بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
‏نمایش پست‌ها با برچسب نغزهای ترکیبی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب نغزهای ترکیبی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

رهبري باي باي

من هرچي منتظر شدم مقام معظم بيايند و بعد از راهپيمايي چهارشنبه آبكي تهران(موسوم به راهپيمايي عظيم عاشوراييان!) سخنراني پرشوري انجام دهند؛ نيامدند كه!!
گفتم حالا مىآيند، قيافه‌شان را شبيه احمدىنژاد مىكنند، و انگشت ولايت‌شان را توي هوا مىچرخانند، و مىفرمايند:
"ديديد مردم چطور زدند توي دهانشان؟"
به قول ظريفي، مقام معظم در جواني دلشان مىخواسته بوكسور شوند؛ كه حقشان را خوردند! مجبور شدند بيايند و مقام معظم شوند!
مثل هيتلر كه در جواني دلش مىخواست نقاش شود! حقش را خوردند و از كلاس انداختندش بيرون؛ او هم آمد و هيتلر شد!!
==================
الو؟... 162؟... روابط عمومي سازمان صدا و سيما؟ درست گرفتم؟... سلام آقا... مىخواستم از برنامه‌هاي خوب‌تان تشكر كنم... خواهش مىكنم... يك درخواست هم داشتم... مىشود يك كمي تصاوير اين راهپيمايي عاشوراييان را نشان دهيد؟... آخر ما هر چي نشستيم پاي تلويزيون، نشان نمىدهيد... ما كه نديديم... كي گذاشتيد؟... آخر عرض كنم خدمت شما كه ما بچه‌مان مريض است، و دكترش گفته بنشيند پاي بعضي برنامه‌هاي صداسيما، به كلي خوب مىشود... بيماري بچه‌مان؟... گلاب به روي‌تان، آخر اصلا شكمش كار نمىكند... گفتم اگر ممكن است اين تصاوير راهپيمايي عاشوراييان را... الو؟... الو؟...
چرا قطع كرد؟
==================
ما وقتي شعار الله‌اكبر سربدهيم، رفقاي بيت رهبري تند عصباني مىشوند كه: "داريد قرآن سر نيزه مىكنيد؟"
وقتي توي روز عاشورا گناه بزرگ و نابخشودني و غيرقابل پذيرش "سوت و كف زدن" را مرتكب مىشويم، بلافاصله مىگويند: "داريد قرآن آتش مىزنيد؟"
ما تكليف‌مان را نفهميديم!!
قرآن سر نيزه مىكنيم؟ قرآن آتش مىزنيم؟
آخرش شيزوفرني مىگيريم مىرويم لاي دست بابايمان!!
به قول ظريفي، اينها از اينكه ما قرآن را سر نيزه كرده‌ايم خيلي ناراحتند. توقع داشتند بياييم مقام معظم را سر نيزه كنيم!!
==================
انصافا دقت مىكنيد اين قوم ستمكار، چقدر ناراحت مىشوند كه مردم مبارز , به دين مسلح باشند؟
وقتي شعار ديني، شعار جنبش سبز شد؛ حسين‌شريعتمداري سه بار انفاكتوس كرد! كه دو تايش ناقص بود!
حالا هم آنها دارند همه تلاششان را مىكنند كه با شليك مسلسل‌وار "دروغ" به اذهان مردم، كارهاي غيرديني و البته به شدت عوامانه را نظير "اهانت به عزاي حسين" به جنبش سبز نسبت دهند. تا بلكه حال حسين‌شريعتمداري يك كمي خوب شود!
ما آخرش نفهميديم اهانت به عزاي حسين چطوري ممكن است رخ دهد؟! اصلا عزاي حسين چطور چيزي هست كه بهش اهانت شده باشد؟!!
اين منصور‌ارضي هم كه عقل درست حسابي ندارد تا آدم بفهمد منظورش دقيقا چيست!!
==================
راستي مىدانيد چند نفري كه روز 13آبان در اطراف تهران به يك زن، دسته‌جمعي تجاوز كردند؛ همگي تبرئه شدند؟
اصلا مگر چنان كاري، جرم است كه حكومت مقدس جمهوري اسلامي بخواهد باهاش برخورد كند؟!!
جرم يعني اهانت به عزاي حسين! كه به زودي سه نفر به اين اتهام اعدام خواهند شد!
دادستان كل كشور در مجلس گفت كه به زودي دادگاه اينها برگزار خواهد شد و سه نفر را اعدام خواهند كرد! دادستان پيشاپيش گفت كه حكم قرار است چي باشد!
نظام قضايي جمهوري اسلامي انصافا جوك دستگاه‌هاي قضايي دنياست!!
مثل خسيس بودن اسكاتلندي‌ها كه همه جاي دنيا در موردش جوك مىسازند؛ هر جاي دنيا هم كه برويد مىبينيد دارند در مورد سيستم قضايي ايران حرف مىزنند!
مثلا مىگويند: در ايران، يك روز منشي دادستان روي يك برگه كاغذ اين يادداشت را به دست دادستان داد: خانمتان از خانه تلفن زدند و كار فوري داشتند. دادستان بدون آنكه يادداشت را بخواند، زيرش نوشت: اعدامش كنيد!
==================
توي اين تصاوير راهپيمايي ميليوني عاشوراييان، گاهي تصاوير بامزه‌اي هم پيدا مىشد. مثلا پريشب ديدم يك دختر پانزده ساله داشت با يك لحن خاصي مىگفت:
"من حلالشان نمىكنم اينها را كه به عزاي امام حسين اهانت كردند... آخر چرا امام حســـــــيــــن؟"
بايد اين جنبشي را كه در برابر جنبش سبز ايستاده، انصافا "جنبش مادربزرگ‌ها" نام نهاد!
چه منطق باشكوهي دارند! چقدر به خالي بودنشان از عقل و تفكر و سواد مىنازند...
كشور افتاده دست نهاد عالي "سفره حضرت عباس بانوان"!!
==================
محسن رضايي: راهپيمايي عاشوراييان، كاملا ميليوني بود.
مرحوم ملاقلي‌پور: به حضرت زهرا قسم مي‌خوري؟!!
==================
اين روزها و اوج تبليغاتي مذهبي اين روزها را خوب ببينيد.
اين، آخرين نفس‌هاي "انجمن حجتيه" است.راست گفته‌اند كه: فواره چون بلند شود، سرنگون شود...

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

سردار سرتیپ پاسدار ابن زیاد

داشتم فكر مىكردم اگر اين نظام را چيزي مشابه دستگاه يزيدي بدانيم؛ جايگاه سردار رادان كجاست؟
زياد فكر نكردم! خيلي زود همزادش را در سال 61هجري يافتم:
ابن‌زياد!
================
وقتي برخي از بادمجان‌هاي دور مقام معظم چيده؛ ايشان را همانند علي(ع) دانستند كه در حال جنگيدن با خواص اهل جمل هستند؛ حضرت ايشان هم از اين تملق بجا، كلي ذوق كردند و بلافاصله در اولين سخنراني، اراجيف حسين‌شريعتمداري را تكرار فرمودند! خودشان را علي(ع) ناميدند كه موسوي و كروبي و هاشمي و خاتمي را همانند طلحه و زبير، تار و مار مىفرمايند!
زهرا رهنورد هم يقين در اين ميان، عايشه است!!
روزها گذشت و ايام محرم نزديك شد. و كم‌كم منبريان درباري، شروع كردند مقام معظم را به حسين(ع) تشبيه كردن؛ كه در برابر يزيد زمان ايستاده‌است!
راستش را بخواهيد، تشبيه اولي را اگر بتوانيم به هزار لطايف‌الحيل توجيه كنيم و به چند جاهل بقبولانيم؛ اين تشبيه دومي اصلا جا ندارد!
چرا كه الان مقام معظم، بر عرشه‌ي قدرت سوارند و يك حكومت اختصاصي براي خودشان دارند! و اگر بتوان ايشان را به علي(ع) در زمان خلافت تشبيه كنيم(كه نمىتوان)؛ اما به هيچ روي مقام معظم ما قابل تشبيه شدن به حسين(ع) نيستند!...
بلكه اتفاقا خيلي شبيه يزيد هستند!!
اين يزيد بود كه خيلي علني و راحت، حفظ نظامش را بر همه چيز ارجح مىدانست. و به هر كه اين اصل نظام را هدف قرار مىداد؛ بيرحمانه حمله مىكرد. كارش هم مختص كربلا و امام حسين نبود. يزيد با هر شورشي كه در برابر قدرت بلامنازع او صورت مىگرفت، با شدت و حدت هرچه تمام‌تر هجوم مىبرد. او با ابن‌زبير هم جنگيد. با شورش‌هاي مختلف بعدش هم درافتاد. و حتي سال بعد از فاجعه كربلا، به مدينه حمله كرد و اين شهر را تقريبا با خاك يكسان كرد. سپس به مردم مكه حمله كرد. و كار را به جايي رساند كه به مسجد‌الحرام هم يورش برد. و حتي گفته‌اند كه كعبه هم تخريب شد.
يزيد كاري به فكرهاي مختلف نداشت. فقط انتظار داشت خلافت و حكومت او به رسميت شناخته شود. و اگر شنيده باشيد، امام حسين را به اين جُرم از دم تيغ گذراند: حسين خارجي است!
و خارجي يعني كسي كه بر خليفه خروج كرده باشد. يعني كسي كه خليفه را قبول ندارد و از بيعت با او خارج شده است و به عبارت امروزي‌تر عليه خليفه شورش كرده است.
يزيد انتظار داشت ولايتش را همه به رسميت بشناسند. و بد نيست بدانيم "ولايت" به هيچ عنوان يك امر درست و خوب و مثبت نيست. بلكه اگر به قرآن نگاهي كرده باشيم، درمىيابيم ولايت يعني پيروي كردن از هر كسي يا چيزي. اين ولايت يا اين پيروي، مىتواند خوب يا بد باشد. اگر ولايت ِ يك خوب را بپذيريم، مسلما ولايت خوبي داريم. و اگر ولايت يك كافر يا فاسق يا ظالم يا قاتل را بپذيريم، ولايت بدي براي خودمان انتخاب كرده‌ايم. پس ولايت، مي‌تواند خوب يا بد باشد.
و يزيد هم ولايت داشت. ولايت بر همه كساني كه دنبال او راه افتاده بودند. او را قبول كرده بودند. همانند او شده بودند. و براي قدرت او حركت مي‌كردند.
و حسين(ع) كسي بود كه ولايت او را قبول نداشت. و تا آخر، سر اين قبول نكردن ايستاد.
اما يزيد مىگفت من سپاه دارم. سردار دارم. شمشير دارم.(يعني بالاتر از باتوم داشت!) و هر كه بخواهد جلوي من بايستد، با شدت با او برخورد خواهم كرد. با كسي تعارف ندارم. هر كه از خط قرمز من بگذرد، با برخورد شديد سپاه من روبرو خواهد شد. به كسي فرصت نخواهم داد. همه مردم بلاد اسلامي من را قبول كرده‌اند. و من اجازه نمىدهم چند نفر معدود بخواهند اساس نظام من را متزلزل كنند. كار را تمام مىكنم. زندان مىاندازم. به كسي رحم نمىكنم. مىكشم. از كشتن نمىترسم. مردم را مىترسانم. مردم وقتي بترسند، خفه مىشوند. به خانه‌هايشان مىروند. لحظه لحظه از تعداد مخالفان كم خواهد شد. مخالفانم با ريزش روبرو خواهند شد. من حمله به اصل نظام را تحمل نخواهم كرد. با كسي تعارف ندارم. ديگر اهل مسامحه نيستم. تا كي قرار است اين مخالفانم را كه ولايتم را قبول ندارند، تحمل كنم؟ چرا از صبر من كسي سوءاستفاده مىكند؟ ما مىدانيم و تيغ و حلقوم شما، يك مو اگر از حكومتم كم گردد!!
شايد براي لحظاتي فكر كرديد نيروهاي جمهوري اسلامي بودند كه جملات بالا را داشتند بيان مىكردند! اما حقيقت اين است كه همه، منطق يزيد است. و اين نظام مقدس ما هم شباهت نود درصدي با نظام يزيد دارد.(خواستم خيلي دموكرات باشم كه نگفتم شباهت صد در صدي!)
و حسين(ع) يكي از مردم عادي بود. هيچ حكومت يا منصبي نداشت. و يزيد بر همه كشور بزرگ اسلامي آن روز حكومت مىكرد. و حسين(ع) تنها و بىكس در برابر آن حاكم قدرتمند ايستاد. بارها تهديد شد. به پذيرفتن ولايت يزيد اجبار شد. به حصر و حبس تهديد شد. اما زير بار نرفت. و فقط چند ماه بعد از شروع حكومت يزيد، در خون خود غلطيد.
امروز هم مقام معظم رهبري آيا حرف ديگري به جز منطق يزيدي دارند؟ حرفي ديگري هم از ايشان شنيده‌ايد الا اينكه من حكومت دارم و هر كه حكومت من را به رسميت نشناسد يا آن را با خطر روبرو كند، تكه‌تكه‌اش خواهم كرد؟ چيز ديگري هم دارند مقام معظم براي گفتن؟
نيروهاي ولايت هم همان نيروهاي ولايت يزيدي هستند. كساني كه براي حاكم، خودشان را به آب و آتش مىاندازند تا در چشم اين حاكم مسلط و پرزور، كمي عزيز شوند.
و سپاه رهبر و سرداران رهبر هم اگر چه به باعرضگي سرداران يزيد نيستند؛ اما همان كارها را مىكنند. و ما مردم تهران در اين شش ماهه، با چشم خودمان اين سرداران يزيدي را ديده‌ايم و حس كرده‌ايم.
واقعا آن اتفاقي كه در سي خرداد در تهران افتاد، چيزي نبود در اندازه‌هاي كوچكتري، از كربلا؟ سپاهِ حاكم ستمكاري، در برابر مخالفاني كه اين حاكم را قبول نداشتند، با تمام قوا وارد شد و به شدت آنها را تحقير و سركوب كرد. آيا اين، غير از منطق يزيدي بود؟ منطقي كه مىگويد هر كه در قدرت است، بايد پيروز باشد. بايد ستوده شود. بايد حق شمرده شود. بايد و بايد بر گرده‌ي همه سوار باشد. و بايد پايش را همه ببوسند!(مىگويند آقاي مصباح در يكي از ديدارهايشان با مقام معظم، پاي مبارك مقام معظم را بوسيده‌اند!... خدا كند جوراب‌هايشان را شسته بوده باشند!)
شباهت‌هاي نظام مقدس ما با نظام يزيد، خيلي خيلي زياد است.
حتي آيا مىدانيد يزيد، يك انسان شاعر پيشه و عياش مسلك بود؟
ياد شب‌هاي شعر نيمه ماه رمضان در بيت، به خير!!
==================
شجوني: آقا لب تر كنند، گلوي مخالفان را مىجوم!!
- جناب شجوني عزيز! مگر شما توي اين مملكت زندگي نمىكنيد؟ يعني نمىدانيد كه حضرت آقا از 29 خرداد لب‌هايشان خيس ِخيس است؟! دست‌تان را بگذاريد روي لب‌هاي آقا! آب‌چكان است! شما مگر حسّ لامسه نداريد؟
تازه!... بياييد جلو، دندان‌هايتان را ببينم! آيا توان خرخره پاره كردن را دارد؟ ببينم شبيه پلنگ است؟!
نه، اين كه من مىبينم، بيشتر شبيه موجودي درازگوش مىباشد!!
================
اخيرا براي تظاهرات امت حزب‌الله در برابر بيت آقاي منتظري مرحوم، از سوي يك نهاد دولتي بين تظاهركنندگان، مقادير كفن توزيع شد تا آنها را بپوشند و بشوند كفن‌پوشان ولايت!
من يك كمي برايم سوال پيش آمد! مگر قرار بود كسي آنها را بكُشد كه آنها آماده‌ي مرگ آن هم تا اين حد شده بودند؟!
يعني قرار بود بيت آقاي منتظري آنها را ببندد به رگبار، كه اين‌ها با شجاعتي وصف‌نشدني، كفن‌پوش آمده بودند تا از ولايت دفاع كنند؟
===================
اين دفاع از ولايت هم از آن حرف‌هاست!
چنانچه گفتيم، ولايت يعني پيروي كردن! حالا رفتن و از ولايت دفاع كردن، يعني چي؟ رفته‌اند از "پيروي كردن" دفاع كنند؟!!
آنها اقلا بايد بگويند مىرويم تا از ولايت ِ مقام معظم دفاع كنيم.
مثل دفاعي كه ابن‌زياد از ولايت ِ يزيد كرد!
پس:زنده باد سردار رادان!!

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

لب و لوچه

آقاي احمدىنژاد: بر اساس اعتقادات ديني، قطع يك درخت از گناهان بزرگ شمرده مىشود.
- مگر دين شما چي است؟! بر اساس اسلام كه قطع درخت، نه گناه است و نه گناه بزرگ.
اما دروغ گفتن از گناهان كبيره -يا همان گناهان بزرگ- است.
حتي اگر شما اجازه‌اش را از ولي فقيه گرفته باشيد!
باز هم گناه بزرگي است!
===============
چرا آقاي احمدىنژاد وقتي حرف مىزند اين قدر لب و لوچه‌اش را اين‌طوري مي‌كند؟!
آدم روده‌بُر مىشود از خنده!... آخ دلم!
==================
روز جمعه مردم ولايت‌مدار در تظاهرات ميليوني(در مقياس مورچه‌اي) فرياد مىزدند:
- حرف رييس جمهور، مرگ بر آمريكا!
توي روز روشن دروغ مىبندند به آدم!
بابا! خودش روزي 5نوبت به سمت واشنگتن نماز مىخواند! تا حالا سي هزار نامه فدايت شوم، براي پرزيدنت ِآمريكا فرستاده! هر روز ناشتا، براي اوباما پيامك عاشقانه مىدهد! كِي گفته مرگ بر آمريكا؟!!
====================
جمعه شب يك فيلم پخش شد از شبكه دو، در مورد حمله ارتش شوروي به افغانستان.
همزمان مصاحبه زنده احمدي‌نژاد در كپنهاك از شبكه‌اي ديگر پخش مىشد كه در مورد رفتن ناتو به افغانستان حرف مىزد. جالب كه اين موضوع افغانستان را او در جواب يك سوال بىربط يك‌باره پيش كشيد.
به اين مىگويند وحدت دو باندِ لاريجاني-احمدىنژاد!!
===================
دلم هواي جنگ كرده...
شايد يك جنگ، ايران را از اين همه فساد دولتي و مردمي نجات دهد...
بارالها...!
====================
احمدىنژاد ستون خيمه ولايت است.
- فكر نمي‌كنيد سقف خيمه، خيلي كوتاه از آب در مىآيد؟!
===================
ما را اگر گرفتند، بدانيد بخاطر اين بوده كه به ستون ولايت، اهانت كرديم!!
حداقل 2-3 بار برايمان اعدام مىبُرند!
اگر 5بار نبُرند!!
===================
بياييد ديگر از بازداشت شدن نترسيم. تازگي هم مشخص شده همه جنايت‌هاي دوران بازداشت همه‌اش حرف بوده و صحت نداشته! تجاوزي در كار نبوده اصلا!
پس از چي بترسيم؟!
بياييد خودمان را بسپاريم به "راه آزادي" تا بازداشت‌مان كنند.
بياييد براي بازداشت شدنمان، به همديگر افتخار كنيم...

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

گويندگان حكومتي

گاهي سخن از اين گفته مىشود كه بسيجيان آماده‌اند تا چنان كنند و چنين! و بعضىها هم باورشان مىشود. انگار كه بسيجيان يك انسان‌هاي آرمانگرا و وارسته و آماده مجاهدت در راه عقيده‌شان هستند!!
اما نگاه به واقعيت، چيزي ديگر را نمايان مىكند. كساني كه به "بسيجي" معروفند؛ اغلب انسان‌هاي بيكاره‌اي هستند. باور كنيد. آنها اوقاتشان را با رفتن به هيات، پر كردن نوار و سىدي از اين جلسات و فروختن آنها؛ يا داشتن دكه‌ي فروش تسبيج و ابراز آلات مذهبي! سر مىكنند. باورتان شود كه اين‌ها موجودات شكست خورده‌اي در اجتماع هستند كه همه سرگرمي‌شان همين چيزهاست.
البته برخي ديگرشان هم كه در بسيج اصناف و كارخانجات هستند؛ كارگراني هستند كه براي وعده‌هايي كه از طرف كارفرماهاي اغلب دولتي‌ بهشان داده مىشود، براي يك روز اضافه حقوق يا يك اضافه كاري، آماده جانفشاني براي ماموريت‌هاي بسيج مىشوند. حالا اين ماموريت، باتوم به دست گرفتن باشد و توي سر مردم زدن؛ يا حضور در راهپيمايي‌هاي نمايشي و دولتي.
امروز، بسيج تبديل شده به جايگاه موجودات بيكاره و هرزه، كه براي انجام فرامين حكومتي آماده‌اند. تا تفريحي كرده باشند، و اگر شده لقمه ناني هم جلوي زن و بچه‌شان بيندازند.
اينجاست شعار مردم به راستي فرياد مىشود:
بسيجي حيا كن - مفتخوري را رها كن!
=============
گاهي از تريبون‌هاي حكومتي نظير صداسيما مىشنويم كه آمريكا كه اين قدر عليه انسان‌ها جنايت كرده، حق ندارد فريادِ حقوق بشر سر دهد!
به نظر ما اين سخن درست است. آمريكايي كه در عراق و افغانسان، همه تمدن غرب و دنياي ليبرال را به گند كشيد، و تا به عرصه آوردن شركت خصوصي "بلك واتر" و باز گذاشتن دست آن براي همه گونه جنايت -فارغ از حسابرسىهاي دولتي- پيش رفت؛ حق ندارد عليه له شدن حقوق بشر در ايران حرف بزند. ليكن اين سخن، بُعد ديگري هم دارد كه گويندگان حكومتي به آن توجهي نمىكنند.
البته كه آمريكا حق ندارد داعيه‌دار حقوق بشر بشود. اما اين كه آمريكا يك جنايتكار است؛ آيا به خود شما حق مىدهد كه عليه حقوق اوليه انسان، جنايت انجام دهيد؟
مگر آمريكا معيار انسانيت يا حقوق انساني است كه شما خودتان را با آمريكا تنظيم مىكنيد و هر گاه آمريكا جنايت‌هاي عظيم مرتكب مىشود؛ شما هم هوس مىكنيد؟!
غير از اين است كه شما پيش‌فرض را بر اين گذاشته‌ايد كه بايد جواب آمريكا را پس دهيد. و وقتي خود آمريكا اهل جنايت است، مىگوييد پس خيالمان براي همه‌گونه جنايتي، راحت باشد! و اصلا نمىفهميد كه شما بايد جواب، به انسانيت پس دهيد. شما بايد به انسان و مقام انسان پاسخ دهيد كه چرا و چگونه اين طور با فراغ بال، به حقوق انساني تجاوز مىكنيد. جنايت مىكنيد. حق مردم را آشكار را بالا مىكشيد. زن و پير و جوان را در وسط خيابان به قصد كُشت مىزنيد؛ و بعد به نزد رهبرتان مىرويد و از اينكه توانسته‌ايد چشم فتنه را دربياوريد؛ منتظر پاداش از دستان نوراني ولايت مىشويد! تا به يكي‌تان دولت را هديه بدهد، به ديگري انحصار در فلان بازار را، و يكي هم شركت پُرسود مخابرات را بالا بكشد!
و يك نكته كه ظاهرا اين گويندگان حكومتي فراموش مىكنند؛ اينكه آمريكا عليه مردم ِ خودش جنايت نمىكند. بلكه با مردم ديگر كشورهاست كه مانند يك قصاب رفتار مىكند. اما شما، بسيجيان خودفروخته‌ي يك خيابان را عليه مردم همان خيابان به ميدان مىآوريد تا بزنند و بكشند و بازداشت كنند و از هر دختري كه خوششان بيايد، كام جنسي طلب كنند...
============
فرض كنيد من يكي از دشمنان قسم‌خورده و سنگدل و نامرد اين نظام مقدس بودم!
چه صفايي بالاتر از اين مىكردم كه هر روز در وسط خيابان و در علن، بسيج و پليس وحشيانه به مردم حمله كنند و فاجعه‌ها بيافرينند؟
آيا بهتر از اين هم مىشد خودشان را خراب كنند؟!!
=============
گاهي و اخيرا برخي از مزدوران به نام، تكرار مي‌كنند چه شده كه طرفداران سبز اين قدر كم شده‌اند؟ كه از 25خرداد تا 16 آذر، جمعيت‌شان از 3ميليون به چند ده هزار نفر رسيده؟ و چرا چنين ريزشي داشته‌اند سبزها؟ و جالب اينكه برخي از سران فرهنگي سبز هم اين گفته را باور كرده‌اند و در صدد جواب به آن برآمده‌اند.
در حاليكه اصلا چنين نيست. بلكه وحشىگري بسيج و پليسِ تحت فرمان ولايت، لحظه به لحظه ميزان سبزها را افزون كرده است. و همچنين كيفيت آنان را هم بالا برد. يعني اگر سبزها تا انتخابات فقط به راي دادن فكر كرده بودند؛ اكنون آنها به جنگ تا سر حد مرگ هم فكر مىكنند.
برعكس آن هم واقعيت دارد. يعني برخي كساني كه به اشتباه به احمدىنژاد راي دادند، يا كساني كه سيدعلي را ولي خدا حساب مىكردند؛ با ديدن اين فجايع، چشمانشان باز شده است. و نفرتي تازه در وجودشان دميدن گرفته است.
اگر به احمدىنژاد، دو سه ميليون در سراسر كشور راي داده باشند؛ امروز آنها دچار عذاب وجدان شده‌اند كه آيا مىارزيد براي يك وام كشاورزي بىارزش يا سهام كوفتي عدالت يا يك وعده استخدام مختصر، بياييم كسي را سر كار بياوريم كه مردم را اين طور بيرحمانه مىكُشد؟
به نظر مىرسد امروز طرفداران احمدىنژاد به حدود دويست-سيصد هزار نفر تقليل يافته باشد.
بيخود نيست كه اين روزها براي به عرصه آوردن آن مردم هميشگي و تكراري، دست‌آويز به نام خميني شده‌اند.
باور كنيد اگر شما خواننده‌ي گرامي، يكي از طرفداران ولايت سيدعلي بوديد، از اوضاع اسف‌باري كه جبهه‌تان داشت؛ دچار افسردگي شده بوديد. و اين واقعيتي واضح است كه نظام يك‌طرفه‌ي موجود، در سخت‌ترين سراشيبي تاريخ حياتش قرار دارد.
اما تنها چيزي كه در اين ميان وجود دارد اين است بخاطر جنايات رخ داده و نوع مديريت انجام و اعلام همگاني اين جنايات كه به قصد ترساندن و ارعاب مردم صورت گرفته؛ مردم از حضور در خيابان‌ها خودداري مىكنند. و اين به معناي كم شدن سبزها نيست. بلكه طوفاني خشمي در حال شكل‌گيري است كه در هنگامه‌ي وزيدنش، تعداد واقعي سبزها و ميزان رشد روزافزون آنها را به هر بَددِل رسوا و هر مدّاح قدرت‌اي نشان خواهد داد.
اين يك واقعيت است و فراري از آن ممكن نيست.
============
من سخني به ذهنم مىرسد خطاب به موسوي.
پس از رخ دادن اين نمايش مسخره عكس، شما آمديد و آن را محكوم كرديد. و در اين كار هم چندين بار اصرار كرديد.
من سوال مىكنم آيا امروز چيزي از خميني باقي مانده است كه ما بخاطر پاره شدن عكسش، متاسف باشيم؟ و بياييم پيام محكوميت صادر كنيم؟
كدام انديشه يا آرمان او -فارغ از درستي يا غلط بودن آن- امروز باقي مانده است؟ آيا خميني و انديشه‌هاي او امروز اصلا وجود خارجي دارد؟
در كشوري كه رهبر آن رسما و علنا و واضح اعلام مىكند كه طرفدار و آماده‌ي اصلاحات چيني است؛ شما چه حقي داريد كه يك عكس پاره كردن را محكوم كنيد؟
آيا در دولت اول خاتمي نبود كه رهبر معظم همه سران حكومت را دعوت كرد؛ و تكيه داد به گفته مهاجراني كه: "آقاي خاتمي گورباچف نيست" و در حالي كه تمام مدت، مهاجراني سرش را پايين انداخته بود، بر گفته‌ي او سوار شد و تا گفتن آن جمله‌ي معروفش پيش رفت: "من از اصلاحات چيني حمايت مىكنم."
براي كسي كه اندكي سواد در دنياي سياست داشته باشد؛ واضح است كه اين گفته، چه معنايي دارد.
نگاه به امروز چين، بيان مىكند كه چيزي به اسم كمونيست و نامي از رهبر آن مائو باقي نمانده است. هر چه هست يك كشور است با يك دولت سختگير، كه همه آرمانهاي كمونيستي‌اش را كه چين كمونيست و نظام كمونيستي آن بر آنها بنيان شده بود؛ كاملا كنار گذاشته است.
كشوري كه اسم كمونيست در خود دارد، اما يكي از سرمايه‌داري‌ترين كشورهاي جهان است. كشوري كه نام سوسياليسم دارد، اما انسان را به شديدترين وجه به استثمار و بلكه بردگي مىكشاند. اسمش حكومت طبقه كارگر است، اما كارگران مانند زنبوران در كندوهاي طراحي شده، در حال جان كندن هستند...
نظامي كه تا خرخره در فساد، فحشا، ناامني، و همه‌ي دستاوردهاي سرمايه‌داري فرو رفته است. و رهبر كشور صريحا از چنين اصلاحاتي و شبيه شدن به چين حمايت مىكند. و چنانچه مىبينيم در حال اجرا هم هست و عن قريب به سازمان تجارت جهاني هم خواهيم پيوست. و اين طرح هدفمندي يارانه‌ها هم جزيي از آزادسازي قيمت‌ها است كه سازمان مزبور از اعضا طلب مىكند.
چين مىگويد همه عرصه‌ي اقتصاد و فرهنگ آماده‌ي واگذاري به سرمايه‌داري جهاني است تا شهروندان چيني را به بردگي مفتخر كند. تنها ما يك چيز مىخواهيم و آن حفظ نظام سياسي موجود است. و چنانچه مىبينيم تنها جايي كه نيروي امنيتي چين با بيرحمي كامل وارد مىشود، نه مسائل فرهنگي و جرم و جنايت است، نه چپاول و دزدي‌هاي سازمان‌يافته؛ بلكه وقتي است كه اساس نظام سياسي مورد هدف قرار گيرد. كه نمونه آخرش برخورد با تُرك‌هاي سين‌كيانگ بود.
آيا در ايران غير از اين چيزي مىبينيد؟ در زماني كه آدم‌رباهاي جنسي در حال تجاوز دسته‌جمعي به زنان اين كشور هستند؛ نيروهاي امنيتي و پليس و دادستاني، در حال برخورد با معترضين سياسي در 13آبان هستند! يعني كه اين نيروها، در يك اصلاحات چيني فقط براي حفظ اصل نظام به كار گرفته خواهند شد.
كشوري كه از آرمانهاي انقلاب در آن هيچ اثري نيست؛ فساد هزار بار بيشتر از زمان شاه است؛ دزدي به نحو شرم‌آوري علني از سوي دولتيان و نظاميان صورت مىگيرد؛ ناامني عمومي قابل مقايسه شده است با ريودوژانيرو؛ احكام اسلام در آن كاملا مرده است و شما هيچ حكم اسلامي را سراغ نمىيابيد كه اجرا شود؛ و هر چه هست و هست سرمايه‌داري آمريكايي با همه كثافات آن است؛ آيا شما نشاني از خميني مىبينيد؟
كه اينك براي پاره شدن عكس او، دنبال كودتاچيان راه بيافتيد و آن را محكوم كنيد؟
آيا باور كنيم كه اين همراهي شما، بخاطر ترس شما از بازداشت شدن بوده است؟ آيا مىترسيد از يك زندان، در حاليكه صدها نفر بخاطر آرمان مشتركي كه با شما داشتند، كشته شدند؟ آن هم در عنفوان جواني...
آيا اصرار شما بر "جمهوري اسلامي" هم بخاطر همين ترس است؟
كاملا مشخص شده كه جمهوري اسلامي –خوب يا بد- قابل پياده شدن نيست. و امروز ما يك جمهوري مضحك چيني داريم. و اين اعتراف علني رهبر اين نظام است.
پس حق دهيد به ما كه مرد و مردانه اصرار كنيم در يك نظام وارسته‌ي ايراني، كه به منافع و ارزشهاي ايراني خودمان بها دهد و خوبي‌ها و زيبايي‌ها را در حدي كه ممكن است، پياده كند.
حق داريم ما كه فرياد برآوريم:
استقلال، آزادي، جمهوري ايراني.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

روزهای آینده

================
سردار نقدی اخیرا فرموده بودند: اگر بسیج نباشد؛ مردم(لباس شخصىها) سبزها را مىکشند!!
سردار! دیدی در 16آذر که بسیج نبود؛ لباس شخصىها آمدند؟ چرا بسیج را نیاوردید که جلوی این لباس شخصىهای مخوف را بگیرد؟
فقط سردار! این بار که بسیج نیامد؛ لباس شخصىها هم جرات نکردند کسی را بکشند!
ممنون که بسیج را نیاوردی سردار!!
================
من معتقدم موسوی باید یک تشکر حسابی از این لباس شخصىها بکند.
بنشینید حساب کنید چقدر این لباس شخصىها تعداد حامیان جنبش سبز را زیاد کرده اند!!
================
ببینید! استاد سعید حدادیان به همراه دانشجویانش روز 16آذر به دانشگاه رفتند و مراسم این روز را اجرا کردند. پرچم گرداندند. داد زدند. برخىشان جیغ کشیدند. حرکات موزون بعضا انجام دادند. و در نهایت موجب شدند به عکش امام راحل توهین شود.
بنابراین باید این استاد را یا بازنشسته کنید، یا اخراج کنید یا به دادگاه بکشانید. یا حداقل روی پایتان بخوابانیدش و با پشت دست کتکش بزنید!
که دیگر از این کارها نکند این استاد خودفروخته!!
================
انصافا خیلی معلوم است این ماجرای عکس و اعتراضات مردمی! به آن، چقدر نمایشی است. و قرار شده حالا که ماجرا ریختن هیات رزمندگان به دانشگاه تهران لو رفته، آن را بچسبانند به این عکس، و یک استفاده تازه ای هم از آن بکنند! یعنی به اصطلاح از تهدید، فرصت بسازند!
حالا بلد هم نیستند!!
همه این کوبیدن بر طبل را که الحق تخصص علی لاریجانی (معروف به علی کوچولو، بر وزن جان کوچولو) است؛ چه هدفی دارد؟ چه سودی دارد؟
یعنی نمىدانید؟
ماجرای بالا کشیدند شرکت مخابرات را یادتان رفته؟
حالا قرار است شرکت نفت را بدهند به باند خاندان لاریجانی که بالا بکشند!!
=================
یادتان هست ماجرای زندان ابوغریب را؟
آمریکایىها به عمد یک مرکز تجاوز جنسی برای ارعاب عراقىها درست کردند تا به این وسیله همه مقاومت ها را سرکوب کنند. یعنی استفاده از چیزی که برای مسلمانان خیلی بااهمیت است؛ ناموس!
بعد هم که خوب از این روش استفاده کردند؛ خودشان آن را افشا کردند تا اگر کسانی هنوز آن را نمىدانند خوب بفهمند و دیگر در آینده مقاومتی شکل نگیرد. بعد هم مسوولان مهربان آمریکایی حکم به بستن این زندان دادند! بعد هم چند دادگاه برای چند گروهبان آمریکایی شکل گرفت و محکوم شدند به ده بار خط کش خوردن کف دستشان، و همزمان به آنها گفته شود: بد، بد، بىتربیت!
حالا نگاه کنید به ماجرای کهریزک!
خوب که همه را مرعوب آن کردند؛ برای آنکه توده ی مردم هم از آن آگاه شوند؛ آن را افشا کردند. آن هم به دست خود مقامات حکومت. بعد رهبر مهربان آمدند دستور به بستن آن دادند. بعد هم یک دادگاه برای چند گروهبان آن برگزار شده که به زوردی آنها خط کش هم خواهند خورد!
کیست که نداند رهبر معظم، نائب برحق واشنگتن هستند؟
===============
چیزی راجع به جنگهای داخلی آمریکا مىدانید؟
شمالىها مىخواستند برده داری را جمع کنند در حالی که ایالات جنوبی که مزرعه دار بودند و از برده داری سود مىکردند؛ مخالف آن بودند. برای همین حدود 4سال با هم جنگیدند.
جالب اینکه جنوبىها که خیلی داش مشدی و خیلی لات منش بودند؛ آخر سر از شمالىهای خیلی روشنفکر و گوگولی مگولی، شکست خوردند!
آدم یاد دعوای این روزهای کشورمان مىافتد که بین هیات رزمندگان و جنبش سبز برقرار است!
به نظرتان آخر سر، کی پیروز مىشود؟ آنی که در خیابانها با زنجیر و کابل و چماق دارد حکومت مىکند؟ یا آنی که اهل فکر است؟
روزهای آینده را ببینید.
=================

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

طرح در شوراي نگهبان است

=========
امروز وقايع جالبي در شهر اتفاق افتاد! روي اين كلمه "جالب" تاكيد مىكنم!
مثلا تعداد نيروهاي هيات رزمندگان، از مردم عادي بيشتر شده بود!
يكي نيست به آقاي احمدىنژاد بگويد نفت، زياد قيمت ندارد اين روزها! چرا اين قدر ولخرجي مىكنيد؟!
به ذهنم رسيد نكند اين طرح هدفمند كردن يارانه‌ها، اصلا به قصد عضويت در تجارت جهاني نيست؛ بلكه قرار است خرج‌هاي دولت را دربياورد!! خرج‌هايي كه روز به روز هم دارد زيادتر مىشود!!
==========
امروز يك ابتكار جالب از سوي مردم زده شده بود! ما به آن مىگوييم: طرح گُله‌گُله شدن!
يعني تكه‌تكه مردم در اجتماعات 15 نفره سر هر تقاطعي ايستاده بودند (منظورم در همان نقاطي از شهر است كه تجمعاتي وجود داشت) و شعار مىدادند. يك بار كه من يكي از اين تجمعات را خوب نگاه كردم، انصافا يك‌جوري شدم! يعني الحق همان يك مُشت سوسول معروف بودند! پيش خودم گفتم آخر مبارزه‌ي سياسي هم رسم و رسومي دارد. به اندكي شجاعت و قدرت نفساني هم نياز دارد. چند تا دختر و پسر گوگولي مگولي (كه شايد هم بخاطر همديگر) يك جايي جمع شوند و چند تا شعار تند بدهند و تا اولين نشانه‌‌هاي حمله‌ي پليس را ببينند؛ با آخرين سرعت فرار كنند؛ كه اسمش مبارزه‌ي سياسي نيست.
همين جا بود كه آن رگ شوخ و شنگىام گل كرد! رفتم از كنارشان رد شدم و همزمان كه آنها مىگفتند: "ما اهل كوفه نيستم، پشت يزيد بايستيم." من هم يك نفري فرياد انقلابي سر دادم: ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند!
آقا نزديك بود ما را بگيرند، تكه‌تكه كنند! خوب شد كه نتوانستند بگيرند! مثل پلنگ فرار كرديم!
اما مىروم اين رفتارشان را به موسوي گزارش مىدهم! شكايت آقا شكايت! چقدر بهتان گفتند خشونت نكنيد! خشونت توي روز روشن؟
اين دفتر موسوي كجاست؟
هم خشن بودند هم سوسول!!
==========
امروز ما به عنوان يك شاهد عيني (نخواهند حالا سرمان را زير آب كنند!) اعتراف مىكنيم (نه از نوع ابطحىاش!) كه مامورين، امروز چندان خشونت به خرج ندادند.
احتمالا كم‌كم بعضي آقايان دارند فكر مىكنند ممكن است چيزي به اسم عقل هم باشد، كه وجودش لازم است! و بفهمند تصاوير خشونت‌‌هاي عجيب و غريب نظير آنچه در 13آبان اتفاق افتاد؛ به بر باد دادن طومار خودشان مىانجامد.
باورم نمىشود فهميده باشند! خدا كند باز يادشان برود!!
ولي خدايي امروز مردم يك كمي تفريح كردند! فقط ببينيد خود من چقدر خنديدم!
آنها از اينكه دارند مبارزه‌ي سياسي مىكنند؛ و من از اينكه آنها فكر مىكنند دارند مبارزه‌ي سياسي مىكنند!!
مبارزه‌ي سياسي هم مبارزه‌‌هاي سياسي قديم!!
===========
يك خبر: مردم كاليفرنيا با كمبود آب آشاميدني روبرو شده‌اند.
عيب ندارد! (يا به قول طرفداران تراكتورسازي تبريز: عيب يُخ!) الان مديريت جهان را خبر مىكنيم بيايد مشكلشان را حل كند!
اين شماره محمود چند است؟
==========
الو، سلام! (ياد آن الو سلام معروف افتادم!) چطوري گلم؟ من امروز به طرفداري هيات شما شعار دادم. آن‌هم توي بطن خطر!... خواهش مىكنم! شما بيشتر از اينها مىارزيد!... نه بابا قابلي ندارد!... حالا كه اصرار مىكنيد... نه وام نمىخواهم... نه، اگر مىشود... بله، لطف كنيد اين مشكل آب آشاميدني مردم كاليفرنيا را حل كنيد... پس خيالم راحت؟... قربانت!
==========
مورالس، براي بار دوم در بوليوي رييس جمهور شد.
اين احتمالا از باتوم استفاده نكرده؟...
==========
من چند وقت است يك سوال عجيبي برايم پيش آمده. مشكل اينجاست كه نمىتوانم هم با كسي مطرحش كنم!
قضيه هم به نظرم حياتي است. يعني به اصل نظام برمىگردد!
ببينيد! الان مدتي است كه در اين كشور، به بركت ولايت پر خير و بركتي كه داريم؛ همجنس‌بازي رونق عجيبي گرفته است. يعني از هر ده ايراني، تعدادىشان همجنس‌باز هستند!
خوب، حالا تصور كنيد يك جواني كه حالا اين‌طوري هم باشد؛ گول استكبار جهاني را بخورد؛ و برود مبارزه سياسي كند. بعد تصور كنيد مىرود وسط خيابان و شعار بدي زبانم لال عليه مقام معظم رهبري مىدهد.
بعد چي مىشود؟ خوب، معلوم ا ست. نيروهاي فداكار هيات رزمندگان اسلام با پشتيباني پليس ويژه و همكاري پليس امداد و كمك پليس ضدشورش و تلاش پليس پيشگيري و عنايات ويژه‌ي سپاه و همكاري بي‌دريغ بسيج و پوشش حفاظتي پليس آگاهي با همكاري پليس امنيت عمومي و دست دادن با پليس امنيت اخلاقي و كوشش شبانه‌روزي چند تا پليس ديگر؛ سرانجام دستگير مىشود اين جوان فريب‌خورده.
بعد را هم كه همه مىدانيد چى مىشود. يعني براي اينكه اين جوان بترسد و حساب دستش بيايد كه ايستادن در برابر نائب امام زمان يعني چي، و ديگر از اين سوسول‌بازي‌ها درنياورد؛ هنگام بازداشت به او تجاوز مىكنند.
چند روز بعد هم با خيال راحت كه ديگر نظام را از آسيب‌ها محفوظ نگاه داشته‌اند، آن جوان بدبخت را آزاد مىكنند.
حالا ببينيد چي مىشود!
آن جوان موقع آزادي، به آن ماموران فداكار رو مىكند و مىگويد: خيلي خوش گذشت! تا باشد از اين دور هم بودن‌ها!!!!
بعد هم معلوم است چي مىشود.
فردايش مىآيد وسط خيابان و دوباره شعارهاي بدي به مقام معظم رهبر نثار مىكند!
من واقعا نگران شدم! همه سلاح‌ها دارد از كار مي‌افتد. پس ديگر چه جوري بايد اين نظام مقدس را حفظ كرد؟
يك مشورتي با منصور ارضي بكنيد، ببينيد راه جديدي به ذهنش نمىآيد؟
===========
من همين الان يك راه حل براي مشكل اتمي جهان پيدا كردم!
ببينيد!
الان 2000كلاهك هسته‌اي آماده‌ي شليك كلا در جهان وجود دارد.
خوب، بگوييد اين سلاح‌ها را به همديگر شليك كنند! تمام مىشود ديگر؟
آن‌وقت بعدش:
در دنيايي بدون سلاح‌هاي هسته‌اي زندگي مىكنيم!!
==========
آقا! وزير خزانه‌داري آمريكا بخاطر مشكلات اقتصادي زير فشار است تا استعفا بدهد.
خوب، اين طرح تحول اقتصادي را بدهيد بهشان، مشكلاتشان حل شود!
==========

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

اوخ اوخ!

اصولا حضار محترم، اگر بخواهيم اوضاع سياسي را تشريح كنيم، بايد بگويم چند جبهه وجود دارد.
يك طرف مجلس است و مديريت عمده‌ي قوه قضاييه و صداوسيما؛ كه اين ها با هم هستند.
طرف ديگر سپاه است و دولت. به اضافه همه‌ي نيروهاي امنيتي.
طرف ديگر هم خوب، مردم هستند!!
===
به نظر من الان محمود احمدىنژاد، مرد حماسه و جهاد؛ يكي از محبوب‌ترين چهره‌هاي ايران است... بابا نزنيد! توضيح دارم! بگذاريد حرف بزنم!!
ببينيد! چهار سال قبل! كسي جرآت داشت به مقام معظم رهبري بگويد بالا چشمتان چند تار مو هست كه نامش ابرو؟
اما حالا از در خانه‌تان كه بيرون مىآييد مىبينيد روي اين سطل‌هاي بزرگ آشغال نوشته: جايگاه رهبري! از خيابان كه پياده رد مىشويد مىبينيد روي جايگاه تلفن عمومي با يك خط خوشرنگي! نوشته شده: مرگ بر سيدعلي‌شاه! مىآييد سوار اتوبوس شويد، مىبينيد كف صندلي نوشته‌اند: خــامــنــه‌اي! و مردم هم با لذت عجيبي رويش مىنشينند!!...
همه‌ي اين‌ها را مديون آن مرد حماسه و جهاد هستيم!.. باز كه مىزنيد؟ مگر نفهميديد چي گفتم؟... باباجان ببينيد...
===
پريشب‌ها بود داداش محمود آمده بود توي تلويزيون، يك باره من ديدم خداي نكرده اين دست راستش، باندپيچي شده بود!
يعني مىگوييد چي شده؟
آره؟... برادارن فداكار بسيج؟... با باتوم؟... محمود را هم؟!
===
اين برادران بسيج دانشجويي هم بدجوري دارند گيج مىزنند! آدم مىماند!
مثلا از احمدىنژاد حمايت مىكنند، آن هم چه حمايتي! تا پاي باتوم!
بعد از مشايي جوري حرف مىزنند كه انگار خود ابليس است!
حالا يك نفر بيايد پيدا كند ملاك اين برادران بسيجي را، كه چرا يكي فرشته باشد و يكي ابليس؟ و اصولا مگر احمدىنژاد و مشايي كه سالهاست يار غار هم هستند، چه فرقي با هم دارند؟
بعد از كردان حمايت مىكنند!
بعد از رحيمي –معاون اول- به شدت بد مىگويند!
بعد از محصولي دفاع مىكنند!
همزمان از مهدي هاشمي به عنوان غارتگر ياد مىكنند!
جوكي هستند اين بسيج دانشجويي‌ها هم!
بگوييد انصار يك سري بزند بهشان!
===
راستي يك پيشنهاد به سبزها!
احمدىنژاد توي اين قضيه مشايي، و همين طور اخيرا توي فرمان مقام معظم رهبري مبني بر حضور او در مجمع تشخيص؛ جلوي رهبري ايستاد. يك جوري هم ايستاد كه خاتمي تا حالا نايستاده بود!
من نمىخواهم بگويم: خاتمي، ياد بگير!
بلكه مي‌خواهم بگويم نظرتان چيست رسما بياييم از احمدىنژاد حمايت كنيم؟!
===
در روزهاي اخير، سردار همداني، سردار فضلي، سردار نقدي، كه همگي سرداران كله‌گنده‌ي سپاه هستند؛ به شدت از لباس شخصي‌ها ناليده‌اند.
ما تا الان خيال مىكرديم اين‌ها روساي اين لباس شخصي‌ها هستند. نگو كه بيچاره‌ها توي دستشان اسيرند!
بچه‌ها! يك روز را تعيين كنيد براي نجات سرداران‌مان به طرف ستاد مشترك سپاه در ميدان كلاهدوز راهپيمايي كنيم. و نجات بدهيم اين سرداران مظلوم غريب را. افتاده‌اند توي اين پادگان‌ها، هيچ كس هم حواسش نيست. هي دارند از لباس شخصي‌ها كتك مىخورند!
مظلــــــــــوم...! غريــــــــــــب....! تنهــــــــــــــا...! شهيـــــــــــــد...!
جگرم آتش گرفت!
===
يك پيشنهاد به جوانان سبز!
نظر به اينكه مدتي است در ايران بلكه در همه جهان، بجاي تفكر و حزب سياسي و نوشته و سخنراني سياسي و ...؛ فقط اين باتوم است كه حكومت مىكند چه كسي بايد بر سر حكومت باشد و چه كسي نبايد؛ پس بجاي همه فعاليت‌هايتان، به باشگاه‌هاي كونگ‌فو برويد، و به طور اساسي چوب‌بازي را ياد بگيريد!
كه اقلا اگر در ميدان سياست پيروز هم نشديد، اقلا توي اين روزهاي عزيز، دلي از عزا درآورده باشيد!
اقلا بعدا بگوييد حسابمان را خوب تسويه كرديم!
آي كيف مى‌دهد!
با زبان خودشان باهاشان بايد حرف زد!
اصلا بهتر هم مىفهمند!
يك وقت خودشان آمدند پيشنهاد دادند ولايت فقيه را جمع كنند!
معني ندارد آن‌ها هي بزنند، شما هي تجمع سياسي از نوع ماماني بكنيد! بهتان هم بگويند: سوسول!
خوب، بياييد سوسول‌بازي را بگذاريد كنار!
ماشاء الله جوانان رزمي‌كار سبز!
اوخ اوخ! ديدي چطوري زد؟!!
===

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

بــــدون شـــرح!


امروز گشتی زدم در خبرها. و چند مورد طنز ناب پیدا کردم که تا مدتی خودم داشتم مىخندیدم! هر چه خواستم در موردشان چیزی بنویسم، نشد! این قدر این خبرها ناب هستند؛ که فقط مىتوان در موردشان گفت: بــــدون شـــرح!
-- ترقی، از اعضای هیات موتلفه اسلامی: محکومیت ما در آژانس از سوی روسیه و چین، پیامد شعارهای مرگ بر روسیه و مرگ بر چین بود که سبزها سرمىدادند!
(خدا وکیلی خیلی کیف کردم از این خبر!)
-- عزت ضرغامی: آرایش کردن زنها در صداسیما، خلاف شرع و قانون است و ما نباید حتی یک مجری مشکل دار داشته باشیم!
(اینجا که من غش کردم!)
-- امیر ثابتی، مسوول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران: مـــرگ بر دروغگوی دیکتاتور متقّلب!
(البته منظور امیرثابتی، احمدىنژاد نبود!.. موسوی را مىگفت!!... آخ دلم!)
-- احمدىنژاد در گفتگوی زنده صداسیما: این کشورهایی که ایران را محکوم کردند، در مقابل ایران مىخواهند بایستند؟ مثل اینکه یک جوب باریکی بخواهد در برابر یک رود عظیمی برعکس حرکت کند!
(خوب است نگفت اینها خار و خاشاک اند؛ جمعشان مىکنیم!!... دارم از خنده مىمیرم!... حالا هر کی بخواهد در برابر ایران بایستد، این مىخواهد با باتوم بزند توی سرش... !!)
-- دولت قلابی: در برابر محکومیت آژانس اتمی، ده مرکز جدید هسته ای خواهیم ساخت!
(! فکر کرده اند ساختن سوله ی اتمی، به سادگی ساختن سوله ی کهریزک است! که سردار رادان هم مىتواند بسازد!)
-- یک کمدین فرانسوی، بعد از دیدار با احمدىنژاد: احمدىنژاد در ایران، خیلی بیشتر از سارکوزی در فرانسه محبوبیت دارد!
(بدبخت سارکوزی! یعنی او را هم مردمش هر شب نفرین مىکنند؟!... سوال: چرا همه احمدىنژاد را دوست دارنــــــد... تکه تکه کنند؟!)
-- قاسم روانبخش، مسوول ستاد کفن پوشان مصباح یزدی چند ماه پیش: از ذلت سعدآباد، تا پیروزی ژنو!
(احتمالا حالا باید تیتر یادداشتش را در وبلاگش این طور تغییر داده باشد: از پیروزی ژنو، تا تیپای وین!)


۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

ملت نامشروع!

زماني كه عده‌اي به نفع هاشمي رفسنجاني شعار مي‌دادند؛ بارها اشتباه بودن اين شعار را تذكر داديم. مي‌دانستيم هاشمي كسي نيست كه كنار مردم ايستاده باشد. و اگر كاري كرده كه همراهي با مردم تلقي شده؛ بخاطر منافع شخصي‌اش بوده است. يك روز براي خودش كنار ما بود، و يك روز مانند همه‌ي روزها كنار نظام مقدس! و حالا باز هم برگشته همان جا كه بود. شد بخشي از دستگاه، تا بتواند منافع بچه‌هايش را تامين كند.
و اين يك حقيقت است كه اگر نهضت سبز ما پيروز شد، بايد به طور جدّ، به مفاسد خاندان هاشمي رسيدگي شود. و ما با كسي شوخي نخواهيم داشت.
اخيرا هم از حضرت رفسنجاني نقل شده است: "من دولت را مشروع مي‌دانم."
لابد ملت را نامشروع مي‌داند!!
=====
مي‌گويند رييس جمهور دوست‌داشتني كشورمان، شعري سروده اند:
چيست راز گل سرخ؟ آيا مي‌داني؟ نمي‌داني؟ براي تو مي‌گويم. اگر گل نبود، درخت هم نبود. درخت اگر نبود، چوب هم نبود. چوب اگر نبود، كجا باطوم بود؟ باطوم هم همان راز ماندگاري گل سرخ است. گل سرخ هم منم!
اگر اين شعر، زيادي بي‌وزن و بي‌مزه بود، براي آن است كه بايد نگاه كرد شما چه گناهي انجام داده‌ايد، كه توان درك زيبايي اين شعر را از دست داده‌ايد!
شعر به اين زيبايي! با لحن دلنشين احمدي‌نژاد بخوانيدش، چشم‌هايتان را هم آن‌طوري كنيد... ديديد حالا چقدر جالب شديد؟!
=====
به نظرم راه سبز، روز به روز دارد رشد مي‌كند. اگر گذشته‌ي ليبرال‌منش دوم خردادي‌ها را نگاهي بيندازيم؛ و امروز آن‌ها را هم خوب نگاه كنيم؛ به اين تغيير آن‌ها رو به جلو پي‌مي‌بريم. گذشته آن زماني كه آن‌ها با تشبه‌شان به غرب، مي‌خواستند مشكلات‌شان را حل و فصل كنند. امروز گويي آن‌ها يك دگرديسي عجيب پيدا كرده‌اند. انگار حقايقي را فهميده باشند؛ دوباره به دامان پرمهر دين بازگشته‌اند.
پنج شنبه گذشته، حمله‌ به مراسم دعاي كميل آن‌ها را شاهد بوديم. پليس بدنام امنيت، به جلسه برگزاري دعاي كميلي حمله كرد، كه خانواده زندانيان سياسي اخير براي توسل به حضرت باري‌تعالي برگزار كرده بودند. و به نظر من اين يك اتفاق پرخير و بركت بود.
امروز كساني كه هميشه با سوءاستفاده از دين، نان‌شان را درمي‌آوردند، با تمسك ظاهري به دين، مردم را مي‌فريفتند؛ نان دين را مي‌خوردند و در برابر دين مي‌ايستادند؛ جاي خودشان را به طرف مقابل داده‌اند.
امروز دين به سر جاي اصلي‌اش، به برپادارندگان راه آزادي و كرامت انساني بازگشته است.
و اين حقيقتي بود كه بايد بازمي‌گشت. هميشه حكومت‌هاي جابر، دشمنان دين بودند. پس چرا برخي اين حقيقت را فراموش كرده بودند، و دست به دامان بيگانگاني شده بودند كه در ستم اين سرزمين هيچ‌گاه بي‌تقصير نبودند؟ چرا دست پرمهر دين را رها كرده بودند، و با تعابيري نامانوس با خلقت انساني، مي‌خواستند شايد كاري براي انسان انجام دهند؟ و چرا آن هشت سال طلايي را از سال 76 آن‌گونه به بطالت و هرزگي سپري كردند؟
اين دين است كه پرچم‌دار آزادي است. اين دين است كه نيرو مي‌دهد. اين دين است كه در برابر جائران و ستم‌پيشگان، مردانه مي‌ايستند. هم راه را مي‌نمايد، هم توان پيمودنش را ارزاني مي‌كند.
و امروز اين بازگشت ميمون به راه دين، بايد بسيار گرامي داشته شود.
حمله به دعاي كميل شما، بسيار خبر مسرت‌بخشي بود. خوشحال‌كننده از اين رو كه شما و جايگاه شما را، و دشمنان‌تان و جايگاه آن‌ها را به زيبايي به همه نماياند. اينكه شما را در حالت گناه بازداشت نكردند. بلكه در هنگام فرياد زدن نام خداي متعال، دشمنان خدا چونان سربازان فرعون‌ها و نمرودها، چونان همه‌ي دشمنان هميشگي خدا كه از بلند كردن نامش مي‌هراسند؛ به شما تاختند. شما گرامي هستيد چون سرداران كلمه‌ي الله شديد. و آن‌ها مانند همه‌ي دژخيمان تاريخ، روسياهي را با خود همراه كردند.
راه سبز، اين‌گونه تفاوت‌هايش را با جريان دوم خرداد نشان مي‌دهد. و به همان شكل، تفاوت موسوي را با خاتمي مي‌توان دريافت. و باز به همان روي، تفاوت نوع حاميان موسوي را و جدي بودن و مومن بودن آنان را با حاميان نوعآ لاابالي خاتمي، مي‌توان مشاهده كرد.
امروز موسوي كساني را دارد كه مردانه برايش ايستاده‌اند. با اين توضيح كه ايستادن، فقط شركت در راهپيمايي‌ها نيست.
امروز كساني در اردوگاه موسوي قرار دارند، كه در هنگام تشكيل دولت سبز او، احكام اسلام را مردانه اجرا خواهند كرد. احكام واقعي اسلام، نه آنچه رياكاران و مزوّران به اسم اسلام براي خودشان انجام داده‌اند.
احكام واقعي اسلام است كه مي‌گويد بايد با فساد و فاسدان برخورد شود. و دروغگويي، يك فساد است. اسلام است كه مي‌گويد بايد براي شكم‌هاي گرسنه، و خانه‌هاي خالي فكري كرد. و بي‌عدالتي مفرط، متعلق به حاكمان ضداسلام است. اسلام است كه مي‌گويد بايد كشور را مرفه، آباد، آزاد، قوي، و رو به پيشرفت ساخت. جامعه‌اي خمود و مست و رو به انحطاط، ضد اسلام است. اين اسلام است كه به آزادي مطلق تاكيد دارد. جامعه‌اي كه باطوم‌بدستان بر فكر و فرهنگ و اخلاق يك مردم حكومت مي‌كنند؛ چيزي خلاف اسلام است. اين اسلام است كه شان انسان را از همه چيز بيشتر پاس مي‌دارد. حكومتي كه شان انسان را بيش از همه لگدمال مي‌كند؛ دشمن اسلام است. اين اسلام است كه به قانون براي همه، تاكيد دارد. ميان حقيرترين طبقه اجتماعي با شخص حاكم فرقي نمي‌بيند. آنها كه حاكم را به جاي خدا نشانده‌اند و فرمان او را تنها واجب وجودشان مي‌دانند؛ دشمنان اسلامند.
كساني اين بار دور موسوي‌اند، كه در دولت سبز ملي او، مُرّ اسلام را اجرا خواهند كرد. اسلام حقيقي و پاك. اسلامي كه انسانيت را دوباره زنده خواهد كرد. اسلام، كه تنها هدفش انسان است. و خوشبختي انسان.
كساني كه اين روزها بر ما و كشور ما حكومت مي‌كنند؛ دشمنان اسلامند. نگذاريم باز هم ما و مردم ما را فريب دهند و خودشان را اسلامي، و ما را ضداسلام بنماياند. اين روزها، روزهاي رسوايي آنان است. روزهاي كهريزك‌ها و تجاوزها. روزهاي حمله اوباش بسيجي به مردم روزه‌دار. روزهاي سي تير. روزهاي بازداشت دعاكنندگان كميلي. روزهاي حمله به كساني كه نام بلند خدا را فرياد مي‌كردند.

روز پليس وحشي امنيت. روز سردار رادان. روز سردار جعفري. روز احمدي‌نژادِ لات.
اين روزها را براي فهميدن و فهماندن، از دست ندهيم.
روزهاي خيلي خوبي است!

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

اشک های خونین !

چند خبر را اینجا میگذارم. ابتدا نامه ای منتشر شده از فرزند صادق آهنگران، مداح زمان جنگ:
آقای نورىزاد!... من محمد علی آهنگران فرزند جناب حاج صادق آهنگران هستم.من شما را حدود 15 سال است که می شناسم از زمانی که برای ضبط برنامه ماه مبارک رمضان به خانه ما آمدید و با پدرم مصاحبه کردید. من مدتی است مطالب وبلاگ شما را می خوانم و به شما که امروز برای دفاع از حقوق مردم کوچه و بازار بی قراری می کنید آفرین می گویم. خلاصه بگویم.
تکلیف نسل من که این روزها 30 ساله می شوم روشن است اما شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم.
این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند. ایشان را برده ایم دکتر با قند 320 دکتر گفته مرض قندش عصبی است. چرا حماسه خوان سالهای عاشقی شما و رزمندگان تاب نمی آورد؟ چرا هر لحظه آرزوی مرگ و شهادت می کند؟
چرا 20 صفحه خطاب به من وصیت نامه نوشته است؟ عرصه بر ما و ایشان تنگ شده است؟
ایشان امشب شدیدا بد حال شدند وقتی مصاحبه مادر عاطفه امام دختر آقای جواد امام را که رزمنده بوده و هم ایشان و دخترش عاطفه بازداشت شده را از بی بی سی شنیدند جایی که مادر می گفت به جهانیان و همه مردم بگویید دخترم سالم و پاکدامن بوده و بازداشت شده؟
اینها که گفتم مختصری از شرح حال بلبل خمینی بود. قصد درد دل داشتم با شما و این که بگویم نگران و آشفته اییم .. دعایمان کنید
×××
و دیگری اینکه دختر جواد امام، یکی از دستگیرشدگان سیاسی این روزها را در چند روز اخیر بازداشت کرده اند.
خبرها حاکی است این دختر چادری 18 ساله را در خیابان با وضع تحقیر کننده ای بازداشت کرده اند. چادر را از سرش کشیده اند. و داخل ماشین انداخته اند. در کشوری که حتی قاتلان زن را با مامور زن این طرف و آن طرف مىبرند، یک دختر بیگناه را بخاطر آنکه فرزند یک آدم سیاسی است، با ماموران مرد به آن نحو بازداشت مىکنند.
همچنین در اولین خبرها آمده است او را تحت فشار گذاشته اند تا اعتراف کند با دوستان پدرش که همگی سیاسی و در زندان هستند، رابطه جنسی داشته است...
به نظر من، کسانی که این روزها با شنیدن واقعه ها، اشک مىریختند؛ این یکی واقعا اشک ریختن دارد... به دختری 18 ساله و عفیف، فشار بیاورند که بگوید با دوستان پدر خودش رابطه نامشروع داشته است...
این شب همه مىدانیم باید چه کنیم. شب هایی که در های آسمان باز است...
خدایا...
مرگ سید علی را برسان...




×××
گاهی انسان از طرفداران جنایتکاران بیشتر عصبانی مىشود تا از خود جنایتکاران. مثلا رهبر معظم صریح آمدند در خطبه های 29 خرداد فرمان جنایت دادند. از آن موقع تا الان هم پلیس و سپاه و بسیج مشغول جنایت آزادانه و قهرمانانه در این کشورند! حالا هم هیچ کسی باور نمىکند که رهبر معظم مخالف این جنایت ها بوده باشند. و فرمانی واقعی داده باشند که مثلا سردار رادان جنایتکار را بگیرند و اعدام کنند. همه مىدانند این نمایش های اخیر در مثلا پیگیری جنایت ها، همگی در حد و اندازه های توبیخ چند سروان و گروهبان خواهد بود که مثلا یکی را خلع درجه کنند و آن دیگری را هم با خط کش چوبی، سه بار بزنند کف دستش و بگویند: بد، بد، بد، برو پسر بد!
یعنی اصولا همه مىدانند که رهبر معظم یک جنایتکار است. خودشان هم مىدانند. و مىدانند که همه هم مىدانند!
اصولا کسی که فکر کند رهبر معظم بدون جنایت دارند پایه های حکومت شان را نگه مىدارند، وجود ندارد. دیکتاتوری فاسد و خونریز، که بیست سال است با همین شیوه ها دارد حکومت مىکند. این حقیقت را همه مردم ایران پذیرفته اند. و متاسفانه تسلیم این شرایط شده اند.
اما چنانچه گفتم، بعضی از طرفداران این رهبر معظم، با آنکه خطبه های 29 خرداد معظم له را دیده اند، باز هم نمىپذیرند که جنایت هایی رخ داده است!
حتی تا زمانی که خود رهبر معظم برخی کشتن ها را پذیرفتند، آنها همچنان مسخره مىکردند که کسی در حوادث اخیر کشته شده باشد. مىگفتند صدایی تیراندازی در خیابانها، کار ترقه پرانی اوباش بوده است! مىگفتند در سی خرداد، احدی سلاح نداشته است! مىگفتند نیروهای پلیس هیچ کس را نزده اند و فقط با باتوم مىزدند توی سپر خودشان تا مردم را بترسانند! مىگفتند کشته شدن انسان ها، شوخی است! و هنوز هم مىگویند ندا را خودتان کشتید، وگرنه چرا این قدر زود فیلمش را گرفتید؟!
انگار قرار بوده یک نفر امروز کشته شود، فردا بروند از آن فیلمبردای کنند! معلوم است که کشته شدن ندا، و فیلم گرفتن از آن باید همزمان باشد تا فیلمبرداری ای صورت بگیرد. و معلوم است از چند صد نفری که در سی خرداد، بسیجیان قهرمان کشتند، فقط این یکی شرایط به گونه ای شد تا بتوانند از آن فیلم بگیرند. آن هم بخاطر آنکه آن بسیجی قهرمان که ندا را کشت، حواسش نبود چقدر از میدان انقلاب فاصله گرفته است و از صحنه درگیری اصلی دور شده است. برای همین هم چند نفری جرات فیلم گرفتن را به خودشان دادند. وگرنه در بقیه ی عرصه های سی خرداد، همه در حال فرار بودند.
بسیجیان قهرمان در آن روز، مکررا با کلت تیراندازی کردند. و این واقعیتی اثبات شده است. چنانچه مىگوییم در آن روز کسی ندید که نیروهای پلیس تیراندازی کنند. اما بسیجی های جنایتکار بصورت گسترده به کلت مسلح بودند. و دیوانه وار تیراندازی میکرند. مخصوصا حوالی غروب، که انگار دیوانه و مست شده بودند...
حالا دو نفر از آن نوکران ولایت سید علی را این جا معرفی مىکنیم با وبلاگ هایی که در آن مىنویسند. یکی همان امیر ثابتی معروف است. او ظاهرا یکی از گردانندگان سایت رجانیوز هم هست. وی همچنین از مسوولان بسیج دانشجویی دانشگاه تهران هم هست.
دومی هم مهدی صادقی، یک طلبه در ازنا است.
هر دوی اینها، سن و سال حدود بیست سال دارند!
با نگاه به نوشته های آنان، اعتراف مىکنم که هر دوی آنها قلم توانایی دارند. امیر ثابتی آشکارا در قلب حقایق و به هم ریختن موضوعات توانایی دارد. باید هر جمله ی او را چند بار خواند تا به حیله گری های او پی برد. او یک دغلکار مبرز است. به نظر من او در آینده رییس جمهور خواهد شد!
مهدی صادقی هم قلم بسیار خوبی دارد. او بیشتر ساده لوح است تا حیله گر. و گرفتاری او در فکر اوست. او واقعا خیال مىکند رهبرش، مرد خداست! او انتقادهایی هم به وضع موجود دارد و گاهی هم به احمدىنژاد مىتازد. اما این تاختن هایش هم ساده لوحی او را داد مىزند.
خدا میداند با خواندن وبلاگ آنها، دلتان مىخواهد خودکشی کنید!
شاید هم آنان از راه انداختن وبلاگ هایشان، همین هدف را دنبال مىکنند!!
وبلاگ امیر ثابتی!
وبلاگ مهدی صادقی!
×××

موج واقعی سبز !

رنگ نگاه مردم به اوباما، لحظه به لحظه دارد سیاه تر مىشود. شعرهای جدید را دقت کنید:

/ من مسلمانم. /برسرم هاله ی نور. /جانمازم پرچم. /مهرم زور. /قصر سجاده من. /من وضو باخون. /مردم پیروجوان میگیرم. /من نمازم را پی تکبیرةالحرام. فقیه. /پی قدقامت شورای نگهبان خواندم./ کعبه ام بر لب چاه. /کعبه ام درتوی. /جمکران افتادست. /کعبه من مثل یک زندانی. /میرود راه براه. /میرود بند ببند. /حجرالاسود من. /کلهء تاروسیاه اوباماست
اهل تهرانم./نسبم شاید. برسد. / به یه هندونه ی کالی در چین. /نسب من شاید. / به پسر عمه چاوز برسد. /رهبرم بیخبر از خواب پرید. /جنّتی زیبا شد. /مرد بقال از من پرسید. /چند مثقال کراک میخواهی. /من ازاو پرسیدم. /رأی مفت سیری چند //
×××
چند وقت پیش یکی از وبلاگ های سبز پشت سر هم مىگفت چند بسیجی مکررا وبلاگش را تهدید مىکنند و از او مىخواستند روش وبلاگ نویسی اش را تغییر دهد. و به او مىگفتند وگرنه سر و کارت با "گرداب" است. ما اول فکر کردیم قضیه اصلا جدی نیست. اما امروز که به آن وبلاگ سر زدم، دیدم آن را هک کرده اند! و مطالب سبزش را پاک کرده اند و با یادداشت های سیاه احمدىنژادی آن را تغییر داده اند!
انسان به راحتی نوع نفرت و غیظ این افراد را از مردم مشاهده مىکند. و رفتار غیرقانونی آنان را؛ که برای مطالب وبلاگ شخصی یک نفر هم تصمیم مىگیرند، او را تهدید میکنند، و با عملی مجرمانه، به جای او مطالب دیگری بنا به خواست و تفکر سیاه خودشان قرار مىدهند. و تازه آقایان مسوول قانون هم هستند! و از رفتار غیرقانونی هم شاکی اند و آن را بدعت مىنامند!
چخ مسخره وقتی مجرمان، قانونگرا شوند!
حتی لینک هایی که در این وبلاگ قرار داده شده، تفکر سیاه آنان را به راحتی نشان مىدهد. مثلا نگاه کنید به: لینک به سعید حدادیان!
این مشت، نمونه خروار است. از همین رفتارها در این چند ماهه از سوی بسیجی ها بسیار مشاهده کرده ایم. یک نفر به یک جایی غیظ مىکند، بعد شروع مىکند تا آن جا را به گند بکشد. همین را تعمیم دهید به اینکه مثلا یک بسیجی از اینکه همسایه اش هر شب تکبیر سر مىداده، مىآید بر بالای پشت بام و او را تهدید مىکند: "قرآن سر نیزه مىکنی؟" بعد هم مىرود کاری مىکند تا بلایی سر او بیاورند. بلایی که به اندازه کافی غیظ آن بسیجی کثیف را آرام کند. مثلا اگر آن تکبیر گوینده یک دختر نوجوان هم باشد، او را از درون خانه اش دستگیر مىکنند و بارها به او تجاوز مىکنند و زیر تجاوز مىکشندش، و نامش را هم که همه مىدانیم: سعیده آقایی!
حالا با این رفتارهای هر روزه بسیجی های کثیف، رهبر معظم و نوکران معظمشان، چه چیزی را انکار مىکنند؟ چه چیزی را تهمت به نظام و هتک حرمت نظام مىدانند؟ این رفتار بسیجی های سیاه شماست که آشکارا جرم و جنایت انچام مىدهند. چرا که کسانی مانند آنها نمىاندیشند. مانند آنها رهبرشان را نمىپرستند. احمدىنژاد را دوست ندارند. سعید حدادیان را دوست نمىدارند...
این است رفتار این بسیجی های سیاه، که کشور ما دچار شان شده است. کسانی که هم موجوداتی کوچک هستند هم به شدت ضعیف، و هم تفکراتی ترحم برانگیز دارند. قهرمانانشان موجوداتی هستند در اندازه های سعید حدادیان! این آوازه خوان و عربده کش لات ِ ولایت! که صدای گوشخراش و ضجه گونش، برای کمتر از دقیقه ای هم تحمل پذیر نیست. حالا بسیجی ها مىگویند یا این موجود را باید دوست داشته باشید و صدای نفرت انگیزش را بپرستید، یا پدر شما و خانواده و زندگی و یادداشت های خصوصی تان در وبلاگتان را در مىآوریم!!
این هم آدرس آن وبلاگ که تا چند روز پیش مطالب نسبتا خوبی برای نهضت سبز مىگذاشت. و همه آن و آرشیوش الان پاک شده است.
[وبلاگ مذکور در بلاگفا]
لینک "سعید حدادیان" را در آن از دست ندهید!
×××
به نظرم اوضاع هر چه بیشتر جلو مىرود، انسان های بیشتری به نهضت سبز مىپیوندد.
اگر اول فقط موضوع انتخابات و رییس جمهور شدن میرحسین بود؛ اینک دیگر موضوع فوق العاده حیثیتی شده است. دیگر حتی از مرگ و زندگی هم گذشته است.
با خواندن قسمت بالایی این یادداشت، باید همه در برابر این تفکر بسیجی! بایستیم. باید آنان را از این کشور بیرون بریزیم. اینها بروند جایی مثلا در جنوب سوریه، یک گروه مانند حزب الله درست کنند. و هر چقدر مىخواهند بسیجی بازی در بیاورند. هیات بگیرند. تفنگ بکشند. مردم را با چوب بزنند. به زنان آن ناحیه هم تجاوز کنند. سعید حدادیان هم هی برایشان بخواند. و از خاطرات فداکاری هایش در جبهه ایران و اوضاع نفاق جدید و سابقه جهادی اش عربده ها بکشد!
همین کار را هم اروپایی ها با یهودی ها بعد از جنگ اول و دوم جهانی کردند. همه را ریختند بیرون. آنها هم رفتند یک گروه و بعد یک دولت در فلسطین تشکیل دادند.

این ها هم همین طور. پنچاه سال زحمت بکشند، و کشور "بسیج" را در جنوب سوریه تشکیل بدهند. سوریه هم که با آنها هماهنگ است. یک پولی بدهید. زمینی ازش بخرید.
باید این تفکر و این اوباش باندی و گروهی و بسیجی را از کشورمان بیرون بریزیم. واقعا دیگر قابل تحمل نیستند.
اراذل و اوباش جدید!
×××
من بعد از همه این وقایع، دیگر نهضت سبز را ، نهضت سبز خودم به شمار مىآورم. با اینکه از ابتدا با سبزها نبودم. اما دیگر نه من متعلق به سبز، که انگار سبز بودن، متعلق به من است...


×××
نهضت سبز ما را ســـیـــاه ها نفاق جدید مىنامند. سیاه هایی مانند حسین شریعتمداری و قاسم روانبخش و امیر ثابتی و مشایی و احمدىنژاد. و همه کسانی که مانند اینها، خودشان را مرکز دنیا مىانگارند و برای زمین و زمان نسخه مىپیچند. دیگران را راهی بهشت و جهنم مىکنند. در حالی که جهنمی های واقعی، خود اینها هستند. دشمنان خدا، دشمنان کرامت انسان ها، دشمنان آزادی.
آزادی، این کرامت بزرگ انسانی و این هدیه خدا به انسان.
همه چیز زیر پاهای سیاه و زشت حسین شریعتمداری و دوستان! در حال له شدن است. (بر وزن یوکی و دوستان!)
×××
این درست است که همیشه اکثریت، درست نمىگوید. بلکه گاهی اقلیت سخن حقی را میگوید که اکثریت آن را رد مىکند. مثلا بسیاری از انبیا در هنگام مجاهده شان با کفر و شرک و فساد، فقط اندکی پیرو داشتند.
اما این روزها از یک نظر یکی از درخشان ترین عرصه های تاریخی است. روزی که یک اقلیت کوچک سیاه، حرفی را مىزند که باطل محض است. و اکثزبت بزرگی از مردم، به صف حق سبز پیوسته اند.
همه مردم چیزی را مىگویند. و شریعتمداری و دوستان! هم چیز دیگری میگویند. و بعد هم با چوب و چماق و باتوم و اسلحه و زندان و زنجیر و قمه و شیشلول و دینامیت و تی-ان-تی ؛ حرف سیاه شان را مىخواهند بر عموم مردم حاکم کنند!

فکر نمیکنید اگر هر کدام از ما اکثریت، یک سطل اب به روی اینها بریزیم، تمامی سیاهی ها را از کشور مان خواهیم شست؟
مگر چند تا شریعتمداری داریم؟ چند تا نکونام هست؟ چند تا منصور ارضی داریم؟ مگر این نابغه های موج سیاه، چند تا هستند؟!
جمعه آخر ماه رمضان، با سطل های آب مان راه مىافتیم!
×××
راستی!
این کاری که تیم زبده "گرداب" با وبلاگ مذکور انجام داده است، به ورزیدگی آنها در آی-تی برنمىگردد. بلکه بخاطر فشار امنیتی به سایت های ایرانی است. یعنی مسوولین بلاگفا را مجبور کرده اند که اطلاعات کاربران آن را در اختیار تیم سپاه قرار دهند.
کشور که قانون ندارد. هر کس هر کاری بخواهد مىکند.
پس پیشنهاد گذشته را تکرار مىکنیم. همه آزادیخواهان باید از سرویس های ایرانی وبلاگ نویسی هجرت کنند.
در ایران سرویس بلاگ اسپات (وابسته به گوگل) خوب کار مىکند. یعنی اخیرا فوق العاده شده است. ظاهرا خود مسوولین گوگل بخاطر حوادث اخیر، بعضی تحریم ها را برای داخل ایران و استفاده کاربران ایرانی برطرف کرده اند. اما سایت ووردپرس همچنان افتضاح کار مىکند.
پس شایسته است شما که در بلاگفا یا پرشین بلاگ یا بلاگ اسکای مطلب مىنویسید، به بلاگ اسپات یعنی آدرس زیر هجرت کنید. بگذارید بلاگفا و ... بماند برای بسیجیان سیاه رهبر معظم، و البته کسانی که دوست دارند ورق پاره های عشقی شان را در اینترنت منتشر کنند.
آزادیخواهان را مقامی دیگر، شاید!
[ساختن وبلاگ در بلاگ اسپات]
×××

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

یکپارچه نیرو


مراسم چلهم محسن روح الامینی با حضور محسن رضایی، عزت ضرغامی، لنکرانی، سعید جلیلی، وحیدی، دزفولی، صفار هرندی، پورمحمدی، سروری، زاکانی، ابوترابی، صدر، احمد توکلی، فرهاد رهبر، حداد عادل، دعایی، ولایتی... برگزار شد.
- یکباره سردار رادان هم مىآمد!...
×××

اوباما نامه جدیدی برای رهبر ایران فرستاده است.
- احتمالا توش نوشته: بیایید با هم به ساق پای زنان نگاه کنیم و لذت ببریم. چرا تنها تنها؟!
×××
مقاله ای خواندم که ادعایی جالبی داشت در مورد سریال جومونگ.
به نظر مىرسد خبرهایی بوده است!!
×××
آنان که خــاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟
×××
خسته شدم. خسته شدم از همه چیز.
تا وقتی که تو در میان نباشی. تو که بیایی، یکپارچه نیرو مىشوم. آن قدر پرنیرو، که تهران را هم خواهم لرزاند.
بر سر انگشت!
فقط با اندکی از توانم!
تو خود حجاب خود حافظ از میان برخیز!
بگذار همه چیز او شود. اصلا نه مانعی باقی خواهد ماند نه رفتنی که خستگی بخواهد. هرچه هست، فتح خواهد بود و توان و حقیقت.
بگذار خدا وارد کار شود.
همه چیز، پیروزی خواهد شد.
من دیگر نیستم.
!

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

قـــصــّـاب


این روزها تلویزیزون مرتبا لاریجانی را نشان مىدهد که در پایان جلسات مجلس، زنگ مجلس را فشار مىدهد. جالب که در تلویزیونی که سعی در خلاصه کردن تصاویر دارند، این خم شدن لاریجانی را و دست دراز کردنش را و فشردن دکمه زنگ مجلس را هر دفعه با حالتی جدید کامل نشان مىدهند!
- احمدىنژاد: من گفته ام یک زنگ هم برای جلسات دولت بسازند... دشمن چی خیال کرده؟... مگر ما نمىتوانیم خم شویم و فشار دهیم؟... گفته ام زنگش هم خیلی بزرگتر باشد!...
×××
این جلسه پیش رهبری را دیدید که پدر روح الامینی سخنرانی مىکرد؟
بعد هم رهبر فرمودند که هر خدای نکرده جنایتی که صورت گرفته باشد، من گفته ام که مسوول آن را مجازات بفرمایند...
با توجه به اینکه محسن روح الامینی را در کهریزک با ضربات پىدرپى چیزی شبیه قفل به سرش و بعد مانند گوشت قربانی آویزان کردنش در حالی که خونریزی داشته، کشته اند؛ و با توجه به اینکه کسی که آن کار را کرده، مسلما مسوولی داشته، و فقط خودش نبوده که مستقلا مجرم شناخته شود، یعنی آن گروهبانی که این کار را کرده، یک سروانی مسوولش بوده، او یک سرهنگی داشته، او زیر نظر مسوول اردوگاه کهریزک عمل مىکرده، او زیر نظر سردار رادان بوده، او هم زیز نظر احمدىمقدم بوده، او هم زیز نظر احمدىنژاد بوده، او هم زیز نظر رهبر معظم بوده...
پس حالا قرار است پدر روح الامینی بیاید توی همان حسینیه رهبری، جلوی همان تلویزیون ها، رهبر معظم را برعکس آویزان کند به چوب سلاخی...
×××
بارها خبرهایی از درون سران کودتای اخیر به بیرون درز کرده که همه ماجرای این چند ماهه، بخاطر انتقام گرفتن از چیزی بوده که در دوم خرداد رخ داده بوده. برای آن حضور مردم، و رای عجیب دادن به کسی که رهبر خلافش را مىخواست. و البته دستگیری گسترده سران دوم خرداد به فاصله چند روز بعد از انتخابات هم این گفته را تایید کرد. همان ها سرانی که این روزها دارند در دادگاه نمایشی، حرف های بازجوهایشان را تکرار مىکنند، تا کمی از شکنجه هایشان کمتر شود...
×××
انسان جایی زا در بیرون مدینه تصور مىکند. میان کوههای کم ارتفاع شهر. صدای خالد بن ولید را سوار بر اسب گران قیمتش مىشنود که فریاد مىکشد:





۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

نمىبخشیمت...

- خبرنگار صداسيما: شما به كي راي داديد؟
- به آقاي احمدىنژاد!
- چرا؟
- چون اگر به احمدىنژاد راي نمىداديم كه با باتوم مىزدند توي سرمان، سوار ون هاي شخصي مىكردنمان، به پادگان خارج شهر مىبردند، آنجا دسته جمعي بهمان تجاوز...
- بس است... فهميدم... كافي است...
×××
شما را به جان ناقابلم قسمتان مىدهم... به جسم ناقصم... به پاي چلاقم.... به دست معيوبم... به فك مُعوجم... به دماغ داغونم... به حال نَزارم... به زندگي فلاكت بارم... به اعتياد مُزمنم... تو را خدا... رحم كنيد... من زن و بچه دارم... بيماري لاعلاج دارم... چشمهايم جايي را نمىبيند... حال ندارم از جا بلند شوم... شبها با هزارتا قرص مىخوابم... با آمپول مىآيم حرف مىزنم... كليه هايم درد مىكند... پروستاتم عود كرده... مثانه ام دارد مىتركد... شما را به جان ناقابلم... به جسم ناقصم...
مردم من را ببخشيد...!
×××
يك مقام معّظم:
قرار بود كاريكاتور باشد... اما انگار راست راستي دارد واقعي مىشود...!





۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

اگر سپاه نبود !

اين روزها همه همديگر را سفارش مىكنند كه حرف هاي تحريك كننده نزنند! بعد هم خودشان در حالي كه تحريك كننده ترين حركات را انجام مىدهند، خيره خيره به دوربين هاي تلويزيون نگاه مىكنند! آدم احساس مىكند دارند به ما مىگويند: ديديد حالتان را گرفتيم! هيچ كاري هم نتوانستيد انجام دهيد!! فـيـتـيـنــــا!!
ما هم بر آن شديم كه يك كمي حرف هاي تحريك كننده بزنيم! تا چه افتد و داني!
- مىدانيد چرا تازگيها صداي موزيك هاي وحشتناك ماشين ها، باز هم شهر را پر كرده است؟... واضح است! مردم خوشحالند! از اين كه رييس جمهورشان كارش را شروع كرده!... مردم رييس جمهورشان را دوست دارند!!


- سعيد حداديان اخيرا در دعاي كميل گفته: آهاهاهاي آي آي... چي مىخواستين از خدا؟ يك رييس جمهور خوش تيپ مىخواستين از خدا؟... خدا ممنونتيم... ممنونتيم كه جواب ما را دادي... آي آهاهاي هاهاهاهاي...
- بعد از شروع به كار اپراتور سوم موبايل، سيم كارت هاي آن را مىتوانيد با افتخار بخريد... چون كه همسر ولاديمير پوتين، رييس آن است... دوست خوب ملت ايران!
- تمبر يادبود انتخابات دهم با حضور سران و كلّه هاي قوا در جلوي دوربين ها با شكوه هر چه تمام تر منتشر شد و مُشت ديگري شد بر دهان استكبار جهاني به سركردگي روباه پير استعمار...!
- آقاجان... 25 ميليون نفر آمدند به ولايت شما راي دادند... مردم براي همين است كه توي پوست خودشان نمىگنجند... ×××
چند وقت پيش بود كه سپاه در يك طرح جنجالي، سازماندهي خودش را عوض كرد، و آن را بصورت سپاه هاي استاني درآورد.
وقتي اين طرح را شنيدم، پيش خودم گفتم چه خبر شده سپاه دارد اين طور خودش را تغيير مىدهد. آن هم تغييري كه رو به عقب است. واضح است يك سازمان در اندازه هاي يك ارتش ملّي، بايد سازماندهي اش بصورت ملي باشد. همان طور كه پيش از آن، چنين بود. يعني از بالاترين رده كه "نيرو" باشد، و بعد مجموعه چند سپاه، بعد يك سپاه، بعد لشگر، بعد تيپ... در چنين سازماندهي، مهم نيست كه نيروهاي يك سپاه نظامي، از كدام استان هستند. بلكه بايد به وظايف نظامي شان در مجموعه ي آن سپاه كه از چند لشگر متشكّل شده است، عمل كنند. چنين سازماندهي اي همان طور كه مشخص است، بصورت ملي عمل مىكند. و اين سپاه نظامي، آماده است تا در مرزها وارد عمل شده با دشمن خارجي بجنگد.
اما وقتي سازماندهي به هم ريخت، و به جاي هفت سپاه آماده، چيزي حدود سي سپاه استاني درست شد، معلوم است كه اولا استعداد اين سپاه ها خيلي كم خواهد بود. پس يعني به درد رويارويي با دشمن خارجي نمىخورد. و ثانيا مرزهاي چنين سپاه هايي، همان مرزهاي استان خواهد بود. هر كدام از اين سپاه ها، استعداد و اطلاعات و عملياتي در محدوده آن استان خواهند داشت.
آيا به نتيجه اي كه من رسيدم، شما هم رسيديد؟
بله، هدف چنين طرحي آماده شدن سپاه پاسداران براي رويارويي با مردم و انقلاب اين مردم بود. چيزي كه در دو ماه گذشته توسط سپاه محمد رسول الله، يعني سپاه تهران، در تهران انجام شد.
از مدت ها قبل، طرح كودتا آماده شده بود. و سپاه خودش را براي انقلاب مردم آماده كرده بود.
همان انقلابي كه رهبر معظم به آن گفت: انقلاب كاريكاتور سال 57 !
×××
يكي از روحانيون بلند پايه سپاه در حوادث اخير گفت: خون هايي كه ريختيم، براي حفظ اسلام بود!
چه بايد گفت در جواب اين آقا؟ خاك بر سر آن اسلام شما، كه براي حفظش بايد خون مسلمان ها ريخت. ريخت تا قدرت شما و برداشت شما از قدرت و تلقي شما از اسلام بتواند پايدار بماند. چقدر ضعيف است اين نوع اسلام، كه براي حفظش بايد اين گونه خون ريخت. خون خود مردم را. خون خود مسلمانان را. خون كساني كه مثل شما فكر نمىكنند، و مثل شما اسلامشان اين طور سطحي و بىدروپيكر نيست. مثل شما فاسق نيستند. و براي رهبرشان، به جوانان مردم تجاوز جنسي نمىكنند.
ما اين اسلام را نمىخواهيم. اسلام سعيد حداديان. اسلام ذوالنور و سعيدي. اسلام سپاه پاسداران. اسلام مصباح يزدي. اسلامي كه هيچ بويي از وحي نبرده است. از دخمه هايي پديد آمده است كه اسلام اصيل آمده تا آنها را بميراند.
ما مىخواهيم اين اسلام كه با آن خون مىريزيد و به جوانان مردم تجاوز مىكنيد، بميرد.
همه كمك كنيم تا اين اسلام را بميرانيم.
×××

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

باتوم های ولایی!

1- پيش از تشكيل دولت تقلبي دهم، طرفداران احمدىنژاد به او حمله كردند و بخاطر قضيه مشايي، او را قابل بخشش ندانستند.
من گاهي فكر مىكنم طرفداران احمدىنژاد آخرش با باتوم به احمدىنژاد حمله خواهند كرد!
بعد هم احمدىنژاد، مننژيت خواهد گرفت!
بعد از يكماه هم جنازه اش را تحويل خانواده اش خواهند داد!
پول باتوم را هم از خانواده اش خواهند گرفت!
تعهد هم مىگيرند كه خانواده اش از كسي شكايت ندارند!
اجازه گرفتن مجلس عزاداري را هم به خانواده اش نمىدهند!
داود احمدىنژاد هم مصاحبه خواهد كرد و حفظ نظام را از همه چيز لازمتر خواهد شمرد!

2- حزب الله لبنان اطلاعيه اي داد و حضورش را در سركوب هاي وحشيانه تهران به شدت تكذيب كرد.
سوال اينجاست كه آقايان حزب الله! مگر شما در بيروت شبيه همين كار را نكرديد؟ مگر آن كار، تمريني نبود براي مسائل ايران؟ مگر شما مزدوران جيره و مواجب بگير دولت ايران نيستيد؟ مگر جنگ سي و سه روزه شما، مثالي كوچك نبود از جنگي كه قرار بود بين آمريكا و ايران در زمان بوش رخ دهد؟ و مگر در تمامي تجمع هاي حزب الله ايران، برخي از افراد نيستند كه پرچم هاي زرد شما را در هوا مىچرخانند؟
پس شما چه چيزي را تكذيب كرده ايد؟!

3- گزارش چهار سال آينده وزارت كشور پس از انتخابات:
احمدىنژاد با 2 ميليون راي پيشتاز است! (اين اولين گزارش است و حوالي يك بامداد منتشر مىشود)
احمدىنژاد با 5 ميليون راي پيشتاز است!
احمدىنژاد با 10 ميليون راي پيشتاز است!
احمدىنژاد با 20 ميليون راي پيشتاز است!
احمدىنژاد با 30 ميليون راي پيشتاز است!
احمدىنژاد با 40 ميليون راي پيشتاز است!
بعد كه همه مىگويند بابا جان! دور سوم كه اصلا خلاف قانون اساسي بوده است؛ با باتوم مىزنند توي سر هر كي بخواهد اعتراض كند!
چرا كه كشور مال سپاه است؛ و هر كاري بخواهد مىكند!
جمهوري سپاهي ايران!

4- مهدي جان!
بيا برهم بزن بساط ظلم و بيداد را...
بيا كساني را كه بر سر زنان و دختران و حتي پيرزنان چماق كوبيدند، به ضرب شستي سهمگين مجازات كن.
بيا آنان كه در بهشت زهراي تهران، با باتوم توي فرق سر پسري 12 ساله كوفتند تا او ضربه مغزي گرفت و جان سپرد، چنان ضربه اي شان بزن كه جان بسپرند.
بيا كساني كه خود را تنها پيروان تو مىدانند، تا جايي كه انگار خود را متعلق به تو نمىدانند كه گويي تو متعلق به آناني؛ بيا تاديب شان فرما.
بيا حدود خدا را جاري كن. كساني كه به بازداشت شدگان تجاوز كردند، و خيلي راحت اين كار خودشان را فرمان مقام معظم رهبري مىدانند؛ به ضرب شمشيري دو نيمه كن.
بيا سردار رادان را اعدام كن. سردار جعفري را به ضربتي مجازات كن. احمدىنژاد را درس عبرتي كن براي همه خدعه گران و فاسداني كه به نام تو فساد كردند. و خامنه اي را در پيش چشم ميليون ها ايراني مظلوم، بر بالاي طناب دار رها كن...
مهدي بيا... كه چشم ها اين روزها بيشتر منتظر توست...

5- يك نكته جالب به ذهنم رسيد:
دقت كرده ايد تازگيها قيافه احمدىنژاد چقدر جذاب شده؟!!
نه نخنديد! جدي مىگويم. نسبت به قبلش را مىگويم.
خوب باباجان! اين مربي هاي تاتري و ميميك صورت را زودتر براي اين موجود مىآورديد!
حتما ما بايد چهار سال زجر مىكشيديم تا شما يادتان مىآمد اين كار را هم مىشود كرد؟!

6- صدا و سيما دارد دم به دم آگهي هاي آموزشي پخش مىكند براي مقابله با آنفلوآنزاي خوكي.
به نظرم رسيد صدا و سيما بجاي اينكه اين قدر نگران باشد مبادا ملت ايران آنفلوآنزاي خوكي بگيرند، يك كمي نگران مننژيت گرفتن ملت باشند!!


7- آموزشهاي ويژه بسيج:
سعي كنيد هنگام گرفتن باتوم در دست، هدف را درست نشانه برويد. هدف درست، فرق سر است.
سعي كنيد ريش را سه تيغه كنيد. عينك رمبويي بزنيد. بسيجي بايد مدرن باشد.
پس از شروع حمله ولايتمدارانه خود، از كتك زدن پيرزنان بيشتر لذت ببريد!

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر