بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
‏نمایش پست‌ها با برچسب جوابیه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب جوابیه. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

رهبري كه جوك شد


اين جمله حكيمانه مقام معظم رهبري را دقت كنيد:
"كساني كه با زبان، اسلاميت نظام را نفي مىكنند؛ و در عمل، جمهوريت نظام را نفي مىكنند و انتخابات را زير سوال مىبرند... فلان و بهمان."
احتمالا اين جا هم يكي از آن مواردي است كه ايشان به خودشان نمره بيست داده‌اند در درس ِ هوش!.. و احساس مىكنند خيلي مرجع فوق‌اعلمي شده‌اند براي خودشان! عن‌قريب است كه همه ايشان را "علامه خامنه‌اي" خواهند خواند!!
در حاليكه با اندكي دقت در آن جمله، مغالطه فجيعي كه ايشان انجام داده‌اند، رخ مىنمايد.
ايشان مىفرمايند: كساني كه انتخابات را زير سوال بردند و به اين نحو، جمهوريت نظام را نفي كرده‌اند...
گوييا كساني -مشخصا سبزها- اصل انتخابات را نفي كرده‌اند! در حاليكه سخن سبز مردم اين بود كه چرا در انتخابات، تقلب شده است. چرا انتخابات از بين رفته و فرمايشي شده است و هر كه بيت مبارك فرمان بدهد؛ از صندوق‌ها درمىآيد. هيچ كس با اصل انتخابات مخالف نيست. بلكه ما با له كردن انتخابات مردم، مخالف بوده‌ايم.
اما مقام معظم رهبري با فراموشاندن تقلب وحشتناكي كه انجام داده‌اند، و با نسبت دادن له كردن انتخابات به طرف مقابل -و با اين مغالطه فجيع- به خيال خودشان پيروز ماجرا شده‌اند و علاوه بر اينكه قضيه تقلب را به كل ماست‌مالي كرده و ماله مىكشند؛ يك نمره بيست ديگر هم در كارنامه درخشان درسي‌شان از طرف خودشان براي خودشان ثبت مىكنند!!
رهبر ما هم جوكي شده است براي خودش!!!

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

آیا اوباما باز هم از جنبش سبز حمایت نخواهد کرد؟

ظاهرا باز هم باید به همان جمله صدر یادداشت قبلىمان برگردیم و تکرار کنیم: "مخ یوخدی" چرا که جواب وبلاگ حزب اللهی جدید ما، ما را ناامید کرد. ناامید از این که این جماعت را بتوان با سخن گفتن و مباحثه تغییر داد. به تعبیر قرآن، بر دلهایشان قفل زده شده است.
خودشان را همان قدر حق مطلق مىدانند که مشرکین مکه، راه و روش خود و پدرانشان را حقیقت محض مىدانستند. من بارها این سخن گفتن با این جماعت را تجربه کرده ام. و این بار هم نه به قصد عوض کردن اینها، که به قصد معرفی بیشتر این جماعت برای هر کسی که سیمرغ را مىخواند، بوده است. و بارها به این نتیجه رسیده ام که با این جماعت باید با زبان عمل سخن گفت.
حالا هم جواب تازه ای که این وبلاگ به مطلب قبلی ما داده است، خوب خواندم. به نطرم به سطر سطرش مىتوان صفحه ها جواب داد. (البته اگر خسته نشوم)
قدم ما قبل اول، توجه شما را جلب مىکنم به سن و سال نویسنده وبلاگ مزبور که در همان جا خودش را معرفی کرده است. یعنی خیال نکنید کسی که با این لحن متکبرانه با مخاطب خودش حرف مىزند، یک پیر دنیادیده است! او با همه جهالتی که دارد، این گونه در حال نسبت دادن چپ و راست به دیگران است. و البته بیشتر چیزهایی را مىگوید که خودش از دیگران شنیده است. بالاخره روزنامه کیهان تعدادی خواننده هم دارد! فقط که به درد شیشه پاک کردن نمىخورد!
قدم اول در مورد نوکر نظام بودن ایشان سخن بگوییم. ظاهرا ایشان اصلا حرف قبلی ما را نفهمیده اند. ما گفتیم شما جماعت چرا این طور نوکر "نظام" شده اید و دیگر از انقلاب و آرمانها و اندیشه و حتی از کشور خودتان حرف نمىزنید. بلکه از یک حکومت حرف مىزنید. همان طور که عمله های همه ى حکومت های ظلم و فساد، از حکومت شان دفاع مىکنند تا لقمه نانی جلویشان انداخته شود. چه بلایی سر شما آمده که دیگر از هیچ اندیشه و آرمانی سخن نمىگویید، و حتی مثل پیشینیان خودتان در دهه شصت هم نیستید که از عدالت از ظلم ستیزی از مبارزه با استکبار سخن بگویید. انگار خودتان هم مىدانید دیگر هیچ چیزی برایتان نمانده الا "نظام". یا به تعبیر امام خمینی: اصل نظام! یعنی همان: حفظ نظام از اوجب واجبات است!
من گفتم شما این طور از اندیشه خالی شده اید که فقط یا از نظام حرف مىزنید یا از ولایت. که البته این دو لفظ، یک معنا دارد. شما جماعت گناهکار و ستمکاری هستید که خودتان هم مىدانید اگر از آرمانهای بشر سخن بگویید، از عدالت برای انسان ها حرف بزنید، از معنویت و تعالی روح انسان چیزی بگویید، از مبارزه با ستم جهانی و فساد و شرک حرفی بزنید؛ فقط و فقط خودتان را مسخره کرده اید. پس تنها شعاری که برایتان باقی مانده همان دفاع از نظام است. و این است شباهت عجیب و غریب شما با ابن زیاد! که فقط یک هدف داشت: دفاع از نظام یزید! حالا هر چه حسین بخواهد از آرمانهای قشنگ انسانی سخن بگوید. برای ابن زیاد تفاوتی نخواهد کرد. که او تنها رسالتی که برای خودش قائل است، حفظ نظام است و این کار را با هر شیوه ای که بتواند خواهد کرد. آیا شما فرقی هم با ابن زیاد دارید؟ ای کسانی که برای حفظ ولایت سیدعلی، کشتید، تحقیر کردید، به بازداشتىها تجاوز جنسی کردید. به خانواده های مخالفین فشار آوردید. تا جایی که دختر جوان یکی از مخالفین سیاسىتان را گرفتید و گفتید بگوید که با دوستان پدرش رابطه جنسی داشته، تا رهایش کنید. شما شمرها و ابن زیاد ها و عمر سعد ها، هیچ چیزی از انسانیت در وجودتان نمانده. تنها چیزی که مانده، ولایت است و نظام و حکومت. حرف ما این بود. امیدوارم این بار فهمیده باشید.
قدم دوم؛ فرمودند که شما چرا نوکر آمریکا هسیتد؟
ببین عزیزجان! تو خودت داری به نوکر نظام بودنت اعتراف مىکنی و به نوکری ولایت هم افتخار. اما این نوکر بودن ما را برای آمریکا، باز هم فقط خودت هستی که مىگویی. البته سخن تو در مورد خودت، قابل پذیرش است و قانونا به آن "اقرار" مىگویند. اما سخن تو در مورد دیگران، یک افتراست.
تو چه دلیلی داری برای نوکر بودن ما برای آمریکا؟ همین جا همه دلایلت را رو کن. اینجا سخن گفتن آزاد است. مطمئن باش ما برای افتراهایی که مىزنی به هیچ کدام از بیدادگاههای جمهوری اسلامی شکایتی نخواهیم سپرد! بلکه به راحتی و سعه صدر به تو جواب مىدهیم. تا اقلا اگر امیدی هم به بیدار شدن ذهن تو نمىرود، دیگرانی که به این حرفها تکیه کرده اند، شاید تکانی بخورند و چه بسا تعدادىشان از شماها جدا شوند.
اگر مطالب قبلی همین وبلاگ سیمرغ را نیم نگاهی بکنی، از حملات شدیدی که به نظام آمریکا، حکومت آمریکا، سیستم سرمایه داری و یا ارتش آمریکا کرده ایم، احتمالا شگفت زده خواهی شد. و پیش خودت خواهی گفت مگر این حرف ها را هم به جز سرداران سپاه کسی دیگر هم بلد است بزند؟! برو نگاه کن به مطلب "سبز، سرخ، آبی" که در مورد تهدید نظامی اوباما علیه ایران نوشته ایم. در آنجا صریحا گفته ایم با اولین نشانه های حمله نظامی آمریکا به کشورمان، نوک حملات را از نظام ایران به سمت کسی برخواهیم گرداند که خواسته باشد به ایران حمله کند. و قلم پای ارتش آمریکا را در اولین سواحل جنوب خواهیم شکست.
تو اصلا نمىدانی این روزها چه کسانی در برابرتان ایستاده اند. نمىدانی چه کسانی شعار الله اکبر را شعار اصلی جنبش سبز کردند. نمیدانی چه خانواده های پاکی تمام قد در برابر دستگاه ظلم و ستم شما ایستادند. کتک خوردند. بازداشت شدند. و تحت شکنجه های شما قوم ستمکار قرار گرفتند. به شما گفته اند این ها نوکر آمریکا هستند؛ و هر شکنجه ای به نوکران آمریکا شرعا مقبول و ماجور است!
تو اصلا آمریکا را مىشناسی؟ رهبرت را چی؟ سرمایه داری را چی؟ احمدىنژاد را چی؟ اصلا مىدانی این طرح هدفمند کردن یارانه ها، بخشی از کارهایی است که سازمان تجارت جهانی از اعضا طلب مىکند و هر کشوری که بخواهد به این سازمان بپیوندد، باید حداقل های نظام سرمایه داری را رعایت کرده باشد؟ مىدانی این طرح که در اصل حذف سوبسید از نظام اقتصادی و در حقیقت رها کردن قیمت ها است، به قصد مجاب کردن این سازمان است؟ مىدانی آمریکا یعنی همین سازمان تجارت جهانی؟ مىدانی آمریکا یعنی نظام سرمایه داری؟
مىدانی احمدىنژاد در حال پیواندن ایران به این سازمان است و روزهای سختی برای طبقه فرودست جامعه در پیش است؟ مىدانی خریدن نان هزار تومانی برای بسیاری از ایرانیان یعنی مرگ؟
مىدانی احمدىنژاد تو تا حالا چند بار برای جرج بوش قصاب، نامه ى فدایت شوم نوشته است؟ مى دانی چند بار دستهایش که هیچ، بغلش را باز کرده است تا اوباما را در آغوش بگیرد؟ مىدانی اوباما پیش از انتخابات امسال، برای رهبرت نامه محرمانه نوشت، و از دستان گرم آمریکا برای آن نائب امام زمان سخن گفت؟ نامه ای که رهبر تو در خطبه های شرم آور 29خردادش، به آن جواب داد و گفت دستان گرم باید واقعی باشد نه حرفی!
مىدانی چرا اوباما این همه سرکوب و خشونت و جنایت نظام تو را تحمل کرده است؟ برای آنکه پیش از انتخابات به رهبرت دلگرمی داده است که آمریکا هرگز کاری با این جنایات ندارد، بلکه تنها چیزی که برایش مهم است منافع آمریکاست که اگر از جانب آن رهبر معظم بیشتر مورد توجه قرار گیرد، چه کسی بهتر از شما؟!!
و مىدانی چرا رهبر معظم تو این طور با اعتماد به نفس، این تقلب رسوا را انجام دادند و خیالشان از تبعات آن راحت بود؟ و به قول خودشان خیال نمیکردند چنین روزهایی پیش بیاید؟
چشمهایت را باز کن. کجا اوباما از جنبش سبز حمایت کرده است؟ این همه جنایت در روز روشن در تهران اتفاق افتاده و مىافتد. هر جای دیگر دنیا این کارها شده بود، آمریکا دولت آن کشور را بیچاره کرده بود. مگر یوگسلاوی را یادت نیست؟ (از چه کسی دارم مىپرسم! چی یادش هست این!) بخاطر بىتوجهی میلوسوویچ به تظاهرات میلیونی مخالفانش، این کشور را (صربستان را) با بمباران هوایی تقریبا نابود کرد. پکن را برای آن قضیه میدان تیان آن من، ببین چه کار کرد.
نمىخواهم بگویم آمریکا مدافع ملت های جهان در برابر دولتهایشان است. بلکه مىگویم آمریکا ضوابطی برای دنیای امروز وضع کرده است و از این ضوابط پاسداری مىکند. این ضوابط هم به نظر ما به هیچ وجه ضوابط حقی نیست. بلکه ضوابط آمریکایی است. همان ضوابطی که آمریکا به کشوری اجازه نمىدهد حکومت دینی درست کند. به ایران اجازه نداده است. به طالبان اجازه نداد. به اسرائیل هم اجازه نداد. آمریکا به کشوری اجازه نمیدهد دولت فاشیستی درست کند. با آلمان جنگید. با ژاپن هم جنگید. به حزب فاشیست اطریش هم در همین چند سال پیش اجازه نداد با اینکه در انتخابات پیروز شده بود، دولت تشکیل دهد. آمریکا به کشوری اجازه نمىدهد مسلسل به خیابان بیاورد و مردمش را کشتار کند. به چین اجازه نمىدهد. به ونزوئلا هم اجازه نمیدهد. به بورکینافاسو هم اجازه نمىدهد.
رهبر تو هم اگر کار برایش سخت شود و مجبور شود به سپاه بگوید تانک به خیابان بیاورد، حتم داشته باش آمریکا کاری خواهد کرد که رهبرت استعفا بدهد. و این بخاطر حمایت آمریکا از جنبش سبز نیست. بلکه اگر ما کاری کنیم که رهبر تو این قدر ضعیف شود و عصبانی شود که کارش به مسلسل آوردن آشکار در خیابان بکشد، و آمریکا او را پایین بکشد، یعنی ما داریم از شرایط امروز جهان استفاده مىکنیم تا ظالم کشورمان را پایین بکشیم. و این نزد هر کسی که عقل داشته باشد واضح است. نگاه کن به قضیه 17شهریور شاه. که پایان کار شاه را آغاز کرد.
راستی تو اصلا چیزی از دوران انقلاب مىدانی؟ به نظر من که بجای حمایت از منصور ارضی و تلف کردن وقت جوانىات پای عربده کشی های این لات بىسروپا، برو کمی مطالعه کن. چیزهایی که راجع به انقلاب 57 مىگویی، واقعا خنده دار است! یعنی تو نمىدانی در دوران انقلاب ایران، چه سر و صدایی در رسانه های دنیا وجود داشت؟ هنوز ساعتی از آخرین جنایت شاه نگذشته بود که تلویزیون های آن دوران -و از آن تاثیرگذارتر در آن سالها مطبوعات غربی- از آخرین جنایات حکومت وحشی شاه سخن مىگفتند. هنوز هم اگر نزد سن و سال گذشته های غربی بروی، و از لفظ "شاه" حرفی بزنی، با نفرت آنها روبرو خواهی شد که اثری است که رسانه های آن دوران از این لفظ ایجاد کرده بودند. منظورم از لفظ، دقیقا واژه شاه است، و این کلمه را ترجمه نمىکردند به "کینگ" بلکه به گونه ای از "شاه" سخن میگفتند که انگار دارند از یک قصاب سخن مىگویند. حتی مشهور است که خود شاه عصبانی بود از رسانه بىبىسی بخاطر آنکه این رسانه دارد در ایران انقلاب درست مىکند. و در سال آخر حکومت شاه، روابط شاه و انگلیس به شدت تیره شده بود. اما ضوابط غربی و زندگی آمریکایی به اعضا فرمان مىداد با کارهای شاه مخالفت کنند. و کردند. و اصلا اینکه دست انقلابیون آن زمان این قدر در سال 56 و 57 باز شد، بخاطر همین حمایت جهانی از انقلاب بود. حالا تو دهانت را باز مىکنی و مىگویی چون آنها فقط خدا را داشتند!!... واقعا که خنده داری!
جماعت انقلابی سال 57 که مردم دست پرورده خود شاه بودند، تا خرخره در فساد و فحشا و عرق خوری غرق بودند؛ به نظر تو مردمی خدایی بودند!! اما مردم الان کشورت که با نام خدا و به یاد خدا و با شعار الله اکبر و با حربه کلام و نوشته و وبلاگ و سایت دارند با یک حاکم خون آشام مبارزه مىکنند؛ مردمی غیرخدایی هستند در نظر تو، که در راه کفر کشته مىشوند!!
راستی تو اصلا کفر را مىشناسی؟ مىتوانی تعریف کنی کفر را؟ و اینکه چرا کسانی که به خیابان ریختند و شعار الله اکبر سر دادند و نیروهای شقی و فاسد بسیجی با کلت به آنها تیراندازی میکردند؛ نیروهای کفر شده اند؟ چرا تو این قدر خنده داری عزیز جان؟
من در سی خرداد بارها شخصا این صحنه را دیدم که جوانان الله اکبر سر مىدادند و بسیجىها که انگار بیشتر عصبانی شوند، کلت ها را از زیر پیراهن در مىآوردند و مستقیم به آنها تیرانداز کردند. حتی از فاصله ده متری به طرف خود من تیراندازی شد.(البته بدبختانه اصابت نکرد!) و البته تعدای حدود 162 نفر هم کشته های سی خرداد است. که فقط یکی از این تیراندازی ها تبدیل شد به یک فیلم بىکیفیت موبایلی؛ و قتل ندا را همه دنیا دید. و جالب اینکه شماها گفتید چرا باید یک صحنه قتل، فیلمبرداری شده باشد؟ پس یقین کار خودشان است!! انصافا که وقاحت هم حدی دارد!
اما این جالب است که تو به زبان بىزبانی شباهت سیدعلی را با شاه تایید مىکنی. که هر دو، مردمی را که به خیابان ریخته بودند و علیه شاه زمانه، تظاهرات مىکردند؛ مىکشتند. منتها تو مىگویی چون شاه مورد تایید تو نبود، هر که را کشت، به بهشت رفته است. و سیدعلی چون مورد تایید توست، هر که را بکشد، به جهنم رفته است. خدا را شکر که تو تقسیم کننده بهشت و جهنم نیستی و از خدا، حکم ویژه نداری!
اما جالب این است که چقدر به منطق ابن زیاد شبیه هستی. مىدانی عین کلام تو را ابن زیاد در سال 61هجری گفته است؟ در برابر کسانی که او را از کشتن حسین برحذر مىداشتند؛ گفت: هر که در برابر امیرالمومنین خروج کرده باشد، خواهیم کشت و مطمئن باشید او به جهنم خواهد رفت!
باز هم برایم بگو چرا شما جماعت این قدر به ابن زیاد و شمر و عمر سعد شبیه هستید! چرا این چنین "اموی" هستید؟ چرا رهبرتان این طور شبیه یزید است! بگو رمز شعار "این ماه ماه خونه، یزید سرنگونه" که پیش از عاشورای امسال سر داده شد، چی بود که این طور انسان ها را به خروش آورد که آنگونه در برابر پلیس و بسیج ایستاند و مقاومت کردند. مقاومتی که هنوز که هنوز است نگذاشته خواب راحت رهبرت برگردد.
حقیقت این است که ما، مردم را به خیابان فراخواندیم و رهبر تو آنها را کشت. اینکه آنها به بهشت رفته اند یا جهنم را بگذار برای روز جزا. تا همه ببینیم رهبر تو هم در کدام طبقه جهنم است.
اما این مهم است که ما مردم را باز هم به خیابان خواهیم خواند. باز هم رهبرت خواهد کشت. اما اوضاع از حالت عادی خارج شده است. و روزهای آینده حوادثی پیش خواهد آمد که مثل سابق نیست. رهبر، اوضاع را دیگر با "لباس شخصىها" نمىتواند جمع و جور کند. و به سپاه شخصىاش فرمان آوردن تانک به خیابانها خواهد داد. و مردم را به رگبار خواهد بست.
و این دقیقا همان چیزی است که ما مىخواهیم.
سخن را با لات محبوبت، منصور ارضی پایان مىدهم. این لات میدان شوش، از سالهای پیش از انقلاب مداحی مىکرد. و تا همین سالهای اخیر خودش شخصا قمه مىزد. یک انسان خرافی، احمق، فاسد، بیسواد است که دومی ندارد. در تمام دوران جنگ، پایش را به جبهه نگذاشت. در حالی که همه شما خیال مىکنید مداح دوکوهه بوده است! وی با نوچه هایش یعنی همین سعید حدادیان و بقیه رفقا، با هماهنگی بیت رهبری، یک شبکه درست کرده است که رد پای هماهنگی لباس شخصىها را باید نزد همین شبکه یافت. گرچه این شبکه کاملا زیر نظر سپاه فعالیت مىکند و تنها کارهایی انجام مىدهد که آن اتاق سمت راست ستاد مشترک سپاه تایید کرده باشد.
از کسی حرف بزن و تاییدش کن که ما نشناسیمش!!
عزیز جان!


بخاطر عداوتی که با آقای صانعی داشته اند

اخیرا برخی از روحانیون پیرو ولایت، نامه ای منتشر کرده اند و بخاطر عداوتی که با آقای صانعی داشته اند؛ شروع کرده اند حمله کردن به فتاوی ایشان. یک نفر هم نیست سوال کند شما اگر بحثتان واقعا با فتاوی این مرجع تقلید بود، چرا پیش از این نامه ای در کوی و برزن انتشار نمىدادید؟ و حالا بعد از فوت آقای منتظری و دیدن بدرقه میلیونی مردم از ایشان و همچنین مواضع تند آقای صانعی علیه احمدىنژاد آمده اید تا حسابتان را تسویه کنید؟!
من چندین اشکال از نظر علمی مىتوانم به این نامه بگیرم. اما بحث من این نیست. چرا که این حضرات هم کارشان علمی نبوده است. سرتاپای این نامه سست است. از جمله استناد شدید به اجماع، حال آنکه اجمال یک دلیل ذاتی برای بیرون کشیدن احکام نیست. و دیگر اینکه بىتوجهی مفرط به آیات قرآن از جانب این نامه نویسان. و از جمله اینکه خیال کرده اند هر کاری که یک نفر وهابی کرده باشد، دلیلی مىشود که این کار باطل باشد! و جهات دیگر این نامه که منحصر است به رفتارهای جاهلان.
اما من مىخواهم مانند خودشان جوابی سیاسی به اینها بدهم.
شما آقایان که به فتاوی شاذّ آقای صانعی ایراد گرفته اید. فتاوىای که اتفاقا خیلی مترقی است و به روح قرآن نزدیکتر است. شمایی که به واقع احکام قرآنی را نظیر متعه و نکاح و ربا و ... نمىفهمید و به نظر پیشینیانتان و عادات خودتان چسبیده اید و به همه اینها، اجماع مىگویید. شما چرا نگاهی به فتاوی پیشوای خودتان نمىکنید؟ فتاوىای که به راستی فاسدانه و مضحک است.
سری به سایت رسمی رهبرتان بزنید. رسما آمده زن و مرد جوان مىتوانند با هم مصافحه کنند در صورتی که یکىشان دستکش پوشیده باشد! فتوایی که حتما هیچ دلیلی ندارد و هیچ منظوری برایش نمىتوان متصور شد الا به فساد کشاندن جوانان مذهبی.
یا شما که با فتوای عالمانه و حقیقتا زیبای آقای صانعی درباره ربا دشمنید؛ الان در جمهوری اسلامی شما و این بانکهای شما، کدامش اسلامی و غیرربوی است؟!! خودتان را مسخره کرده اید؟ شمایی که این بانکهای سرتاپا رباخوار را اسلامی مىدانید، لطفا در این لحظه خفه شوید!
و آیا شما با این وضح رسوای حاکم بر حوزه ها و رواج متعه که گاه به بدبخت کردن دختران کم سال مىانجامد و کارتان را ثوات هم مىدانید؛ باز هم لطفا خفه شوید!
راستی هیچ قرآن خوانده اید؟ جایی که همه را به تک همسری توصیه مىکند و جواز چند همسری را به رعایت عدالت شاقّ مشروط مىکند. اما شما با قرآن کاری ندارید. که پیشینیانتان و به تعبیر خودتان اجماع را فقط مد نظر دارید. و چقدر شبیه اید شما به مشرکینی که به رسم پدرانشان افتخار مىکردند!
متن این نامه سراسر جهالت و دگم اندیشانه را اینجا منعکس مىکنیم:


سالیانى است که آقاى یوسف صانعى فتاواى غریبى به نام مرجعیت صادر مى‏کند و مدعى‏است که این فتاوا را «با همان متد حوزوى» به دست آورده و لذا تصریح نموده که «من غیر از کتاب و سنت و غیر از فقه صاحب جواهر و شیخ چیزى ندارم. آن چه هست مبناى فقه صاحب جواهر و شیخ است».

این‏جانبان جمعى از اساتید و فضلاى حوزه‏ى علمیه قم حداقل به دو دلیل احساس وظیفه نمودیم تا نسبت به برخى از فتاواى شگفت‏آور ایشان اعلام موضع کنیم.

1- اگر چه آقاى صانعى منتقدان خود را مورد اهانت قرار داده، مى‏گوید : «ما به حکم و اذا خاطبم الجاهلون قالوا سلاماً، در راه هدف، از همه‏ى آن‏ها صرف نظر کردیم».(1) ولى چند سال بعد مواضعش را تعدیل نموده و فرموده که از انتقادات استقبال مى‏کند : «من حتى از آن‏هایى که بعضاً به صورت اعتراض سؤال مى‏کنند - و لو این‏که اعتراض آن‏ها به صورت توهین هم باشد - ناخرسند نمى‏شوم بلکه آن را لطف ایشان در حق خودم مى‏دانم و آن را سبب پیشرفت امور و رفع اشکال مى‏دانم».

2- آقاى صانعى مستمسک فتواى خود را، کتاب و سنت و فقه فقهاى برجسته شیعه معرفى نموده و چنان سخن مى‏گوید که گویى حضرت امام خمینى - قدس سره - مجوز این‏گونه فتاوا را براى وى صادر فرموده است!

از این رو ما برخى از فتاواى ضد اجماع و ناپخته‏ى ایشان را نقل و مخالفت آن را با دیدگاه فقیهان سترگ شیعه مخصوصاً حضرت امام خمینى - قدس سره - نشان مى‏دهیم و از وى مى‏خواهیم از شتابزدگى در افتا بپرهیزد و در آموخته‏هایش بازبینى کند و اگر حکمى را نمى‏داند، سکوت کند که فردا در پیشگاه صاحب دین باید پاسخ‏گوى ابداعات خود باشد.

به نظر مى‏رسد ایشان بدون توجه کافى به قواعد اصولى و فقهى و بى‏آن که دغدغه‏ى ردّ فروع به اصول را داشته باشد و بدون اشاره به ادله‏ى احکام، تنها آن چه را به گمان خود مورد نیاز اجتماع مى‏داند، در قالب احکام فقهى بیان مى‏کند، لذا پر فتوا و کم تتبع است و هر روز که مى‏گذرد بر فتاواى عجیب و غریبش مى‏افزاید.
براى آشنایى خوانندگان محترم بعضى از نظرات فقهى وى بیان مى‏شود:

یکم : تساوى دیه‏ى زن و مرد

امام خمینى ره و همه‏ى فقیهان شیعه، دیه‏ى زن را نصف دیه‏ى مرد مى‏دانند و بسیارى از آن‏ها به اجماعى بودن این حکم تصریح کرده‏اند. همچنین فقیهان همه مذاهب اهل سنت دیه‏ى زن را نصف دیه‏ى مرد مى‏دانند، مگر چند تن انگشت شمار از اهل‏سنت که مخالفت آن‏ها را بهایى نیست، لذا صاحب جواهر مى‏گوید : جملگى مسلمانان براین حکم اجماع دارند.

در مقابل اجماع فقیهان اسلام، آقاى صانعى در نسبتى خلاف واقع ادعا مى‏کند: منشأ تفاوت دیه‏ى زن و مرد در زمان شهید بهشتى است. بهشتى در آن شرایط انقلابى این وجه اعتبارى را مطرح کرد که چون مرد خرجى مى‏دهد، دیه‏ى وى دو برابر زن است. اصل این مطلب نادرست است ... در فقه شیعه اصلاً این حرف‏ها و این گونه مسائل مطرح نیست. با اعتباراتى که اشکال دارد نمى‏توان قانون درست کرد.

بدین‏گونه آقاى صانعى اجماع فقیهان شیعه را انکار نموده، از شهید بهشتى انتقاد مى‏کند که با اعتبارات نمى‏توان قانون درست کرد. در حالى که دلیل ارائه شده از سوى آن شهید از روایات گرفته شده است.

مطلب دیگر این‏که وقتى از آقاى صانعى در مورد دیه‏ى زن و مرد سؤال مى‏کنند، مى‏گوید: دیه زن و مرد مساوى است قضاءً لا طلاق ادلة الدیه و عدم دلیل برتقیید .


در صورتى که که شیخ طوسى دلیل نصف بودن دیه‏ى زن را اجماع و روایات مى‏داند و صاحب جواهر، روایات باب را متواتر مى‏خواند، همان روایاتى که از پیامبر(ص) و ائمه (ع) نقل شده و مقیّدند و به صراحت دلالت بر نصف بودن دیه دارند.

دوم : ردّ فاضل دیه

امام خمینى ره و همه‏ى فقیهان شیعه در صورتى قصاص مردِ قاتل را در مقابل زنِ مقتول جایز مى‏دانند که اولیاى زن، فاضل (زیادى) دیه‏ى قاتل را به ورثه‏اش بپردازند که نصف دیه‏ى مرد است و این حکم اجماعى است.در مقابل، فقیهان اهل سنت جز اندکى از آن‏ها ردّ زیادى دیه را لازم نمى‏دانند.

آقاى صانعى برخلاف اجماع فقیهان شیعه و با پیروى از جمهور فقیهان اهل‏سنت، ردّ فاضل دیه را لازم نمى‏داند، درحالى که صاحب جواهر مى‏گوید: روایات مستفیض و متواتر این معنا را اثبات مى‏کند.

سوم : متعه

آقاى صانعى گفته است : «مشروعیت عقد موقت و متعه، فى‏الجمله براى مواقع اضطرارى همانند جنگ‏هاى طولانى، جزو مسلمات مذهب شیعه است و همان طور که مرقوم شده مشروعیتش براى موارد اضطرار است».

مدتى بعد با صراحت مى‏گوید: «اساساً عقد موقت در اسلام براى رفع ضرورت است، نه عیاشى مشروع یا عدل
ازدواج دائم قرار گرفتن، بنابراین براى کسانى که همسرشان در اختیار آن‏ها است و مى‏توانند غریزه‏ى جنسى را به وسیله همسر اطفا نمایند، عقد موقت مرد نسبت به زن مسلمان، به نظر این جانب، محل اشکال، بلکه محکوم به منع و عدم جواز است.»

نظر آقاى صانعى در منوط کردن جواز ازدواج موقت به وجود اضطرار همان دیدگاه قدیمى فقیهان اهل‏سنت است و اساساً نخستین فردى که قید «اضطرار» را دخیل در جواز متعه دانست، خلیفه‏ى دوم بود که در دفاع از تحریم متعه گفت : «همانا رسول خدا(ص) متعه را در زمان ضرورت حلال کرد و اکنون مردم در آسایش‏اند».

برخلاف آقاى صانعى، فقیهان شیعه اجماعاً ازدواج موقت را جایز مى‏دانند و هیچ کدام آن‏ها جواز آن را مقیّد به قید اضطرار نکرده است.

چهارم : محرمیت فرزند خوانده

وقتى درباره‏ى محرمیت فرزند خوانده با اطرافیان از آقاى صانعى سؤال مى‏شود، فتوا مى‏دهد: فرزند خوانده گرچه فرزند اصلى نمى‏باشد، لیکن چون اطلاع دادن و متوجه شدن او به فرزند خوانده بودن براى او حرج و مشقّت ولو روحى - که معمولاً چنین است - دارد، از جهت محرمیت حکم فرزند اصلى را داشته و همه محارم فرزند اصلى به او محرم مى‏باشند و جزو محارمش از حیث محرمیّت محسوب مى‏شوند و در محرمیّت ذکر شده، فرقى بین نسبى، مانند دایى و عمه و یا سببى، مانند مادر زن و یا مادر شوهر و غیر آن‏ها نبوده و نیست.

فقیهان شیعه تاکنون هرجا که درباره‏ى ایجاد محرمیّت با فرزند خوانده اظهار نظر کرده‏اند، تنها به محرمیّت از راه رضاع یعنى شیر دادن و ازدواج اشاره کرده‏اند، از جمله خود آقاى صانعى در پاسخ مقلدانش، پیش از این تنها به همین دو راه اشاره کرده است و دیده نشده که فقیهى براى اثبات محرمیّت، آن هم براى نزدیکان سببى و نسبى به قاعده نفى حرج استناد کرده باشد. از طرز استدلال آقاى صانعى دانسته مى‏شود که وى به درستى مفاد قاعده‏ى لاحرج را در نیافته است.

پنجم : ربا در قرض‏هاى استنتاجى

آقاى صانعى فتوا مى‏دهد : اگر کسى که قرض مى‏دهد، شرط کند که زیادتر از مقدارى که مى‏دهد بگیرد، در صورتى که قرض استنتاجى (تولیدى و اکتسابى) باشد به این معنا که شخص براى گذران زندگى و تهیه‏ى نان شب خود و یا ورشکستگى و بیچارگى قرض نمى‏کند، بلکه براى کسب و ساختن خانه و امثال آن‏ها - که براى استنتاج است - قرض مى‏کند، عدم حرمت قرض ربوى استنتاجى - که نه تنها باعث جلوگیرى از معروف و تجارت و کسب و کار نمى‏شود، بلکه وسیله‏اى براى رونق بازار و اقتصاد سالم است - خالى از قوت نیست، هر چند احتیاط در به کار بردن حیل در این قسم ربا و زیاده مطلوب است، ولى اگر قرض ربوى استهلاکى باشد؛ یعنى براى نیاز و رفع احتیاج زندگى است، حرام و در حکم جنگ با خدا و رسول او است و هیچ حیله‏اى مجوّز آن نیست.

فقیهان شیعه و سنى اجماع دارند که به طور کلّى اگر در قرض، شرط شود که هنگام باز پرداخت، مقدارى به مبلغ بدهى افزوده شود، ربا و حرام است و تا قرن حاضر کسى در این حکم تردیدى نداشت تا این‏که با نفوذ اقتصاد سرمایه‏دارى در کشورهاى اسلامى برخى از عالمان اهل سنت، مانند رشید رضا و عبدالوهاب خلاف، این شبهه را مطرح کردند که آن چه اسلام تحریم کرده خصوص بهره‏ى قرض‏هاى مصرفى و استهلاکى است و شامل بهره‏ى قرض‏هاى تولیدى و استنتاجى نمى‏شود و متأسفانه آقاى صانعى بدون مطالعه کافى و دقت در آیات و روایات اهل‏بیت در این دام افتاده و این فتوا را داده است، حال آن که فضلاى حوزه‏ى علمیه‏ى قم به خوبى به شبهات مزبور پاسخ گفته‏اند.

ششم : پاک بودن پوست غیر مذکى

آقاى صانعى گفته است : به نظر اخیر این جانب، چرم‏ها و پوست‏هاى تهیه شده در بلاد غیر اسلامى، اگر اطمینان باشد که از حیوانات مردار و میته گرفته نشده (که معمولاً امروزه مخصوصاً با توجه زیادى که به رعایت بهداشت در دنیا مطرح است، چنین اطمینانى وجود دارد)، نجس نیست. زیرا آن چه که نجس است، مردار و جیفه است نه غیر مذکى، هم‏چنین نماز خواندن با آن‏ها چنان چه از حیوان حلال گوشت باشد، مانعى ندارد.

در فقه شیعه، حیوان غیر مذکى، میته محسوب مى‏شود و پوست آن نجس و نماز با آن باطل مى‏باشد و این مطلبى اجماعى است و در روایات معصومان(ع) هم همین معنا به صراحت آمده است(27) حال چگونه آقاى صانعى حکم غیر مذکى را از میته جدا مى‏داند، خود باید پاسخ بدهد.

هفتم : تشکیک در حکم ارتداد

از آقاى صانعى مى‏پرسند: آیا افراد مى‏توانند به صورت واقعى و نه تصنعّى دین خود را تغییر دهند؟
در جواب مى‏گوید : اگر این عمل از روى تحقیق، علم و آگاهى باشد و در واقع آگاهانه منکر دین فعلى خود شود، این مطلب، قابل بحث است اما اگر کسى علم و آگاهى به حقانیت دین خود دارد اما بازدست به انکار آن مى‏زند و مردم هم مى‏دانند این عقیده واقعى او نیست، این چنین کسى مستحق مجازات است.

این گفته آقاى صانعى که مى‏گوید «قابل بحث است»، زیر سؤال بردن حکم اجماعى فقیهان مسلمان است، آنان حتى در مورد کسى که یک حکم ضرورى دین را انکار کند حکم ارتداد و اعدام را جارى مى‏دانند چه رسد به این‏که‏ صراحتاً دین خود را انکار کند و تغییر دهد. قیدى که آقاى صانعى به عنوان راه نجات مرتد از مجازات مطرح کرده است، یعنى «انکار و تغییر دین از روى علم و آگاهى»، قیدى است که با احراز آن، همه فقیهان مسلمان حکم به مجازات فرد مى‏کنند. صاحب جواهر مى‏گوید: اگر حکم انکار شده، فى حد ذاته امرى ضرورى از ضروریات دین باشد و کسى که آن را انکار مى‏کند، از ضرورى بودن آن حکم نزد اهل دین اسلام اطلاع داشته باشد، با این انکار، کفر وى ثابت مى‏شود، چه این انکار زبانى باشد و از روى عناد گفته شود و چه هم زبانى باشد و هم اعتقاد قلبى او باشد.

شهید ثانى نیز مى‏گوید: ارتداد عبارت است از کفر بعد از اسلام و کفر یا بانیت یا با قول و یا با فعل تحقق مى‏بابد... قول مثل این‏که خدا یا پیامبران را انکار، یا رسول خدا(ص) را تکذیب کند، یا امرى را که اجماعاً حرام است حلال، یا امرى را که اجماعاً حلال است، حرام شمرد و ضابطه‏ى ارتداد، انکار ضرورى دین است و فرقى نمى‏کند از روى عناد، یا اعتقاد و یا استهزا باشد.بنابراین جایى براى تشکیک در این حکم نیست.

هشتم : ارث بردن کافر از مسلمان

آقاى صانعى مى‏گوید: آیا اسلام حقوقى را براى کسانى که شناسنامه‏ى اسلامى دارند قرار داده است؟ حالا اگر کسى شناسنامه‏اش او را مسیحى، یهودى، زرتشتى و یا سایر ادیان که با اسلام دشمنى ندارند معرفى کرد آیا این گونه افراد از آن حقوق محروم مى‏شوند، یعنى فرد غیر مسلمان حق ندارد از مسلمان ارث ببرد؟ ... ما چگونه بپذیریم مردى که شناسنامه‏اش اسلامى است وقتى از دنیا رفت فرزندش که مسلمان نیست و دینى غیر از دین اسلام را برگزیده است وشیره و میوه جان پدر است تنها به علت این‏که شناسنامه اسلامى ندارد از ارث بردن اموال پدر محروم شود.

این گفته آقاى صانعى هم برخلاف اجماع مسلمانان است. شهید ثانى مى‏گوید: مسلمانان اتفاق دارند که کفر مانع ارث مى‏شود و کافر از مسلمان ارث نمى‏برد.

صاحب جواهر پس از آن که کفر را از موانع ارث مى‏شمرد، مى‏گوید: کافر ذمى و حربى و مرتد و سایر اصناف کافر از مسلمان ارث نمى‏برند و در این حکم میان مسلمانان اختلافى نیست.

بنابراین از نظر فقیهان اسلام، این مطلب اثبات شده‏اى است که شخص مرتد از پدر مسلمان خود ارث نمى‏برد و آقاى صانعى تحت تأثیر احساسات خود، احکام خدا را به بازى گرفته است.

نهم : ازدواج مجدد

آقاى صانعى گفته است: ازدواج مجدد مرد بدون اجازه‏ى همسر اول، خلاف شرع، حرام و معصیت است. در صورتى که رضایت زن اول وجود نداشته باشد، حتى اگر مرد تمکن مالى هم داشته باشد، ازدواج مجدد وى حرام است.

و براین گفتار افزوده است : ازدواج مجدد بدون رضایت همسر اول ... از نظر شرعى جرم است و اگر زن اول بعد از عقد زن دوم رضایت ندهد، این عقد اثر حقوقى ندارد.

آقاى صانعى در این مسأله برخلاف اجماع مسلمانان فتوا داده است. علامه‏ى حلى مى‏گوید: فقیهان همه شهرها در همه سرزمین‏ها و زمان‏ها اتفاق دارند که براى مرد آزاد جایز است چهار زن آزاد را به عقد دائم خود در آورد.
بعضى از فقیهان در توضیح سخن علامه گفته‏اند : این گفته صراحت دارد در این‏که احدى از مسلمانان با جواز ازدواج با چهار زن مخالفت نکرده است، با وجود آن که در سایر مسائل فرعى زیاد اختلاف دارند. هر کس قایل به عدم جواز شود منکر صریح قرآن است و مخالف همه اهل اسلام ... و اگر کسى این را انکار کند، مرتد است، چون ضرورى دین را انکار کرده است.

روایات فراوانى نیز بر جواز گرفتن چهار زن دلالت دارد.

ضمن این‏که تا به حال بین فقیهان مسلمان دیده نشده است که کسى ازدواج مجدد را مشروط به رضایت زن اول کند، این شرط را آقاى صانعى بدون دلیل شرعى، از جانب خود ابداع کرده است. اگر چنین شرطى ملاک باشد حکم ازدواج مجدد در قرآن «فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع» تقریباً لغو است، چون کم‏تر زنى است که براى ازدواج دوم شوهرش اجازه بدهد.

البته آقاى صانعى به این ابداعات قانع نیست و چنان مى‏نماید که در آینده قصد دارد در بسیارى از احکام دین تجدید نظر کند. نکته‏اى که در این‏جا تذکر آن لازم مى‏نماید این است که چرا مراجع محترم تقلید، مدرسین حوزه و فضلاى محترم با مماشات به فتواهاى شگفت آقاى صانعى مى‏نگرند، در صورتى که نشر چنین بدعت‏هایى که با کنار نهادن معیارهاى علمى حوزوى انجام مى‏گیرد گذشته از آن که ضربه کارى بر میراث فقیهان بزرگ شیعه است براى طلاب جوان و تازه کار، روشى نا مبارک و غلط را آموزش مى‏دهد که مفسده آن در آینده آشکار خواهد شد

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

باز هم به مرگ سعید امامی فکر کن

جوابی به این حزب اللهی وبلاگش:
الحق که مثل منصور ارضی، مخ یوخدی!
حالا اگر حقایقی را باراک اوباما بگوید، یعنی آن حقیقت از حق بودن مىافتد؟! مثلا وقتی اوباما از خدای واحد حرف مىزند؛ شما توی هیات رزمندگان منصور ارضی از دو تا خدا حرف میزنید تا با اوباما فرق داشته باشید؟
چقدر جوک هستید شما! و چقدر وقیح!
یعنی چون اوباما گفته با معترضین به شدت برخورد شده؛ یعنی نشده؟ یعنی ما که خودمان این خشونتها را دیدیم، باز هم اصلا خشونتی در کار نبوده؟ تو که خودت باید یکی از همین خشونت ورزان بوده باشی! مىدانی چه کار کرده اید!!
راستی در پایان یادداشتت، نوشتی موسوی مسوول این همه خون و زخمىها است. (یقین امام خمینی هم مسوول همه خونی بود که شاه مىریخت!) ولی تو شرم نمىکنی مثل اوباما از کشته و زخمی حرف مىزنی؟! در حالی که هیچ کشته ای و زخمی ای در کار نبوده و نظام هیچ وقت از این کارهای بد توی عمرش نکرده است!! راستی چه بلایی سر شما آمد، که این طور نوکر "نظام" شدید؟ چرا عمله حکومت شدید؟ یعنی دیگر از انقلاب، از اسلام، از آرمانها هیچ حرفی نمىزنید. بلد هم نیستید بزنید. که یک چند تا بچه بیسواد هستید که همه حرفتان را پای عربده کشىهای منصور ارضی یاد گرفته اید. و تنها جرفی که برایتان باقی مانده، مانند سربازان ابن زیاد، "نظام و حکومت" است. و ولایت امیر به سلامت باد!
من همیشه برای امثال تو، از خدا خواسته ام مانند سعید امامی شوید. یعنی پایان کارتان بچشید کارهایی که خودتان با مردم کرده اید. و توسط همین سیستم امنیتی سیاه، شکنجه شده و نابود شوید.
باز هم به مرگ سعید امامی فکر کن. به مرگ صیاد شیرازی فکر کن. به مرگ لاجوردی فکر کن.
اینها خیلی از تو به یزید زمانه نزدیک تر بودند. خیلی ابن زیادتر بودند...
(راستی، گند آن عکسی هم که گذاشتی در آمد! برش دار عزیز جان! اینجا را هم ببین)

خدا را شکر که همه تان احمقید

جواب به یک بچه طلبه و وبلاگش:
الحق که فقیه هستی!
یعنی اگر یک زمانی امام خمینی، یک چیزی را به حکمیت در صفین تشبیه کرده است، امروز تو باید چیزی را که دوست داری بچسبانی به آن حرف امام و در نهایت به جنگ صفین؟!
نمىتوانی راحت حرف دلت را بزنی و بگویی فلان کار را نکنید؟ حتما باید بزنی توی جاده عوامبازی و دغلکاری؟
حالا چرا اوضاع امروز، شبیه حرف امام حسین به قمر بنىهاشم نباشد که شب عاشورا را از لشگر عمر سعد مهلت خواست؟...
چرا آن باشد و این نباشد؟... چون تو مىگویی؟!!
انصافا جماعت حیله بازی هستید.
انگار یادت رفته همین امام خمینی زمانی هم بود که جام زهر سر کشید. چرا آن روزها را یاد نمىکنی؟ و به گونه ای از امام خمینی حرف مىزنی که انگار همیشه پیروز بلامنازغ این کشور بوده است! و مثلا برای همین رهبر امروزی هم درمىآوردید: "هر که با علی درافتاد، ورافتاد!"
یادت رفته زمان های بسیار بدتری هم بر این امام خمینی گذشته است. زمانی بسیار بدتر از همین زمانی که تو مىگویی. یعنی اگر همین سالی که تو میگویی (و اشتباه هم گفتی و اوج فشارها مال سال 61 بود) امام خمینی پذیرفته بود جنگ تمام شود، خیلی با قدرت بیشتری برای ایران جریان آتش بس انجام مىشد. نه با افتضاح سال 67 که کم از یک تسلیم بىقیدوشرط نبود.
بگذریم که بعدها احمد خمینی گفت امام اصلا مخالف ادامه جنگ بعد فتح خرمشهر بودند.
حق داری این قدر جاهل باشی. که انصافا یک ولایتمدار واقعی باید مثل تو باشد. مردم کوفه هم که دنبال ولایت یزید افتاده بودند، مثل تو بىبصیرت، جاهل، احمق و پرمدعا و شلوغباز بودند.
راستی تو در عاشورا نیامدی تهران؟ کی بود مىگفت اهل کوفه نیست و علی را تنها نخواهد گذاشت؟ نبودی ببینی صدها هزار تهرانی با چه شدتی فریاد میکشیدند: مرگ بر خامنه ای!
همین بود؟!!
کو آن غیرتت؟!!
و آخر اینکه زیاد احساساتی نشو. اصولا جماعتی که الان سررشته امور دستشان است، همه شان مثل تو احمق هستند. پس به سمت آشتی و جمع کردن اوضاع نخواهند رفت. و خدا را شکر خیال خواهند کرد دارند به خیمه معاویه نزدیک مىشوند و باید کار را تمام کنند. و به زودی خواهند فهمید که چقدر ضعیف هستند. زمانی که کشور در آشوب جنگ مسلحانه داخلی فرو رفت. و یک ماه نشده، همه شما زبان درازهای سپاهی را از کشور بیرون خواهیم انداخت.
خدا را شکر که همه تان احمقید!!
الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء!

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

حتما مىدانی

سخن زیر، جواب من است به این وبلاگ.
با خواندن این یادداشتت، کمی برایت متاسف شدم. باور کن برای کسانی که مىدانند، داری خودت را به بد وضعی نشان مىدهی. این همه حساسیت تو روی مسائل جنسی، و از طرف دیگر این همه نفرتت نسبت به کسانی که رووسای سیاسىات به تو دشمن نشان داده اند؛ سطحی بودنت، مضحک بودن منطقت... همه و همه تو را دارد نشان مىدهد.
یعنی واقعا چند تا مداحی منصور ارضی یا چند سخن مبتذل رهبری، این قدر مهم است که تو راجع به بندگان خدا که هممیهنانت هستند، این طور سخن بگویی؟ این قدر تحقیرشان کنی؟ مگر خودت چی هستی؟ مگر رووسایت چی هستند؟ مگر سردارن سپاه چی هستند؟ یکی از همین سرداران نبود که یکی دو سال پیش در سمت فرماندهی انتظامی استان تهران، در حالی که با چند زن لخت و عور داشت نماز جماعت را به مسخرگی مىگرفت، بازداشت شد؟ مگر معاون فلان دانشگاه دولتی در همین دولت نهم احمدىنژاد نبود که به دختران دانشجو فشار مىآورد و آنها را کمیته انظباطی احضار مىکرد و در برابر ازشان مىخواست که به آنها کام جنسی بدهد؟ دقیقا منظورم معاون دانشجویی دانشگاه زنجان است. چرا خیال مىکنی باند تو، گروه تو، روسای تو همگی منزهند. و طرف مقابل قوم شیطانند؟ یعنی واقعآ خیلی بد است که یک دختر دانشجویی، ناخنش را به گونه ای در آورده باشد که تو نمىپسندی؟ اگر همین کار را خواهران حزب الله بکنند، کار بدی نیست؟ و مگر نمیکنند؟ مگر صدا و سیمای ولایت تو، پر نشده از زنان جوان چادری، که هزار رنگ و لعاب به چهره مىزنند، خودشان را بطور جنسی آرایش مىکنند؟ و مشغول عشوه گری آن هم با چادر و در حال خواندن حدیث مىشوند؟ آنجا دیگر بد نیست؟ بد، فقط آن ناخن های آن دانشجو است؟
راستی، یک چیزی را بگذار صریح به تو بگویم. من حدسی در مورد تو مىزنم. به نظر من این همه حساست عجیب غریب تو روی این مسائل، نشان از یک انحراف جنسی دارد.
مىگویم آیا مىدانی استمنا حرام است؟

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

اطلاع یافتیم

پیام زیر بخوانید.
چقدر آدم منزجر مىشود از این همه تفرعن! این همه خودبزرگ بینی! تا آنجا که در مورد کسی که استادش بوده است؛ این طور سخن مىگوید.
واقعا هیچ چیز نمىتوان گفت. من هیچ چیزی ندارم که بگویم. فقط باید این پیام را خواند و به خاطر سپرد. تا روزهای مرگ فرعون دوباره یادش آورد.
گوییا که او تقسیم کننده بهشت و جهنم هم هست! باورش شده مقام ولایتی که برایش ساخته اند. شاید خیال مىکند یک شعبیه از تقسیم کوثر را هم هم قرار است به او بسپارند! که این گونه از پایان عمر و اشتباهات و کفاره تعیین کردن برای آن هم سخن مىگوید.
فردا را هم خواهیم دید. این گور تنگ، نصیب تو هم خواهد شد. به صلابه خواهند کشیدندت. و تازیانه تایدیب الهی را چنان بر گرده ستمکارت بکشند؛ که هزار بار آرزوی بخشش آقای منتظری را از سر بگذرانی.
و یک نکته دیگر! شاید این بیست سال را باید تحت رهبرىهای منتظری مىگذارندیم. و آیا اگر او سررشته امور را به دست داشت؛ امروز کشورمان این طور در فساد و فحشا و دزدی و بىآبرویی بین المللی فرو رفته بود؟ و این طور، انجمن حجتیه بر این دیار مسلط مىشد؟
آری چه خوب گفت رهبر معظم، که در پایان عمر امام خمینی، اتفاقاتی رخ داد. اتفاقاتی که باید رخ مىداد تا ناگهان منتظری از قائم مقامی رهبری عزل شود، و بلافاصله خمینی از دنیا برود. و بلادرنگ خامنه ای سلطنت طولانىاش را آغاز کند.
تاریخ آن حوادث چهارماه پایانی عمر آقای خمینی را به خاطر خواهد سپرد. و روزی افشایش خواهد کرد.
شاید پس از مرگ فرعون!

بسم الله الرحمن الرحيم
اطلاع يافتيم كه فقيه بزرگوار آيت‌الله آقاي حاج شيخ حسينعلي منتظري رحمة الله عليه دارفاني را وداع گفته و به سراي باقي شتافته اند. ايشان فقيهي متبحّر و استادي برجسته بودند و شاگردان زيادي از ايشان بهره بردند. دوراني طولاني از زندگي آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظيم الشأن گذشت و ايشان مجاهدات زيادي انجام داده و سختي هاي زيادي در اين راه تحمل كردند. در اواخر دوران حيات مبارك امام راحل امتحاني دشوار و خطير، پيش آمد كه از خداوند متعال مي‌خواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خويش بپوشاند و ابتلائات دنيوي را كفاره آن قرار دهد. اينجانب درگذشت ايشان را به همه بازماندگان بويژه همسر مكرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسليت مي‌گويم و رحمت و مغفرت الهي را براي وي مسألت مي‌كنم.
سيد علي خامنه اي

"کفتار سازی"

به نظرم آمد بد نیست به وبلاگهای حامیان ولایت هم نظری بیندازیم و دنیا
را کمی هم از چشمان آنها ببینیم. وگرنه یک سری وبلاگ که خارج نشینها
مىنویسند، که دنیا را تک بعدی به ما نشان مىدهد.
همین جا هم من توضیح دهم اینکه لیست وبلاگهای معرفی شده از سوی سیمرغ،
اکثرا به همان گروه خارج نشین تعلق گرفته، تقصیر سیمرغ نیست. ما تعداد
زیادی وبلاگ را از هر دو سوی ماجرا به لیست اضافه کرده ایم. اما بخاطر
اتوماتیک بودن این لیست، هر وبلاگی که تازه به روز شده باشد، به صدر لیست
منتقل مىشود. و وبلاگهای مذکور هم فعال هستند؛ برای همین تنها ده وبلاگی
که تازه به روز شده باشند، در سیمرغ نشان داده مىشوند. ما در لیست
خودمان، وبلاگ موجوداتی مانند امیر ثابتی و قاسم روانبخش را هم داریم. و
هر وقت آنها وبلاگشان را تازه مىکنند؛ نشان داده مىشوند. ضمن اینکه هرکسی
مىتواند بر روی گزینه "نمایش همه" که در پایان لیست وبلاگها وجود دارد،
همه لیست را مشاهده کند.
در اینجا یکی از یادداشتهای حامیان ولایت را منعکس مىکنیم. بد نیست این
نوشته راخودتان تحلیل کنید. و ببینید نشریاتی همچون "کیهان" چه اثری روی
اذهان برخی از مردم دارد.
در یک نظر "جَزم اندیشی" این افراد خیلی زود توی چشم مىزند. آنها پذیرفته
اند که سبزها و خود موسوی یک دشمن هستند. چرا دشمن است، مهم نیست. مهم
این است که به آنها گفته شده موسوی دشمن است؛ و همه قرار را بر این
گذاشته اند که این دشمن بودن او یک امر پذیرفته شده و قطعی است. و کار
آنها از این به بعد آغاز مىشود. یعنی این حامیان ولایت، به خودشان اجازه
نمىدهند که فکر کنند و بپرسند چرا به موسوی دشمن مىگویید؟ مگر او چه
گفته؟ لکن همه تلاششان را میکنند به این دشمن فرضی که "کیهان" برایشان
ساخته و پرداخته؛ حمله کنند و همه استعداد و کوشش شان را صرف این حملات
کنند.
مثلا در این نوشته ذیل، گفته مىشود موسوی! بیست بسیجی را کشتی؛ حالا علیه
بسیج بیانیه مىدهی؟
و کسی نمىپرسد کدام بیست بسیجی؟ مگر سبزها مسلح بودند که بیست بسیجی را
کشته باشند؟ اگر مردم مىخواستند مسلح شوند که تاکنون بساط شما برچیده شده
بود! آیا شما تمایل عجیبی دارید که مردم معترض دست به اسلحه ببرند؟ آیا
شما توان مقابله با آنها را دارید؟ با همین 150هزار نیروی سپاه مىخواهید
در برابر میلیون ها سبز مسلح مقاومت کنید؟ آیا دوست دارید در یکی از
تظاهرات های پیش رو، سبز ها با اسلحه حاضر شوند تا ببینیم این نیروهای
هیات رزمندگان با چوب و چماقشان و هیکل های گاوشان، چه کاری مىتوانند
بکنند؟ فکر نمىکنید خیلی زود بیت رهبری تصرف خواهد شد و همه چیز تمام
خواهد شد؟ فکر نمىکنید دارید راه را اشتباهی مىروید؟ فکر نمىکنید دروغ
بافتن در برابر مردمی که خودشان خواسته اند تظاهرات آرام انجام دهند؛
آنها را خواهید کشاند به عرصه اسلحه به دست گرفتن؟ توان ایستان در
برابرشان را دارید؟.. در حالیکه این بسیجىها، در منظر مردم و علنا دهها
نفر را به خاک و خون کشیدند. و فقط فیلم یکی از این قتلها، دنیا را تکان
داد. و خانواده بعضی از این قربانیان، در یک عبرت تاریخی، از دوستان خود
رهبر معظم بودند. برای مثال نگاه کنید به خانواده روح الامینی و غنیان.
اما همین که به آنها گفته اند بیست بسیجی را کشته اند، آنها بدون هیچ
سوالی یا هیچ تفکری، این ادعای سرداران خوشنامشان را پذیرفته اند. یعنی
خیلی راحت در یک اطاعت شبیه بـُـز، قاتل بودن بسیجىها را به مظلوم و
مقتول بودن بسیجىها تبدیل کردند. و طلبکار هم شدند. منظورم همین نویسنده
مطلب ذیل نیست. بلکه حیله گری فرماندهان سپاه را مىگویم که اینها مثل بز
اخفش قبول کرده اند و به کارشان که حمله پس از این است، مىپردازند.
یا اینکه برایشان کافی است که گفته اند موسوی علیه بسیج بیانیه داده است.
و حتم مىدانم که خودشان تاکنون نرفته اند این بیانیه روز بسیج موسوی را
بخوانند و ببینید این بیانیه علیه بسیج بود یا سند افتخاری است که انتشار
یافت.
حرف دیگری که مىخواهم بزنم، خشن بودن و جزم نگری اینان از سویی دیگر است.
مىخواهم بگویم این وحشیگری عرصه سخن گفتن و بىمنطق بودن را ببینید! به
نظرتان این ها وقتی دست به عمل مىبرند؛ با همین وحشیگری و خودمحوری که
دارند؛ و فقط خودشان را حق مطلق مىدانند و طرف مقابل را شیطان رجیم به
حساب مىآورند؛ آیا دست به جنایت نمىزنند؟ آیا نزدند؟
یعنی شما باور مىکنید امثال این آدم که بسیجىهای پیاده نظام عرصه شش ماه
گذشته بوده؛ وقتی یک جوان سبز را دستگیر مىکردند؛ با این فضایی که
برایشان ساخته شده است؛ دست به وحشیگری نزده اند؟ کتک نزده اند؟ مجروح
نکرده اند. نکشته اند؟ تجاوز نکرده اند به کسانی که اینچنین و این قدر از
آنها نفرت دارند؟
این همه نفرت برای این بدبخت ها ساخته اید. نتیجه اش مىشود همان جنایت ها
که سی خرداد در وسط خیابان راه انداختند. و روزهای بعد از آن در
بازداشتگاه ها با دختران و پسران این مردم کردند.
مگر مىتوان انتظار داشت کفتارها را به جان مردم بیندازید، و انتظار داشته
باشید جنایت نکنند؟
آیا همین نوشته زیر، سندی نیست در اینکه جنایت های بیشماری در این چندین
ماهه رخ داده است؟ آیا همه چیز را اثبات نمىکند برای کسانی که دم به دم
در تلویزیون نبودن مستندات را نشان حقانیت خودشان نشان مىدهند؟ خوب، همین
موجودات بودند که آن جنایت ها را کردند. وجود جانی، مگر نشانی نیست از
وقوع جنایت؟...
و سوال این است چرا کسانی که کارشان "کفتار سازی" است؛ همچنان به شغل
شریفشان ادامه مىدهند؟ چرا امثال حسین شریعتمداری و امیر ثابتی و قاسم
روانبخش را به دریا نمىریزید؟ اگر یک مجتبی ذوالنور را از تیر چراغ برق
میدان آزادی آویزان کنید؛ دیگر کسی جرات این کارها را نمىکند!
و این قدر نظام مقدستان در دنیا هتک حیثیت نمىشود. و امروز حکومت ایران،
به عنوان بیرحم ترین حکومت دنیا با مردم خودش، معروف نمىشود. (و یادتان
باشد امثال حکومت آمریکا با مردم دیگر کشورها بیرحمی مىکنند نه با مردم
خودشان)
و جا همه تظاهرات نمىکنند و تابلو سر دستشان نمىگیرند: تجاوزها را در
ایران متوقف کنید!
نگاه کنید احمدىنژادتان در سازمان ملل که حرف میزند، علاوه بر کشورهای
آمریکا و اروپا، چند تا کشور کوچولو موچولو هم بلند مىشود و از سالن خارج
مىشود؟ بشمارید چند صندلی پر مانده بود در زمان سخنرانی این موجود!
بفهمید دارید با خودتان چکار مىکنید. موسوی و سبزها از شما آسیب
نمىبینند. بعد از سرنگونی این نظام، آنها به اوج افتخار خواهند رسید. و
سبزها در دنیا سربلند خواهند شد. اما شما با امثال آن یادداشت زیرین، و
امثال روزنامه کیهان که نقش پرورش ماموران کا.گ.ب را به عهده دارد و تنها
رسالتش توجیه علنی ماموران گشتاپو است؛ دارد نظام شما را فرومىپاشاند.
همان طور که او بود نظام مقدس را تا اینجا هتک حیثیت کرد. واقعا کسی غیر
از حسین شریعتمداری نمىتوانست اینکار را بکند! شاید هم سالها بعد مشخص
شود او از کدام دستگاه جاسوس غربی، پول مىگرفته است!
به نظر من که روزنامه کیهان کلا چیز خوبی است! امثال نویسنده یادداشت ذیل
را دیوانه مىکند؛ و نظام مقدس را رو به نابودی مىبرد!
یعنی به نظرتان کیهان چیز بدی است؟!
یادداشت ذیل که با رنگ قرمز آمده؛ در این آدرس قابل مشاهده است.

آقای موسوی:
واقعا با چه رویی از این خائن حرم شریف و دست پروده مستر همفر برای آشوب
های انتخاباتی پول گرفتی؟
چرا موضعی از شما بر این امر شاهد نیستیم؟
خود را مدیون ملک عبدالله می دانی؟
از آن امامی که از آن دم می زنی خجالت نکشیدی؟

20 بسیجی را فدای دیکتاتور مابی های خود کردی و بر ضد بسیج بیانیه می دهی؟
حنای تو و امثال تو دیگر برای آمریکایی ها هم رنگی ندارد.آنها از شما و
کروبی عبور کردند.
دلیل نمی خواهد وقتی مخملباف جایزه خود را به منتظری اهدا می کند یعنی او
نقش تدارکچی جنبش سبز اموی را به عهده گرفته است.
قبل از انتخابات نوشتم که کاری نکنید که بعد از انتخابات بگوییم میرحسین
حیف شد ولی اکنون نمیگوییم چون داشته های 30 ساله آمریکایی ها را بر باد
دادی.آفرین بر خدمتی که به انقلاب کردی

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آژان

این نامه ای است که برای سیمرغ فرستاده شده. از آنجایی که اشاره نشده، نمىدانیم خطاب به کدام مطلب سیمرغ است.
این نامه از سوی آقا یا خانم "حزب الله" نوشته شده است. باز هم نمىدانیم از سوی حزب الله ایران آمده یا حزب الله لبنان! اما از آنجا که حواس طرف همه اش جلب النگو و بزک و اینها بوده، به نظر مىرسد از سوی خانم حزب الله ارسال شده باشد!
آدم را یاد این دختران ولایتمدار مىاندازد که با هزار سرخاب سفیداب، چادر هم سر مىکنند و مشغول شغل شریف عشوه گری در کوچه و خیابان مىشوند!
این نامه را برای انبساط خاطر خوانندگان وبلاگ در این جا انعکاس مىدهیم. باشد که بیشتر حواسمان باشد با چه موجودات سطحی، بیسواد و ابلهی سروکار داریم!
کسانی که از مبارزه سیاسی، فقط باتوم به دست گرفتن را بلد بودند و مانند آژان های صد سال پیش، توی سر مردم مىزدند! (البته یادم هست که ایشان خواهر حزب الله هستند و باتوم تا حالا دست نگرفته اند! به هر حال!!)

شالله اونم می بینیم ولی مطمئمن باشین چنان ریشه تونو می زنیم که علی ریشه منافقین هم عصر خودشو زد و البته منکر قدرت شما نیستیم چون بالاخره شما اوباما و سارکوزی و براون و مرکل و رجوی پهلوی و گوگوش و ازهمه مهمتر ابلیس رو دارین و ما از همه ش محرومیم و فقط خدا رو داریم و مظهر قدرتش حضرت بقیه الله و نایبش اقا سید علی رو.
حتما حتما منتظرتوم فقط مواظب النگوهاتون باشین و بزک کردن رو هم فراموش نکنین اکس هم یادتون یادتون نره
اخه می گن جهنم هم خوب جائیه اول شما ها رو می فرستیم بعد هم رهبران احمقتر از خودتون رو

معيار انسانيت

واقعا که چقدر ما فریب خورده بودیم. مثلا تا الان فکر مىکردیم یک تعدادی
در فجایع اخیر کشته شده اند. در حالیکه همه اش دروغ بوده! محسن روح
الامینی را خیال مىکردیم در کهریزک کشته شده، در حالیکه اصلا کشته نشده و
الان در یونان به سر مىبرد. غنیان هم در پشت بام خانه اش هنگام الله اکیر
گفتن، هدف تک تیراندازان قرار نگرفته، بلکه الان در سواحل هاوایی دارد
حمام آفتاب مىگیرد. ندا را هم بصورت جعلی ازش یک فیلم موبایلی درست کرده
بودند که بعدا معلوم شد حتی یونان هم نبوده! بلکه در بهشت به سر مىبرد.
من شرمنده شدم که چقدر فریب خورده بودم. من حتی آن صحنه هایی که از
تلویزیون توسط منافقین جدید پخش مىشد و رهبر معظم را در حال سخن گفتن با
پدر روح الامینی نشان مىداد، باور کرده بودم. یا آن خبری که رهبر معظم
رفته بودند مشهد و از پدر غنیان بازدید رفته بودند.
در حالیکه در این حوادث هیچ جنایتی رخ نداده بوده، هیچ تجاوزی نبوده،
نظام دامانش پاکتر از این حرفهاست، و همه تهمت بوده به نظام مقدس و هتک
حیثیت کرده اند.
من ارشاد شدم!
راستی ایشان که مىگوید "کسانی که مردم را خیابان ها کشاندند و به آرامی
راهپیمایی مىکردند، اگر مىتوانستند نظام را هم عوض مىکردند" بعد هم تهدید
مىکند و غضبش را به رخ همه مىکشد؛ یعنی دارد برای کاری که کسی انجام
نداده، و ایشان خیال مىکند که ممکن بوده در ادامه آن راهپیمایی آرام کسی
بخواهد انجام دهد، و دارد مجازات تعیین مىکند برای یک کاری که شاید کسی
مىخواسته بکند و هیچ کس هم نکرده، و این خواستن هم فقط خیالبافی خودش
است؛ چنین کسی اصلا صلاحیت قاضی بودن را ندارد؛ چه رسد به قاضىالقضات
بودن!
خاندان لاریجانی به نظر خیلی کوچک هستند برای مناصب بزرگی به دستشان مىدهند.

قوه قضائیه خطاب به دادستان‌ها و قضات گفت: شما در مقام قضا سیاسی‌کاری نکنید و تنها به حق و عدالت توجه کنید و از کسی هم خوف نکنید چرا که این دنیا ارزشی ندارد که بخواهید عزت و شرف خود را به کوچکتر و یا بزرگتر از بنده بفروشید.

به گزارش ایلنا، آیت‌الله صادق آملی لاریجانی در همایش دادستان‌های سراسر کشور گفت: عدالت و دفع ظلم و احقاق حقوق عامه وظیفه اصلی نهاد دستگاه قضایی است.

وی با اشاره به اصل ۱۵۶ قانون اساسی اظهار داشت: در این اصل قوه قضائیه دستگاهی مستقل بوده که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسوول تحقق بخشیدن به عدالت است و در صراحت قانون اساسی هیچ تشکیکی وجود ندارد.

رئیس قوه قضائیه گفت: مبنای فلسفی حق دشوار و مفصل است و ما حق را چه اعتباری و چه اصلی بدانیم طبق قانون اساسی حفظ حقوق عامه، احقاق حق و گسترش آزادی‌های مشروع برعهده دستگاه قضایی نهاده شده است.

آیت‌الله لاریجانی با طرح این پرسش که دادستان باید به عنوان مدعی‌العموم مدعی دولت باشد یا مردم ادامه داد: در تاریخ گفته شده که پادشاهان دادستان‌ها را انتخاب کرده تا از حقوق آنها دفاع کند. در زمان ما آیا چنین فاصله‌ای بین مدعی‌العموم و دولت یا مردم وجود دارد یا خیر؟

وی افزود: به نظر بنده اگر حکومتی حکومت مردم‌سالار بوده و براساس خواست مردم بر روی کار آمده است، نفس این حکومت از حقوق عمومی مردم است.

لاریجانی با بیان اینکه چه کسی گفته حقوق نظام از حقوق ملت جداست اظهار داشت: درست است که دولت می‌تواند قدرتمند باشد اما ماهیت موضوع را تغییر نمی‌دهد در حکومت‌های مردم‌سالار دولت‌ها نماینده مردم هستند و اصرار بنده در بیان این بحث به دلیل وضع موجود خودمان است که به نظر می‌آید یک بصیرت خاصی را می‌طلبد.

وی ادامه داد: در روزگار ما گاهی انسان احساس می‌کند نظام مظلوم واقع می‌شود به همین دلیل همانطور که باید از حقوق مردم در قبال تضییع شدن حقوق مردم حمایت کرد باید از حقوق نظام هم دفاع کرد.

رئیس قوه قضائیه با طرح این پرسش که اگر نظام یک کشور مردم‌سالار مورد ظلم قرار گیرد، آیا دستگاه قضایی وظیفه‌ای ندارد؟ اظهار داشت: دفاع ما از حقوق نظام و حکومت دینی و مردم‌سالار نیاز به استدلال جدید ندارد و تحت عناوینی که در قانون اساسی و قوانین موضوع آمده قابل درک است.

وی به حوادث بعد از انتخابات اشاره کرد و گفت: در همین فتنه اخیر کسانی به نظام ظلم کرده و ضربات و لطمات جبران‌ناپذیری را بر نظام وارد کردند اما به حمدالله نظام ما دارای ریشه و قدرتی است که از این ضربات لطمه حیاتی نمی‌خورد اما بالاخره تاثیر گذاشته است و کشورهای غربی این مسائل را برای تجاوز به حقوق ملت و کشور دستاویز قرار داده است و کسانی که آن زمان اخبار را پیگیری می‌کردند مشاهده کردند که کشورهای غربی چهره موحشی از نظام ترسیم کردند.

وی ادامه داد: دختر فراری را شهید درست کرده و برای او مراسم ترحیم برپا کردند همین سران فتنه بودند و پدر، مادر، خاله و عمه او را شهید فرض کردند در حالی که اینگونه نبود.

لاریجانی خاطرنشان کرد: کسانی که هر روز بنا را بر دروغگویی گذاشته بودند دولت، قوه قضائیه و نظام را مورد سوال قرار داده‌اند و چیزهایی را که به عنوان تجاوز در بازداشتگاه مطرح کردند همه کذب محض بود آیا اشاعه این امر ظلم نیست؟ آیا این مسائل ظلم به نظام نبود.

رئیس قوه قضائیه خطاب به کسانی که آنها را سران فتنه خواند،گفت: به سران فتنه می‌گویم دستگاه قضایی به اندازه کافی از شما پرونده دارد و اگر نظام تاکنون ملاطفت و مماشعات می‌کند حمل بر نفهمیدن نکنید و چگونه این موضوع را متوجه نشویم که رسیدگی به این مظالم از وظایف قوه قضائیه است.

وی خطاب به دادستان‌های حاضر در همایش گفت: مسائل سیاسی واقعا پیچیده است و باید بصیرتی را در این زمینه تحصیل کنند درست است که حکم قاضی نباید سیاسی باشد اما معنایش این نیست که سیاست را نداند چراکه موضوع برخی از جرایم سیاسی است.

رئیس قوه قضاییه با بیان اینکه برخی از کارها واقعا ضد امنیت ملی است تاکید کرد: در جریان اخیر کشورهای غربی چه سوءاستفاده‌هایی که نکردند و چگونه ما نفهمیم وقتی شما سخن می‌گویید کشورهای غربی آن را به عنوان برهم‌ریختگی نظام مطرح می‌کنند.

وی اقدام سران فتنه را مانند کار منافقین اول انقلاب دانست و گفت: به مقاصد اشخاص کاری ندارم در اول انقلاب هم همین کارها را می‌کردند و دانشجویان و دانشگاهیان را به خیابان می‌کشیدند البته دانشجویان ما آگاه بوده و توجه دارند و دلسوز نظام و انقلاب هستند و شاید برخی مواقع اشتباه در موضوع کنند ولی این چه فهم و بصیرتی است که بعد از ۳۰ سال از انقلاب به دانشجو می‌گویند اگر ۱۶ آذر نشد ۱۷ و ۱۸ آذر هست ما اینها را خلاف امنیت ملی دانسته و از جرایم مسلم است.

رئیس قوه قضائیه خطاب به دادستان‌ها و قضات گفت: شما در مقام قضا سیاسی‌کاری نکنید و تنها به حق و عدالت توجه کنید و از کسی هم خوف نکنید چرا که این دنیا ارزشی ندارد که بخواهید عزت و شرف خود را به کوچکتر و یا بزرگتر از بنده بفروشید ولی در عین حال منافات ندارد که به بصیرت برسید که اگر کسی در روزگار ما در امنیت کشور اخلال کرد با او برخورد کنید.

آیت‌الله لاریجانی به تجمعات و راهپیمایی‌های بعد از انتخابات اشاره کرد و گفت: تظاهراتی که اینها می‌کردند و مردم را به خیابان می‌کشیدند اگر می‌تواستند نظام ولایت‌فقیه را تغییر دهند شک نکنید این کار را انجام می‌دادند.

وی ادامه داد: کسانی که از سران فتنه جلو می‌روند شعارهایشان مشخص است و در مراسم‌های خود به جای شعار جمهوری اسلامی جمهوری ایرانی سر می‌دهند و شعارهای اصیل انقلاب را به شعارهای دیگری تبدیل می‌کنند.

رئیس قوه قضائیه خاطرنشان کرد: سیاسی‌کاری در حکم یک موضوع و تشخیص مباحث سیاسی موضوع دیگری است و روابط سیاسی بسیار پیچیده و امنیت کشور نیز بسیار مهم است.

رئیس قوه قضائیه در بخش دیگری از سخنان خود به بحث کشف جرایم و مقابله با آن پرداخت و گفت: جرائم انواع متعددی دارد که یکی از آنها جرائمی است که در امنیت اجتماعی اخلال به وجود می‌آورد و موجب صلب آسایش و آرامش می‌شود و متاسفانه در کشور ما نیز وجود دارد مانند تجاوز به عنف و سرقت‌های مسلحانه.

وی ادامه داد: قضات باید به این مسائل توجه کنند و با برخی شبهات دایره تردید را رها نکنند و تشکیک در جرائم موجب نشود که به آن توجهی نکرده و فضای کشور را ناامن کنیم نمی‌خواهم بزرگنمایی کنم کم این جرائم هم موجب صلب آسایش و آرامش است.

رئیس قوه قضائیه بر مبارزه با جرائم اقتصادی تاکید کرد و گفت: به هر دلیلی در کشور عده‌ای سوءاستفاده کرده‌اند. در میان همه اقشار چه در دستگاه قضایی و چه در کارکنان دولت انسان‌های قانع و شریف وجود دارد اما در کنار اینها برخی طماع و دنیا پرست هستند که اقدامات آنها موجب مشوه شدن چهره دستگاه‌ها می‌شود.

وی تصریح کرد: برای پیراستن این مسائل و مشکلات از نظام جمهوری اسلامی هیچگاه اهمال و مسامحه نمی‌توانیم بکنیم.

لاریجانی ادامه داد: کسانی که از رانت‌ها استفاده کرده‌اند گفتند رانتخواری قانون ندارد اما جعل اسناد و خریدن افراد که قانون دارد.

رئیس قوه قضائیه با بیان اینکه متاسفانه برخی پرونده‌ها به خاطر دخالت‌های خاص افراد مسکوت مانده است ادامه داد: مردم از دستگاه قضایی توقع دارند در جایی که تخلف رخ داد برخورد جدی شود خصوصا اگر پشت آن قدرت باشد.

آیت‌الله لاریجانی به بحث معوقات بانکی اشاره کرد و گفت: برخی از این معوقات خلاف بین قانون است و وضع موجود قابل قبول نیست به همین دلیل از دادستان کل کشور خواستم با هماهنگی دولت و نظام بانکی مساله را حل کنند و اگر هماهنگی به وجود نیامد دادستانی خود می‌تواند مستقلا وارد میدان شود

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

منافق جدید!

شاید محمد نورىزاد را بشناسید. کسی که فیلم های مستند متفاوتی مىساخت که هنوز هم گاه از تلویزیون پخش مىشود. و یکی از نویسندگان کیهان بود در همین روزنامه شریعتمداری. او بعد از انتخابات اخیر، با دیدن آنچه که با مردم شد؛ تکانی خورد و آشکارا از مردم دفاع کرد. دفاع کردنی که برایش گران تمام شد. تا آنجا که رفقای سابقش او را منافق جدید نامیدند! و مسوولان ارشاد هم گفتند از چاپ آثارش معذورند! وی اخیرا با یک جوان، در وبلاگش محاجه ای انجام داد که اینک نظر پایان خود را به او در همان وبلاگ درج کرده است. من اینک جوابی به آخرین یادداشت محمد نورىزاد به ذهنم مىرسد، اینگونه:
من پیش از این، جواب سفت و سختی به آقا رضا در وبلاگم دادم. اما باید اینجا به شما جواب بدهم و از خیلی حرفهای او دفاع کنم. اصولا شما اینجا "حرفها" نداشته اید. که فقط یک حرف دارید. و آن تقدس داشتن این نظام است. پس حرف امثال مصباح و عزیز جعفری و رادان تا آن بسیجی باطوم باز چیست؟ آنها هم که همین را مىگویند. و به همین خاطر به خودشان اجازه مىدهند برای این نظام مقدس هر جنایتی را مرتکب شوند. و این جنایاتشان را هم از نماز بالاتر مىدانند. (منظورم حرف اخیر جعفری فرمانده سپاه است)
برای روشن شدن بیشتر حرفم، شما را رجوع مىدهم به حرف های "حکیم" در روزهای آخری که در ایران بود. او در یک مصاحبه زنده تلویزیونی (که باید آخرین حرفهای زندگی سیاسی اش هم تلقی کرد) به مجری جواب داد: ما الان نظامی به اسم نظام بعثی در عراق نداریم. اصلا حزب بعثی وجود ندارد دیگر. هر چه هست صدام است و بس. چیز دیگر وجود ندارد. ما یک نظام صدامی داریم نه نظام بعثی.

حالا شما در ایران چیزی به اسم انقلاب اسلامی اصلا مىبینید؟ چیزی به اسم حکومت اسلامی؟ جمهوری اسلامی؟ یا همین لفظ عجیب غریب "نظام اسلامی"؟ هر چه هست مقام عظما است و بس. هر چه او بخواهد. هر چه او بگوید. هر رایی که او از صندوق ها بخواهد. هر شیوه ای که او بپسندد. هر تصمیمی که او بگیرد. هر متلکی که او بخواهد به مخالفینش ببندد. هر که را بخواهد بیگانه پرست بنامد. هر که را خواست غریبه بداند. هر که را خواست دانشمند فرض کند. کجاست این اسلام اصلا؟ آن اسلامی که بر مبنای حق بنا شده است.
پس جناب نورىزاد! یادتان باشد اگر سرباز این نظامید، جایگاه همه ی سربازان ظلم، جایی است در سوزنده ترین مناطق جهنم. آنجا که چنگیز و یزید و تیسمار نصیری همسایه های دیوار به دیوارتان باشند.
بهتان خوش بگذرد، با این نظام تان!

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

دولت ِ سپاه

یکی از سرداران معروف سپاه اخیرا مصاحبه ی جالبی با روزنامه اعتماد انجام داده است. ما در اینجا و در پایان گفتارمان، متن آن مصاحبه را خواهیم آورد.
انسان مىماند که چطور بعضىها مىتوانند این طور راحت دروغ بگویند. یعنی انسان باید استعداد عجیبی داشته باشد تا بتواند این همه دروغ به هم ببافد. و بیخود نیست که سپاه این دولت دروغ را به سر کار آورده است. این دولت سپاهی را!
اگر مىشد فرض کرد حرفهای برخی دوستداران رهبری در توجیه همه این فجایع، بخاطر سادگی آنها و بىاطلاعىشان از امور است؛ و برای آن است که همه چیز را دوست دارند خوب و سالم ببینند و توجیه کنند؛ اما در مورد این سردار سپاه مسلما نمىتوان چنین چیزی گفت. کسی که در دوران جنگ، فرمانده یکی از مهم ترین لشگرهای سپاه بوده است.
وی حتی به عمد در بدیهىترین وقایع هم دست مىبرد. آنجا که مىگوید "آشوب های بعد از انتخابات از دوم تیر شروع شد و برای همین هم سپاه از آن به بعد وارد ماجرا شد."
در حالیکه باید گفت آن چیزی که بتوان آشوب نامیدش، کارهایی بود که در هفته ی اول رخ داد. یعنی در تاریخ 23 خرداد تا 29 خرداد. در این هفته بود همان بانک آتش زدن ها و اتوبوس آتش زدن های اطراف میدان آزادی و پایگاه مقداد و ... همه آن کارهایی که امروز متوجه شدیم زیر سر بخش اطلاعات ناجا بوده است. و اصولا هیچ ربطی نمىتوان یافت میان مردم معترضی که با خانواده و زن و بچه شان در تظاهرات مردمی و آرام و ساکت حضور مىیابند با آن اوباشگری های مضحک و مسخره! اما حالا چرا این سردار عمد دارد تا در تاریخ حوادث دست ببرد و به تاریخ دوم تیر پیشروی کند؟!
در جای دیگری این سردار مىگوید از همان تاریخ -یعنی دوم تیر- بود که سپاه وارد کار شد و قبل از آن کار دست ناجا و وزرات اطلاعات بود.
واقعا مسخره است! دروغگویی هم حد و اندازه دارد! این سردار را باید در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنید! یعنی ایشان فاجعه سی خرداد را به کل از ذهنشان دیلیت! کرده اند؟!! یعنی همه فجایعی که سپاه محمد رسول الله در آن روز آفرید، از یادرفتنی است؟ بسیجىهای وحشی که به خیابان ریخته بودند، با چوب و زنچیر و باطوم به جان زنان و مردان افتاده بودند، با کلت های زیر پیراهن شان، دهها ندا را کشتند، و هزاران نفر را به پادگان ها بردند؛ همه فراموش شدنی است؟ چه چیزی را مىخواهید انکار کنید؟ چیزی را که مردم با وجود خودشان دیدند؟ نکند این جا هم به فرمان رهبرتان ما باید سند و مدرک بیاوریم؟!
سردار عزیز ما در جای دیگری مىفرمایند اصولا سپاه کسی را بازداشت نکرده است! و اگر اشخاصی را مشخصا دستگیر کرده است، لابد به حکم دادستانی بوده است!!
ما و هزاران تهرانی که با چشم خودمان دیدیم ون های شخصی را که بسیج آماده کرده بود، و کرور کرور جوانان را بازداشت مىکرد و با خود مىبرد! ون های سبز که گوشه گوشه ی مسیر راهپیمایی سی خرداد متوقف بود، و با حمله ی بسیجیان قهرمان به مردم، از مردم انباشته مىشد و به کهریزک ها و پادگان ها می رفت... و حالا سردار قصه ی ما مىفرمایند که اصلا و اصلا سپاه کسی را بازداشت نکرده است!!
در جای دیگر هم فرمایش فرموده اند که سپاه اصلا اسلحه نداشت! و فقط با چوب و چماق حملاتی را انجام مىداد!!
در حالیکه سپاه اتفاقا در آن روز کاملا مسلح بود. سپاه آن روز به سه صورت حضور داشت. نوع اول همان بسیجىهای دم دستی و عادی بودند که کاور پلنگی بهشان پوشانده بودند و باطومی هم به دستشان داده بودند. آنها آن قدر ناشی و ابتدایی بودند که حتی به جای کلاه کاسکت ضدشورش، از کلاه موتور استفاده کرده بودند. نوع دوم بسیجىهای رده بالاتر بودند که گشت ها را فرماندهی مىکردند. و برای مثال همان ون های بازدشت کننده را بصورت تیمی فرماندهی میکردند. این ها کاملا مسلح بودند و علنا کلاشینکوف هم به دوش انداخته بودند. اینها حتی به طور مستقیم و علنی به سمت مردم تیراندازی هم کردند. نوع سوم بسیجىهای ویژه ای بودند که بعضا از سراسر کشور بطور چند نفری به تهران آمده بودند. این ها همان بسیجی های با لباس شخصی بودند که مسلح به کلت بودند. همان ها که کاملا آزاد عمل مىکردند. و هیچ ابایی نداشتند که برای این "حفظ امنیت پایتخت" کسی را هم بکشند. و همین ها بودند که ندا و نداهای بسیاری را در روز خونین سی خرداد کشتند.
مردم تهران کاملا یادشان هست که بارها در عصر سی خرداد، صدای شلیک خفیف گلوله را شنیدند. یعنی صدای شلیک کلت را. مسلح بودن نیروهای سپاه در سی خرداد و باز بودن دست نیروهای آن برای هر کار ممکن، کاملا مشخص و واضح بوده است. ما همان طور که مىگوییم ناجا در آن روز به کل غیرمسلح بود. اما مىگوییم سپاه تا خرخره با اسلحه به میدان آمده بود. و قرار بود با هر هزینه ممکن، اعتراض ها را جمع کند. و فجایع بسیاری در آن روز آفریده شد که یکی از آنها به لطف خدا تبدیل به تصویر شد. و صحنه های جان دادن ندا را همه دنیا دید. همان صحنه ایی که نظام مقدس را هتک جیثیت کرد. و همه دنیا فهمید این احمدىنژادی که همه خیال مىکردند دشمن غرب است و مردم خودش خیلی دوستش دارند؛ چه حیوان درنده ای است. احمدىنژاد پیش از آن، در برخی کشورهای عربی، یک قهرمان ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی تصور مىشد. حتی در برخی کشورهای عقب افتاده مانند آمریکای لاتین و شرق دور آسیا او را دوست داشتند. اما بعد از آن همه به طینت واقعی احمدىنژاد پی بردند. و این را واقعا مدیون حضور وحشی سپاه در سی خرداد هستیم. و حالا این سردار خیال کرده اند با انکار کارهایی که سپاه کرده، مىتوانند آنچه را در حق نظام مقدس شان کرده اند؛ پاک کنند!!
واقعیت این است که سپاه خودش را و نظام مقدس را به کل هتک حیثیت کرد. فقط بخاطر آنکه بتواند دولت تشکیل دهد و "دولت سرهنگها" را همچنان بر سر کار نگه دارد. سپاه برای منافع کوچک، مصالح بزرگی را فدا کرد. اما همان قدر که احمدىنژاد احمق است و تند و دیوانه؛ سردارها هم هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.
آری، وقتی دشمن ما دارد خودکشی مىکند، ما چرا غصه بخوریم؟!
اما یک واقعیت نباید مغفول بماند. در توجه به جنایات ناجا در کهریزک و آگاهی، چشم ها از سپاه غافل ماند. و اینک باید خواستار همه جنایت هایی باشیم که نیروهای مخلص ولایت در دهها پایگاه بسیچ و پادگان سپاه انجام دادند.
سپاه، نیروی اصلی این کودتا و همچنین سرکوب وحشتناک پس از آن بوده است. و ناجا فقط برادر کوچک دست و پا چلفتی سپاه بوده است.
اگر سردار رادان یک جنایت کار است؛ هرگز و هرگز نباید نقش پدرخوانده ی او، سردار جعفری، آن قصاب سرلشگر را فراموش کنیم.

روزنامه ی اعتماد:
دهه 70 بود که سپاه پاسداران و مشخصاً قرارگاه ثارالله ماموريت يافتند در صورت بروز بحران مسووليت امنيت پايتخت کشور را برعهده گيرند. از ابتداي تشکيل اين قرارگاه در سال 74 تا پيش از حوادث انتخابات 22 خرداد 88 تعيين شرايط ويژه و سپردن مسووليت امنيت پايتخت به اين قرارگاه سه بار اتفاق افتاد؛ در جريان تجمع ها و شورش هاي خياباني اسلامشهر در سال 74 ، 18 تير 78 و تجمع و شورش هاي خياباني تيرماه 1382. اما در سال هاي اخير به ويژه در حوادث بعد از انتخابات 22 خرداد اين قرارگاه اهميت ويژه يي يافت و حرف و حديث ها پيرامون آن اوج گرفت. اين حرف و حديث ها هم از آنجا نشات مي گيرد که با وجود گذشت بيش از يک دهه از تاسيس قرارگاه ثارالله هنوز ماهيت اصلي فعاليت ها و اختيارات آن مشخص نشده است. اسماعيل (محمد) کوثري نايب رئيس کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي پيش از ورود به خانه ملت سال ها جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله بوده است. در گفت وگويي با وي از ماهيت اين قرارگاه پرسيديم و اينکه چرا به وجود آمد.
-داستان قرارگاه ثارالله چيست؟ قبلاً چندان مطرح نبود ولي بعد از انتخابات بر سر زبان ها افتاد.
=قرارگاه ثارالله بر اساس ضرورت و انجام وظيفه و ماموريتي که از سوي شوراي عالي امنيت ملي برايش مشخص کرده بود در سال 74 تشکيل شد و رسميت پيدا کرد.
-وظيفه اصلي اين قرارگاه چيست؟
=کار نيروهاي مسلح چيست؟ وظيفه اصلي نيروهاي مسلح به خصوص سپاه ايجاد و برقراري نظم و امنيت و حفاظت از دستاوردهاي انقلاب است. قرارگاه ثارالله هم به عنوان بخشي از نيروهاي مسلح ماموريت دارد در صورت بروز بحران و شرايط خاص و ويژه که تشخيص آن با شوراي عالي امنيت ملي و تصويب مقام رهبري است مسووليت برقراري امنيت شهر تهران را عهده دار شود. ولي در شرايط عادي اين مسووليت برعهده نيروي انتظامي است.
-گويا تا قبل از تشکيل اين قرارگاه وظيفه حفاظت از پايتخت و برقراري امنيت برعهده لشگر محمد رسول الله بوده است. علت انتقال مسووليت از اين لشگر به قرارگاه ثارالله چه بوده است؟
=خير اين گونه نبوده است. لشگر محمد رسول الله زيرمجموعه سپاه بود که بعد از تشکيل قرارگاه ثارالله زيرمجموعه اين قرارگاه شد.
-برخي گفته ها و شنيده ها حاکي از آن است که اين قرارگاه به صورت مستقل و مستقيماً زير نظر فرمانده کل قوا فعاليت مي کند و زير نظر هيچ کدام از نيروهاي پنج گانه سپاه نيست.
=خير، قرارگاه ثارالله زير نظر سپاه و در واقع بخشي از سپاه است. فرمانده کل قوا ستاد دارند. اين ستاد هم کارهاي اجرايي مربوط به سپاه، ارتش، وزارت دفاع و ناجا را انجام مي دهد. فرمانده کل قوا هيچ گاه مستقيماً به يک قرارگاه دستور نمي دهد بلکه از طريق ستاد عمل مي کند.
-چرا فرماندهي اين قرارگاه هميشه به فرماندهان ارشد سپاه سپرده مي شود؟ دليل اين حساسيت چيست؟
=به هرحال اين رويه يي بود که از همان ابتداي تشکيل قرارگاه ثارالله وجود داشت. از همان ابتدا که قرارگاه شروع به کار کرد اين مسووليت برعهده فرمانده کل سپاه بود. فرمانده کل سپاه هم جانشين خودشان را که در آن زمان آقاي رحيم صفوي بودند مسوول قرارگاه کردند. اما مسووليت اصلي برعهده خود فرمانده کل سپاه است و بعد از آن هم اين رويه دنبال شد.
-در حوادثي که بعد از انتخابات 22 خرداد پيش آمد قرارگاه ثارالله يکي از مراجعي بود که در کنار وزارت اطلاعات، ناجا و... ماموريت يافت راجع به مسائل بعد از انتخابات پيگير باشد. دليل ورود اين تشکيلات سپاهي، نظامي چه بود؟
=در حوادثي که بعد از 22 خرداد پيش آمد ابتدا وزارت اطلاعات و ناجا وارد عمل شدند ولي بعد که دامنه اغتشاشات و درگيري ها گسترده شد قرارگاه ثارالله طبق تشخيص شوراي عالي امنيت ملي وارد عمل شد. همان طور که در ابتدا هم گفتم هر زمان که تشخيص داده شود عوامل بيگانه در داخل کشور به گونه يي عمل مي کنند که تهديدي عليه نظام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي هستند و مسوولان احساس خطر کنند، طبق مسووليت و وظيفه يي که براي قرارگاه ثارالله تعريف شده است، اين قرارگاه وارد عمل مي شود. البته بر اساس تصميم شوراي عالي امنيت ملي اين وظيفه به قرارگاه سپرده مي شود.
-قبلاً و در مواردي نظير حوادث 18 تير 78 نيز مسووليت امنيت پايتخت به قرارگاه ثارالله سپرده شده بود اما در حوادث اخير که بعد از انتخابات 22 خرداد رخ داد نام اين قرارگاه بيش از قبل شنيده مي شد و بعضاً انتقادهايي هم نسبت به ورود و نحوه عمل نيروهاي آن مي شد. دليل اين شدت عمل چه بود؟
=به خاطر اينکه توطئه گسترده تر بود. پيش از اين حوادث قرارگاه مسووليت اقدام نداشت اما چون مسووليتش حفاظت از دستاوردهاي انقلاب و حفظ نظام است قبل از انتخابات رصدهايي کرده و به مسوولان هم گوشزد کرده بود که عده يي در حال توطئه چيني براي بعد از انتخابات هستند و همين طور که ديديد اين اتفاق هم افتاد. سازمان مجاهدين انقلاب، مشارکت خصوصاً نهضت آزادي و ملي - مذهبي ها همه با هم براي بعد از انتخابات توطئه کرده بودند. آقاي موسوي هم به جاي اينکه جلوي آنها را بگيرد خودش هم در همان مسير افتاد و به جاي اينکه آرامش را برقرار کند دستور اغتشاش و تشنج را مي داد.
-البته متهم کردن حزب مشارکت و مجاهدين و شخص آقاي موسوي به عنوان توطئه گر و فتنه گر ادعاي بزرگي است. به هرحال اين احزاب قانوني و رسمي هستند و آقاي موسوي هم از شخصيت هاي مطرح اين نظام هستند و بايد پشت اين ادعا ادله و سند محکمي وجود داشته باشد.
=من از روي غرض ورزي حرف نمي زنم. پاي حرفي هم که زده ام مي ايستم. ادله و سند محکم هم وجود دارد. نمونه اش هم اين است که آقاي آقاجري تئوريسين سازمان مجاهدين انقلاب قبل از انتخابات مي گويد ما يک پايه ولايت را در زمان اصلاحات و دوم خرداد زديم و بقيه پايه هاي ولايت را با انتخاب آقاي موسوي منهدم خواهيم کرد. اين دقيقاً عين جمله ايشان است. از اين موارد هم زياد است و سندش هم موجود است. اين تشکيلات از لحاظ قانوني شايد بتوانند به خودشان رسميت بدهند و مجوزي هم بگيرند اما در عمل از همان ابتدا از دوره امام (ره) مخالف حرکت هاي امام و نظام بودند. حتي اين احزاب در دوره يي منحل شدند. حدود سال هاي 64 يا 65 امام (ره) نماينده شان آيت الله راستي کاشاني را داخل اين سازمان فرستادند ولي اينها نه تنها به حرف هاي ايشان توجهي نکردند بلکه کاري کردند که در نهايت موجب منحل شدن خودشان شد. از آن پس در سايه قرار گرفتند تا زمان دولت اصلاحات که مجدداً روي کار آمدند و خودشان را رسمي و قانوني اعلام کردند. حتي در آن زمان هم اعتصاب در مجلس ششم توسط سازمان مجاهدين و سران آن به خصوص آقاي نبوي طراحي شده بود.
-فکر نمي کنيد قرارگاه ثارالله خيلي جنبه امنيتي- نظامي پيدا کرده است؟
=شوراي عالي امنيت ملي تشکيل شده از وزير کشور، وزير دفاع، وزير امور خارجه، فرماندهان ارتش، رئيس ستاد نيروهاي مسلح، دو نماينده از فرمانده معظم کل قوا است و رئيس جمهور در راس آن قرار دارد. اين شورا تنها از بعد امنيتي تصميم نمي گيرد. در رابطه با موضوع هايي نظير هسته يي، دفاعي، اقتصاد کلان و... در آنجا تصميم گيري مي شود. تصميمات راهبردي توسط اين شورا گرفته مي شود. در مواقع بروز بحران هم اين شورا تصميم گيرنده نهايي است و تا زماني که ماموريت و مسووليتي به قرارگاه ثارالله سپرده نشود به هيچ وجه وارد عمل نمي شود. مثلاً در حوادث 18 تير 78 در چهار پنج روز اول قرارگاه اصلاً وارد عمل نشد اما بعد از آن چون ديدند اوضاع به صورتي است که نمي توانند آن را کنترل کنند مسووليت به قرارگاه سپرده شد. در سال 78 وقتي ديدند کار به جاي باريک کشيده شده است و تخريب ها شديد شده و ناجا و وزارت کشور نمي توانند مقابله کنند مساله به شوراي عالي امنيت ملي محول شد. در شورا هم تصميم گرفته شد ماموريت را به سپاه بدهند و سپاه هم به قرارگاه واگذار کرد و در نهايت هم قرارگاه مسووليت کنترل را برعهده گرفت. در اين دوره هم به همين صورت بود. اين مساله چيزي نيست که بگوييم بعد از انتخابات اخير پيش آمد و جنبه نظامي و امنيتي پيدا کرد. يا اين جنبه بيشتر شد. اين مسووليت از سال 74 رسماً به قرارگاه سپرده شد. آن زمان که اصلاً خبري از اين اتفاقات نبود اما تشکيل اين قرارگاه و سپردن مسووليت به آن براساس پيش بيني هايي بود که مسوولان کرده بودند.
-در سال 78 هم شما جانشين فرمانده قرارگاه ثارالله بوديد؟
=خير، من از سال 79 مسووليت را برعهده گرفتم.
-در حال حاضر هم ارتباطي با اين قرارگاه داريد؟
=خير، شخصاً و سازماني ارتباطي ندارم اما به خاطر اينکه عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس هستم طبيعتاً با اين دستگاه ها هم ارتباط داريم. براساس قانون اساسي اعضاي نيروهاي مسلح براي ورود به فعاليت سياسي مثل نمايندگي مجلس بايد از فعاليت هاي نظامي قبلي کاملاً جدا شوند يا بازنشسته شوند يا استعفا دهند. بنده هم بازنشسته شدم و از قرارگاه جدا شدم.
- همان طور که شما هم مي دانيد در قانون اساسي و در وصيتنامه امام(ره) بارها بر عدم ورود نظاميان در عرصه سياست تاکيد شده است اما در سال هاي اخير شاهد بوده ايم که برخي نظاميان اين مساله را ناديده مي گيرند و وارد جريانات و دسته بندي هاي سياسي مي شوند. ارزيابي شما از عملکرد اين قشر از نظاميان چيست؟
=اين مطلب کاملاً درست است و همه هم بايد به آن پايبند باشند. اما اين به آن معنا نيست که بگوييم پاسدار انقلاب سياست را نفهمد. يک موقع مجموعه از يک نفر حمايت مي کند که طبيعتاً اين اشکال دارد و درست نيست اما گاهي تک تک افراد خودشان تشخيص مي دهند. مثلاً ممکن است اطرافيان از من در مورد راي و نظرم در انتخابات سوال کنند. من مي توانم به عنوان يک شخص اظهارنظر کنم چون نظرات من به سازمان ربطي ندارد. مثلاً در سال 76 اعلام شد شهرک شهيد محلاتي که خانواده هاي سپاهي در آنجا زندگي مي کنند اکثراً به آقاي خاتمي راي داده اند، آيا کسي آنها را مواخذه کرد؟ نه. چون سپاهيان هم مانند همه شهروندان حق دارند اما سپاه هيچ گاه سازمان يافته از کسي حمايت نکرده است. اما برخي تحليل مي کنند که مثلاً سپاه وارد فلان مساله سياسي شده است. بله ممکن است بعضي از مسوولان نظرات شان را بگويند اما نظرات آنها، سازمان يافته و رسمي نيست.
-وقتي فردي در جايگاه فرماندهي يک نيروي نظامي حمايت خود را از يک جريان يا شخص اعلام مي کند طبيعتاً اين تصور پيش مي آيد که نظرات او نظرات کل سازمان است؟
=بحث حمايت از يک جريان فکري فرق مي کند. اصولگرايي يک سازمان يا تشکيلات نيست. شما جايي پيدا نمي کنيد که به نام اصولگرايي سازمان يا حزب يا گروهي داشته باشد. اما گروه ها و سازمان هاي مختلفي هستند که در انتخابات نهم يا هشتم اعلام کردند ما از اين جريان فکري که به نام اصولگرايي است، حمايت مي کنيم. سپاه هم به عنوان يک سازمان حمايت خود را از اين جريان اعلام کرده است.
اصلاً بحث اصولگرايي را خود مقام معظم رهبري در ديداري که با کارگزاران و مسوولان نظام در سال 86 داشتند علناً اعلام کردند و هشت بند را به عنوان شاخصه اصولگرايي و تفکر اصولگرايي بيان کردند و تفکر اصولگرايي را که برخاسته از اسلام و قانون اساسي است، راهگشا دانستند. اصولگرايي يک حزب و سازمان نيست. يک جريان فکري است و حمايت سپاه از آن هم اشکالي ندارد اما اصلاح طلب ها برخاسته از کتاب موج سوم تافلر هستند. اين اصلاح طلب را ما قبول نداريم، چون نطفه خود را از آنجا گرفته است. اگر اصلاح طلبي برخاسته از فرهنگ و دين خودمان بود مطمئناً پذيرفته مي شد. وقتي مي گويند انقلاب سبز يا مخملي، الگوي آن امريکا است که در تاجيکستان و... پياده شده است. ما اين اصلاح طلبي را قبول نداريم. با کسي هم رودربايستي نداريم.
-به بحث قرارگاه ثارالله برگرديم، در حوادث بعد از 22 خرداد قرارگاه از چه زماني وارد عمل شد؟
=تا جايي که من اطلاع دارم حدوداً دوم تير بود که اغتشاشات به اوج خود رسيد و درگيري ها به آتش زدن اتوبوس ها و وسايل نقليه، مساجد و پايگاه هاي بسيج کشيده شد. مثلاً در روزي که آقاي موسوي در تجمع خيابان آزادي حضور يافتند عده يي به پايگاه بسيج آنجا حمله کردند. وقتي ما براساس مسووليت کميسيون امنيت ملي مجلس مساله را پيگيري کرديم، متوجه شديم در آن پايگاه حدود 200 اسلحه وجود داشته است. خب اگر اين اسلحه ها به دست مردم احساسي مي افتاد مي دانيد چه کشت و کشتاري مي شد؟
-چرا بايد اين همه اسلحه در يک پايگاه بسيج باشد آن هم وقتي که تاکيد مي شود بسيج را يک نيروي اجتماعي، فرهنگي و غيرنظامي تعريف کنند؟
=ما دو نوع بسيج داريم، يکسري گردان هاي عاشورا هستند که داراي سازمان مشخصي هستند و اسلحه هم ندارند. فقط در مواقع ضروري مثل رزمايش يا رژه به آنها اسلحه داده مي شود. به هر حال در مواقع حساس و بحراني بسيج بايد اسلحه داشته باشد اما در حالت عادي هيچ اسلحه يي دست آنها نمي بينيد مگر در رزمايش ها و رژه ها، آن هم براي اينکه قدرت خود را به بيگانگان نشان دهيم. بسيج نه حقوق بگير است نه موظف. بسيج دلسوز است. مثلاً در حوادث اخير شما يک اسلحه هم دست بسيج نمي بينيد. شايد چوب و چيزهايي از اين قبيل داشته باشند مثل طرف مقابل. چطور آنها خيلي چيزها داشتند و بچه هاي يگان ويژه و بسيجي را مي زدند. 12 تا بسيجي چگونه شهيد شدند؟ بسيج براي دفاع از نظام به کمک سپاه مي آيد اما تحت امر سازمان سپاه است.
-حدود اختيارات قرارگاه ثارالله در حوادث بعد از انتخابات تا کجا بود؟
=تا جايي که بتواند امنيت را برقرار کند و بعد از اينکه امنيت برگشت، ماموريت آنها هم تمام شد.
-تعدادي از بازداشت شدگان از جمله آقاي رضا خاتمي و خانم فائزه هاشمي اعلام کردند توسط قرارگاه ثارالله دستگير شده اند؟ اين دستگيري ها و بازداشت ها هم جزء مسووليت قرارگاه بود؟
=تا زماني که حکمي توسط قوه قضائيه و دادستان داده نشود حتي قرارگاه ثارالله هم اجازه دستگيري ندارد. اگر هم افرادي توسط اين قرارگاه دستگير شده اند با حکم دادستان بوده است و زماني که پرونده تکميل مي شد براي دنبال کردن دادگاه و اجراي حکم تحويل قوه قضائيه داده مي شد.
-قرارگاه در بازجويي ها و گرفتن اعترافات هم نقشي داشت؟
=بله، البته اين کار مشخصاً در قرارگاه انجام نمي شد. در زندان اوين جايگاهي برايشان مشخص کرده بودند که بازجويي ها و گرفتن اعترافات در آنجا صورت مي گرفت.
-اين فعاليت قرارگاه با فعاليت ساير دستگاه هاي امنيتي از جمله وزارت اطلاعات تداخلي ندارد؟
=خير، چون بعد از اينکه مسووليت نهادها محول مي شود اين نهادها هماهنگ با هم عمل مي کنند و به نوعي تقسيم کار مي شود.
-يعني قرارگاه در حد يک ضابط قضايي عمل مي کند؟
=بله، چون اگر غير از اين باشد اصلاً نمي شود کاري کرد. نه تنها قرارگاه بلکه خود وزارت اطلاعات هم تا زماني که حکم قضايي نداشته باشد وارد عمل نمي شود.
-اين قرارگاه هنوز هم فعال است؟
=نه، از دو ماه قبل کار و وظيفه قرارگاه تمام شد و اين را براساس جلساتي که کميسيون امنيت ملي مجلس با اعضاي قرارگاه داشته، مي گويم.
-يعني در دستگيري هاي هفته هاي اخير قرارگاه نقشي نداشته است؟
=خير، دستگيري ها توسط ناجا و وزارت اطلاعات صورت گرفته است

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

دردنامه رییس!


آقای واحدی! متن دردناکتان را که پس از راهپیمایی روز قدس نوشته بودید، خواندم. همان روز که دلتان شکست. همان روز که خیال کردید بعضی ها آمده بودند تا به اسرائیل بگویند: نگران نباش که ما هستیم! آمدند تا روز قدس را چنان بي‏هويت کنند که ديگر ريشه‏ي جريان ضد صهيونيستي آزادگان دنيا نباشد. آمدند تا در مجالي که برايشان فراهم شده بود تنها حرف خود را بزنند و جاه طلبي‏هاي خود را به رخ دنيا بکشند.. آمدند تا اقتدار ملي و عظمت مثال زدني اين ملت را فروبريزند. آمدند تا بگويند با اسرائيل مشکلي ندارند.. آمدند تا بگويند تنها مشکل ما قانون‏گرايي است و شکوه ايران اسلامي.. آمدند تا بگويند امروز مسأله‏ي ايران مصيبت عظماي جهان اسلام است نه مسأله‏ي فلسطين.
راستی آقای واحدی! شما همه این ها را همان روز قدس فهمیدید؟ یعنی نگاه کردید به جمعیت سبزها، بعد اینگونه دریافتید که ما آمده ایم تا اینها را که شما گفتید، بگوییم؟ واقعا خودتان این دریافت را داشتید؟ یا در کلاس های عقیدتی سیاسی ارتش به شما گفته اند این گونه فکر کنید؟ برایتان کلاسهای توجیهی برقرار کرده اند، سخنرانی های بزرگان را گوش داده اید، و خلاصه رنگتان پریده که چه ماجراهایی وجود داشته و شما خبر نداشته اید! بعد هم برای اینکه خودتان را کسی نشان دهید که از قافله عقب نمانده است و سری توی سرها دربیاورید، یک کمی پیاز داغش را بیشتر کرده اید و شروع کرده اید به قلمفرسایی! و نوشتید چیزهایی را که اگر استادتان هم بخواند، رنگش خواهد پرید و پیش خودش خواهد گفت این واحدی چه چیزهایی مىداند که ما نمىدانیم! نکند بیاید جای ما را بگیرد و ما را با یک اردنگی از عقیدتی سیاسی ارتش بیرون بیاندازد!!
در ادامه آن دردنامه تان نوشته اید: امروز کساني آمدند که در تمام عمرشان نه از روز قدس خبري بود و نه حتي در مسجدي شب قدري را درک کرده بودند.. و نه حتي اعتقادي به اين حرف‏ها داشته و دارند. آمدند تا اسلاميت را از جمهوري اسلامي بگيرند تا علني روزه‏خواري کنند و دست در دست دوست دخترهايشان شب قدر را با خوانندگان لوس‏آنجلسي احيا بکيرند. آمدند تا در سايه‏ي دموکراسي غربي با دشمنان قسم خورده‏ي اين ملت هم پيمان شوند و دشمن شادمان کنند.
آقای واحدی! یکی از کسانی که آن روز آمده بود، من بودم. و من نه فقط شب قدر را احیا گرفته بودم، بلکه به لطف خدا سالیانی هست که هر شب صلوه اللیل را بجا مىآورم. و اثرات این نماز شگفت آور را در وجود خودم مدتهاست که حس مىکنم. مىبینم که چگونه انسان را شجاع مىکند. تا در برابر همه ظالمان و جائران دنیا بایستد. تا از مرگ نترسد. مىبینم که چگونه به انسان قدرت تشخیص مىدهد تا باطل را در هر لباسی باشد، بشناسد. من کسی هستم که اهل تلاوت روزانه قرآن هستم. و من آن روز، همانند همه ماه رمضان ها، روزه بودم. و هیچ گاه دوست دختر یا معشوقه یا صیغه شرعی نداشته ام. و همیشه این گناهان را نابود کننده خودم میدانسته ام. و مىدانم که حکومت های فاسد، دوست دارند مردمشان را در این گناهان غرف کنند تا ندای مخالفت در برابرشان سبز نشود. من هیچ گاه اهل ترانه های مجاز یا غیرمجاز نبوده ام. و هرگز ماهواره نداشته ام... و همین من در روز قدس در جمعیت انبوه سبزها حضور داشتم. پیشانی بند سبزی بسته بودم. و هنگامی که به نزدیکی میدان انقلاب رسیدیم، برادران بسیجی قهرمان مان به استقبالمان آمدند، در حالیکه به ما و به بزرگ ما میرحسین فحاشی مىکردند، با مشت و لگد و شلنگ به ما حمله کردند! و من که جلوتر رفتم تا زن ها و دخترها بتوانند به پشت ما فرار کنند، یکی از همان ضربه های شلنگی را نوش جان کردم. (اینجای کار احتمالا شما دلتان خنک شده است! اما کمی صبر کنید، این را زهرمارتان خواهم کرد!) بعد هم توی فشار جمعیت نزدیک بود زمین بخورم که بین زمین و آسمان، باز یکی از همان براداران قهرمان لطف کرد و یک لگد به پشت گردن اینجانب پرتاب نمود. آن قهرمان لابد خیال کرده بود با این لگد من را به کل معلول خواهد کرد. بعدا که پیش خودم فکر کردم، دیدم چطور کسانی باید در انبوهی از نفرت غرق شوند، که چنان ضرباتی به نقاط حساس و خطرناک بدن بزنند... مگر ما آنها را چکارشان کرده بودیم؟ ما داشتیم آرام راه مىرفتیم. و شعارهایی ملایم سر داده بودیم. ما که نه به رهبرشان توهین مىکردیم؛ نه چوب و چماق مانند آنها به دست گرفته بودیم که مبارز طلبیده باشیم. کار غیرقانونی هم نکرده بودیم که روز، روز راهپیمایی بود. اینکه چطور کسانی به خودشان حق مىدهند همه چیز را متعلق به خودشان بدانند، روز قدس را مال خودشان بخوانند، کشور را مال خودشان بدانند، نفت را ارث پدرشان بدانند، و انتخابات را هم مال خودشان بخوانند تا جایی که چنان تقلب مفتضحی انجام دهند و بعد هم بگویند ما چشم معترضان را از کاسه درخواهیم آورد، سر مخالفان را به طاق خواهیم کوبید، شکم مخالفان را سفره خواهیم کرد، که کشور مال ماست و هر کار بخواهیم با آن خواهیم کرد... جواب همه این سوال ها را باید در سخنرانی هایی یافت که برای این براداران بسیجی قهرمان کرده بودند و آنها را این قدر در نفرت و دگم اندیشی و افکار تهوع آور مدفون کرده بودند. و در نوشته های باید جست شبیه نوشتار شما. با این ادبیات تملک خواه. انگار که همه دنیا مال شماست. و عجیب تر این که گویی دین هم ارث پدری شماست!
نه آقای واحدی! نه کشور مال شماست که ان شاء الله به زودی آزادش خواهیم کرد، و نه دین مال شماست. که دین مال ماست. مال همه آزادیخواهان و آزاداندیشان تاریخ. همیشه انبیاء، پرچمداران آزادی بودند. و همیشه فرعون ها، تمامیت خواه بودند. خودشان را مالک زمین و زمان مىدانستند. و فریاد: انا ربکم الاعلی سرمىدادند. همان ندایی که رهبر شما سر داده است. خودش را نه نائب امام زمان، که نائب خدا مىداند! و گاهی انسان احساس مىکند که گویی خود خدا مىداند! فرمان مىدهد. حکم صادر مىکند: از امروز میل ملوکانه بر این اساس قرار گرفت که ماست را همه سیاه بدانند!!
آقای واحدی! دین مال ماست. و ما از شما خیلی دیندارتریم. اگر شما را اصلا بشود دیندار بداینم. و مگر نه اینکه ستون دین، توحید است؟ و شما که هزار فرعون را در طول عمرتان به جای خدا نشانده اید، هر صفتی داشته باشید، دینداری را ندارید.
و مگر نه اینکه آزادی صفت بارز دین است؟ و شما از آزادیخواهی و آزادگی، چه چیزی دیگر در وجودتان باقی گذاشته اید؟ چرا روحیه نوکرصفتی، این قدر در شما رشد کرده است؟ تا جایی که به شما مىگویند چگونه بیاندیشید، و شما دست بوسان و پامالان، اطاعت میکنید. اسم کارتان را هم گذاشته اید: ولایت! و نمىدانید ولایت چیز خوبی نیست. یعنی حتی سواد این را هم ندارید که بدانید ولایت به چه معناست.
آقای واحدی! گفتید در انتخابات از هیچ کدام از طرفین طرفداری نکرده اید. من نمىدانم چرا این طور آزادانه دروغ مىگویید. شما بنده اید یا آزاد؟ که مانند رییس جمهورتان و البته رهبرتان، خیال کرده اید دروغ گفتن ثواب هم دارد! یکی از دوستان ما که از آشنایان شماست و به خانه شما رفت و آمد دارد مىگفت در هفته ماقبل انتخابات، در خانه ی شما بوده است, و دو تایی ساعت ها در گفتگویتان از احمدىنژاد و منافع احمدىنژاد سخن ها رانده اید. یعنی هم این دوست ما و هم شما از احمدىنژاد طرفداری ها کرده اند و چقدر دروغ بسته اید به احمدىنژاد که او موجود خوب و مفیدی است! اگرچه این دوست ما گفت مشغول نقش بازی کردن پیش شما بوده است!
و اصولا وقتی رهبرتان حامی احمدىنژاد است، شما مگر مىتوانید مسوول عقیدتی-سیاسی ستاد مشترک ارتش باشید، و نظر مخالف رهبر هم داشته باشید؟ خوب، دُم شما را مىگیرند و از جایی که دارید خوش مىگذرانید و پادشاهی مىکنید، مىاندازند بیرون. آن وقت نه دیگر مىتوانید به ارکسترهای موسیقی گران قیمت بروید و ردیف جلو بنشینید, نه در هیچ افتتاحی نقش آخوند حکومتی را بازی کنید، نه در هتل های گران قیمت پنچ ستاره اقامت کنید. نه از خودروهای تجملی دولتی و نظامی با راننده استفاده کنید. مگر مغز خر خورده اید که نظرتان با فرعون فرق کند؟
راستی آقای واحدی! در شما چقدر از دین باقی مانده است؟ شما که پیرو رهبری هستید که فتوای رسمی اش مجاز دانستن مصافحه زن و مرد فقط از روی دستکش است! که ادامه اش هم یقین بوسه از روی چادر خواهد بود! رهبری که زنان پیروش را بر خلاف نص قران، به آرایش کردن در منظر مردان شهوتران کشانده است. و نگاهی به زنانی که به بیت اش رفت و آمد دارند، کافی است تا بدانید حضرت اقا چقدر ارایش کردن را دوست دارند. رهبری که اهل سیگار و پیپ و تریاک است و نوع صدایش و جنس نگاهش کافی است تا بدانید حضرتشان اوقات بیکاری شان را در چه مسائلی سپری می کنند.
رهبری که دوران زمامداری اش، فاسدانه ترین دوران این مردم بود. میزان فحشا، مواد مخدر، مشروب خواری، به اعلی درجه رسیده است. ناامنی اجتماعی در حد انفجار است. فروپاش خانوادگی به بالاترین میزان رسیده است. خیانت زنان به شوهر، به حد شرم آوری رسیده است. و مگر مىتوان از زنان چادری شوهردار خواست خودشان را در منظر مرد و نامرد با هزار آرایش بسازند، و از نگاه های شهوت آمیز به خودشان کیف کنند، و انتظار داشت ماجرا در همین جا ختم شود و به خیانت ها و فاجعه ها منتهی نشود؟
آقای واحدی! رهبر شما یک لکه ننگ است. یک افتضاح است. کدام زمامدار این سرزمین تا کنون جرات یافته بوده این چنین در برابر بنیان های دینی مردمش بایستد؟ کچا این مردم اینچنین در فساد جنسی و اخلاقی و دزدی و مخدرات و مسکرات غرق بودند؟ زمان ناصرالدین شاه؟ زمان رضاخان؟ زمان خسرو پرویز ساسانی؟! کی؟
برادران بسیجی شما که این طور همه جانبه به مردم حمله کردند، زمانی که اوباش زنان و دختران را مىربایند و به سیاهکده های خودشان مىبرند، تجاوز ها مىکنند، کجا هستند؟ کی و چه کسی بسیجی ای دید در این بیست سال؟ اصلا مگر ما بسیجی داشتیم؟ که یکباره این ها بسیچی شدند و باتوم و شلنگ بر سر و شانه ی مسلمانان روزه دار خرد کردند تا از رهبرشان حمایت کنند؟ نداها کشتند، سهراب ها دریدند، محسن ها سلاخی کردند... آقای واحدی! همه این کارها را بخاطر اسلام کردند؟ تا در برابر اسرائیل بایستند؟ تا در جریان صهیونیستی بایستند و ترانه های لوس آنجلسی را جمع کنند؟ آقای واحدی! حالتان مطمئنا خوب است؟!
راستی کسانی که تجاوزگران حرفه ای هستند، و دهها ترانه را زیر تجاوز کشته اند، چرا باید با ترانه های لوس آنجلسی دشمن باشند؟ آقای واحدی! واقعا حالتان خوب است؟
در دوران زمامداری بیست ساله دیکتاتور، که تجاوز جنسی یک امر معمول و متعارف شده است؛ و شما به هر دادسرایی که مراجعه کنید مىبینید مجرمان جنسی را دارند ماچ و بوسه مىکنند و برایشان نوشابه هم باز مىکنند و آن قربانی را دعوا مىکنند که چرا به این مجرم متجاوز نازنین افترا مىزنی؛ در دورانی که احکام خدا تعطیل شده و کسانی را که باید اعدام کنند، ناز و نوازش هم مىکنند، و ماموران حکومتی اش و بسیجیان قهرمان تازه آفریده شده اش، همگی متجاوزان قهار ولایت پسند هستند؛ شما نگران ترانه های لوس آنجلسی شده اید! نگران هویت روز قدس هستید که مبادا دیگر ضدصهیونیستی نباشد و الگوی مردم جهان نشود! آقای واحدی! شما اصلا مىدانید صهیونیزم چیست؟
رهبری که کشورمان را در دست دادن با صهیونیزم جهانی در فساد و مواد مخدر و بىقانونی و هرج و مرج دفن کرده است، در معامله با صهیونیزم در یک انتخابات قلب وحشتناکی کرده است تا دل اسرائیل را شاد کند، و بعد به اسم قانونگرایی مردم را به زیر داغ و درفش گرفته است، خودش را علی(ع) مىداند و مخالفانش را یا طلحه و زیبر مىداند یا عایشه یا معاویه یا شمر یا هر موجودی بدی که دم دستش پیدا کند! و شما در پایان زمامداری بیست ساله این رهبر، از اسلام حرف مىزنید و مبارزه با همان اسراییل، و دل نازکتان به درد آمده که چرا کسانی یافت شده اند که دیگر شما نمىتوانید با این مزخرفات، کنترلشان کنید!
اقای واحدی! این جا که پادگان نیست که سربازان بخت برگشته ازتات بترسند و سعی کنند مثل شما فکر کنند!
شما باید به تاریخ مراجعه کنید و ببینید اسلاف شما به کجا رسیدند. همین سی سال پیش بود که کسانی در ستاد مشترک ارتش، خیال مىکردند حق مظلق هستند، همه باید مثل آنها فکر کنند، خیال مىکردند بر همه چیز مسلطند. و شاه برایشان یک معبود بود. شعار: "خدا شاه میهن" را یادتان هست؟
دورانشان چه ساده تمام شد. چه یکباره !
دوران شما و رهبرتان هم تمام شده است.
مىدانید چرا؟
چون خدا این طور مىخواهد.
خیلی فساد کردید. خیلی ستم کردید. خیلی خودتان را حق دانستید. گردن ها را بالا گرفتید. بادها به زیر غبغب انداختید. خیال کردید فرعون های پیش از شما همگی باقی مانده اند. ندانستید که اگر فرعون ها مىماندند، نوبت به شماها نمىرسید.
که فرعون ها رفتنی اند.
و خدا ماندنی است.
دوران فرعونِ شما هم سرآمده...
کافی است منتظر باشید و ببینید این مردم با شما چه خواهند کرد.
بقیه عمر را تا مىتوانید عیاشی کنید. اما سعی کنید دیگر حرف سیاسی نزنید. و جلوی یک مردم به شدت خشمگین و تا حد انفجار مغموم، دیگر دردنامه ای این طور رسوا و تهوع آور ننویسید.
اگر عقل داشتید، به این توصیه عمل مىکردید.
شاید بعدا بتوانید از خشم مردم بیشتر در امان بمانید. و کاری که پیش از این مردم با ناجی ها و نصیری ها و هویدا ها کردند، با شما نکنند...
شاید!

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

حق دارد! حق دارد!


اين وبلاگ اميرثابتي است. همان مرد ايستاده با مشت! كه بسيج دانشجويي را روي سر انگشتانش مىگرداند! و رجانيوز به او مديون است. و اگر او نبود، احمدىنژاد هم نبود!
و اين آخرين تراوشات ذهني اين نابغه ي جنگ رواني بسيج است:



گرین کارت، گرین کارت، نمی خواهیم، نمی خواهیم

ایران فقط تهران نیست، تهران فقط شميران نیست.

مزدور انگلیسی، برو ببین بی بی سی

موسوی پینوشه ایران رنگی نمیشه

انگلیس حیا کن، کروبی رو رها کن

بازیچه حیا کن، بادکنک رو رها کن

موسوی، رجوی پیوندتان مبارک

دروغگو، دروغگو، ۷۲ کشته کو؟

مرگ بر دیکتاتور دروغگو



واقعا كه او يكي از دانشمندان جوان كشورمان است! چه استعداد شگرفي دارد! چه شعارهاي قشنگي اختراع كرده است! چقدر به دل مىنشيند!!
واقعا اگر از اين بسيجيان قهرمان بپرسيد شماها چرا با موسوي دشمن ايد، هيچ كدامشان جوابي ندارند! يعني اصلا خودشان هم نمىدانند كه چرا دشمن موسوي شدند. سر چي بايد دشمن باشند. و روز قدس براي چي شعار مىدادند: مرگ بر موسوي!
تنها چيزي كه ممكن است در جواب شما بگويند، اين است كه چون موسوي مواضعي خلاف مواضع رهبر معظم انقلاب گرفته، لاجرم بايد به او تاخت! يعني براي اين بسيجيان عزيز، عقل اصلا وجود خارجي ندارد. بلكه بايد ديد رهبر چه مىگويد، همان را حق مطلق گرفت. اينان نمىدانند چنين تعريفي از حق، حتي براي پيامبران الهي هم درست نيست. انبيا، هميشه ما را دعوت كرده اند تا سخن درست را بشنويم، روي آن فكر كنيم، و وقتي آن را درست تشخيص داديم، از آن همراه با بصيرت و دانايي پيروي كنيم. نه اينكه بگوييم چون فلان پيغمبر گفته ماست سفيد است، پس سفيد است. و اگر ميگفت سياه است، لاجرم بايد آن را سياه دانست! و اگر آقاي خامنه اي مىگويد ماست سياه است، ما گردن هر كسي را كه بخواهد حقيقت را به ما بگويد و فرياد بزند ماست سفيد است، خواهيم شكست! باتوم توي سرش خرد خواهيم كرد! و شايد هم كارهاي ديگري كرديم كه آبروي نظام را بر باد دهد!!

تعريفي كه اين بسيجيان قهرمان از آقاي خامنه اي دارند، حتي در مورد خدا هم درست نيست. تعبير بهتر اين حرف، يعني اينكه اگر كسي عقل خودش را تعطيل كند، تعاريف خوبي و بدي را كنار بگذارد، چشم هايش را به واقعيات ببندد؛ چنين كسي همه راههاي رسيدن به خدا را بسته است. او اصلا به خدا نمىرسد. كه بخواهد بگويد هر چه خدا گفت، همان درست است! كه حالا اين بسيجيان قهرمان مىگويند هر چه آقاي خامنه اي گفت، همان درست است! اين ها اصلا تعريف درست بودن را به هم مىريزند، و بعد با فرمانبرداري از آقاي خامنه اي، مىخواهند درست شدن را پيدا كنند!
اما جواب آن سوال ابتدايي را خود ما مىدانيم. چند روز پيش حاتم بخشي را در مورد شركت مخابرات به سپاه شاهد بوديم. ظاهرا سپاه، دستمزد كارش را در باب درآوردن چشم فتنه دارد مىگيرد!! كار براي خدا مال قدم نديم ها بود! حالا هر چيزي ولو درآوردن چشم فتنه هم، قيمت خودش را دارد!!
و جواب واضح آن سوال را با اين سوال بايد فهميد:
اگر موسوي بود، اجازه ي اين كثافتكاري ها را به سپاه مىداد؟
و آيا سپاه حق ندارد با موسوي دشمن باشد، و به پياده نظامش نظير همين اميرثابتي فرمان دهد به موسوي بتازند و شعار اختراع كنند و از اين همه استعدادشان غش كنند و ريسه بروند؟
به جان خودمان كه حق دارد!

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

اوج نفهمیدن

بحثی پیش آمد با یکی از قهرمانان بسیجی! ابتدا سخن آن قهرمان را مىخوانید بعد هم جواب من به او:
====
نماز جمعه 26 تیر در حال برگزار شدن بود. عده ای که تا به حال نه نماز جمعه دیده بودند و نه حتی می دانستند که خوردنی است یا پوشیدنی و با نیتی که کاملا روشن بود نیز آمده بودند.
.البته این آمدن آنها ، فقط به خاطر توصیه های حکیمانه رادیو بی بی سی و رادیو فردای عزیز که می دانیم چقدر خیر و صلاح ایران را می خواهند بود
شعارها و فحش دادن ها و اخلال کردن ها و خلاصه جو را متشنج کردن برای تحریک فضای امن نماز جمعه لحظه ای قطع نمی شد.
به هر صورت خطبه ها تمام شد و فعالیتهایشان اثری نکرد. نماز بر پا شد و در آخر که شعار و هیاهو نتیجه ای نداد سنگ پرانی و فحشهای غلیظ تر از قبل ادامه یافت تا طبق برنامه تنظیم شده از قبل باز بهانه ای به دست اربابان امریکایی داده شود تا بگویند بله در ایران خشونت هست و دموکراسی نیست و آی یکی بیاد به داد مردم ایران برسه.
همانهایی که مردم بدبخت و مستضعف دنیا رو تا گردن زیر غرقاب خون بردن.
و حالا اگه کسی بخواد فضایی که 200،300 نفر متشنج کردن به نفع صدها هزار نفر دیگه ای که اونجا هستند آروم کنه ، قاتل و جانی و خشنه.
اگه همون وضعیت که نه , وضعیت خیلی آرومتری در یکی از همین کشور هایی که برای آزادی یقه پاره می کنند و شب و روز برای بر احقاق حقوق بشر در عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهای آفریقایی وکشورهای خودشون بی قراری می کنند اتفاق می افتاد خدا می دونه چی به سر اونا می آوردن . نمونه هاش خیلی زیاده.
در ایران صدها نمازجمعه خونده شده .کی دشمن برای برپا شدن یکی شون مردم رو دعوت کرده ؟؟؟
بابا شما دیگه کی هستید!!! آمریکایی ها و اسرائیلی ها هم قبول کردن که انتخابات ایران شفاف و سالمه
در ضمن مردم آمریکایی های واقعی رو توی هشت سال حکومت دوم خردادی ها شناختند.
بحث این نیست که ما با آمریکایی ها حرف بزنیم یا نه
بحث اینه که این گفتگو از موضع ذلت باشه یا از موضع عزت.
=====
واقعا آدم حرفهایت را که مىخواند، به اوج نفهمیدن شما پی مىبرد. اصلا انگار قرار نیست فهیمدنی در کار باشد. یکسری حرفهایی را که برایت گفته اند، مثل طوطی تکرار مىکنی. اینجا که روزنامه کیهان نیست یک آدم مزدوری چهارتا حرف پشت سر هم کند تا حقوقش را بگیرد. اگر مىخواهی حرف بزنی، عاقلانه حرف بزن. اولین شرط مباحثه هم (فارغ از اینکه چه کسی نهایتا پیروز بحث مىشود) این است که به اقتضائات بحث پایبند باشی. تکرار کردن حرف های بىسروته که هیچ ربطی هم به بحث ندارد، فقط خسته کردن خودت و من است. به جایی هم نخواهد رسید. پس دیگر یه این ایمیل جواب نده؛ اگر مىخواهی همین طور پیش بروی.
اما برای اینکه پیش خودت شرمنده نباشی، عذاب وجدان نگیری، بد نیست به واقعیات هم توجه کنی.
روز 26 تیر، آیا چندصدهزار نفر طرفدار نظام بودند و فقط 300نفر مخالف بودند؟ فکر نمىکنی برعکس این باشد؟ تو اصلا آنجا بودی؟ اطلاعاتت را معمولا از کدام حاجی و مداح مىگیری؟
بد نیست اقلا الان بدانی (چرا که همه مردم مىدانند، انگار فقط تو نمىدانی) آن روز تنها کسانی طرفدار رهبر معظم بودند که پیراهن های آبی روشن پوشیده بودند، صف های جلوی نماز را در محوطه زمین چمن دانشگاه پر کرده بودند، هماهنگ با هم بودند، و قرار بود شعار "خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست" را هر وقت که لازم شد و بهشان علامت دادند، داد بکشند. اینها که اتفاقا جمعیتی در همان حدود 500نفر بودند، از حدود ساعت دو نیمه شب در مسجد امام حسین در میدان امام حسین تهران جمع شده بودند و برای کارهایی که قرار بود انجام دهند، کاملا توجیه شده بودند.
اما جمعیت بسیار زیاد آن روز، همان کسانی بودند که به آنها سبز گفته مىشود. بسیاری بودند که برای اولین بار به نماز جمعه مىآمدند. بسیاری بودند که اصلا تا کنون نماز نخوانده بودند. اما تو بگو، آیا اینها نقطه ضعف است یا یک امتیاز؟
نهضتی که جوانان نماز نخوانده را ، برای پیگیری اهداف فکری شان به نماز جمعه مىآورد، آنها را سر صف مىنشاند، به آنها یاد مىدهد برای رسیدن به آرمان، باید به دین چنگ زد، آنها را از سر ماهواره و شو و بیخودی و هرزگی، مىآورد سر مبارزه سیاسی برای آزاد کردن میهن و سرزمین شان، به آنها یاد مىدهد که بس است بیخودی و رخوت، بلند شوید و با تمسک به دینی که متعلق به شماست، و دیگران آن را سرقت کرده اند، کشورتان را آباد کنید و البته آزاد؛ آیا این ها زیبایی است یا نقطه ضعف؟
روز 26 تیر، هیچ کس آشوب به پا نکرد. هیچ کس سنگ پرتاب نکرد. تو اصلا تهران هستی که این قدر قاطی حرف مىزنی؟.. حتی نیروهای پلیس ویژه که انگار اصلا آدم نیستند و مست مست حمله مىکنند؛ به مردم نشسته در صف نماز در قبل از خواندن نماز حمله کردند. با موتور مىآمدند روی مردم... و به تعبیر فرمانده پلیس تهران که همین هفته اخیر فرمایش فرمودند: پلیس ویژه نگاه نمىکند طرف مقابلش کی هست!
کسانی اند که برای وحشیگری تربیت شده اند... و اصلا نمىفهمند این که دارند مىزنند، یک خانم محجبه است، یک بچه است، پیرزن است... کم مانده بود به فرمانده شان هم که آن گوشه ایستاده بود حمله کنند!!!
بسیجی ها هم که خیال کرده اند هر که سبز است، دشمن رهبرشان است، و حق دارند هر بلایی مىخواهند سرش بیاورند... بزننند... پاره کنند... چاقو بزنند... بازداشت کنند... تحقیر کنند... تجاوز کنند... و بسیار از این کارها کرده اند... راستی خود تو از این کارها کرده ای؟ از شهرستان اعزام نشده ای به تهران برای حمایت از مقام عظمی ولایت؟
گاهی هم مىگویی مردم دوم خردادی ها را خوب شناختند. راستی تو اصلا چند سالت است؟ نمی خواهم تحقیرت کنم. اما خودت بد نیست خودت را یک کمی تحقیر کنی، که خیال نکنی مىتوانی بپری وسط، و داد وبیداد کنی، همه هم برایت کف مىزنند... حرف هایت عزیزجان، خیلی مسخره است...
الان اصلا بحث دوم خردادی ها نیست. موسوی هم هیچ وقت دوم خردادی نبود. در تمام دوران دولت اصلاحات هم با آنها تقریبا قهر بود. تو همان قدر ناشی هستی، که رووسای سپاهی ات که رفته اند تمام دوم خردادی ها را بازداشت کرده اند و دو سه ماهی است زیر شکنجه گرفته اند. خیال کرده اند مردم بخاطر این چند نفر دوم خردادی این کار ها را کردند. در حالی که مردم اصلا به دوم خردادی ها فکر هم نمىکردند. مردم موسوی و مقاومت موسوی و تقلب آشکاری که با وجودشان لمس کردند، برایشان مهم بود. همان موسوی و همان مقاومت او، که در خاتمی یافت نشد. همین موسوی که رهبر حاضر نشد رای عظیم او را بپذیزد و فرمان کودتا داد. اما خاتمی را پذیرفت و هشت سال هم از او حمایت جدی کرد. چرا که خاتمی ضعیف و حرف گوش کن بود. و موسوی شخصیتی به شدت قوی و مستقل دارد. و این است که ما حاضریم برای موسوی جان هم بدهیم. چرا که در برابر این فرعون ایستاده است. و مىایستد. حتی اگر کشته شود. شایسته نیست ما برای چنین رهبر نهضتی، جان دهیم؟
در جایی گفته ای: "بابا، آمریکا و اسرائیل هم پذیرفته اند که انتخابات شفاف و سالم بوده...!!" عزیزجان، فکر نمىکنی این حرف تو، اعترافی باشد بر اسرائیلی بودن و آمریکایی بودن رهبرت؟ چرا این قدر واضح خودت و خودتان را خراب مىکنی؟
کاملا مشخص است و بارها در چهار سال دولت نهم همه مىگفتیم که احمدىنژاد در زیر این شعار های مثلا انقلابی اش، انسانی به شدت وابسته و خائن است. او بارها با آمریکا و اسرائیل مذاکرات و معاملاتی داشته است. اما مىآید برای انسان های احمق(با عرض معذرت مثل تو) خودش را مبارز و انقلابی نشان مىدهد. کثیف ترین کارش را هم خود موسوی در مناظره معروف افشا کرد. احمدىنژاد در حوالی انتخابات به اوباما پیام داده بود: بیایید تا ایران مشغول انتخابات است، ما مذاکره پنهانی انجام دهیم!!
خیانت از این واضح تر؟ به مسخره گرفتن انتخابات از این واضح تر؟ آماده بودن برای کودتا از این واضح تر؟ انگار احمدىنژاد کاملا مطمئن بود انتخابات، فرمایشی است و قرار است 24 میلیون رای برایش اعلام شود. و دوست داشت در زیر این انتخابات فرمایشی، بحث رفاقت و نوکری اش را با آمریکا به جای خوبی برساند. و بعد هم آن را عنایات ویژه امام زمان به خودش و پیروزی ملت ایران اعلام کند!!
راستی تو هم که مىدانی و اعتراف مىکنی قرار است به زودی در نیویورک بین احمدىنژاد و اوباما اتفاقاتی بیافتد. پس چرا رسما نمىگویی که رهبرت و رییس جمهورت، آمریکایی و اسرائیلی هستند؟! اصلا بحث سر چی است؟ ما که خیلی با هم اتفاق نظر داریم...!
هر دو مىدانیم که این رهبر و این رییس جمهور خودخوانده، آمریکایی و اسرائیلی و وابسته و خائن هستند. فقط تو مىگویی وابستگی و خیانت اگر از عزت باشد، خوب است!! و من مىگویم مگر وابستگی و خیانت عزیزانه هم داریم؟!
خیانت و وابستگی همیشه ذلیلانه است. همچنان که کشتار مردم و شکنجه مردم هموطن، در نزد همه دنیا کاری ذلیلانه است... حالا هر چی رهبرت و رییس جمهورت بیاید و آنها را "در آوردن چشم فتنه" بنامد و خود را پیروز بخواند! باز هم آن ها ذلیل و بدبختند...
در جایی دیگر گفته ای نماز جمعه ای که بخاطر رادیو بىبىسی و رادیو فردا برقرار شود...
عزیزجان! مثل اینکه تو به کل تعطیلی!... رادیو و تلویزیون بىبىسی تقریبا یک هفته بعد از انتخابات با فشار دولت دوست و برادر انگلیس، تغییر مشی داد. و دیگر کاری به اوضاع ایران نداشت. رادیو فردا هم چندان شنونده ای ندارد و فقط رادیو است و تلویزیون ندارد. تا آنجا که من هم مىدانم فقط موزیک پخش مىکند با خبر های دو دقیقه ای. چیزی شبیه رادیو پیام خودمان. یعنی این رادیو توانسته چنان جمعیت سبزی را به نماز جمعه بیاورد؟... واقعا تعطیلی! این مزخرفات را در کلاس های سیاسی بسیج به شما مىگویند؟... بروید بزنید این مربی های تعطیلتان را که این طور شما را مسخره ی عالم کرده اند!!
من فکر نمیکنم تو تغییری کنی. حداقل در شرایط فعلی ات همین طور خواهی ماند. چرا که خدا فرموده بر دلهایتان قفل زده شده است. اما روزهای دوری را مىبینم که با دیدن واقعیاتی که برای تو قلب مىکردند، به کل به هم خواهی ریخت، و همه عقاید امروزت را کنار خواهی گذاشت. آن روز شاید به خدا هم کافر شوی در آن موج کافر شدنت به همه چیز...
آری شما، همین شمایی که اصلا قرآن را نمىشناسید. شمایی که فقط هیات مىشناسید و منصور ارضی و سعید حدادیان و عربده کشی های این لات های بیسواد و احمق را. قرآن کجا بود در منطق و زندگی شما بسیجی های اوباش منش؟
بدان اگر تعدادی از افراد سبز، نماز هم تاکنون نخوانده اند، اما بسیاری از سران سبز، اهل تدبر در قرآن هستند. اهل رعایت مستحبات و عبادات هستند. از هم مهمتر اهل بالاترین عبادت، که همانا تفکر باشد، هستند. و بیخود نیست که بعضی از شما این گونه به سبز حمله کرده اید: "نماز بدون ولایت قبول نیست! قرآن سر نیزه نکنید!"
بله ، این بار کسانی در جلوی شما ایستاده اند که مسلح به دین هستند. و شما چاره ای ندارید که بزنید به اوباش مسلکی و باتوم و فحش و تجاوز! چرا که این بار سلاح دین را از کف داده اید. چکار مىتوانید بکنید در برابر کسانی که نمادشان سبزی اهل بیت است. حرکاتشان تجمع آرام است. ابراز وجودشان نماز جمعه است. و شعار بزرگ شان، بلند کردن نام خدای یکتاست: الله اکبر!
بیخود نیست که شریعتمداری و روانبخش و مصباح، فکرشان را گذاشته اند روی هم و فرمایش کرده اند: این مسجد ضرار است!!
نهضت سبز، مسجد ضرار است! دقت کردی؟ پس مسجد است. پس بىدینی نیست. پس رادیو بىبىسی نیست. پس اسرائیل نیست. پس این شما هستید که پشت تان به اسرائیل گرم است. شمایی که منتظر دستان گرم اوباما هستید...
ما همه امیدمان به دین است. به قرآن است. و به خدایی است که همین نزدیکی است.
این بار دوم خرداد نیست که لهش کنید. این، صدای واقعی ملت ایران است. که پیروز خواهد شد. چرا که خدا همیشه پیروز است.
و ولایت خودکامگان تاریخ، فرعون ها و نمرودها و سیدعلی ها را جمع کرده و مىکند.
این خداست که فریاد مىکند:
و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم!
خدای عزیز! خدای همیشه پیروز!
پس ای عزیز بسیجی بدان:
ما مرد جنگیم... بجنگ تا بجنگیم!
و تو اهل جنگ نیستی. که شما اهل آواز خوانی هیات رزمندگان اسلام هستید. اهل این هیات فاسد و مختلط که فقط برای چشم چرانی و لذت بردن به آن مىروید. تا اندکی به دختران جوان چادری و آرایش کرده و بسیجی نگاه کنید. تا قرار بگذارید. تا در گند و کثافت و صیغه غرق شوید. تا عضو بسیج شوید تا یک توصیه نامه استخدامی بگیرید. تا وام بدهند. تا سهمیه دانشگاه بگیرید. تا خدمت سربازی تان کم شود. تا باتوم بازی کنید. تا دختران مردم را در خیابات بازداشت کنید و آنها را در پایگاه های بسیج آزار دهید. و لذت ببرید و بخندید. تا اگر به کسی تجاوز هم کردید، کسی شما را تحت پیگرد قرار ندهد. تا از هفت آسمان آزاد باشید. تا بزنید. تا بکشید. تا بدرید. تا:
بــســیـــجـــی باشید!
شما مردم فاسدی هستید. توان جنگیدن ندارید.
پایان کار شما نزدیک است. این وعده خداست.
پس:
بجنگ تا بجنگیم!

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر