشم فتنه را دربياورند؛ و همه اطرافيان برجسته ايشان، در حال تملق گفتن براي حضرتشان هستند؛ انسان حوادثي را در پيش رو مىبيند.
انسان دلش مىسوزد. واقعا چه اتفاقي افتاد كه رهبر به اين سرنوشت افتاد؟ تا جايي كه هيچ كس از اين مردم را نداشته باشد، به جز چند نفر محدود دور و اطرافش، و چند سردار فعلي سپاه. همان جمع محدودي كه اطراف او را گرفته اند، و مرتبا او را نائب برحق امام زمان مىنامند، او را داراي بهترين خط سياسي مىخوانند، شب و روز از هوش سرشار او تعريف ها مىكنند، و از اينكه مىتوانند نفس وابسته و حقير رهبر را به سرخوشي بياندازند، كيف مىكنند و قهقهه مىزنند! شايد بيشتر براي آن خوشحالند كه چه رهبر احمقي بر امور حاكم است و آنها مىتوانند با چه مزخرفاتي او را در مشت بگيرند.
يادمان نرفته همان هفته بعد از انتخابات بود كه حداد عادل به تلويزيون آمد و صريح اين كلمات مشمئزكننده را در جلوي ميليون ها بيننده بيان كرد: "ديديد روز بعد انتخابات، مقام معظم رهبري چقدر خوشحال بودند؟ چرا اين شيريني را بعضي ها تلخ كردند؟"!!!
صد رحمت به تملق مليجك ها براي ناصرالدين شاه!!
من دارم حوادث بدي را در افق پيش رو مىبينم. حالا هر چقدر هم چند سردار شكم گنده سپاه بيايند و خوشحالي كنند و از اينكه چشم فتنه را چقدر راحت درآورده اند، كيف كنند و حال كنند و صفا كنند!!
آقايان! امور به اين راحتي ها نيست. بار پيش هم كه شماها در راس كار بوديد، ديديم و ديديد كه چه گندي زديد. دهه شصت را كه شماها بر همه امور كشور حكمراني مىكرديد، يادمان هست. ديديم جنگي كه مىتوانست با حضور همه مردم به پيروزي منطقه اي برسد، و انقلاب اين مردم را سربلند كند، رسانديد به جايي كه در سال 66 و 67 به آنجاها رسيديد. اختلاف هاي بين سران سپاه، تا جايي كه مىخواستند گلوي همديگر را پاره كنند. مردم هم شما را تنها گذاشتند. خدا هم از شما رو برگرداند. و رسيديد به جايي كه همين صدام پيزوري، نزديك بود پدر شما را دربياورد. و شكست كامل در جنگ و پذيرش قطعنامه... و تسليم هاي پنهاني كه به آمريكا داديد...
اين روزها هم حوادثي در راه است. شما عريان به ميدان آمده ايد. خيلي هم بد عمل كرديد. رهبرتان هم در منظر مردم خودكشي كرد. انگار اين موجود، يادش رفته در سي خرداد چه كرده كه حالا در خطبه هاي عيد فطر، رجز مىخواند و خود را پيروز بلامنازع ميدان مىنامد! اوضاع واقعا بدتر از اين نمىشد.
شما الان تنهاي تنهاييد. راي مردم را كه مىدانيد نداريد. تنها، كساني با شما هستند كه در اندازه هاي همين بسيج بدنام با همين جمعيت چند هزار نفري آن است. شما آنقدر بسيجي نداشتيد كه سپاه محمد رسول الله شما، كه بايد در اندازه هاي يك سپاه نظامي و حدود صد هزار نفر نيرو داشته باشد، در سي خرداد همان جمعيت معدود ده هزار نفري را توانست جمع كند. و سپاهي كه متعلق به تهران است، افراد خودش را از سراسر كشور توانست دست و پا كند. و اكثر آنها هم بسيجي ويژه بودند. يعني پاسدار رسمي بودند نه نيروي مردمي. واضح است كسي كه مسلح است، بايد نظامي باشد و كساني كه با ساختار بسيج آشنا هستند، مىدانند شما در اختيار بسيجي هاي عادي، هرگز اسلحه آن هم كلت نمىگذاريد.
شما كسي را نداريد. در عرصه جهان هم الان نه وقت آن است كه اين كارها را بكنيد. شما بيشتر داريد خودتان را با اسرائيل هماهنگ مىكنيد و رهبرتان در جلسات مخفي گفته است: وقتي دولت تندها در اسرائيل بر سر كار است، ما چرا دموكرات شويم؟
اما خبر نداريد كه اين اسرائيل نيست كه حاكم جهان است. بلكه اين آمريكا است. و آمريكاي امروز در حال دموكرات مآبي است. نتانياهوي امروز، با نتانياهوي ده سال قبل فرق دارد. امروز آمريكا به نتانياهو هم اجازه تندبازي نمىدهد. شما كه جاي خود داريد.
رهبر شما بخاطر دفن شدن در انبوه گناهان، توان تحليل امور را از دست داده است. او نمىتواند بفهمد با حكومت فردي خودش دارد چكار مىكند. همان طور كه نفهميد در حالي كه انبوه مردم راي به تغيير امور داده اند، او اين گونه تحليل كرد كه همه اين كارها زير سر رقيب ديرينه اش، رفسنجاني است! حالا هم با رفسنجاني آشتي كرده است و خيال كرده همه چيز تمام شده و مىتواند برگردد سر گناهان مورد علاقه اش!!
من حوادث بدي را دارم مىبينم. خدا را شاهد مىگيرم كه اينها آرزوهاي من نيست. بلكه اين ها ديد من است. اين ها حتي خواسته هاي من هم نيست. من بارها گفته ام خيلي از حوادث اخير را ما نمىخواستيم. ما نمىخواستيم كار به اين جا ها برسد. به جايي كه اصل نظام در چند قدمي سقوط باشد.
اوضاع فرق كرده است. اگر فكر مىكنيد با شعار دادن و رجز خواندن، مىتوانيد خودتان را ارضاء كنيد، عيبي ندارد. اما امور به گونه اي ديگر پيش مىرود.
من يك حادثه نظامي را در چند ماه آينده پيش بيني مىكنم. اين حمله نظامي، بخاطر خالي بودن حكومت از پشتوانه مردمي، خيلي زود به شكست كامل منتهي خواهد شد. و باوركردني نخواهد بود كه نظام، خيلي زود فرو خواهد ريخت.
باور كنيد ما دلمان اين ها را نمىخواست. مىشد با رييس جمهور شدن موسوي، روزهاي شادي را شاهد باشيم. كشور را بسازيم. با فساد مقابله كنيم. در مسائل بين المللي داراي عزت شويم. اما...
حكومت، الان در ضعيف ترين حالات يك حكومت قرار دارد. واقعا اين ننگ است. اين غم است. اصلا شادي نيست. اين كشور من است كه به اين روز افتاده است...
اين سپاهي كه با مردم خودش اين كار را كرد، خواهيم ديد كه در برابر دشمن چه خواهد كرد. ضعف و ذلت و زبوني اين سردارهاي زبان دراز را خواهيم ديد. و باور كنيد اصلا خوشحال نخواهيم شد. باور كنيد گريه خواهيم كرد. باور كنيد از آنچه در روزهاي پيش رو بر كشورمان خواهد باريد، همه خون گريه خواهيم كرد...
من روزهاي بدي را پيش بيني مىكنم.
جناب آقاي رهبر! مقام معظم رهبري! يا هرچه كه دوست داري صدايت كنيم! مشكل تو رفسنجاني نبود كه حالا از حل شدنش، احساس پيروزي كرده اي. مشكل تو اداره كردن حكومتي است كه خودت بالا و پايين آن هستي. و اين حكومت دارد فرو مىريزد. اين يك واقعيت است. اين جنگ رواني نيست تا تو تحت فشار قرار بگيري و كاري بكني. ديگر دوران كار كردن تو، گذشته است. تو الان هيچ راهي براي برگشت نداري.
مىخواهي چه كني؟ مي خواهي ازت بخواهيم كه چه كني؟ نداها را زنده كني؟ ترانه ها را از زير تجاوز درآوري؟ تحقير و كتك و بازداشت و بسيجي هاي كثيف را جبران كني؟ تقلب مسخره ات را جبران كني؟ سخنراني هاي تهوع آورت را پس بگيري؟... مىتواني؟ ديگر اين مردم تو را خواهند بخشيد بخاطر همه پستي هايت؟
نه، ديگر پلي پشت سرت باقي نگذاشته اي. اين ها جنگ رواني نيست تا تو كاري كني. دوران كار كردن تو گذشته است. ديگر از تو نمىخواهيم هيچ كاري كني. و نمىتواني كاري كني. اين ها جنگ رواني براي تو نيست. اين ها واقعيت است. واقعياتي دردآور و متاسفانه حتمي...
صدام را يادمان هست. صدامي كه خون عراقي ها را توي شيشه كرده بود، و فداييان صدام (نسخه ي عراقي بسيجي ها) مردم را بيچاره كرده بودند، ديدم با حمله نظامي، چند روز طاقت آورد. ديديم چقدر بدبختانه فرو ريخت. ديديم چه زبونانه بازداشت شد. ديديم وقتي اعدامش مىكردند چقدر از ترس مىلرزيد تا جايي كه آمريكايي ها مجبور شدند مراسم اعدام را ساعتي عقب بياندازند و آمپول هاي آرام بخش به ديكتاتور تزريق كنند.
باور كنيد از اينكه به ديكتاتور ما هم آمپول بزنند، اصلا خوشحال نخواهيم شد... باور كنيد ناراحت خواهيم شد بالاخره...
مىشد اين طور نشود... مىشد اين روزها روزهاي شاد و سبزي باشد... مىشد اين روزها صورت زيباي موسوي را هر روز در تلويزيون ببينيم كه كشور را با اقتدار اداره مىكند. عدالت را برمىگرداند. فساد را مورد حمله اي عاقلانه قرار مىدهد. و شور و نشاط و شادي، جمع هاي جوان را انباشته مىكند...
روزهاي اوايل انتخابات آمريكا بود كه من در يكي از وبلاگ هاي قبلي ام اين طور نوشتم:
اگر مك كين رييس جمهور شود، با ايران كاري نخواهد داشت؛ اما اگر اوباما بيايد، به ايران حمله خواهد كرد...
اين را كسي مىپذيرد كه شناخت كافي از دموكرات ها داشته باشد.
يادتان باشد اين كندي و كارتر بودند كه به شاه ايران بيشترين فشارها را آوردند تا او مجبور شد در آن دو دوره، بيشترين تغييرات را در حكومتش انجام دهد. و يادتان باشد اين كلينتون بود كه اولين بار در سودان و پاكستان به القاعده حملات سنگين و قاطعي كرد. حملاتي بدون رجزخواني هاي توخالي معمول بين جمهوريخواهان.
اوباما را هم خواهيد ديد اگر خدا بخواهد. وقتي يك هفته بعد از اولتيماتوم رسمي اش به ايران، تمام جنوب ايران را بمباران مىكند...
روزهاي بدي در راه است...

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

دردنامه رییس!


آقای واحدی! متن دردناکتان را که پس از راهپیمایی روز قدس نوشته بودید، خواندم. همان روز که دلتان شکست. همان روز که خیال کردید بعضی ها آمده بودند تا به اسرائیل بگویند: نگران نباش که ما هستیم! آمدند تا روز قدس را چنان بي‏هويت کنند که ديگر ريشه‏ي جريان ضد صهيونيستي آزادگان دنيا نباشد. آمدند تا در مجالي که برايشان فراهم شده بود تنها حرف خود را بزنند و جاه طلبي‏هاي خود را به رخ دنيا بکشند.. آمدند تا اقتدار ملي و عظمت مثال زدني اين ملت را فروبريزند. آمدند تا بگويند با اسرائيل مشکلي ندارند.. آمدند تا بگويند تنها مشکل ما قانون‏گرايي است و شکوه ايران اسلامي.. آمدند تا بگويند امروز مسأله‏ي ايران مصيبت عظماي جهان اسلام است نه مسأله‏ي فلسطين.
راستی آقای واحدی! شما همه این ها را همان روز قدس فهمیدید؟ یعنی نگاه کردید به جمعیت سبزها، بعد اینگونه دریافتید که ما آمده ایم تا اینها را که شما گفتید، بگوییم؟ واقعا خودتان این دریافت را داشتید؟ یا در کلاس های عقیدتی سیاسی ارتش به شما گفته اند این گونه فکر کنید؟ برایتان کلاسهای توجیهی برقرار کرده اند، سخنرانی های بزرگان را گوش داده اید، و خلاصه رنگتان پریده که چه ماجراهایی وجود داشته و شما خبر نداشته اید! بعد هم برای اینکه خودتان را کسی نشان دهید که از قافله عقب نمانده است و سری توی سرها دربیاورید، یک کمی پیاز داغش را بیشتر کرده اید و شروع کرده اید به قلمفرسایی! و نوشتید چیزهایی را که اگر استادتان هم بخواند، رنگش خواهد پرید و پیش خودش خواهد گفت این واحدی چه چیزهایی مىداند که ما نمىدانیم! نکند بیاید جای ما را بگیرد و ما را با یک اردنگی از عقیدتی سیاسی ارتش بیرون بیاندازد!!
در ادامه آن دردنامه تان نوشته اید: امروز کساني آمدند که در تمام عمرشان نه از روز قدس خبري بود و نه حتي در مسجدي شب قدري را درک کرده بودند.. و نه حتي اعتقادي به اين حرف‏ها داشته و دارند. آمدند تا اسلاميت را از جمهوري اسلامي بگيرند تا علني روزه‏خواري کنند و دست در دست دوست دخترهايشان شب قدر را با خوانندگان لوس‏آنجلسي احيا بکيرند. آمدند تا در سايه‏ي دموکراسي غربي با دشمنان قسم خورده‏ي اين ملت هم پيمان شوند و دشمن شادمان کنند.
آقای واحدی! یکی از کسانی که آن روز آمده بود، من بودم. و من نه فقط شب قدر را احیا گرفته بودم، بلکه به لطف خدا سالیانی هست که هر شب صلوه اللیل را بجا مىآورم. و اثرات این نماز شگفت آور را در وجود خودم مدتهاست که حس مىکنم. مىبینم که چگونه انسان را شجاع مىکند. تا در برابر همه ظالمان و جائران دنیا بایستد. تا از مرگ نترسد. مىبینم که چگونه به انسان قدرت تشخیص مىدهد تا باطل را در هر لباسی باشد، بشناسد. من کسی هستم که اهل تلاوت روزانه قرآن هستم. و من آن روز، همانند همه ماه رمضان ها، روزه بودم. و هیچ گاه دوست دختر یا معشوقه یا صیغه شرعی نداشته ام. و همیشه این گناهان را نابود کننده خودم میدانسته ام. و مىدانم که حکومت های فاسد، دوست دارند مردمشان را در این گناهان غرف کنند تا ندای مخالفت در برابرشان سبز نشود. من هیچ گاه اهل ترانه های مجاز یا غیرمجاز نبوده ام. و هرگز ماهواره نداشته ام... و همین من در روز قدس در جمعیت انبوه سبزها حضور داشتم. پیشانی بند سبزی بسته بودم. و هنگامی که به نزدیکی میدان انقلاب رسیدیم، برادران بسیجی قهرمان مان به استقبالمان آمدند، در حالیکه به ما و به بزرگ ما میرحسین فحاشی مىکردند، با مشت و لگد و شلنگ به ما حمله کردند! و من که جلوتر رفتم تا زن ها و دخترها بتوانند به پشت ما فرار کنند، یکی از همان ضربه های شلنگی را نوش جان کردم. (اینجای کار احتمالا شما دلتان خنک شده است! اما کمی صبر کنید، این را زهرمارتان خواهم کرد!) بعد هم توی فشار جمعیت نزدیک بود زمین بخورم که بین زمین و آسمان، باز یکی از همان براداران قهرمان لطف کرد و یک لگد به پشت گردن اینجانب پرتاب نمود. آن قهرمان لابد خیال کرده بود با این لگد من را به کل معلول خواهد کرد. بعدا که پیش خودم فکر کردم، دیدم چطور کسانی باید در انبوهی از نفرت غرق شوند، که چنان ضرباتی به نقاط حساس و خطرناک بدن بزنند... مگر ما آنها را چکارشان کرده بودیم؟ ما داشتیم آرام راه مىرفتیم. و شعارهایی ملایم سر داده بودیم. ما که نه به رهبرشان توهین مىکردیم؛ نه چوب و چماق مانند آنها به دست گرفته بودیم که مبارز طلبیده باشیم. کار غیرقانونی هم نکرده بودیم که روز، روز راهپیمایی بود. اینکه چطور کسانی به خودشان حق مىدهند همه چیز را متعلق به خودشان بدانند، روز قدس را مال خودشان بخوانند، کشور را مال خودشان بدانند، نفت را ارث پدرشان بدانند، و انتخابات را هم مال خودشان بخوانند تا جایی که چنان تقلب مفتضحی انجام دهند و بعد هم بگویند ما چشم معترضان را از کاسه درخواهیم آورد، سر مخالفان را به طاق خواهیم کوبید، شکم مخالفان را سفره خواهیم کرد، که کشور مال ماست و هر کار بخواهیم با آن خواهیم کرد... جواب همه این سوال ها را باید در سخنرانی هایی یافت که برای این براداران بسیجی قهرمان کرده بودند و آنها را این قدر در نفرت و دگم اندیشی و افکار تهوع آور مدفون کرده بودند. و در نوشته های باید جست شبیه نوشتار شما. با این ادبیات تملک خواه. انگار که همه دنیا مال شماست. و عجیب تر این که گویی دین هم ارث پدری شماست!
نه آقای واحدی! نه کشور مال شماست که ان شاء الله به زودی آزادش خواهیم کرد، و نه دین مال شماست. که دین مال ماست. مال همه آزادیخواهان و آزاداندیشان تاریخ. همیشه انبیاء، پرچمداران آزادی بودند. و همیشه فرعون ها، تمامیت خواه بودند. خودشان را مالک زمین و زمان مىدانستند. و فریاد: انا ربکم الاعلی سرمىدادند. همان ندایی که رهبر شما سر داده است. خودش را نه نائب امام زمان، که نائب خدا مىداند! و گاهی انسان احساس مىکند که گویی خود خدا مىداند! فرمان مىدهد. حکم صادر مىکند: از امروز میل ملوکانه بر این اساس قرار گرفت که ماست را همه سیاه بدانند!!
آقای واحدی! دین مال ماست. و ما از شما خیلی دیندارتریم. اگر شما را اصلا بشود دیندار بداینم. و مگر نه اینکه ستون دین، توحید است؟ و شما که هزار فرعون را در طول عمرتان به جای خدا نشانده اید، هر صفتی داشته باشید، دینداری را ندارید.
و مگر نه اینکه آزادی صفت بارز دین است؟ و شما از آزادیخواهی و آزادگی، چه چیزی دیگر در وجودتان باقی گذاشته اید؟ چرا روحیه نوکرصفتی، این قدر در شما رشد کرده است؟ تا جایی که به شما مىگویند چگونه بیاندیشید، و شما دست بوسان و پامالان، اطاعت میکنید. اسم کارتان را هم گذاشته اید: ولایت! و نمىدانید ولایت چیز خوبی نیست. یعنی حتی سواد این را هم ندارید که بدانید ولایت به چه معناست.
آقای واحدی! گفتید در انتخابات از هیچ کدام از طرفین طرفداری نکرده اید. من نمىدانم چرا این طور آزادانه دروغ مىگویید. شما بنده اید یا آزاد؟ که مانند رییس جمهورتان و البته رهبرتان، خیال کرده اید دروغ گفتن ثواب هم دارد! یکی از دوستان ما که از آشنایان شماست و به خانه شما رفت و آمد دارد مىگفت در هفته ماقبل انتخابات، در خانه ی شما بوده است, و دو تایی ساعت ها در گفتگویتان از احمدىنژاد و منافع احمدىنژاد سخن ها رانده اید. یعنی هم این دوست ما و هم شما از احمدىنژاد طرفداری ها کرده اند و چقدر دروغ بسته اید به احمدىنژاد که او موجود خوب و مفیدی است! اگرچه این دوست ما گفت مشغول نقش بازی کردن پیش شما بوده است!
و اصولا وقتی رهبرتان حامی احمدىنژاد است، شما مگر مىتوانید مسوول عقیدتی-سیاسی ستاد مشترک ارتش باشید، و نظر مخالف رهبر هم داشته باشید؟ خوب، دُم شما را مىگیرند و از جایی که دارید خوش مىگذرانید و پادشاهی مىکنید، مىاندازند بیرون. آن وقت نه دیگر مىتوانید به ارکسترهای موسیقی گران قیمت بروید و ردیف جلو بنشینید, نه در هیچ افتتاحی نقش آخوند حکومتی را بازی کنید، نه در هتل های گران قیمت پنچ ستاره اقامت کنید. نه از خودروهای تجملی دولتی و نظامی با راننده استفاده کنید. مگر مغز خر خورده اید که نظرتان با فرعون فرق کند؟
راستی آقای واحدی! در شما چقدر از دین باقی مانده است؟ شما که پیرو رهبری هستید که فتوای رسمی اش مجاز دانستن مصافحه زن و مرد فقط از روی دستکش است! که ادامه اش هم یقین بوسه از روی چادر خواهد بود! رهبری که زنان پیروش را بر خلاف نص قران، به آرایش کردن در منظر مردان شهوتران کشانده است. و نگاهی به زنانی که به بیت اش رفت و آمد دارند، کافی است تا بدانید حضرت اقا چقدر ارایش کردن را دوست دارند. رهبری که اهل سیگار و پیپ و تریاک است و نوع صدایش و جنس نگاهش کافی است تا بدانید حضرتشان اوقات بیکاری شان را در چه مسائلی سپری می کنند.
رهبری که دوران زمامداری اش، فاسدانه ترین دوران این مردم بود. میزان فحشا، مواد مخدر، مشروب خواری، به اعلی درجه رسیده است. ناامنی اجتماعی در حد انفجار است. فروپاش خانوادگی به بالاترین میزان رسیده است. خیانت زنان به شوهر، به حد شرم آوری رسیده است. و مگر مىتوان از زنان چادری شوهردار خواست خودشان را در منظر مرد و نامرد با هزار آرایش بسازند، و از نگاه های شهوت آمیز به خودشان کیف کنند، و انتظار داشت ماجرا در همین جا ختم شود و به خیانت ها و فاجعه ها منتهی نشود؟
آقای واحدی! رهبر شما یک لکه ننگ است. یک افتضاح است. کدام زمامدار این سرزمین تا کنون جرات یافته بوده این چنین در برابر بنیان های دینی مردمش بایستد؟ کچا این مردم اینچنین در فساد جنسی و اخلاقی و دزدی و مخدرات و مسکرات غرق بودند؟ زمان ناصرالدین شاه؟ زمان رضاخان؟ زمان خسرو پرویز ساسانی؟! کی؟
برادران بسیجی شما که این طور همه جانبه به مردم حمله کردند، زمانی که اوباش زنان و دختران را مىربایند و به سیاهکده های خودشان مىبرند، تجاوز ها مىکنند، کجا هستند؟ کی و چه کسی بسیجی ای دید در این بیست سال؟ اصلا مگر ما بسیجی داشتیم؟ که یکباره این ها بسیچی شدند و باتوم و شلنگ بر سر و شانه ی مسلمانان روزه دار خرد کردند تا از رهبرشان حمایت کنند؟ نداها کشتند، سهراب ها دریدند، محسن ها سلاخی کردند... آقای واحدی! همه این کارها را بخاطر اسلام کردند؟ تا در برابر اسرائیل بایستند؟ تا در جریان صهیونیستی بایستند و ترانه های لوس آنجلسی را جمع کنند؟ آقای واحدی! حالتان مطمئنا خوب است؟!
راستی کسانی که تجاوزگران حرفه ای هستند، و دهها ترانه را زیر تجاوز کشته اند، چرا باید با ترانه های لوس آنجلسی دشمن باشند؟ آقای واحدی! واقعا حالتان خوب است؟
در دوران زمامداری بیست ساله دیکتاتور، که تجاوز جنسی یک امر معمول و متعارف شده است؛ و شما به هر دادسرایی که مراجعه کنید مىبینید مجرمان جنسی را دارند ماچ و بوسه مىکنند و برایشان نوشابه هم باز مىکنند و آن قربانی را دعوا مىکنند که چرا به این مجرم متجاوز نازنین افترا مىزنی؛ در دورانی که احکام خدا تعطیل شده و کسانی را که باید اعدام کنند، ناز و نوازش هم مىکنند، و ماموران حکومتی اش و بسیجیان قهرمان تازه آفریده شده اش، همگی متجاوزان قهار ولایت پسند هستند؛ شما نگران ترانه های لوس آنجلسی شده اید! نگران هویت روز قدس هستید که مبادا دیگر ضدصهیونیستی نباشد و الگوی مردم جهان نشود! آقای واحدی! شما اصلا مىدانید صهیونیزم چیست؟
رهبری که کشورمان را در دست دادن با صهیونیزم جهانی در فساد و مواد مخدر و بىقانونی و هرج و مرج دفن کرده است، در معامله با صهیونیزم در یک انتخابات قلب وحشتناکی کرده است تا دل اسرائیل را شاد کند، و بعد به اسم قانونگرایی مردم را به زیر داغ و درفش گرفته است، خودش را علی(ع) مىداند و مخالفانش را یا طلحه و زیبر مىداند یا عایشه یا معاویه یا شمر یا هر موجودی بدی که دم دستش پیدا کند! و شما در پایان زمامداری بیست ساله این رهبر، از اسلام حرف مىزنید و مبارزه با همان اسراییل، و دل نازکتان به درد آمده که چرا کسانی یافت شده اند که دیگر شما نمىتوانید با این مزخرفات، کنترلشان کنید!
اقای واحدی! این جا که پادگان نیست که سربازان بخت برگشته ازتات بترسند و سعی کنند مثل شما فکر کنند!
شما باید به تاریخ مراجعه کنید و ببینید اسلاف شما به کجا رسیدند. همین سی سال پیش بود که کسانی در ستاد مشترک ارتش، خیال مىکردند حق مظلق هستند، همه باید مثل آنها فکر کنند، خیال مىکردند بر همه چیز مسلطند. و شاه برایشان یک معبود بود. شعار: "خدا شاه میهن" را یادتان هست؟
دورانشان چه ساده تمام شد. چه یکباره !
دوران شما و رهبرتان هم تمام شده است.
مىدانید چرا؟
چون خدا این طور مىخواهد.
خیلی فساد کردید. خیلی ستم کردید. خیلی خودتان را حق دانستید. گردن ها را بالا گرفتید. بادها به زیر غبغب انداختید. خیال کردید فرعون های پیش از شما همگی باقی مانده اند. ندانستید که اگر فرعون ها مىماندند، نوبت به شماها نمىرسید.
که فرعون ها رفتنی اند.
و خدا ماندنی است.
دوران فرعونِ شما هم سرآمده...
کافی است منتظر باشید و ببینید این مردم با شما چه خواهند کرد.
بقیه عمر را تا مىتوانید عیاشی کنید. اما سعی کنید دیگر حرف سیاسی نزنید. و جلوی یک مردم به شدت خشمگین و تا حد انفجار مغموم، دیگر دردنامه ای این طور رسوا و تهوع آور ننویسید.
اگر عقل داشتید، به این توصیه عمل مىکردید.
شاید بعدا بتوانید از خشم مردم بیشتر در امان بمانید. و کاری که پیش از این مردم با ناجی ها و نصیری ها و هویدا ها کردند، با شما نکنند...
شاید!

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر