بنام او
اين روزها، توجه به احوال خامنه اي خيلي ضرورت دارد. انسان، خوب كه نگاه مىكند، مىبيند چقدر حال او با دوران دوم خرداد تفاوت كرده است.
آن روزها او چقدر خودش را موجه جلوه مىداد. يادم هست وقتي زمزمه تقلب در انتخابات 76 بالا گرفته بود، چند روز پيش از راي گيري، او سخنراني پرسروصدايي كرد و به شدت با تقلب مخالفت نمود. سخنراني اي كه نظيرش در امسال خالي بود. بعد از دوم خرداد، دانشجويان در داخل دانشگاه تهران جمع شدند كه شعار اصلي شان اين بود: اي رهبر آزاده، تشكر تشكر!
آن روزها خامنه اي، به چگونه به چشم آمدنش خيلي توجه مىكرد. حتي بعد از حادثه كوچك 18 تير، باز هم در سخنراني بعد از آن واقعه، او خيلي ملايم حرف زد. خيلي از خودش مايه گذاشت.
آن سخنراني را مقايسه كنيد با خطبه هاي 29 خرداد امسال. واقعا بر سر خامنه اي چه آمده است؟ آيا درست است آنچه را بعضي ها مىگويند كه او حال رواني درستي ندارد؟ اينكه به او گفته شده به زودي مىميرد و ترس از مرگ، او را به كارهاي عجيب واداشته است؟ چرا او اصلا توجهي به آنچه مردم درباره اش حرف مىزنند، نمىكند؟ چرا تقلبي چنين وحشتناك جلوي چشمانش انجام شده است، اما با منطق خنده داري به ميان مردم مىآيد كه: مگر 11 ميليون تقلب مىشود؟! چرا او اين قدر خودخواه، مغرور و يكدنده شده است؟ چرا تملق ها او را در لاك خودمحوري و جاه طلبي دفن كرده است؟
او قبل ها اين گونه نبود. من يادم هست شايد 15 سال پيش يك بار به اين مراسم هياتي او رفتم. همين منصور ارضي داشت روضه مىخواند. اواخر روضه، شروع كرد به تعريف و تملق از رهبر! ناگهان خامنه اي به نشانه اعتراض به اين تملق گويي بلند شد و در حالي كه همه نشسته بودند، با سرعت از مجلس خارج شد. يادم هست خود منصور ارضي چنان از اين حركت جا خورد، كه با بىادبي واكنش نشان داد!... اما اين روزها واقعا خامنه اي حال مناسبي ندارد.
من باور نمىكردم چيزهايي كه درباره مجتبي خامنه اي مىگفتند. ضمن اينكه من همان اوايل دهه 70 كه مجتبي در مدرسه مجتهدي تهران درس مىخواند، با او نسبتا دوست بودم. مجتبي اصلا اينگونه كه درباره اش حرف مىزنند نيست. يا لااقل نبود. انساني خونگرم، بااخلاق و بسيار متواضع بود.
اما با ديدن فجايع باورنكردني اين روزها! چيزهايي كه با چشم خودمان ديديم، كشتار در وسط خيابان، كابل كشيدن به صورت زن و مرد، تجاوز در بازداشتگاههاي قرون وسطايي... ديگر هيچ چيز را نمىتوان رد كرد. يعني واقعا مجتبي قدرت را به دست گرفته است؟ و خامنه اي اين شب ها با آمپول هاي قوي مثل يك معتاد توي بسترش افتاده است؟ واقعا؟
روزهاي عجيبي است. چه كساني در ايران قدرت را در دست گرفته اند؟ باور كنيم موجودات هرزه اي مثل شريعتمداري و ذوالنور و مصباح، حلقه اي تشكيل داده اند و دارند بر كشور حكم مىرانند؟ هميشه به اين حرف ها مىخنديدم. اما اين دو ماه چيزهايي را به عيان ديديم، كه ديگر هيچ چيز ردكردني نيست.
اگر درست باشد خامنه اي در پايان عمرش است، بايد بگوييم واقعا او در بدنامي مىميرد. در بدترين حالات زندگي اش. زماني كه هيچ فريبي در كار نبسته است و خود را تمام عيار به همه نشان داده است. كسي كه خون مىريزد و رسما آن را به عهده مىگيرد. قيافه اش را هم كج و معوج مىكند. گردن هم كلفت مىكند. و دوستان وهوادارانش هم به اسم حاميان رهبري، در وسط خيابان ها پيرزنان را كتك مىزنند. دختران جوان را توي جوب مىاندازند. وارد خانه و مغازه مردم مىشوند و شيشه تمام قدي را پايين مىآورند. كابل برق به دهان پسران لاغر اندام مىكشند... همه اين ها را خودم با چشم ديده ام.
روزهاي عجيبي است. اين حوادث واقعا باورنكردني است. شايد به همان غيرقابل باور بودن كه كودتاي مجتبي عليه پدرش باوركردني نيست.
به هر حال خامنه اي رفتني است. اما اين طور رفتن، واقعا ترحم برانگيز است.
گرچه سلف او هم به طور مشكوكي يكباره رفت. و آن بار هم خبرهايي از دخالت هاي باورنكردني احمد خميني به گوش مىرسيد. و كشته شدن سريع احمد خميني، البته برخي خبرها را تصديق كرد.
اما سوال اينجاست مجتبي چقدر بعد از پدرش زنده باقي خواهد ماند؟ دعواي سر قدرت ظاهرا خيلي جدي است. و راست گفته اند كه قدرت، قاتل است.
اين روزها، توجه به احوال خامنه اي خيلي ضرورت دارد. انسان، خوب كه نگاه مىكند، مىبيند چقدر حال او با دوران دوم خرداد تفاوت كرده است.
آن روزها او چقدر خودش را موجه جلوه مىداد. يادم هست وقتي زمزمه تقلب در انتخابات 76 بالا گرفته بود، چند روز پيش از راي گيري، او سخنراني پرسروصدايي كرد و به شدت با تقلب مخالفت نمود. سخنراني اي كه نظيرش در امسال خالي بود. بعد از دوم خرداد، دانشجويان در داخل دانشگاه تهران جمع شدند كه شعار اصلي شان اين بود: اي رهبر آزاده، تشكر تشكر!
آن روزها خامنه اي، به چگونه به چشم آمدنش خيلي توجه مىكرد. حتي بعد از حادثه كوچك 18 تير، باز هم در سخنراني بعد از آن واقعه، او خيلي ملايم حرف زد. خيلي از خودش مايه گذاشت.
آن سخنراني را مقايسه كنيد با خطبه هاي 29 خرداد امسال. واقعا بر سر خامنه اي چه آمده است؟ آيا درست است آنچه را بعضي ها مىگويند كه او حال رواني درستي ندارد؟ اينكه به او گفته شده به زودي مىميرد و ترس از مرگ، او را به كارهاي عجيب واداشته است؟ چرا او اصلا توجهي به آنچه مردم درباره اش حرف مىزنند، نمىكند؟ چرا تقلبي چنين وحشتناك جلوي چشمانش انجام شده است، اما با منطق خنده داري به ميان مردم مىآيد كه: مگر 11 ميليون تقلب مىشود؟! چرا او اين قدر خودخواه، مغرور و يكدنده شده است؟ چرا تملق ها او را در لاك خودمحوري و جاه طلبي دفن كرده است؟
او قبل ها اين گونه نبود. من يادم هست شايد 15 سال پيش يك بار به اين مراسم هياتي او رفتم. همين منصور ارضي داشت روضه مىخواند. اواخر روضه، شروع كرد به تعريف و تملق از رهبر! ناگهان خامنه اي به نشانه اعتراض به اين تملق گويي بلند شد و در حالي كه همه نشسته بودند، با سرعت از مجلس خارج شد. يادم هست خود منصور ارضي چنان از اين حركت جا خورد، كه با بىادبي واكنش نشان داد!... اما اين روزها واقعا خامنه اي حال مناسبي ندارد.
من باور نمىكردم چيزهايي كه درباره مجتبي خامنه اي مىگفتند. ضمن اينكه من همان اوايل دهه 70 كه مجتبي در مدرسه مجتهدي تهران درس مىخواند، با او نسبتا دوست بودم. مجتبي اصلا اينگونه كه درباره اش حرف مىزنند نيست. يا لااقل نبود. انساني خونگرم، بااخلاق و بسيار متواضع بود.
اما با ديدن فجايع باورنكردني اين روزها! چيزهايي كه با چشم خودمان ديديم، كشتار در وسط خيابان، كابل كشيدن به صورت زن و مرد، تجاوز در بازداشتگاههاي قرون وسطايي... ديگر هيچ چيز را نمىتوان رد كرد. يعني واقعا مجتبي قدرت را به دست گرفته است؟ و خامنه اي اين شب ها با آمپول هاي قوي مثل يك معتاد توي بسترش افتاده است؟ واقعا؟
روزهاي عجيبي است. چه كساني در ايران قدرت را در دست گرفته اند؟ باور كنيم موجودات هرزه اي مثل شريعتمداري و ذوالنور و مصباح، حلقه اي تشكيل داده اند و دارند بر كشور حكم مىرانند؟ هميشه به اين حرف ها مىخنديدم. اما اين دو ماه چيزهايي را به عيان ديديم، كه ديگر هيچ چيز ردكردني نيست.
اگر درست باشد خامنه اي در پايان عمرش است، بايد بگوييم واقعا او در بدنامي مىميرد. در بدترين حالات زندگي اش. زماني كه هيچ فريبي در كار نبسته است و خود را تمام عيار به همه نشان داده است. كسي كه خون مىريزد و رسما آن را به عهده مىگيرد. قيافه اش را هم كج و معوج مىكند. گردن هم كلفت مىكند. و دوستان وهوادارانش هم به اسم حاميان رهبري، در وسط خيابان ها پيرزنان را كتك مىزنند. دختران جوان را توي جوب مىاندازند. وارد خانه و مغازه مردم مىشوند و شيشه تمام قدي را پايين مىآورند. كابل برق به دهان پسران لاغر اندام مىكشند... همه اين ها را خودم با چشم ديده ام.
روزهاي عجيبي است. اين حوادث واقعا باورنكردني است. شايد به همان غيرقابل باور بودن كه كودتاي مجتبي عليه پدرش باوركردني نيست.
به هر حال خامنه اي رفتني است. اما اين طور رفتن، واقعا ترحم برانگيز است.
گرچه سلف او هم به طور مشكوكي يكباره رفت. و آن بار هم خبرهايي از دخالت هاي باورنكردني احمد خميني به گوش مىرسيد. و كشته شدن سريع احمد خميني، البته برخي خبرها را تصديق كرد.
اما سوال اينجاست مجتبي چقدر بعد از پدرش زنده باقي خواهد ماند؟ دعواي سر قدرت ظاهرا خيلي جدي است. و راست گفته اند كه قدرت، قاتل است.