- حوادثي كه در بازداشتگاه ها رخ داده، ديگر يك حدس و يك شايد نيست. اكنون همه فهميده اند شرايط اسف باري براي بازداشت شدگان موجود بوده. اينكه كسي مثل رهبري، با آن همه لجاجت و خودبرتربيني، بيايد و در سخنراني هاي رسمي خودش، وجود آنها را بپذيرد و وعده برخورد با متخلفان را بدهد؛ معلوم مىكند يك مرحله را پشت سر گذاشته ايم. ديگر سخن آنها كه مىگفتند هيچ اتفاق بدي از سوي ماموران صديق نظام مقدس با بازداشتي ها رخ نداده؛ كنار گذاشته شده است. اوضاع آنقدر بالا گرفته و شرايط آنچنان وخيم شده است كه چنان ادعاهايي براي احدي مقبول نمىافتد.
امروز، گذشته روزهايي كه سردار رادان بيايد جنايت كند، و همه برايش كف بزنند و او را شجاع و قاطع بنامند. اينك امثال اين سردار كه نشانه هايي از سندرم هاي رواني در او مشاهده مىشود، بايد خفه شوند و منتظر باشند چه داستاني برايشان آماده شده است.
البته هيچ كس انتظار اين را ندارد كه رهبر معظم بخواهد واقعا با جنايات ِ بازداشتگاه ها برخورد كند. چنانچه او اصلا به جنايت اعتقاد ندارد و اعمال ماموران شقي خود را، تخلف ناميده و نه جنايت. و اردوگاه وحشتناك كهريزك را هم فقط فرمان به برچيني اش داده و نگفته ماموران آن را بازداشت كنند. در حالي كه يا جناياتي اتفاق افتاده است يا نيافتاده. اگر نيافتاده، نيازي به بسته شدن اردوگاه نبوده؛ و اگر افتاده، نبايد فقط بسته شود، كه بايد تحت تعقيب قرار گيرد.
و همچنين آن زمان كه قرار بود با ماموران انتظامي و افراد آزاد حمله كننده به كوي دانشگاه در سال 78 برخورد شود، همه ديديم كه چطور برخوردي شد! كم مانده بود آن به اصطلاح متخلفان، جايزه هم از دادگاه هاي فرمايشي بگيرند.
بنابراين وعده پيگيري جنايات ماموران در اين دو ماهه، از سوي رهبر انقلاب، فقط و فقط نمايشي است براي آرام كردن خشم طوفنده مردم. خشمي كه اگر چه هنوز زير خاكستر است، اما مشخص است كه زير خاكستر، خبرهايي هست. طوفاني، كه وقتي آغاز شود، كنترل آن واقعا مشكل است. مشكل نه براي حكومت، بلكه حتي براي سران اين نهضت. چنين طوفان خشمي، خيلي زود به افراط خواهد غلطيد و چه بسا منحرف شده و ديگر در راستاي منافع ملت نباشد. فرصت طلب ها وارد آن شوند و همچنان كه در انقلاب تهران پس از استبداد صغير رخ داد، همان ها كه از سران استبداد بودند، بشوند سرداران مشروطه!
- اينك همه پذيرفته اند كه جنايات هولناكي با بازداشت شدگان انجام شده است. آن هم چه بازداشت شدگاني! نه افراد مجرم و خطرناك كه قاعدتا نيروهاي هر حكومتي بايد آنان را بازداشت كند. بلكه مردمي فرهيخته كه فقط به خيابانها آمده بودند تا نسبت به عمل غيرقانوني يك حكومت در تقلب وسيع انتخاباتي، اعتراض كنند. مردمي كه فقط راه مىرفتند. و شايد گاهي شعارهايي در اندازه هاي الله اكبر مىگفتند. آري، اين دو ماه كساني را بازداشت كردند و به اردوگاه هاي مرگ بردند، كه شعارشان بلند كردن نام خدا بود! و اين حقيقتي غير قابل انكار است. حقيقتي كه ديكتاتورها آن را كاريكاتور ناميدند. ديكتاتورهايي كه خودشان كاريكاتورهايي هستند از شاهان پيش از 57!
همه اعتقاد داريم كه قرار نيست با جنايتكاران برخوردي واقعي صورت گيرد. قرار نيست سردار رادان بازداشت شده و اگر كسي را كشته، قصاص شود. قرار نيست يك سردار ديگر بخاطر تجاوز به عنف، اعدام شود. انجام چنين مجازات هايي، همگي خيال است. هرگز رهبري معظم، ماموران شخصي اش را مجازات نخواهد كرد. چرا كه آنوقت او ديگر كسي را نخواهد داشت. كسي كه در حوادث بعدي، كامل و با تمام قدرت برايش به صحنه بيايد. مردم كه با او نيستند. همين ماموران حكومتي را هم اگر بِرَمانَد، اگر دست و پايشان را در نوع برخورد ها بلرزاند، چه كسي در روز حادثه به ياري او خواهند شتافت؟ همين دو ماهه هم سردار رادان ها اگر مطمئن نبودند از جانب رهبري، اين طور وحشيانه نمىتاختند. اين ماموران وحشي، فقط رهبر را دارند؛ و رهبر هم فقط آنان را دارد! بنابراين هيچ كسي اين قدر احمق نيست كه باور كند رهبري معظم قرار است ماموران شقاوت پيشه اش را مجازات كند. ماموراني كه جوانان بيست ساله و فرهيخته نظير روح الاميني را با ضربات پىدرپى باتوم به سرش كشتند. كساني كه بازداشتگاههاي مخوفي ايجاد كردند و در فضايي به شدت كوچك، تعداد زيادي انسان را محبوس كردند تا برخي خفه شدند. روي موكت هايي آنها را روزها نگه داشتند كه از مدفوع و استفراغ انباشته بود. در گرماي تابستان، حتي يك پنجره نداشت كه بوي عرق انبوه انساني از آن خارج شود. ماموراني كه به شكنجه ي جسمي، شكنجه هاي جنسي را هم افزودند. بازداشت شدگان را كه تا ساعتي پيش در خيابان داشتند گام مىزدند و شايد شعاري مىدادند، ناگهان جلوي يكديگر لخت مادرزاد كردند. و با همان باتوم هايي كه در خيابان مردم را مىزدند، شروع به حركات زننده جنسي نمودند. باتوم ها را تا نيمه داخل مقعد جوانان اين مرز و بوم كردند تا اكثر آنان دچار خونريزي ها و پارگي ها شدند. و اين ماموران هياتي-مَشتي، از اين صحنه ها خنده ها كردند و لذت ها بردند. كساني كه پاتوق شان هيات رزمندگان اسلام است و كارشان عربده كشي. و اينك از سوي رهبر معظم اين اجازه را يافته اند كه هر كسي را خواستند در خيابان بازداشت كنند، و لحظاتي بعد در بازداشت گاه هاي پادگاني، تحت ركيك ترين و وحشيانه ترين شكنجه هاي تحقيركننده بگيرند. و البته به همه اينها، تجاوز هاي كامل جنسي را كه به هدف لذت جنسي بوده است، بيافزاييد. ده ها ترانه موسوي را در ياد داشته باشيد...
بنابر همه آنچه تاكنون گفتيم، اينك پيشنهاد مىكنيم كميته اي از صليب سرخ بين المللي به تهران بيايد و شروع به تحقيق كند. مسلم است همه جنايت كاران خودشان را معصوم مىدانند. صدام با آنهمه جنايت با اسراي ايراني، ادعا داشت نهايت لطف را با ايراني ها دارد! اما بعد از آمدن صليب سرخ، حتي مجبور شد عذرخواهي كند. اكنون هم معلوم است طائب ادعا دارد هيچ تجاوزي رخ نداده و احمدخاتمي و جنتي هم بيايند بگويند تهمت به نيروهاي صديق سپاه، هشتاد ضربه تازيانه به دنبال دارد!!
ما خواستار سفر كميته بين المللي صليب سرخ به ايران هستيم تا به وظايف قانوني خودش درباره آنچه در ايران و بازداشت گاه هايش گذشته رسيدگي كند. و رسيدگي كند به كارهايي كه مداحان هيات رزمندگان با مردم تهران كردند. و پس از آن گزارش دهند و سخن آنان براي همه دنيا قابل قبول خواهد بود.
مسلم است كه جناب اوباما با نمايش عياشي هاي يك سياهپوست، نمىتواند دنيا را تغيير دهد. او بايد كارهاي اساسي و محكمي انجام دهد. در شرايطي كه همه دنيا از آنچه در زندان هاي ايران مىگذرد به خشم آمده است، آقاي اوباما بايد خيلي بچه باشد كه فكر كند نمايش تصاوير پيتزا خوردنش و هزينه هاي چند هزار دلاري هر وعده غذايش، بتواند دل كسي را شاد كند. او اينك با كساني همانند كِندي و كارتر در حال مقايسه است. و بايد به رسالت تاريخي خودش حتي براي فقط آمريكا، واقف باشد.
اعزام صليب سرخ به تهران، كمترين كاري است كه اوباما مىتواند انجام دهد.
- واضح است چرا اين جنايت هاي اخير انجام شده است. يكي از عللي كه افراد پايين شهري كمتر –تاكيد مىكنم كمتر، نه اصلا- در اعتراضات حاضر شدند، اين بوده كه آنها روزانه با ماموران حكومتي دست به گريبانند. آنان براي در آوردن يك لقمه نان، هر روز بايد با اين ماموران وحشي بجنگند. بنابراين خوب اين ها را مىشناختند. اما مردم متوسط، اصلا نمىدانستند بازداشتگاه اصلا چي هست! و چقدر ماموران جمهوري اسلامي مىتوانند وحشي باشند! نمىدانستند بسيج يعني چي، هيات چقدر مىتواند مخوف باشد، سپاه به كجا مىگويند، و اينكه غير از كلانتري ها، پليس جاهاي ديگري هم دارد. جاهايي مانند بازداشتگاه آگاهي شاپور. اما مردم پايين شهري، چه بسا براي يك ماشين دزدي، آن آگاهي را تجربه كرده بودند. پس نمىآمدند براي يك امر سياسي، خودشان را باز به همان خطرات بياندازند.
بنابراين سياستي اجرا شد كه به اين مردم ميليوني و قشر متوسط و تحصيلكرده تهران، حالي شود چقدر بايد بترسند. همه كارها حتي تجاوزات جنسي، همگي سازماندهي و طبق برنامه بود. قرار بود وحشت عمومي به پا كنند. همان كاري را كه ديديم پليس ويژه در خيابان ها مىكرد و قرار بود وحشت به پا كند، همه را بزند، شيشه ماشين ها را در ملا عام بشكند، به خانه مردم سنگ پرتاب كند، همه كار كند تا به همه حالي كند قدرت برتر خياباني اوست. نظيرش هم براي بازداشتگاه ها برنامه ريزي شده بود تا هم كساني كه آن صحنه ها را تجربه مىكنند، و هم كساني كه بعدا اين ماجراها را مىشنوند، با همه وجود بترسند. و بفهمند ايستادن در برابر فرعون ِ پير شقاوت پيشه مان، چقدر مىتواند خطرناك باشد.
آنها به همان علت به سمت جنايات جنسي رفتند، كه آمريكايي ها در عراق رفتند. واضح بود آمريكا توان جنگيدن با يك ملت را نداشت. و وقتي نشانه ي مبارزه مسلحانه در عراق هويدا شد، ابوغريب ها طبق يك سياست مشخص و از بالا، به اجرا در آمد. تا ميليون ها عراقي با همه وجود حس كنند ايستادن در برابر آمريكا، فقط كشته شدن نيست؛ بلكه اين گونه ترس هاي وحشتناك هم هست. و براي همين هم ابوغريب را افشا كردند تا حسابي همه عراقي ها بفهمند يك آمريكايي چقدر مىتواند وحشي و كثيف باشد.
به همين علت هم در اينجا اين كار را كردند. و براي همين هم هست كه آمريكا ضعيف ترين واكنش را در برابر جنايت هاي ايران از خود نشان داد. چرا كه كارهايي آمريكايي دارد انجام مىشود. آقاي اوباما، هنوز با جنايت هاي بوش برخورد نكرده و قرار هم نيست بكند. حالا چرا دلش را براي جوانان مظلوم ايران بسوزاند؟
و همان طور كه جنايات ابوغريب با دستور مخفي بوش انجام شده بود، جنايات كهريزك و شاپور و پادگان هاي سپاه هم با دستور ويژه رهبر معظم انقلاب، اين نائب برحق امام زمان و فرمانده معظم كل قوا و مقام عظمي ولايت رخ داده است... آري، به همين راحتي!
- اينك وظيفه ما چيست؟ آيا بايد باز هم ديوانه وار به خيابان بريزيم و يا شب ها باز هم تكبير بگوييم؟ آيا حق داريم خودمان را در معرض خطر قرار دهيم؟
و همچنين سوال مىكنم آيا حق داريم آنگونه كه فرعون خواسته، ما بترسيم و به او حالي كنيم از اينكه جوانان ما را تحت شكنجه جنسي قرار دادي، ما ترسيديم كه همين بلا سر ما هم بيايد، و خفه شديم؟ آيا حق داريم او را به هدفش برسانيم؟ حق داريم به او بفهمانيم شيوه ابوغريبي كه تو براي سركوب نهضت ما انتخاب كردي، به نتيجه رسيد؛ باز هم از اين كارها بكن؟
و يا اينكه بايد به شيوه اي او را تاديب كنيم؟
اين شيوه كدام است؟
وقتي يك ديكتاتور روشي را به كار ميگيرد تا فرياد عمومي و خشم قاطبه مردمي را كه به احمدىنژاد، اين شوم ترين حاكم ايراني، "نه" گفتند، خفه كند؛ بايد همان روش او را زير پا له كنيم. بايد به او حالي كنيم همه جنايات جنسي او به هدفي كه او مىخواسته نرسيد.
اگر او اينكارها را كرد تا مردم خفه شوند، پس بايد خفه نشويم.
و البته بايد اين كار را با برنامه انجام دهيم. به گونه اي كه حداقل خسارت را براي خودمان به همراه بياورد.
اين برنامه چيست؟
بارها گفته شده است نقطه ضعف يك ديكتاتور، نفرات كم اوست. ديكتاتور مىتواند در سي خرداد با آوردن انبوه بسيجي و پاسدار از سراسر كشور، به تكه تكه جمعيت هاي مردم كه به طرف خيابان آزادي حركت مىكردند؛ برخورد كند. و از ابتدا با جمع شدن آنان مقابله كند. اما توان برخورد با يك جمعيت ميليوني را همانند 25 خرداد ندارد. اگر نيروهاي ديكتاتور در 25 خرداد به خيابان ها آمده بود، فاجعه رخ مىداد. مسلم است كساني كه در پايگاه مقداد در آن روز جمع شده بودند، و پشت نرده هاي اين پايگاه پناه گرفته بودند، چشمانشان دو دو مىزد، و جرات نمىكردند با همه تحريكاتي كه شده بودند و همه سخنراني هاي پرشوري كه شنيده بودند، نفس بكشند؛ اگر اين بسيجيان شجاع! آن روز پايشان را از نرده هاي مقداد اين طرف گذاشته بودند، شاهد جناياتي از اين سوي ماجرا بوديم. اصولا ما بايد حواسمان به خودمان هم باشد. ما نبايد اجازه دهيم كساني از ما، آنقدر عصباني شوند كه كارهايي كنند كه شيوه ديكتاتورهاست. واقعيت است در 25 خرداد تنها كار عاقلانه اي كه بسيج انجام داد، همان ترس شديدش بود. و گرنه اين جمعيت ميليوني، آن دو هزار بسيجي سازماندهي شده را تكه تكه مىكردند.
بنابراين بدانيد ديكتاتور تا زماني مىتازد كه ما كم باشيم. تا زماني كه بعضي از ما شجاعت به خرج دهند و به خيابان بريزند، و بعضي هم فجايع ابوغريب ها را جلوي چشم شان قرار داده، در خانه بمانند.
اما اگر همه دشمنان ديكتاتور، به عرصه بيايند، ديكتاتور هيچ كاري عملا نمىتواند بكند. نه آنكه نخواهد. نمىتواند. حتي به كار بردن سلاح هم برايش نتيجه عكس مىدهد. و او را به جايي خواهد برد كه فرصت آشتي را هم از دست بدهد. يعني خراب كردن همه پل هاي پشت سر. و بدون سلاح هم عملا يعني هيچ كار نكردن.
پس آيا وظيفه مان را با همه اين گفته ها، دريافتيم؟
بايد در هيچ تجمعي شركت نكنيم، الا در تجمعي ميليوني. يك تجمع بايد يا ميليوني باشد، يا اصلا نباشد. احدي حق ندارد خودش را در خطر بياندازد و به وحشتگاه هاي حكومت بيافتد. شكنجه جنسي شود. و يا نهايتا كشته شود. تك تك نيروهاي سبز، متعلق به خودشان نيستند و حق ندارد خود را در معرض خطر قرار دهند. نيروهاي سبز، متعلق به آرمان سبز يك ملتّند.
تنها كاري كه ما اجازه داريم انجام دهيم، شركت در يك تجمع ميليوني است. تجمعي با رعايت همه اصول انساني خودمان. به كسي حمله نمىكنيم. و توي دهان كسي مىزنيم كه بخواهد در كنار ما به يك شيشه بانك، سنگ پرتاب كند.
تجمعي انساني، سبز، و آرماني بزرگ!
آيا چنين تجمعي سامان داده شده است؟
بله، در روزهاي رمضان عزيز، خودمان را مىسازيم. و نيروي معنوي و روحي مان را افزايش مىدهيم. آنقدر كه نترسيم. و آنقدر كه بر خودمان مسلط باشيم تا حركات افراطي نكنيم. آنقدر كه حرف بزرگان مان را بتوانيم بپذيريم و شعارهاي تند كه فقط به سركوبگران كمك مىكند، سرندهيم. و در صبح آخرين جمعه ماه رمضان، به سمت دانشگاه تهران حركت مىكنيم. هاشمي نماز را بخواند يا نخواند، اين حركت را همه و همه ، ميليوني، انجام خواهيم داد. قرار هم نيست نماز را در پشت هاشمي يا غيرهاشمي بخوانيم. نمازهايمان را برگشته، با خيالي آسوده و وجداني آرام، در خانه خواهيم خواند. ليكن از صبح تا بعدالظهر اين روز، تهران را زير گامهاي سبزمان خواهيم گرفت.
همه بايد بيايند. هر كه آرماني دارد، بيايد. هر كه اشكي در چشم داشته، بيايد. هر كه از ديكتاتور متنفر بوده، بيايد. هر كه انسان را دوست دارد، هر كه ايران را دوست دارد، هر كه به آزادي عشق مىورزد، بيايد.
هر كه بنده خداست (خداي واحد دوست داشتني خودمان) جمعه منتظرش هستيم.
بياييد همديگر را ببينيم. لذت ببريم از چهره هاي پرنشاط خوشحالمان. و باز هم بتوانيم كمي بخنديم.
بچه ها!...
همه بياييم...!
جمعه، منتظر هم هستيم.