چند خبر را اینجا میگذارم. ابتدا نامه ای منتشر شده از فرزند صادق آهنگران، مداح زمان جنگ:
آقای نورىزاد!... من محمد علی آهنگران فرزند جناب حاج صادق آهنگران هستم.من شما را حدود 15 سال است که می شناسم از زمانی که برای ضبط برنامه ماه مبارک رمضان به خانه ما آمدید و با پدرم مصاحبه کردید. من مدتی است مطالب وبلاگ شما را می خوانم و به شما که امروز برای دفاع از حقوق مردم کوچه و بازار بی قراری می کنید آفرین می گویم. خلاصه بگویم.
تکلیف نسل من که این روزها 30 ساله می شوم روشن است اما شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم.
این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند. ایشان را برده ایم دکتر با قند 320 دکتر گفته مرض قندش عصبی است. چرا حماسه خوان سالهای عاشقی شما و رزمندگان تاب نمی آورد؟ چرا هر لحظه آرزوی مرگ و شهادت می کند؟
چرا 20 صفحه خطاب به من وصیت نامه نوشته است؟ عرصه بر ما و ایشان تنگ شده است؟
ایشان امشب شدیدا بد حال شدند وقتی مصاحبه مادر عاطفه امام دختر آقای جواد امام را که رزمنده بوده و هم ایشان و دخترش عاطفه بازداشت شده را از بی بی سی شنیدند جایی که مادر می گفت به جهانیان و همه مردم بگویید دخترم سالم و پاکدامن بوده و بازداشت شده؟
اینها که گفتم مختصری از شرح حال بلبل خمینی بود. قصد درد دل داشتم با شما و این که بگویم نگران و آشفته اییم .. دعایمان کنید
×××
و دیگری اینکه دختر جواد امام، یکی از دستگیرشدگان سیاسی این روزها را در چند روز اخیر بازداشت کرده اند.
خبرها حاکی است این دختر چادری 18 ساله را در خیابان با وضع تحقیر کننده ای بازداشت کرده اند. چادر را از سرش کشیده اند. و داخل ماشین انداخته اند. در کشوری که حتی قاتلان زن را با مامور زن این طرف و آن طرف مىبرند، یک دختر بیگناه را بخاطر آنکه فرزند یک آدم سیاسی است، با ماموران مرد به آن نحو بازداشت مىکنند.
همچنین در اولین خبرها آمده است او را تحت فشار گذاشته اند تا اعتراف کند با دوستان پدرش که همگی سیاسی و در زندان هستند، رابطه جنسی داشته است...
به نظر من، کسانی که این روزها با شنیدن واقعه ها، اشک مىریختند؛ این یکی واقعا اشک ریختن دارد... به دختری 18 ساله و عفیف، فشار بیاورند که بگوید با دوستان پدر خودش رابطه نامشروع داشته است...
این شب همه مىدانیم باید چه کنیم. شب هایی که در های آسمان باز است...
خدایا...
مرگ سید علی را برسان...
| ×××
گاهی انسان از طرفداران جنایتکاران بیشتر عصبانی مىشود تا از خود جنایتکاران. مثلا رهبر معظم صریح آمدند در خطبه های 29 خرداد فرمان جنایت دادند. از آن موقع تا الان هم پلیس و سپاه و بسیج مشغول جنایت آزادانه و قهرمانانه در این کشورند! حالا هم هیچ کسی باور نمىکند که رهبر معظم مخالف این جنایت ها بوده باشند. و فرمانی واقعی داده باشند که مثلا سردار رادان جنایتکار را بگیرند و اعدام کنند. همه مىدانند این نمایش های اخیر در مثلا پیگیری جنایت ها، همگی در حد و اندازه های توبیخ چند سروان و گروهبان خواهد بود که مثلا یکی را خلع درجه کنند و آن دیگری را هم با خط کش چوبی، سه بار بزنند کف دستش و بگویند: بد، بد، بد، برو پسر بد!
یعنی اصولا همه مىدانند که رهبر معظم یک جنایتکار است. خودشان هم مىدانند. و مىدانند که همه هم مىدانند!
اصولا کسی که فکر کند رهبر معظم بدون جنایت دارند پایه های حکومت شان را نگه مىدارند، وجود ندارد. دیکتاتوری فاسد و خونریز، که بیست سال است با همین شیوه ها دارد حکومت مىکند. این حقیقت را همه مردم ایران پذیرفته اند. و متاسفانه تسلیم این شرایط شده اند.
اما چنانچه گفتم، بعضی از طرفداران این رهبر معظم، با آنکه خطبه های 29 خرداد معظم له را دیده اند، باز هم نمىپذیرند که جنایت هایی رخ داده است!
حتی تا زمانی که خود رهبر معظم برخی کشتن ها را پذیرفتند، آنها همچنان مسخره مىکردند که کسی در حوادث اخیر کشته شده باشد. مىگفتند صدایی تیراندازی در خیابانها، کار ترقه پرانی اوباش بوده است! مىگفتند در سی خرداد، احدی سلاح نداشته است! مىگفتند نیروهای پلیس هیچ کس را نزده اند و فقط با باتوم مىزدند توی سپر خودشان تا مردم را بترسانند! مىگفتند کشته شدن انسان ها، شوخی است! و هنوز هم مىگویند ندا را خودتان کشتید، وگرنه چرا این قدر زود فیلمش را گرفتید؟!
انگار قرار بوده یک نفر امروز کشته شود، فردا بروند از آن فیلمبردای کنند! معلوم است که کشته شدن ندا، و فیلم گرفتن از آن باید همزمان باشد تا فیلمبرداری ای صورت بگیرد. و معلوم است از چند صد نفری که در سی خرداد، بسیجیان قهرمان کشتند، فقط این یکی شرایط به گونه ای شد تا بتوانند از آن فیلم بگیرند. آن هم بخاطر آنکه آن بسیجی قهرمان که ندا را کشت، حواسش نبود چقدر از میدان انقلاب فاصله گرفته است و از صحنه درگیری اصلی دور شده است. برای همین هم چند نفری جرات فیلم گرفتن را به خودشان دادند. وگرنه در بقیه ی عرصه های سی خرداد، همه در حال فرار بودند.
بسیجیان قهرمان در آن روز، مکررا با کلت تیراندازی کردند. و این واقعیتی اثبات شده است. چنانچه مىگوییم در آن روز کسی ندید که نیروهای پلیس تیراندازی کنند. اما بسیجی های جنایتکار بصورت گسترده به کلت مسلح بودند. و دیوانه وار تیراندازی میکرند. مخصوصا حوالی غروب، که انگار دیوانه و مست شده بودند...
حالا دو نفر از آن نوکران ولایت سید علی را این جا معرفی مىکنیم با وبلاگ هایی که در آن مىنویسند. یکی همان امیر ثابتی معروف است. او ظاهرا یکی از گردانندگان سایت رجانیوز هم هست. وی همچنین از مسوولان بسیج دانشجویی دانشگاه تهران هم هست.
دومی هم مهدی صادقی، یک طلبه در ازنا است.
هر دوی اینها، سن و سال حدود بیست سال دارند!
با نگاه به نوشته های آنان، اعتراف مىکنم که هر دوی آنها قلم توانایی دارند. امیر ثابتی آشکارا در قلب حقایق و به هم ریختن موضوعات توانایی دارد. باید هر جمله ی او را چند بار خواند تا به حیله گری های او پی برد. او یک دغلکار مبرز است. به نظر من او در آینده رییس جمهور خواهد شد!
مهدی صادقی هم قلم بسیار خوبی دارد. او بیشتر ساده لوح است تا حیله گر. و گرفتاری او در فکر اوست. او واقعا خیال مىکند رهبرش، مرد خداست! او انتقادهایی هم به وضع موجود دارد و گاهی هم به احمدىنژاد مىتازد. اما این تاختن هایش هم ساده لوحی او را داد مىزند.
خدا میداند با خواندن وبلاگ آنها، دلتان مىخواهد خودکشی کنید!
شاید هم آنان از راه انداختن وبلاگ هایشان، همین هدف را دنبال مىکنند!!
وبلاگ امیر ثابتی!
وبلاگ مهدی صادقی!
×××