آنان كه عكس پاره مىكنند، آيا مىدانند چه سرنوشت شومي براي خويشتن خويش رقم مىزنند؟ و آيا فكر مىكنند ملت آنها را خواهند بخشيد؟ آنها چگونه شبها خوابشان مىبرد؟ از روي ماه خجالت نمىكشند؟...
24 ساعت است كه زير بمباران تبليغاتي صداسيما قرار داريم. اگر چه گاهي قضايا كمدي مىشود و از خنده رودهبر مىشويم! و از اينكه در كشورمان چنين مُخهايي وجود دارند؛ خاطرمان منبسِط مىشود!
ديروز را بايد انصافا روز قاسمروانبخش ناميد! او بعد از مدتها توانست كفنپوشانش را به نمايشهاي خياباني بياورد. و باز به جدّ بايد گفت در اين 24 ساعت، حكومت سردارها جمع شد، و به جاي آنكه سردار رادان و سردار رجبزاده و سردار احمدي و سردار جعفري نيمساعت يكبار به تلويزيون بيايند و زمين و زمان را به خشم بيشترشان تهديد كنند؛ چند تن از روحانيون شهره به عصبىمزاجي، زير تا بالاي صداسيما را تصرف كردند. در قم، احمد خاتمي با همان روحيه تندمزاجياش شروع كرد به داد و بيداد رها كردن؛ و خطبههاي آتشين خواندن. و در مشهد حجهالاسلام علمالهدي منبري رفت كه روزهاي آينده نشان خواهد داد اين سخنراني از يادها نمىرود.
از همه بيشتر، دستپاچگي طراحان اين نمايش مسخره، مشخص بود. واقعا كسي نمىتواند جواب اين سوال را بدهد كه اين سناريوي ناشيانه، به كدام هدف طراحي شده است؟ آيا همه اين مسخرگيها فقط براي اين بود كه صداسيما خودش را از اتهام پخش آن صحنه توهين برهاند؟ يا اينكه محفلهايي نظير احمد خاتمي و روانبخش و ذوالنور مىخواستند بعد از ماهها، خودي نشان دهند و كمي گرد و خاك به پا كنند؛ و اينك اين لحظه را مناسب تشخيص دادهاند؟ و اصلا چه هدفي اكنون از نمايش خياباني عايدشان مىشود؟
دومين چيزي كه به ذهن مىرسد، كمي ِ معترضين بود. واقعا جمعيت شركتكننده در اين تجمعات، ترحّمبرانگيز بود. جمعيتي كه بخاطر بالاترين اعتراض و يكي از بزرگترين مقدسات برايشان، به عرصه آمده بودند. غير از مدرسه فيضيه كه بخاطر تعطيلي حوزه توانست چند هزار نفر را در فضاي خود جمع كند؛ در ديگر محافل و شهرها، شايد چند ده نفر بيشتر تجمع نكردند. و بايد قبول كرد كه اين جا ديگر آن شعار معروف را اين گونه برعكس بايد خواند: اين همه رهبر آمده، به عشق لشگر آمده!
زماني كه حريف گيج است، بايد فرصت را غنيمت شمرد. و آنگاه كه حريف گيج بودنش را و نفهميدنش را توي بوق مىكند؛ يعني فرصت طلايي در پيش است. من منظورم اين نيست كه ما هم مشغول همين موضوع پاره كردن يك تكه كاغذ شويم و شروع كنيم به جواب دادن يا مقاله نوشتن به آن. بلكه مىگويم بايد از اين گيجي و منگي حريف استفاده كرد براي جلو بردن حركتمان.
ديروز مشخص كرد وزن و جايگاه اجتماعي حريف چقدر است. و ميزان هوشياري او تا كجاست. درست زماني كه اصل نظامشان در چند قدمي سقوط است، آنها براي يك كاغذپاره و يك عكس چگونه خودشان را مضحكه عالم كردهاند. و البته ما از اين امر، ناراحت نيستيم. كه ما از ناشيگري و گيجي حريفمان كلي هم سر ذوق آمدهايم!
ديروز نشان داد كه آنان از تمام حوادث اين چند ماه، هيچ درسي نگرفتهاند. و از ميزان نفرت عمومي نسبت به خودشان، به آرمانهاي مصنوعيشان، به نظام فاسدشان، و به شيوهي عملكردشان، هيچ آگاه نشدهاند. و در يك كلمه: همانقدر گاوند، كه بودند!
روزهاي پيشرو را بايد حق ِ آنان دانست. در حوادث آينده زماني كه معترضين، هيچ رعايتي و هيچ رحمي نشان نخواهند داد. و هيچ كس نادم نخواهد بود كه چرا جلوي چيزي را نگرفته است. 24ساعت گذشته، همه حجتها را تمام كرد.
علم الهدي در مشهد، هر چه روي دلش تلمبار شده بود، گفت. تا توانست جيغ كشيد. و روزهاي آينده به او خواهد فهماند بايد سنجيده سخن گفت و اندكي هم عقل اگر شده از جايي اجاره كرد!
من سخنراني ديروز علم الهدي را شبيه مىدانم به سخنراني ميدان وليعصر احمدىنژاد پس از انتخابات. همان سخنراني كه تهران را يكپارچه خشم كرد. تا آنجا كه رهبر معظم به نماز جمعه آمد و زمين و زمان را قسم داد و حتي جسم ناقصش را هم وسط كشيد تا اندكي ترحم براي خود بخرد.
در روزهايي كه ملت جواب اين هتاك مشهدي را خواهند داد، همه بدانند چه كساني با رهبر معظم چنين كردهاند. همين چند روز پيش بود كه رهبرشان در سخنرانياش با عتاب گفت: "هر كسي را نبايد منافق بدانيد، هر كسي را نبايد ضدولايت فقيه بخوانيد." و روز گذشته، باز هم عمامهبهسرهاي تند، تا توانستند منافق تراشيدند و ضدولايت فقيه خواندند. و هزينهي كارهايشان را باز هم بايد رهبر معظمشان بپردازد.
واقعيت اين است كه مردم كوتاه نخواهند آمد. اصلا زمانه، زمان اين كارها نيست. هنگامي كه ميليونها نفر از تقلب رهبري، با آن وضع رسوا خشمگيناند؛ و هزاران نفر در وسط عرصه اعتراض كتك خوردند و مىخورند و زندان رفتند و كشته شدند؛ امثال احمدخاتمي و علمالهدي فقط هيزمبيار معركه هستند.
نهضت سبز به احمد خاتمي و علمالهدي نياز دارد! اين دو نفر را به خاطر بسپاريد. آنها آتش جنبش سبز را شعلهور كردند. و ما به اين بلند شدن شعله نياز داشتيم.
نمايش مسخرهاي كه سر پاره كردن يك تكه كاغذ و يك ذره عكس به پا شد، آنقدر رسوا بود كه هيچ كس را اقناع نمىكند. و امثال احمد خاتمي و علمالهدي با آن فريادها و جيغهاي زنانهشان، چنان منفورند؛ كه كسي دنبالشان راه نيافتد. و آنها آنقدر كم بودند و آنچنان ترحمبرانگيز، كه دوربينهاي صداسيمايي باز هم از همان انسانهاي تكراري در پر كردن صحنههايشان آن هم با نماهاي بسته استفاده كردند. و در اين ميان باز آن جوان عقبماندهي ذهني را مشاهده كرديم كه داشت شعار مىداد! همان جواني كه با صورت تپل و عينك درشتاش، شخص ثابت تجمعات حزب الله است!
روز بدي بود. بد براي جبهه سياهي كه جلوي مردم ايستاده است. كودتا كرده است. ماههاست تصوير يك ديكتاتور بيرحم را نشان داده است.
كه اين حركت 24ساعته مسلما پاسخي خواهد داشت.
واي بر كساني كه كشتن انســــانها برايشان اهميتي نداشت. كشته شدن نداهاي بسياري، اصلا آنها را به تامل وانداشت. شكنجههاي جنسي و حيواني در كهريزكها برايشان مهم نبود. شكنجهگاه زيرزمين وزارت كشور آنها را به تجمع نكشيد. وحشيگريهاي پليس و بسيج و سپاه در وسط خيابانها و كتك زدن بيرحمانهي مردم و زن و پير و جوان توجهشان را برنيانگيخت. و اينك براي پاره شدن يك تكه كاغذ ببينيد چه نمايش رسوايي بپا كردهاند!
آنها نمىدانند ارزش انسان از مسجدها هم بالاتر است؟ كه اينك يك تكه عكس را پيراهن عثمان كردهاند؟
راستي چرا منطق اينان با منطق بنىاميه اين قدر همگوني دارد؟ و چرا چونان معاويه مىمانند؟ كه او هزاران انسان را كشت، و در برابر ارزشهاي مسلم انساني مىايستاد؛ اما از يك پيراهن خونآلود و يك قتل مشكوك در مدينه نمىگذشت؟ غير از اين بود كه قتل عثمان براي منافع او مناسب بود؟ و غير از اين است كه پاره شدن يك عكس، براي اينان وقت مناسبي شده است تا بتوانند چند تجمع –هر چند ترحمبرانگيز- برگزار كنند؛ و فحشهاي سر دلشان را بيرون بريزند؟ و عربده بكشند: چرا با سبزها قاطعانه برخورد نمىكنيد؟
مگر سردار رادان و قوه قضاييه قاطعانه برخورد نكردند؟ آنها كه هر چه توانستند كردند. بيشتر از اين ديگر شدني نبود! اين همه آدم را كشتند. هزاران نفر را زنداني كردند. صدها نفر را شكنجه جنسي كردند. صدها هزار نفر را به شيوهي بيرحمانهاي مضروب كردند. اما چيزي جمع نشد. ديگر نمىتوانند. حالا هر چه احمد خاتمي هوار بكشد. و علمالهدي با آن صداي نازكش جيغ زمين بگذارد!
حملاتي كه علمالهدي بطور مستقيم به موسوي كرد، و زنده از صداسيما پخش شد؛ تلافىاش را رهبرتان پس خواهد داد. آنقدر، كه شما را بخاطر اين گندي كه بالا آوردهايد؛ در يك تصادف ساختگي به شهادت برساند!!
راستي اين جماعت مختصر كه مشغول عربده كشيدن بودند و صداسيما در تصاوير زومشده آنان را خيلي بزرگ و بارها براي ما نمايش داد؛ اگر رنگي از پليس ويژه وحشي را مىديدند، و فقط نشانههايي از حملهي اين گرگها را مشاهده مىكردند؛ ذرهاي تامل ميكردند؟ اندكي باقي ميماندند؟ يا با تمام قوا فرار مىكردند؟ و زير لب مىگفتند: عكس امام كه هيچ، خود امام را هم لتوپار كنيد، اشكالي ندارد!
بله، در تجمعي حكومتي و زير حمايت آن، جمع شدن و شعارهاي دستور داده شده را فرياد كردن؛ هيچ شجاعتي نيست. شجاعت را آنان كردند كه سيخرداد به خيابانها آمدند و انواع مانورهاي پليس و بسيج را تحمل كردند؛ كتك خوردند، بازداشت شدند، زير تيراندازي قرار گرفتند، دهها نفرشان كشته شدند؛ و هنوز كه هنوز است تسليم نشدهاند.
و من توصيه مىكنم با طناب احمد خاتمي و علمالهدي داخل چاه نرويد. كه اين مردم، كوتاهبيا نيستند. و قدرتي كه آنان نشانتان دادهاند؛ روزهاي آينده را قابل پيشبينيتر مىكند.
من فكر مىكنم راديكال كردن اوضاع، اشتباه شگرفي بود كه اينك شما مرتكبش شديد. و مثلث پليس وحشي-هيات رزمندگان-آخوندهاي نعرهكش اينك تكميل شده است. و شما همه سلاحهايتان را رو كرديد. ديگر هيچ چيز نداريد. در حاليكه اين مردم تازه مىخواهند شروع كنند.محرم در پيش است. و شما بايد به فكر آوردن تانك به خيابان باشيد.
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه
داد از كمي ِ لشگر !
۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه
علي هم رفت!
خبر هم يكباره بود و هم سبك: علي كردان درگذشت!
علي كردان كه با كارهاي ناب احمدينژادياش، داد همه را درآورده بود؛ سرانجام با مرگ، خاموش شد. مرگي كه شايد هيچ كس را خوشحال نكرده باشد.
علي كردان گرچه با بيحاليهايش و بيتوجهيهايش به افكار عمومي، يك نقطه عطف بود؛ اما فقط يكي بود از هزاران دستپخت اين نظام مقدس.
علي كردان خيلي فرق نداشت با بقيهي نيروهاي اين نظام. او هم مانند بقيه، بدلي بود و نااصل. قضيه فقط به مدرك آكسفوردياش برنميگشت. اصولا سربازان اين نظام، همگي اهل بلوفاند و دغلبازي.
شايد ادامه علي كردان همين انتخابات مضحكي باشد كه در 22خرداد صورت گرفت. و در حاليكه همهي مردم چيزي ديگر را مىخواستند، يك نتيجهي بدلي اعلام شد كه: ميليونها نفر احمدينژاد را مىپرستند!
همانند مدرك دكترايي كه علي كردان از آكسفورد گرفته بود. و اگر احمدينژاد دو روز بعد از انتخابات فرمايشياش، در ميدان وليعصر شروع كرده بود به رجزخواني و سرود پيروزي خواندن؛ علي كردان هم براي مدركي كه هرگز نگرفته بود، در سر دانشگاهي كه لياقت استادياش را نداشت، به شاگردانش مىگفت: ما در آكسفورد چقدر زحمت مىكشيديم براي درس خواندن، و شما چقدر!!
شايد به نظر آيد علي كردان يك نسخهي كوچكتر از احمدينژاد باشد. اما اگر خوبتر نگاه كنيم، زير تا بالاي اين نظام مقدس دچار عارضهي كردانيسم است.
نظامي كه در فساد مدفون است، و خود را مقدس ميداند! نظامياني كه عُرضه كمترين جنگي را نخواهند داشت، اما جلوي مردم رجز ميخوانند كه از آمريكا هم نميترسند! روحانيوني كه هيچ ريسماني به آسمان وصل ندارند، ولي خود را نمايندگان خدا در زمين ميخوانند! و رهبري كه يك روز هم درس علوم ديني نخوانده است، درحاليكه خود را مرجعي عالم و نائب امام زمان، آن همه بطور انحصاري و انفرادي ميداند!
اصولا اين نظام يك كردان بزرگ است. و كردان يك قرباني كوچك از تعاليم اين نظام.
حبابهايي كه خود را خوب باد كردند، و بعد به سادگي تركاندند.
كردان به سادگي از بين رفت. شايد همانند اين نظام. كه سالها براي رفتناش خدا خدا كردهايم. اما وقتي رفت، احساس مىكنيم اصلا هيچ اتفاقي نيافتاده است. چرا كه هيچ وقت هم نبوده است.
آخرين جمله را از روزنامه كيهان وام گرفتم زماني كه سعيد حجاريان ترور شد. و حسين شريعتمداري براي پنهان كردن شادي زائدالوصفش، شبيه اين جمله را تيتر سرمقالهاش كرده بود:
"و نوبت به علي رسيد!"
۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه
انحراف در مراجع
بيشتر اين واخوردها براي اين بوده كه گفته ميشود دولت يمن به همراهي عربستان سعودي در حال جنگ با قبايل شيعهي شمال يمن است. و همين امر موجب شده برخي از مراجع تقليد هم در حد و اندازههاي آقاي صافي گلپايگاني، اطلاعيههاي تندي در اينباره صادر كنند.
اما مردم يمن آيا شيعياني مانند ما هستند؟ يعني به دوازده امام معصوم اعتقاد دارند؟ همه ميدانند كه اين طور نيست. و آنها شيعيان زيدي هستند. يعني آنها تا امام چهارم را قبول دارند. و بعد امام پنجم خود را جناب "زيد" فرزند امام سجاد ميدانند كه در راه مبارزه با خلفاي زمان خود به شهادت رسيده است. به آن معنا كه اين شيعيان، از امام باقر به بعد را اصلا امام نميدانند! و براي همين به آنها شيعيان پنج امامي يا شيعيان زيدي گفته ميشود.
حال سوال ما از مراجعي سنتگرا مانند آقاي صافي گلپايگاني اين است كه شما چرا از ظلم و ستمي كه به مسلمانان سّني روا داشته ميشود؛ سخني نميگوييد؟
اگر براي شما انسان بودن چندان اهميتي ندارد، اگر ظلم و ستمي كه به مظلومان جهان روا داشته ميشود، چندان مهم نيست؛ چرا كه آنان شيعيان و پيروان ائمه معصومين نيستند؛ اگر گريهي يتيمي در آن سوي دنيا كه حتي اسمي از ائمه و اسلام و كتاب آسماني مسلمانان به گوشش نخورده، اصلا مهم نيست؛ چرا كه او به امامان و معصومان معتقد نيست؛ سوال بزرگ جلوي شما اينك اين است چرا از شيعيان زيديِ يمن دفاع ميكنيد در حاليكه آنان به هفت امام معصوم هيچ اعتقادي نداشتهاند؟
و البته سوال بزرگتري هم پيش پاي شما مدتي است خود را نمايان ساخته است:
آقايان مراجع خيلي شيعهگرا و خيلي طرفدار ائمه! آيا كساني كه در چند ماه اخير در همين بيخ گوش خودتان در ايران، زير شديدترين فشارها و كتكها و شكنجهها و انفراديها و تحقيرها و تجاوزها و حتي كشته شدنها بودند؛ آيا اين جمعيت عظيم مظلوم سبز، پيرو ائمه و شيعيان كامل و دوازده امامي نبودند كه رگ غيرتي براي آه و داغ و اشك نيمهشبان آنها نجنبانديد؟
مدتهاست كه مراجع، خود را از چشم مردم انداختهاند. به امروز و ديروز باز نميگردد!
و اگر كساني بخاطر دوري از مراجع ِ از چشم افتاده، از اسلام هم دور شوند؛ اين گناه عظيم در روز جزا از گردهي شما پايين نخواهد آمد.
و آيا كم باري است براي شما؟
لابد طاقت آن را داريد!
خدا صبرتان بدهد!!
۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه
آقــــای ما !
یازده سال پیش بود که دیوانه ای همچون احمدىنژاد داشت بر سرزمین زیبایمان حکومت مىکرد. کسی که هیچ کس نمىخواستش، اما چون آقا او را مىخواست، ماند و ماند و ماند!
سال بدی بود. قبول دارم. فراموش هم نمىشود. این را هم قبول دارم. سخت هم بود. اصولا بدترین چیز دنیا این است که آزاد نباشی. همه ی بدیهای دنیا را شاید بتوان تحمل کرد. اما نبودن آزادی، خفه مىکند آدم را.
یازده سال پیش بود که برای یک تجمع آرام، اوباش رهبری به سرت مىریختند. و جلوی چشمت، زنان و دختران را به شدت مىزدند. و مردان را به گونه ای مىزدند که به جراحات جدی دهها نفر منجر شده بود.
پلیس آن روزها را یادت هست؟ نگاه نکن به پلیس امروز. آن روزها پلیس به کسی مىگفتند که مردم را به شدت تحقیر مىکند. ماشین مردم را، زن مردم را ، بچه مردم را مىزند و تحقیر میکند و مىکشد و از هفت دولت تعقیب و پاسخ گفتن، آزاد است. پلیس آن روزها، یعنی ضرب و جرح مردم، یعنی مجرم های یونیفورم پوش.
یازده سال پیش را یادت هست؟ وقتی رقبای یک رهبر را ماهها در حبس و فشار و تحقیر و انفرادی نگه داشته بودند. همان رهبر که همه کشور را در مشتش داشت، و فقط چند انتقاد ساده را آن گونه تحمل مىکرد.

امروز، دیگر طعم آزادی سالهاست به جانمان نشسته است. شاید قدرش را ندانیم. اما آنها که سال 88 را با همه وجودشان لمس کردند، قدر این روزها را و تک تک این لحظه ها را مىدانند.
کسانی که سی خرداد، هفت تیر، بیست و شش تیر، بیست و هفت شهریور را در خیابان ها بودند. آن ها که طعم دیکتاتوری را لمس کرده بودند. آنها خوب مىفهمند آزادی چه قدر و قیمتی دارد.
سالهاست که ایران را آزاد کرده ایم. امروز با همه دنیا رابطه داریم. اما دیگر هیچ دولتی در مذاکرات پنهانی برای ما تصمیم نمىگیرد. سالهاست که دنیا ما را جدی مىگیرد. دیگر احمقی مانند احمدىنژاد نیست که آبروی ما را ببرد و بعد در خفا ما را بفروشد.
دیگر ما ایران هستیم.
دیگر آقایی وجود ندارد. تا انتقاد از او به قتل و انفرادی و شکنجه و تجاوز بیانجامد. سالهاست بوی خوش آزادی، تعفن ولایت را از این سرزمین پاک کرده است.
روزهای خوبی داریم.
ده سالی هست که آقا مرده.
و آزادی دوباره متولد شده.
قدر این روزها را بدانیم.
...
۱۳۸۸ آبان ۵, سهشنبه
سناتور زُرگ
براي مثال امشب برنامه تهران-بيست صداسيما بطور شديدي به اقدام وزير نفت حمله كرد كه بدون قانون، اقدام به هزينه بودجه عمومي در خريد بنزين كرده بود. كاري كه نمايانگر تفكر احمدينژاد بوده كه بدون قانون هر كاري دلش ميخواهد ميتواند بكند. همان روحيهاي كه موسوي از آن به "ديكتاتوري" ياد كرده است.

مجري آن برنامه با شديدترين الفاظ به اقدام غيرقانوني دولت حمله كرد و كار را به جايي رساند كه چندين بار اشاره كرد چرا نمايندگان نبايد با شخص رييس جمهور برخورد لازم را انجام دهند؟
واضح است اين مجري به پشتگرمي مسوولين صداسيما تكيه داشت. و اين نشان ميدهد كسان بسياري كه ما انتظارش را نداريم، دشمنان مخفي احمدينژاد هستند.
اگرچه صداسيما در برنامههاي پس از انتخابات، با كارهايي نظير پخش يكسويهي اعتراضات مردمي و همچنين اعترافات نمايشي، خودش را آنچنان از چشم مردم انداخت تا جايي كه موسوي از آن به رسانه ضدملي ياد نمود، اما بايد يادمان باشد پخش همان اعترافات خودساخته هم با مخالفت وزير اطلاعات دولت خود احمدينژاد روبرو بوده است. و احمدينژاد بعد از آن بود كه محسني اژهاي را عزل كرد.
ديكتاتوري احمدينژاد كه من پيش از اين، آن را پديدهاي ميمون ناميدم، و گفتم اين شيوهي احمدينژاد نظام را ساقط خواهد كرد؛ شيوهاي است كه دشمنان بسياري دارد. دشمناني كه شايد ما خود آنها را به درستي دشمنان اين كشور ميدانيم.
ضرغامي، آدم نيست. اما دشمن احمدينژاد است. رفسنجاني آدم نيست؛ اما دشمن احمدينژاد است. اژهاي آدم نيست، اما دشمن احمدينژاد است. و ما بنا به استراتژي موسوي، از همه كساني كه ما را در رسيدن به اهدافمان ياري ميكنند، استقبال ميكنيم. و در اين ميان اين كه اين اشخاص، خارجي باشند يا دولت خارجي باشند، شرمي نخواهيم داشت. و اصولا يادمان باشد موازنهي منفي به چه معناست. و معنايي خلاف وابستگي دارد.
برنامهي ديگري كه كمي ذهن مرا مشغول كرده، سريال طنز "مسافران" است. اين برنامه در لايهي طنز، بعضي كنايههاي سياسي دارد. اما چيزي كه من را مشكوك كرد، شخصيت "سناتور زُرگ" است. كسي با شنل(شبيه عبا)، بسيار احمق، بسيار پرمدعا، دوستدار تملق! و اينكه مسافران با دانستن اينكه او از تملق خوشش ميآيد، آگاهانه تملق او را ميگويند.
فكر نميكنيد سناتور زرگ نمايانگر شخصيت مقام عظمي است؟آيا در صداسيما، رهبر معظم هم دشمنان بزرگي دارند؟!
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
خواست مردم سبز
حوادث بعد از انتخابات را اكثرا به الگوگيري از روسيه نسبت مىدهند. سركوب وحشيانه، شدت عمل غيرقابل تصّور، استفاده از شكنجه ي جنسي و همه كارهايي كه سردار رادان را در ذهن زنده مىكند؛ چيزهايي روسي به نظر مىرسيد. انسان را ياد حركت روسها مىانداخت كه با مردم چچن آنكارها را كردند.
يادمان هست زماني كه ولاديمير پوتين به قدرت رسيد، روسيه در هرج و مرج و جرم و جنايت دستوپا مىزد. اما شدت عملي كه پوتين به كار برد، قدرت را به دولت روسيه بازگرداند. سوال اينجاست آيا او اين امنيت را با رعايت قانوني و حفظ حقوق انسانها حاكم كرد؟
پاسخ ساده است: نه! پوتين حكومت وحشتي برپا كرد كه فقط هدفش آوردن دوباره امنيت به روسيه بود. و كاملا مشخص است كه دستگاه امنيتي روسيه، چه فشار سنگيني به مردم روسيه وارد كرده است.
پس از آن هم اوضاع چچن، محل قدرتنمايي دستگاه امنيت شد. و مدتها بعد زماني كه چچنها چند عمليات چريكي در مسكو سامان دادند؛ همه فهميدند بسياري از بمبگذاران چچني، زن هستند! و آنها بخاطر تجاوزهاي فراواني كه نيروهاي امنيتي روسيه به زنان چچني كرده بودند؛ دست از جان شسته بودند و آماده شده اند تا با منفجر كردن خود در مسكو، از روسيه انتقام بگيرند.
دستگاه امنيت روسيه، با كشتن و شكنجه و تحقير و تجاوز جنسي، امنيت را دوباره در كشور برقرار كرد. اما آيا اين الگويي بوده براي كساني كه پس از انتخابات به فرمان صريح مقام معظم رهبري، زدند و كشتند و تحقير كردند و تجاوز كردند؟
جواب ما اين است: يك نگاه به الگوي عراق بيندازيد. آيا آمريكا امنيت را در عراق مگر با كشتن و تحقير و عمليات وحشيانه و دهها زندان ابوغريب –آن مركز تجاوز جنسي_ برقرار نكرد؟
سخن ما واضح است. اوضاع پس از انتخابات، نه به كمك روسيه، بلكه با هماهنگي و كمك كامل سازمان سياي آمريكا سامان يافت.
پس اين بار يادمان بماند به جاي شعار "مرگ بر روسيه" با تمام وجود فرياد بزنيم: مــــرگ بـــر آمـــريـــكا.
دو.
بر اثر سياست اوبامايي حال حاضر جهان، و فشاري كه او به دولت تندها در اسرائيل آورده است؛ قاضي گلدستون جنايات اسرائيل را در غزه به صورت گزارشي به سازمان ملل ارائه نمود. واضح است در دنيايي كه اوباما ميخواهد در آن از صلح و دموكراسي و كلآ ناز بودن! حرف بزند؛ جايي براي نتانياهو نيست. هرچند خود نتانياهو اين را نفهمد.
سوال اينجاست آيا در اين دنيا، جايي براي احمدينژاد هست؟
درخواست ما در سياست حال حاضر جهاني واضح است:
بايد گزارشگري بينالمللي به ايران اعزام شود و بصورت يك گزارش قضايي همه فجايع و جنايات پس از انتخابات در ايران، به سازمان ملل ارائه شود. و زمينه شود تا مجرميني كه خون مردم را در شيشه كردند، كساني كه خار و خاشاك هاي انساني را جارو كردند، كساني كه سر مردم را به طاق كوبيدند، و آنها كه شكم مردم را با چاقوي زنجان سفره كردند؛ به مجازات برسند.
اين خواست همه جهان است. و البته خواست مردم سبز ايران.
آري، اين يك خواسته واقعي است.
۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه
پول نفت، كجا رفت؟!
هميشه فكر مىكردم از چه زمان، پيامبر اكرم تبديل شد به پيامبر اعظم؟!! ظاهرا جايگاه ولايت فقيه آن قدر بالاست كه مىتواند به تعريف هاي جديدي از پيامبر دست بزند!
روز قدس امسال، يكي از شعارهايي كه مردم مىدادند اين بود: پول نفت تو جيب بسيج رفت!
شايد بايد اين شعار را به اين نحو اصلاح كرد كه پول نفت رفته توي جيب سپاه. و همين، دليل حمايت همه جانبه سپاه از نامزد سياه رياست جمهوري امسال بود. و همين بود دليل تقلب وحشتناك و افتضاح آن. و همين بود سركوب وحشتناكي كه همه با چشم مان شاهدش بوديم. حضور پاسداران و بسيجيان در تحقير و ضرب و شتم مردمي كه تنها تفاوتشان نوع متفاوت تفكرشان بود.
سپاه هم مانند همه زورمداران و جابِران تاريخ، وقتي بوي منافعي به مشامش مىرسد، وحشي مىشود. و همين بود كارهاي عجيبي كه امسال شاهدش بوديم؛ ورود سپاه به عرصه سياست كلان كشور، تقلب مسخره در انتخابات مردم، و سركوب تحقيرآميز همان مردمي كه مىخواستند سپاه را به كنار برانند.
حالا با نگاه به مانور موشكي پيامبر اعظم4 همه چيز بار ديگر خودش را نماياند. وقتي پول نفت برود توي جيب يك سازمان نظامي، تا با طرح هاي افسانه اي ميلياردها دلار را صرف هزينه هاي مسخره و ناكارآمد نظامي كند، بايد هم اين سازمان به كودتايي شبيه خرداد 88 دست بزند. در همين چند روز اين مانور، ميلياردها دلار به آسمان خالي شليك خواهد شد؛ بدون هيچ اثر نظامي!
مسلم است اگر اين موشك ها ارزش نظامي داشت، در طرح هاي پنهاني آزمايش مىشد، و براي شليك هاي واقعي در هنگامه هاي كارزار نگه داشته مىشد. براي وقتي كه كسي به اين سرزمين حمله مىكرد، تا با واكنش سريع و قاطع به او حمله شود. نه اينكه در اين چهارسال حكومت سياهها بر كشور، هر چند بار يك بار آسمان خالي محل شليك ميلياردها دلار پول نفت اين مردم باشد.
بايد چقدر ديگر اين مردم در فقر و گرسنگي به سر ببرند، و چقدر ديگر هزاران خانواده ايراني نان شب شان را از فحشا تامين كنند؛ تا پول مردم دست يك سازمان فاسد نظامي بماند تا او با پول يك مردم، قدرت خودش را بر همان مردم نگه دارد؟... سركوب كند... كتك بزند... تجاوز كند... و در انتخابات، تقلب هاي 53درصدي انجام دهد.
چقدر ديگر دوران ولايت خامنه اي باقي خواهد ماند؟
يادمان باشد دعا اسلحه مومن است. هر شب و هر سحر، براي پايان اين ولايت سياه دعا مىكنيم. و پايان كار اين جائر ستم پيشه و فاسد را از خداي خوبيها و پاكيها مىخواهيم.
اگر اوباشي همانند منصور ارضي از پيروانش در ماه رمضان خواسته بودند تا سحرها موسوي و كروبي را نفرين كنند، ما هم از همه مظلومان سبز كشورمان مىخواهيم هر سحر برخيزند، وضويي بسازند، و مرگ و نابودي سيدعلي را از خداي عظيم طلب كنند...
فَاِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنىّ قَريبَُ اُجيبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ .
(پس هنگامي كه بندگانم مرا بخوانند، مرا نزديك خواهند يافت؛ دعا و طلب شان را خواهم پذيرفت! – قرآن كريم)
۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه
مشایی و خون!

بدم نمىآيد كمي تحليل هاي كوچكي درباره اين مسائل روز بنويسم. گرچه در نظر من، ديگر چيزي نيست كه كسي آن را نداند. حوادث اين دو ماه اخير، به اندازه هزاران كلاس درس ارزش داشته است. و آنقدر مردم چيزها فهميده اند، كه بايد اين دو ماه را روزهاي طلايي فهم و انديشه خطاب نمود.
روز سي خرداد را بايد روزي دانست كه سقوط اين نظام كه برخي مقدس مىخواندندش؛ حتمي و عيني شد. روزي بود كه همه، همه چيز را فهميدند. و ديگر نيازي نيست كه امثال ما، گلويشان را پاره كنند براي فهماندن.
اما درباره اين روزها و مسائلي كه باز هم به نظرم اكثرا اشتباه مىكنند. درباره مشائي و حوادثي كه رخ داده است؛ بايد گفت حقيقت اين است و فقط اين است: خامنه اي با اين كارش خواست به احمدىنژاد لطف كند؛ و فقط همين. تمام كار او، كمك و حمايت به احمدىنژاد بود. و باز هم، با توجه به روحيه ديكتاتوري احمدىنژاد، او قدر اين لطف را ندانست و با آن، همان گونه برخورد كرد. نه بايد خامنه اي را براي زدن توي سر احمدىنژاد ستايش كرد؛ و نه احمدىنژاد را براي ايستادن در برابر خامنه اي مدح نمود. كه اصولا در اين مقابله، هيچ حقي وجود ندارد كه ما از آن دفاع كنيم و برايش خوشحال شويم.
اصولا تنها فايده اي كه اين قضيه داشت، ضرر زدن به احمدىنژاد بود كه اين طور ديكتاتوري اش را به رخ طرفدارانش كشاند. و تعداد بيشتري را به ذات او متوجه كرد. اصولا احمدىنژاد كسي نيست كه عقل درست و حسابي داشته باشد. او بيشتر از اينكه به ديگران لطمه مىزند، براي ديگران نفع دارد! نگاه كنيد چقدر در اين دو ماه گذشته، ذات نظام مقدس را به همه نشان داد! نگاه كنيد چقدر سقوط آن را نزديكتر كرد! اصولا ما بايد از احمدىنژاد ممنون باشيم! و نبايد بگذاريم امثال هاشمي رفسنجاني باز هم به قدرت باز گردند و با درايتي كه دارند، عمر اين نظام مقدس را طولاني كنند.
اصولا بايد بدانيم و همه بدانند و اشتباه نكنند كه احمدىنژاد را نبايد هدف اصلي گرفت. مشكل اصلي همه ي ما، خامنه اي است. اوست كه همه قدرت را دارد. اوست كه فرمان كشتار را داد. فرمان شكنجه را صادر كرد. و اين روزها مىخواهد با كارهاي نمايشي نظير برخورد با بازداشتگاه هاي غيرقانوني، براي خودش حيثيتي دست و پا كند. انگار نه انگار كه همه مىدانند اين بازداشتگاه هاي غيرقانوني و شكنجه گاه هاي ولايت، به دستور خود او و توسط سپاه عزيز او درست شده بوده است! همه كارهاي اين كشور، زير نظر شخص خامنه اي بوده و هست. بيست سال است كه هست. زمان خاتمي هم، قدرت در دست خامنه اي بود و خاتمي عروسكي بيشتر نبود. الان هم احمدىنژاد قدرتي ندارد. قدرت، مثل هميشه دست خامنه اي و نيروهاي امنيتي او و سپاه اوست. كس ديگري وجود ندارد.
اصولا بايد يك نقطه ضعف براي انتخابات امثال بشماريم. اشتباهي كه همه حتي ميرحسين موسوي هم انجام دادند. و آن همين اشتباه گرفتن هدف بود. موسوي بارها به احمدىنژاد حمله كرد و بارها از خامنه اي تعريف نمود. شايد بتوان اين كار او را تاكتيكي ناميد كه معناي اصلي اش همان حمله به خامنه اي باشد. اما اثر آن اين شد كه همه مردم هم از خامنه اي غافل شدند و به احمدىنژاد تاختند. البته اعتراف مىكنم كه در اين تاختن در روزهاي پيش از انتخابات، گاهي رعايت انصاف را هم نكردند. من خودم شاهد بودم كه در هفته آخر قبل از انتخابات، گروهي پسر جوان سوار بر ماشين هاي آخرين مدل خود، يك عروسگ سگ را دست گرفته بودند و با سرعت كم كنار خيابان راه مىرفتند و به مردم مىگفتند اين احمدىنژاد است!... به هر حال بايد اين اشتباه در هدف را فراموش نكرد. اما حوادث بعد از انتخابات، خيلي سريع اين هدف را به گونه اي اسرار آميز و فوق العاده شيرين، جبران نمود! فقط يك هفته طول كشيد كه خطبه هاي 29 خرداد و كشتار 30 خرداد پيش آمد. و همه با تمام وجود جلوي ديكتاتور اصلي ايستادند. ديگر كسي به احمدىنژاد حرفي نمىزند. همه منظورشان از ديكتاتور و مرگ بر ديكتاتور، شخص خامنه اي بود. خود او هم مىدانست، كه آنطور با تمام عبا و قبايش به ميدان آمد. جان ناقابل و جسم ناقصش را هم آورد! و آن روزها، از اين نظر خيلي شيرين بود. روزهايي كه تعداد بيشتري از مردم، تا پاي جان در برابر مسوول بدبختي بيست ساله اين مردم، مرد و مردانه ايستادند. 150 نفر كشته شدند. حدود بيست هزار نفر بازداشت شدند. صدها نفر شكنجه به دست عمال رهبري را با چشم خودشان ديدند. بىاخلاقي و بىاعتنايي به احكام ديني را ديدند و ديدند اوباش رهبري حتي به بازداشتي ها، تجاوز هم مىكنند. اين روزها، خامنه اي براي تعداد زيادي از مردم، كاملا شناخته شد. ديگر او مخفي نيست. ديگر كسي نمىگويد بدي هاي كشور به مسوولان بعد از رهبر برمىگردد. ديگر كسي اين نظام را مقدس نمىداند. ديگر كسي رهبر را داراي حرمت
ديني نمىشناسد. روزهايي كه خامنه اي، با تمام قد خودش، به تمام چشمها خود را نماياند و فرياد زد كه چه موجود خبيثي است. روزهايي كه براي گفتن اين ها، نياز به هيچ بحث و جدلي نبود. روزهايي كه حقيقت، خود را مثل خورشيد نمايان كرد. آفتاب حقيقت، خود را از پشت ابرهاي تيره فريب و نفاق بيرون كشيد؛ اين فريب و نفاق بيست ساله! و همه، همه چيز را فهميدند.
خون هايي كه با دست احمدىنژاد ريخته شد، اين شجره خبيثه را قطع خواهد كرد. ما به امثال احمدىنژاد نياز داريم. نياز داريم تا اين نظام كه بر مبناي فساد و بىعدالتي و فريبكاري استوار است؛ فرو بريزد.
و خواهد ريخت!