بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
‏نمایش پست‌ها با برچسب طنز :). نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب طنز :). نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

پیام نوروزی مقام عظمای ولایت



در سال 88 ملت ریدند توی دهان ما. ما هم متقابلا چوب کردیم توی ماتحت شان.
پس بیحساب شدیم.
امیدوارم در سال جدید همه انسانهای بهتری شویم. و خاطرات بد سال پیش تکرار نشود.
ما هم قول میدهیم در 20سال آینده دیکتاتور خوبی باشیم.
من این سال جدید را سال گل و بلبل ملی اعلام میکنم!

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

آي نفس كش!... آي عربده!..

ما آيه‌الله علم‌الهدي هستيم. داريم توي تلويزيون داد مىكشيم و از مقام عظمي ولايت دفاع مىكنيم.
آقاجان! اي همه سبزهاي از خدا بىخبر! اي فريب‌خوردگان بيگانگان! اي دوستان و آشنايان و فاميل‌هاي خود ما! اي بزغاله‌ها!
چرا رهبر را دوست نداريد؟
مگر اين رهبر اين همه براي شما زحمت نمىكشد؟
مگر شما دوست‌دختر دوست نداريد؟ مگر الان دوست‌‌دختر نداريد؟
مگر رهبري، فحشا را آزاد نكرده؟
ديگر چي مىخواهيد؟ الان كه هر چي بخواهيم، داريم.
چرا گول استكبار جهاني را مىخوريد؟ چرا فريب بيگانگان را مىخوريد؟ چرا از بىبىسي پول مىگيريد؟ مگر همين بسيج به شما پول نمىدهد؟ وام نمىدهد؟
مگر پول نمىخواهيد؟ مگر زيبارو نمىخواهيد؟
همه اينها در دستگاه معاويه هست. چرا به نزد بيگانگان مىرويد؟
مگر در مدينه خبري هست؟
بياييد و به آغوش ملت بازگرديد كه در ِكاخ سبز هميشه به روي شما باز است...
آي نفس كش!... آي عربده!.. آي هوار!.. يوهو!.. هاها!.. هه هه!.. داد!.. بيداد!
برگشتيد به دامان ملت؟
يا آدمتان كنيم؟
آدم شديد يا محاربتان كنيم؟
آدم نمىشويد، اعدامتان كنيم؟
داد بيداد هوار واي ووي هاها هو هو هه هه ياها ها ها ها !!!

جايگاه‌هاي عرضه اين بنزين

بزودي بنزين سبز در كشور توليد و عرضه خواهد شد.
احتمالا بالاي جايگاه‌هاي عرضه اين بنزين خواهند نوشت:از اين بنزين فقط محاربين استفاده كنند!

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

به جرم محاربه

سبزي فروش محله ما را دستگير كردند!
آخر او سردر مغازه‌اش نوشته بود: سبزي فروشي محمود آقا!
اتهام او اين بود كه به رييس جمهور محبوب توهين كرده است كه دارد سبزها را به بيگانگان مىفروشد!
سبزي فروش محله ما به جرم محاربه ديروز اعدام شد!
اين يك نوشته خيالي بود!

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

خبر كذب


اخبار: سرماي شديد جان 20 رواني را در بيمارستاني در كوبا گرفت.
- من تكذيب مىكنم! اصل اين خبر بىاساس است. احمدىنژاد اصلا در كوبا نيست. كاملا هم زنده است. ضمن اينكه احمدىنژاد كلا يك نفر است نه بيست نفر!... اين چه خبر بىاساسي است كه رسانه‌هاي استكباري دنيا پخش مىكنند؟ شرم نمىكنند؟

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

اطلاعيه مهم


در پي جاسوس شناخته شدن ماركوپولو از سوي وزارت ارشا‌د، اطلاعيه شديداللحني از سمت وزارت اطلاعات بدين نحو صادر
گرديد:
از همه كساني كه به هر نحو با ماركوپولو در ارتباط بودند، يا از اعقاب و نوادگان آن عنصر خودفروخته هستند، درخواست مىشود سريعا خود را به اين وزارت معرفي كرده؛ و با زبان خوش آماده حكم شريف اعدام شوند. در غير اينصورت با آنان برخورد مقتضي صورت خواهد گرفت.
رونوشت اين اطلاعيه براي برنامه بيست‌وسي ارسال شده است كه هنوز نرسيده است.


۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

صندوق هاي راي در دست اوست

آن رهبر معظم انقلاب، و آن فرمانده كل قوا، آن مقام عظماي ولايت، آن مهندس بزرگ فرهنگ، آن سردار عظيم ملت، آنكه قفل همه صندوق‌هاي راي در دستان اوست، و آنكه بيت او مركز كل كشور است، آن سيد بزرگ و بزرگتر، آن آيه‌الله العظمي، آن روحاني استنلس‌استيل، آن فتوكپي امام راحل، آن ب‌ام‌و سوار ِ فنّي، آن جراح مغز زندانيان، آن طراح فرو كردن باتوم در بعضي نقاط، و آن بستنده‌ي كهريزك، آن پشت‌گرم به سپاه، آن كوبنده سردار رادان، آن امير انصار حزب‌الله، آن سردار نقدي در آستين، آن رفسنجاني را مرخص، آن احمدىنژادش آبدارچي، آن سردار جعفري در ركاب، آن بخشنده درجات سرتيپي، آن بزرگمرد حوزه و حوضچه، آن پركننده اوين، آن بيننده 25خرداد از درون هلىكوپتر سفيد، آن ترسيده از روز قدس، آن خوشحال از 9دي، آن به زودي فراركننده به سوريه؛ در سال 1318 به دنيا آمد، و در سال 1388 از دنيا رخت بربست...
خدايش بيامرزاد!

(توضيح شيطان لعين: من نمىتوانم كسي را بيامرزم!)

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

من مىخواهم یک کابوس ببینم

فرض کنید دلتان مىخواهد یک کابوس ببینید. موقع خوابیدن، کدام را انتخاب مىکنید؟

- خواب مىبینید مقام معظم رهبری دارند سخنرانی مىکنند و انگشت ولایتشان را توی هوا تکان تکان مىدهند؛ و همه چیز را به همه کاری تهدید مىکنند. البته به نظر نمىرسد این کابوس چندان موثری باشد. چون که رهبرمان بیست سال است از این سخنرانىها مىکنند. بیشتر هم سخنرانىهایشان حالت خواب آور دارد. یعنی آدم دلش مىخواهد اصلا سخنرانىهای ایشان را ضبط کند و هر وقت خوابش نمىبرد، بگذارد؛ تا به خواب برود. ضمن اینکه مقام معظم رهبری این قدر از این سخنرانىها علیه استکبار جهانی ایراد کرده اند که اول فکر مىکردیم الان است که به آمریکا حمله کنند! اما بعدا دیدیم روز به روز بیشتر دارند در برابر آمریکا کرنش مىکنند! این قدر سخنرانىهای حضرتشان تکراری و مسخره شده است، که گاهی فکر مىکنیم ادامه این سخنرانىهای پر از تهدیدشان علیه جنبش سبز، به زودی منجر خواهد شد که بیایند به پای ما هم بیافتند و بوسه ای هم بزنند به کف پایمان!... وای که چه فکرهای شرم آوری کردیم در مورد مقام ولایت... استغفرالله... استغفرالله...
- خواب مىبینیم صادق لاریجانی دارد جنبش سبز را به برخورد شدید و قاطع و عجیب و غریب تهدید مىکند. نه بابا! فکر نکنم این کابوس هم برای ما کابوس بشود! چون این صادق لاریجانی همان صادق لاریجانی است که بعد از تجاوز دسته جمعی به یک زن در 13آبان، آمد توی تلویزیون و برخورد شدیدی را با این متجاوزان نوید داد. اما دو ماه بعدش فهمیدیم همه آن متجاوزان را آزاد کردند اما خود آن زن را به چند تا جرم آبدار نگه داشته اند!! پس چه بسا منظور صادق لاریجانی اصلا این باشد: جنبش سبز خیالش راحت، قرار است با احمدىنژاد برخورد کنیم!
- اصلا خواب مىبینیم احمدىنژاد دارد سخنرانى مىکند! در قدم اول خیلی خواب وحشتناکی به نظر مىرسد. اما خوب که فکر مىکنیم اوضاع بامزه مىشود و چه بسا خوشمان هم بیاید! یعنی وقتی فکر مىکنیم احمدىنژاد سر قضیه ى مشایی و مرتضوی و پیام مجمع مصلحت و اینها چه حالی از مقام معظم رهبری گرفته است؛ کم کم اصلا داریم ازش خوشمان مىآید...
- خواب مىبینیم موسوی مىخواهد بیانیه هیجدهمش را بدهد. در قسمتهایی از این بیانیه، جنبش سبز را بخاطر اینکه خاطر کبریایی مقام معظم رهبری را مکدر کرده اند، به شدت محکوم مىکند...
نـــه...نــــه... من گفتم یک کابوس مىخواهم... نگفتم راست راستی مىخواهم رگ دستم را توی خواب بزنم.... شکنجه هم حد و حدودی دارد... ولم کنید... نخواستم... اصلا نمىخواهم بخوابم... مىخواهم بروم روی پشت بام، دمبل بزنم... من تا یک ماه دیگر اصلا نمىخوابم....
کى کابوس خواست اصلا؟

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

سخنان شدید اللّحن و قاطعانه شمربن ذىالجوشن در شبکه سه

شب گذشته، شمر بن ذىالجوشن در سیمای جمهوری اسلامی حاضر شد؛ و در میزگردی که بصورت زنده پخش مىشد، نظراتش را بیان کرد.
وی از اینکه برخی از سعه صدر ولىامر مسلمین سوءاستفاده مىکنند؛ و همچنان بر خلاف میل ایشان عمل مىکنند؛ به شدت به خشم آمده بود.
آقای ذىالجوشن، در حالیکه معلوم بود تالمات قلبی خودش را نمىتواند پنهان کند، گفت: از اینکه برخىها همچنان چوب لای چرخ امیر مىگذارند، من خواب ندارم. هر شب به خنجری که زیر رختخوابم گذاشته ام، دست مىکشم و به سر امیر قسم خورده ام که با همین خنجر، گلوی این بزغاله ها را ببُرم.
وی سپس با تهدید کردن همه مخالفان به اعدام، به حبس، به کتک، و به فرو کردن چوب در داخل... ، فریاد زد: دشمن امیرالمومنین یزید، کافر است!
وی سپس در حالیکه از بىحرمتىهای روا داشته شده در روز عاشورا، اشک در چشمان مهربانش جمع شده بود؛ بیان داشت:
من وقتی دیدم قرآن را پاره مىکنند، سه بار به سر امیر قسم خوردم که سر حسین را شخصا خواهم برید. چرا اینگونه که معلوم است کسی قرار نیست با فتنه برخورد کند. و بند میم وصیت نامه امام به ما اجازه این کار را مىدهد.
آقای ذىالجوشن در پایان همه را به کشتن بیشتر و بیشتر دعوت کرد. و از معاویه روایتی را خواند که هر کس در روز، ده سبز را بکشد؛ بهشت بر او واجب خواهد شد. "مَن قَتَل عَشَرَ سَبزآ فی یَوم مِن اَیامِ عُمرِهِ وَجَبَ لَهُ الجَنَّه"
پایان این میز گرد با پخش مستندی از کشته شدن نمایشی "ندا" پایان یافت.

از حاشیه های این میزگرد، این بود زمانی که گفتگو تمام شد، و میکروفون ها به اشتباه هنوز قطع نشده بود، آقای شمر بن ذىالجوشن گفتند:
چه دختر خانم زیبایی هم بودند ایشان!

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

قرآن را هم آتش زدیم؟

در عاشوراي حسيني، جمعي اغتشاشگر، نااهل، از خدابىخبر، منافق و كلا بىهمه‌چيز به عزاي حسيني حمله كردند. آنها به تكيه‌هاي حسيني، به حسينيه‌ها، و به مساجد حمله كردند. آنها قرآن را هم آتش زدند! و از همه بدتر اينكه گاهي سوت و كف هم مىزدند. بي‌خبرها.
آنها به عزاداران حسيني حمله كردند. به علم حسيني حمله كردند.
به موتورهاي پليس حسيني حمله كردند. به يگان ويژه حسيني اهانت كردند. به لباس شخصي‌هاي حسيني اهانت كردند. حتي كار را به آنجا رساندند كه به باتوم‌هاي حسيني هم اهانت كردند. (گريه شديد)
خبرنگار ما خودش شاهد بود كه تعداد زيادي از اين عناصر خودفروخته، شكم خودشان را به نحو توهين‌آميزي جلوي آورده بودند تا با اصابت باتوم‌ به آن نقاط، به نحو شرم‌آوري به باتوم‌هاي حسيني اهانت كنند.
خبرنگار ما اضافه مىكند: من در اين روز چه‌ها كه نديدم. همه جا پر بود از اهانت. زمين اهانت مىكرد. آسمان اهانت مىكرد. درختان پر بود از اهانت. و در اين ميان مشتي عناصر از خدا بىخبر، داشتند آتش‌بيار معركه مىشدند و خون به دل مردم عزادار مىكردند.
آن خودفروختگان، كار را از حد هم گذراندند و حتي تعدادىشان, خودشان را به كشته شدن زدند. و با توجه به سناريوي "ندا" كامل مشخص است كه چه اداهايي باز هم دارند از خودشان در مىآوردند. چند وقت بعد هم معلوم مىشود اين كشته شدگان خودفروخته نامرد، سر از يونان درآورده‌اند.
من از قوه قضاييه سوال مىكنم تا كي بايد با اين اهانت كنندگان به عزاي حسين مدارا كنيد؟
جواب امام زمان را بعدا چي خواهيد داد؟
اين خون دل امت حزب‌الله است كه دارد فوران مىكند.
جواب اشك‌هاي مادربزرگ من را كه ديشب تا صبح توي رختخوابش اوهون‌اوهون گريه كرد و براي عزاي حسين ماتم گرفت؛ چه كسي خواهد داد؟
اگر مادربزرگ من امشب دق كند و بميرد، جواب جوان‌مرگي‌اش را كي خواهد داد؟ چرا اين خودفروختگان عنصر‌ نامرد منافق صهيونيست پست پليد پلشت را صدتا صدتا اعدام نمىكنيد تا ما يك كمي، فقط يك كمي دلمان خنك شود؟
نه، جان ما؛ چرا نمىكنيد؟
مادربزرگ ما سلام مىرساند و مىگويد: آره، بكُن ننه؛ به خدا ثواب دارد...

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

طرحی از انجمن

خبر: دولت دوره راهنمایی تحصیلی را از سیستم آموزش و پرورش حذف می‌كند.
* حاجی‌بابایی وزیر آموزش آموزش و پرورش:«من از ازدواج دانش‌آموزان دختر خوشحال می‌شوم»
* علی مطهری نماینده مجلس هشتم ازدواج موقت را راهی برای حل مشكلات جنسی نوجوانان عنوان كرد.


گفتگوی خبرنگار اعزامی گافنیوز به یكی از دبیرستان‌های دخترانه جدید برای انجام گفتگویی درباره ورزش

ما: سلام دخترم. كلاس چندمی؟

دانش‌آموز: اجازه آقا سلام... اول دبیرستان.

ما: چند سالته؟

دانش‌آموز: 13 سال.

ما: دخترم موضوع گزارش ما ورزش هست. شما الان چرا اینقدر اضافه وزن داری؟

دانش‌آموز: آقا اجازه ما كه اضافه وزن نداریم... تازه زنگ ورزش كه دو ساله حذف شده به جاش درس اخلاق داریم.

ما: خب درسته. ولی بالاخره آدم باید ورزش كنه یا دست كم كمتر بخوره كه اینقدر چاق نشه.

دانش‌آموز: آقا اجازه ما كه چاق نیستیم.

ما: چاق هستی دیگه دخترم... صبح چی خوردی؟

دانش‌آموز: نون و پنیر با شكلات و تخم مرغ عسلی و تی‌تاپ و هندونه و یه آبنبات چوبی موزی و یه لیوان شیر و سیب قرمز.

ما: خب خیلیه دیگه. نه؟

دانش‌آموز: آقا اجازه ما كه همه شو نخوردیم. همه‌ش دو لقمه نون و پنیر خوردیم كه فشارمون اومد پایین و مامانمون بهمون شكلات داد. بعد كه حالمون خوب شد خواست تخم مرغ عسلی بده كه تا یه قاشق خوردیم بهمون عق نشست. بعد خواستیم تی‌تاپ بخوریم كه تا یه گاز زدیم هوس هندونه كردیم اما تا یه قاچ خوردیم، بالا آوردیم و بعد واسه این كه حالمون بهتر بشه و دیگه گریه نكنیم، خاله‌مون آبنبات موزی چوبی داد كه خیلی دوست داریم، اما گفت به شرطی كه شیرمون رو هم بخوریم. سیب هم كه هر روز می‌خوریم كه پسر بشه.

ما: پسر بشه؟! چی پسر بشه؟

دانش‌آموز: آقا اجازه بچه‌مون دیگه. ولی معلممون میگه اینا بی‌فایده‌اس و بچه هفت‌ماهه دیگه جنسش عوض نمیشه...

ما: مگه تو حامله‌ای؟!

دانش‌آموز: آره... مگه چیه؟

ما: معلمهات هم می دونن؟

دانش‌آموز: آره... پس چی. تازه سر صف هم تشویقم كردند و قراره هفته دیگه با منتخب حامله‌های مدارس منطقه بریم پیش وزیر آموزش و پرورش كه بهمون جایزه بدن. آقا اجازه... اینقدر این مریم توفیقی كه همسایه‌مونن حسودیش میشه كه نگو. هر كارم می كنه نمی‌تونه حامله بشه. خانم بهداشتمون می‌گه حتما دختر تو اجاقت كوره كه بعد سه بار شوهر كردن هنوز نتونستی بچه دار شی. اجازه آقا ما نمی دونیم به این تنبلا چطوری نمره می دن كه تا كلاس چهارم میرسن.

ما: پس الان تو توی مدرسه‌تون شاگرد اولی؟

دانش آموز: نه آقا مگه الكیه... من شاگرد چهارمم. شاگرداولمون غنچه صالحی هست كه خود آقای مطهری هم یه بار بهش توی جشنواره متعگان برتر دبیرستان‌های تهران جایزه دادن. پونزده سالشه ولی تا الان سه شكم زاییده و هشت بار ازدواج موقت كرده. خانوممون میگه غنچه تو گل بدی دیگه چی می‌شی! قراره بره مدرسه استعدادهای درخشان...

ما: اون وقت شما چطوری اینهمه فعال هستین با این سن و سال؟

دانش‌آموز: مدرسه بهمون كمك می‌كنه. هر مدرسه‌ای یه دفتر مخصوص "محب" داره كه ...

ما: محب؟ محب یعنی چی؟

دانش‌آموز: آقا اجازه میمش مال مطهریه ح مال حاجی و ب واسه بابایی. معنی هم داره. محب یعنی كسی كه خیلی دوست داره و مهربونه. خانم فارسی‌مون گفته.

ما: خب این دفتر چه كار می‌كنه؟

دانش‌آموز: مشكلات جنسی نوجوانان رو به طریقه آقای مطهری و آقای حاجی بابایی حل می‌كنه. یعنی ترتیب ازدواج موقت دخترها با پسرهای منطقه رو می‌ده. نمره هم داره.

ما: راضی هستی؟

دانش‌آموز: آره... ولی امتحانش یه خورده سخته.

ما: در آینده می‌خوای چه كاره بشی؟

دانش‌آموز: آقا اجازه... معلم.

ما: معلم همین درس؟!

دانش‌آموز: نه آقا... این درس خیلی سنگینه پدر معلم‌ درمیاد. می‌خوام معلم تاریخ بشم. از وقتی دولت پادشاها رو از كتاب تاریخ حذف كرده كتاب تاریخمون شده 15 صفحه. اینقدر خوش به حال معلممونه كه نگو!

ما: نظر پدر و مادرت چیه؟

دانش‌آموز: بابامون میگه من آخرش این مطهری رو با دستای خودم خفه می‌كنم ولی مامانمون مهربونه. می‌گه من نابغه‌ام. چون تا پارسال من اشكالای درسی‌مو از اون می‌پرسیدم الان اینقدر پیشرفت كردم كه مامانم اشكالاتش رو از من می‌پرسه!

ما: ممنون. پیامی برای خواننده‌ها نداری؟

دانش‌آموز: نه. فقط تو رو خدا به پسرها بگین خجالت بكشن و اینقدر ترقه بازی كنن. آدم حواسش نیست یهویی سقط می‌كنه توی امتحان می‌افته. بعضی ها انگار نه انگار كه بابایی شدن

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

نتیجه کتک خوردن

اتفاقاتی در کشور در حال رخ دادن است؛ که خیال مىکنیم به زودی سیل آب نــمــک در این مملکت همه چیز را با خودش خواهد شست!!
سبزها پس از اینکه در روزهای مختلف انواع کتک ها را تجربه کردند؛ و همه گونه سلاح روی بدنشان آزمایش شد، از باتوم تا شلنگ تا کابل صدامی تا گاز تا شلیک مستقیم اشک آور تا گلوله کلت تا مسلسل کلاش... و از انواع مامور، از لباس فرم تا مامور امداد تا مامور ویژه تا بسیجی تا پاسدار تا پلیس مهربان تا پلیس وحشی تا لباس شخصی تا لباس غیرشخصی تا بدون لباس تا شخص لباسی تا... حالا یکی دو هفته است که استراتژی جدیدی را اتخاذ کرده اند:
به ماموران سرکوب، گل مىدهیم!!
یحتمل که این گونه تفکرات، نتیجه کتک خوردن زیاد از حد باشد! لطفا استراتژیست هایتان را به خیابان نفرستید! یا برعکس، به کسانی که از خیابان برمىگردند، اجازه تدوین استراتژی ندهید!!
حالا بشنوید از سردار فضلی، که فرمایش کرده اند: ما هم در روز شانزده آذر به دانشجویان گل مىدهیم!!
چه گلستانی شده مملکت!!
حالا شما تصور کنید دو طرف به هم مىرسند (به هم رسیدن ظاهری منظورم است، فکر بد نکنید!) در حالی که در دستانشان شاخه های گل مىدرخشد! (حالا یعنی گل مىدرخشد!) بعد گل ها را به هم مىدهند. و حالا به گفتگوی دو طرف وقتی به هم مىرسند و به هم گل مىدهند، توجه بفرمایید:
= ان شاء الله که به زودی از مملکت مىریزمتان بیرون... مزدورها... چقدر پول گرفتید؟
= شناسایی شدی، رفت! شب نشده بردیمت جایی که عرب نی مىانداخت!!

دست به دامان اسراييل

نامه‌اي از يك جوان سبز نادم، به رييس جمهور احمدىنژاد!

روزها گذشت و گذشت. و اندك اندك امواج فتنه فروخوابيد. اشعه‌هاي نور از زير ابرهاي ضخيم پيدا شد. و حقيقت نمايان گشت!
چقدر اديبانه گفتم اين اولش را! اما خوب، وقتي آدم با يك مقام عالي مىخواهد اندكي حرف بزند؛ بايد خوب و مودبانه باشد.
رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
اصولا مدتي است بحث سر مشروع بودن شماست. به نظر من كه بايد هر چيزي را تا خلافش ثابت نشده، قبول كرد. يا به خود قبولاند. پس بايد شما را مشروع دانست. حالا هر چقدر هم سخت باشد! اما تا وقتي دليلي براي نامشروع بودن شما وجود ندارد، بايد خلاف آن را پذيرفت. اين سبزها هم كه هيچ مستنداتي ندارند. اگر هم داشتند كه به شوراي نگهبان ارائه نكردند. پس لابد سندي موجود ندارند.
رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
من مدت زماني است كه به اين فكر افتادم اصلا چه اتفاقي افتاد كه ما در برابر شما ايستاديم؟ فريب چه كسي را خورديم؟ چي شد كه اينطوري شديم؟ خوب كه فكر مىكنم مىبينم همه‌اش بخاطر احساساتي شدن‌مان بود. يكباره داغ كرديم. اما الان كه يك كمي به فكر فرو رفته‌ايم؛ مىبينيم كه شما خيلي هم بد نيستيد. اصلا مىشود به تصاوير تلويزيونىتان نگاه نكرد. اما كنار شما ماند. راستي آقاي رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم! شما چرا جلوي تلويزيون قيافه‌تان را اينطوري مىكنيد؟ واقعا ضايع مىشويد. خوب نكنيد اين كارها را. آدم احساس مىكند شما جزيي از استكبار جهاني هستيد كه هدفتان ضايع كردن رييس جمهور ما مىباشد. راستي، شما چقدر از چه كسي پول گرفته‌ايد؟
آقاي رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
از اينكه اين قدر تكرار مىكنم ممكن است شما نامشروع باشيد؛ يك وقت خداي ناكرده ناراحت نشويد. اصولا من الان آمده‌ام براي دوستي. نمىخواهم شما را عصباني كنم. اصولا شما آن‌قدر مهربان هستيد، كه به اين زودىها عصباني نمىشويد. اما خوب بالاخره بخش زيادي از مردم شما را نامشروع مىدانند. لابد دلايل خودشان را دارند. نمىشود هم گفت همه‌شان از اسرائيل پول گرفته‌اند. چرا كه اسرائيل اين قدر پول ندارد اصلا. و اگر كسي فكر كند كه ميليون‌ها نفر كه شما را نامشروع مىدانند دارند خرج‌شان را از اسرائيل مىگيرند؛ به نوعي انكار خدمات شبانه‌روزي شما و دولت محبوب شماست. چرا كه اين شماييد كه داريد براي ما زحمت مىكشيد. من كه خودم شاهد بودم! يعني من كه خودم آن‌جا بودم! يا يك چيزي شبيه اين!
آقاي رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
چند وقتي است خدمات شما به خودمان، بدجوري توي ذهنم دارد رژه مىرود. و من هي شرمنده‌ و شرمنده‌تر مىشوم. از اينكه روزهايي را در خيابان عليه شما راهپيمايي كردم، واقعا از خجالت سرخ مىشوم. ما چرا اين‌قدر احمق بوديم؟
الان چند وقت است دلم مىخواهد جبران كنم. حتي به فكرم افتاد بروم با اين رجانيوز شما همكاري كنم. برايش مقاله بنويسم و اين سبزهاي از خدا بىخبر را كه بالاي پشت‌بام‌ها الله اكبر مىگويند، رسوا كنم. اما هنوز شك دارم. و براي همين هم اين نامه را به شما نوشتم.
رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
حالا بر فرض كه من آمدم توي خيمه شما! خيمه خود شما كه نه، منظورم خيمه سياسي و جبهه سياسي شما بود. حالا خدا وكيلي، بيني و بين الله، به حرمت امام زمان، به جان مقام معظم رهبري؛ شما ماندني هستيد؟ يعني مىخواهم بگويم نشود يك وقت ما بياييم پيش شما، بعد خداي ناكرده، زبانم لال، از روي امام زمان شرمنده‌ام، از مقام معظم رهبري معذرت مىخواهم؛ اما شما را مردم بكنند توي گوني، بفرستندتان جايي كه عرب ني مىانداخت؟
آخر مىدانيد؟ من تا حالا طرفدار هر كسي بودم، طرف نابود الاثر شد! آن موقع‌ها حرف آقاجان‌مان را گوش داديم و طرفدار ناطق نوري شديم؛ بنده خدا به كلي ضايع شد! بعد آمديم طرفدار موسوي شديم، حق‌اش را خوردند! حالا نمىدانيم بياييم پيش شما، چه اتفاقي مى‌افتد! اصولا سبزها براي همين بود كه من را تشويق كردند بيايم توي خيمه‌ي شما!
رييس جمهور من! بايد بگويم اين جماعتي كه دور شما هستند، برعكس خود شما، جماعت چندان جالبي نيستند. من خودم يك سري از اين برادران خبرگزاري فارس را از نزديك ديدم. به جان عزيز شما، اول خيال كردم يكي از بندهاي زندان رجايي شهر را خالي كرده‌اند آن ناحيه! قيافه‌هايشان يك جوري بود! حتي زناني كه آنجا كار مىكردند، با آن آرايش‌هاي فجيع، زبانم لال اول يك فكر بدي راجع‌شان كردم! اما بعد كه فهميدم اين‌ها خواهران پاسدار هستند؛ پيش خودم و خدا استغفار كردم. راستي، آقاي رييس جمهوري! شما مىگوييد خدا من را بخشيده؟
رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
از طرفي بايد بگويم شما در حال كارهايي هستيد، كه بين خودمان باشد، اما الان وقتش نيست. يعني: نكُن حسن! منظورم اين است كه حواستان هست در چه دوره‌اي قرار داريم؟ اگر دو سال اول جرج بوش بود، خوب بايد بگويم دنيا فقط شما را كم داشت! اما الان، زماني كه در سرزمين خود جرج بوش، همه دارند از دوران سياه او نزد حضرت مسيح استغفار مىكنند؛ و رييس جمهور آنجا هم عوض شده؛ واقعا الان وقت اين كارها نيست. راستي آقاي رييس جمهور! شما خبر داريد رييس جمهور آمريكا عوض شده؟
الان دوره بوش نيست كه روزي يك بار جلوي دوربين تلويزيون‌ها هفت‌تيرش را درمىآورد و به چپ و راست تيراندازي مىكرد! الان دوره اوباماست كه هر سه روز يك بار دستمال حريرش را از جيب مخملي‌اش درمىآورد، نگاهي به دوربين‌ها مىكند، يك جور نازي نگاه نگاه مىكند؛ بعد انگار كه دلش نيايد دستمالش كثيف شود، بدون آنكه توي آن فين كند؛ دوباره مىگذاردش توي جيبش!
مىفهميد كه! الان زماني است كسي مثل نتانياهو كه به گرگ كافه معروف است؛ مىآيد توي تلويزيون، و رسما ساختن شهرك‌سازي را در كرانه باختري متوقف اعلام مىكند. كرانه باختري كه مىدانيد چي هست؟ البته كه مىدانيد. شما رييس جمهور هستيد. فوق فوقش يك كمي نامشروع باشيد. اما رييس جمهور كه هستيد. كرانه باختري يعني همان جايي كه اصلا اسراييل براي همين يك تكه جا آمده به فلسطين. يعني همان مقدس‌ترين جا براي يهود. يعني همان اطراف اورشاليم مقدس. و اين خيلي فرق دارد با خروج شارون از نوار غزه. كه اصولا غزه قسمتي از مصر بوده و هيچ وقت، بخش از اسرائيل مقدس آنها به حساب نمىآمده. اما الان يك گرگي مانند نتانياهو، مىآيد و از كرانه باختري حرف مىزند. اين ها يعني آمريكا بدجوري گلوي اسرئيل را گرفته و دارد فشار مىدهد.
بله، الان يك همچنين زماني است.
الان زماني است كه پليس ويژه مىآيد در يك خياباني يك دختر جوان را كتك مىزند؛ ده ساعت نگذشته كه شما آن سوي دنيا از هر كسي بپرسيد تازه چه خبر؟ مىگويد: پليس ويژه يك دختر جوان را زد!
آقاي رييس جمهور! مىشود براي اينكه من خسته نشوم، از اين به بعد بجاي اينكه هي بنويسم: رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم! بطور خلاصه بنويسم: رييس جمهور نامشروع كشورم؟... نه؟... نمىشود؟... خيلي خوب! نمىنويسم.
قبول دارم، داشتم كلك مىزدم!... واقعا عذر مىخواهم.
رييس جمهور مشروع يا نامشروع كشورم!
من خيلي دلم مىخواهد بيايم براي شما كار كنم. اما از طرفي همه‌اش به اين فكر مىكنم آخرش كه چي؟ شما كه كسي را نداريد. اين‌ها هم كه دور شما هستند، واقعا نبودنشان بهتر است. خيلي ببخشيد، اما صد رحمت به اراذل و اوباش! از نظر بين‌المللي هم كه فكر نمىكنم به شما اجازه ادامه حضور بدهند. اصولا دوره قبل كه شما توانستيد دولت نهم را تا پايان ادامه دهيد، اولا بخاطر اين بود كه دوره‌ي بوش بود. و دوم كه دوره پولداري دولت بود. نفت بشكه‌اي 150دلار مىفروخت. مىكند به عبارتي شما در يك سال حدود 100ميليارد دلار بطور متوسط درآمد داشتيد. همه‌اش را هم كه قربان خدا بروم، داديد به سپاه؛ موشك بسازد. سپاه هم كه همه‌اش را توي اين مانورها خالي كرد توي آسمان! الان هم هيچي ندارد!... اما الان دوره‌ي بىپولي شماست. دوره اوج گرفتن‌ نارضايتىهاي عمومي مردمي است كه در بيكاري و گراني، بايد نگران نان شب‌شان هم باشند. آقاي رييس جمهور! اين طور هست يا نه؟
اگر بگوييد من از اسرائيل پول گرفته‌ام تا اين‌ها را بگويم؛ كه اصلا ديگر باهاتان حرف نمىزنم. قهر مىكنم! چه معني دارد آدم تا كم مىآورد، زود دست به دامان اسراييل بشود؟ خوب است ما هم بگوييم شما از ولاديمير پوتين پول گرفته‌ايد؟ اصلا ولاديمير پوتين پول دارد؟ اين چه حرفي است كه شما مىزنيد؟
پس قبول داريد اوضاع واقعا بد است. داخل و خارج هم كه خراب است. مردم هم كه بعيد مىدانم با شما آشتي كنند. چون بين خودمان باشد، من هم بيايم توي خيمه‌ي شما، منظورم همان خيمه‌ي سياسي شماست، اما اين مردم با شما آشتي‌بكن نيستند. يعني مىشود مردم را گذاشت كنار، اما نمىشود با شما آشتي‌شان داد. پس اصلا من چرا بيايم پيش شما؟
پس به رجانيوز بگوييد منتظر من نباشد.
پشيمان شدم!

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

این تجهیزات جدید که ده سال پیش نبود!!

بعد از اینکه پسر ناز ولایت، در سفر به آمریکای لاتین و آفریقا، دور دنیا را مىگشت؛ کشورهای غربی در تدارک قطعنامه جدیدی در آژانس اتمی بودند. و همزمان با بازگشت این نفس ولایت، یکی دیگر از شکست های سنگین عرصه دیپلماتیک برای نظام ولایت آستان پدید آمد. و بله، ایران به شدت محکوم شد! و به ایران دستور داده شد هر چه سریعتر مرکز اتمی قم بسته شود.
بعد از این، عرصه تصمیمگیری برای مردان ولایت تنگ شد. و همه رو به سوی آن پدر مظلوم رفتند تا شاید خودشان با همان انگشتان ولایت و آن تصمیم های داهیانه همیشگی، نقطه کور را باز کنند و فضای شادىبخشی را بر سر مسوولین فداکار ما بگشایند.
برای همین بود که در این شرایط حساس، جلسه ی بسیار مهمی در حضور مقام معظم رهبری برگزار شد. در این جلسه که مقام عظمای ولایت هم حضور داشتند، فرمانده معظم کل قوا به سخن آمدند و فرمودند: حالا باید چکار کنیم؟ که رهبر معظم انقلاب جواب فرمودند: ما چشممان به آسمان است تا کمک برسد. این جا بود که مقام معظم فرماندهی کل قوا زیر لب ذکر فرمودند. بعد از این دوباره مقام معظم رهبری لب به سخن گشودند و در تصمیمی شگفتىساز، مشکل را حل فرمودند.
ما از فضای این جلسه به کلی محرمانه، صدابرداری کردیم. که با توجه به تجهیزاتی که اسرائیل و بقیه استکبار جهانی در اختیارمان گذاشته، کار چندان سختی نبود. اینک متن آن تصمیم ولایی را برای شما پخش مىکنیم.
برای شنیدن صدای جلسه، دکمه پخش زیر را با آن دستان ولایتمدارانه خودتان لطفا بفشارید: (تقبّل الله)




۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

رقص آهنگراني


امشب براي اولين بار يك كليپ از صادق آهنگران پخش شد از شبكه سه، به نام "يا علي يا علي يا مولا". ريتم تند اين نماهنگ شگفت‌زده‌ام كرد!
ايام ماه رمضان بود كه در بخش نظرات يك وبلاگ، مطلبي از پسر آهنگران منتشر شد كه خيلي زود در صدر سايت‌هاي خبري قرار گرفت.
در آن نوشته، حال عمومي آهنگران به شدت نااميدكننده توصيف شده بود كه از اوضاع كنوني كشور ناراحت است. حتي در آنجا گفته شده بود وي دچار ديابت عصبي شده است!
اندكي نگذشت كه خبرنگاران امنيتي تلويزيون، حاج صادق را در فرودگاه مهرآباد شكار كردند! و با او مصاحبه‌اي صورت دادند و او به شدت و حدّت و خيلي محكم چنان نوشته‌اي را از سوي پسرش تكذيب كرد!
و از آن روز به بعد صادق آهنگران تبديل شد به مرد شماره يك مدّاحان كشور، كه حتي منصور ارضي را هم پشت پا گذاشته است!
يادمان نمىرود وقتي نمايندگاني از مجلس گفته بودند در جلسه‌ي تحليف احمدىنژاد شركت نخواهند كرد، ناگهان همه شاهد حضور چند نفر از همان تهديدكنندگان در تحليفيّه بودند! بعدا فاش شد فرزند يكي از آنان را بازداشت كرده‌ بودند و گفته‌ بودند اگر در مجلس حاضر شود، او را آزاد خواهند كرد! و زمان آن مربوط بود به آشكار شدن كشته شدن پسر آقاي روح‌الاميني.
به نظر مىرسد كشتن محسن روح‌الاميني يك عمل از پيش طراحي شده باشد. به چه دليل؟ بخاطر آنكه بتوانند حالي بعضي آقايان حكومتي كنند كه نظام مقدس با كسي شوخي ندارد و هر كسي كه مىخواهيد باشيد، ممكن است پسرتان را بدهيم دست سردار رادان!
و دادند. و چه بسا آن سخنراني‌هاي مقام عظما هم براي همين بود كه همه بفهمند شايعه‌اي در كار نيست و واقعا پسر روح‌الاميني را كشته‌اند!
نتايج:
اول اينكه به هيچ عنوان سردار رادان مجازات نخواهد شد. يعني از سوي مقام عظما مجازات نخواهد شد. (البته تيرهاي نيمه‌شبان جاي خودش را دارد) چرا كه فرامين ويژه را اجرا كرده است.
دوم، رفتار عجيب آهنگران هم غيرقابل باور نيست. بالاخره او هم پدر است!
سوم، كساني كه به نظام معتقدند، بيشتر در خطر قرار دارند. چرا كه اگر يك عضو انجمن پادشاهي به اعدام محكوم شده است، اما بهزاد نبوي ماه‌هاست در انفرادي است. و محسن روح‌الاميني را در ميدان وليعصر در 18 تير، كنار گوش بنده سوار ون كردند و دستانش را با دستبند پلاستيكي بستند و ساعاتي بعد سلاخي‌اش كردند. پس بي‌خود و بي‌جهت خودتان را به نظام منتسب نكنيد كه خطرش بيشتر است! همان بهتر كه آزاده باشيد و عقايد واقعي‌تان را بگوييد. تا خدا بيشتر محافظت‌تان كند.
اما عجب كليپ محشري بود! بيشتر از آنكه آدم را به اطاعت از سيّد‌علي تشويق كند، انسان را مىجُنباند!
ما از اين به بعد به اين نماهنگ مىگوييم: "رقص آهنگراني"!
خدا قوت حاج صادق! با يك رقص بىمقدار، جان پسرت را حفظ كردي!
عقل كه مىگويند يعني همين!
زپرت!

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

گالیله از زندان وبلاگش را بروز کرد

من، گالیلئو گالیله، فرزند وینچنزو گالیله اهل فلورانس، در سن هفتادسالگی، در حضور دادگاه عادل، در برابر شما زانو زده و در برابر کتاب مقدس که در برابر من است سوگند یاد میکنم که همواره به جمله جمله این کتاب و آنچه پاپ مقدس و كشيشان كليساي كاتوليك مي گويند اعتقاد داشته و به لطف خداوند متعال در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت.

اعلام میکنم که نظر من در مورد اینکه خورشید ثابت است و زمین به دور آن میچرخد، یک تفکر باطل، الحادي و نادرست و گمراه کننده بود که نمیبایست در هیچ جا،تدریس شود، مورد بحث قرار گرفته یا مورد استناد قرار گیرد. واقعیت مشخص و روشن این است که زمین مسطح و ثابت است و همانگونه که هر کسی میداند و هرروز میبیند، این خورشید و تمام ستارگان هستند که به دور زمین میچرخند. اين اعتقاد من است و در آينده نيز از اين اعتقاد برنخواهم گشت.

میخواهم در برابر شما اعلام کنم که در خلوت خود ، نور حقیقت در دل من راه یافته و به خوبی درک کردم که آنچه قبلاً گفته بودم اشتباه بوده و از کرده خود پشیمانم و هر محکومیت و جزایی که برای من تعیین شود با خوشحالی پذیرا خواهم شد و امیدوارم به سزای خود در گمراهی بخش زیادی از جامعه برسم.

در صورتی که از هر یک از موارد فوق تخطی کرده و در آينده به تفکر نادرست خویش بازگردم، مسئولیت و تبعات این خطای نابخشودنی را به طور کامل میپذیرم. من برای اینکه از صحت و دقت اعترافات خود مطمئن باشم همه چیز را از قبل روی این برگه نوشته و برای شما خواندم و اعلام میکنم که این برگه، رسم الخط خود من و ذهنیات و اعتقادات شخصی من بوده و بدون هرگونه فشار و تأثیری از بیرون، نگاشته شده است....



I, Galileo, son of the late Vincenzio Gaillei of Florence, seventy years of age, arraigned personally for judgment, kneeling before you Most Eminent and Most Reverend Cardinals Inquisitors- General against heretical depravity in all of Christendom, having before my eyes and touching with my hands the Holy Gospels, swear that I have always believed, I believe now, and with God’s help I will believe in the future all that the Holy Catholic and Apostolic Church holds, preaches, and teaches. However, whereas, after having been judicially instructed with injunction by the Holy Office to abandon completely the false opinion that the sun is the center of the world and does not move and the earth is not the center of the world and moves, and not to hold, defend, or reach this false doctrine in any way whatever, orally or in writing; and after having been notified that this doctrine is contrary to Holy Scripture; I wrote and published a book in which I treat of this already condemned doctrine and adduce very effective reasons in its favor, without refuting them in any way; therefore, I have been judged vehemently suspected of heresy; namely of having held and believed that the sun is the center of the world and motionless and the earth is not the center and moves.

Therefore, desiring to remove from the minds of your Eminences and every faithful Christian this vehement suspicion, rightly conceived against me, with a sincere heart and unfeigned faith I abjure, curse, and detest the above-mentioned errors and heresies, and in general each and every other error, heresy, and sect contrary to the Holy Church; and I swear that in the future I will never again say or assert, orally or in writing, anything which might cause a similar suspicion about me; on the contrary, if I should come to know any heretic or anyone suspected of heresy I will denounce him to this Holy Office, or to the Inquisitor or Ordinary of the place where I happen to be.

Furthermore, I swear and promise to comply with and observe completely all the penances which have been or will be imposed upon me by this Holy Office; and should I fall to keep any of these promises and oaths, which God forbid, I submit myself to all the penalties and punishments imposed and promulgated by the sacred canons and other particular and general laws against similar delinquents. So help me God and these Holy Gospels of His, which I touch with my hands.

I, the above-mentioned Galileo Galilei, have abjured, sworn, promised, and obliged myself as above; and in witness of the truth I have signed with my own hand the present document of abjuration and have recited it word for word in Rome, at the convent of the Minerva, this twenty-second day of June 1633.

I, Galileo Gililei, have abjured as above, by my own hand

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

به مناسبت ما !

به مناسبت فیلتر شدن وبلاگ جهانی سیمرغ! ما هم بر آن شدیم حرف دلمان را با رهبرمان در میان بگذاریم:

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

وقتش را بیشتر کنید

امروز صداسيما در گزارش‌هاي پي‌درپي كه بطور مستقيم پخش مىكرد خبر ترور فرماندهان سپاه را در بلوچستان پوشش ‌داد.
آن‌طور كه ما دستگيرمان شد ظاهرآ انفجاري از سوي سرسپردگان به استكبار جهاني در ميان مردم رخ داده كه بي‌گناهاني از مردم عادي به شدت كشته شده‌اند. و همچنين تعدادي از سران طوايف بلوچ هم در اين گردهمايي بودند، كه آن‌ها هم تقريبا كشته شده‌اند. و به هيچ وجه كسي از فرماندهان سپاه كشته نشده است. كه اصولا مگر مي‌شود فرماندهان سپاه كه اين‌قدر ميان مردم محبوب هستند، كشته شوند؟ آن‌هم آن سپاه، كه نيرويي الهي است و به فرمان امام زمان گام برمي‌دارد و حركت مي‌كند. و در دل مردم جاي دارد.
گزارش هاي ارسالي كاملا حكايت از اين داشت كه همان سران طوايف هم كه كشته شدند، داشتند مي‌رفتند خريد؛ كه بطور اشتباهي كشته شدند. گزارش‌ها ادامه داشت كه تازه فهميديم آن‌ها به دست خودشان كشته شده‌اند. و گرنه چرا در تمام فيلم‌هايي كه از اين حادثه دلخراش منتشر شده، تصوير كشته شدگان موجود مي‌باشد؛ اما هيچ تصويري از قاتل موجود نمي‌باشد؟ اين معلوم مي‌كند كه كار، كار خودشان است. سناريو بوده.
و احتمالا همه اينها زير سر همان خبرنگار بي‌بي‌سي است. كه آمده و باز اين كارها را كرده، تا بتواند فيلم بگيرد و به شبكه‌هاي جهاني بفروشد. خودمانيم، اين خبرنگار بي‌بي‌سي هم چقدر خرج دارد! همين چند وقت پيش بود كه يكي از اين فيلم‌ها را فروخت. ما گفتيم تا چند وقت پولدار شده است. اما ظاهرا باز هم پول كم آورده. فكر كنم دارد قسط پرايدش را مي‌دهد بيچاره. خلاصه، سرآخر هم متوجه شديم كه كار اصلا كار خود دولت خبيث انگليس بوده. فقط يك كمي گيج شديم. چرا كه هنوز ساعتي از اين انفجار نگذشته بود. پس اين خانم مجري صداسيما از كجا فهميد كار انگليس بوده؟ اما مثلا كار آلمان نبوده؟ انصافا صداسيما خيلي مجهز شده. همه چيز را سريع مي‌فهمند. به لپ‌تاپ‌شان نگاه كنيد. آدم حّظ مي‌كند.
فكر كنم مي‌خواستند آخر سر به خانواده سران طوايف كه اشتباهي كشته شده‌اند، پيشنهاد كنند اگر مي‌خواهند تحت پوشش بنياد شهيد قرار بگيرند، بايد استكبار جهاني را محكوم كنند؛ اما وقت كم آوردند. خانم مجري مي‌خواست بگويد، اما نشد. وقت تمام شد!

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

دلیل عجیب!

انسان خوب فکر مىکند اما به نتیجه ای نمىرسد، اینکه ملت های جهان این قدر رییس جمهور کشورمان را دوست دارند؛ چی است؟
دلیلش چیست که که ملت های دنیا این طور عاشقانه احمدىنژاد را دوست دارند؟ چرا همه مىمیرند برای احمدىنژاد؟
یعنی فقط این مردم کشور ما نیستند که احمدىنژاد را دوست دارند، بلکه او هر جا که مىرود با استقبال عجیب مردم دنیا روبرو مىشود.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

حق آب و گل

پس از اعلام راه سبز اميد از سوي مهندس موسوي، طرف مقابل كلي حالش گرفته شد! آنها پيش خودشان قرار گذاشتند كه آنها هم يك چيزي را اعلام كنند! از آن موقع تا حالا، ح.شريعتمداري و ذوالنور و ق.روانبخش و ي.جواني به همراهي همه دوستان بسيج دانشجويي و همه بچه هاي عقيدتي-سياسي ارتش فكرشان را روي هم گذاشته اند؛ و يك چيزي را مىخواهند اعلام موجوديت كنند كه حال طرف مقابل اساسي گرفته شود! وبصورت اصولي دهان طرف مقابل خرد شود!!
بعد از كلي فكر و همفكري، آنها جبهه جهاني "به سوي نور" را به دنيا معرفي كردند!!
رهبري اين جبهه با احمدىنژاد است كه همه دنيا مىشناسندش! اعضاي اين جبهه هم كه معلوم است بيست و پنج ميليوني هستند كه به او راي داده اند!!
ما هم كه اصولا با هر كسي هستيم كه قدرت را به دست آورده باشد، براي اين جبهه جهاني، اولين فيلم تبليغاتي را ساختيم. و به عنوان يكي از پيشكسوتان اين جبهه، از اين به بعد حق آب و گل به اين جبهه داريم و آماده ايم تا تجربياتمان را به بقيه دنيا عرضه كنيم.

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر