بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

حتی نه مثل شاه !



حوادث عجیب این چند ماهه، برای هیچ کسی باورکردنی نیست. حتی هنوز کسانی هستند که با شنیدن این حوادث، ناباورانه به انکار آنها مىپردازند و این سخنان را حرف های دشمنان تلقی مىکنند. اما کسانی که با چشم دیده اند وقایع را، گرچه فقط سوخته اند، باز هم دلشان مىخواهد باور نکنند همه آن چیزهایی را که شاهدش بودند.
باور کردنی نبود. اینکه پلیس جمهوری اسلامی، یک اردوگاه به شیوه نازی ها بنا کرده است و بازداشتی های سبز را به وسط بیابان در بیست کیلومتری تهران مىبرده و جوانان مردم را با شقاوت شکنچه مىکرده است.


مگر این ها چه کرده بودند؟ بمب گذاشته بودند؟ به جان رهبرتان سوءقصد کرده بودند؟ با آمریکا و اسرائیل و صدام عفلقی رابطه برقرار کرده بودند؟
این ها طرفدار یکی از کاندیدهای رسمی ریاست جمهوری بودند. در انتخاباتی رسمی که همین شورای نگهبان با همه دگم اندیشی ها و جناحی ورزی هایش، آن را برگزار کرده بود. آن کاندید را هم همین آقای جنتی و همین رهبر معظم تایید کرده بودند. حالا چرا حمایت از موسوی، بدترین کار از طرف سردار رادان و سپاه و بسیج شمرده شده؟ چرا پارچه سبزی که چند نفر به مچ و انگشتشان بسته بودند، مجرمانه ترین عمل تلقی شد و موجب شکنجه ها و رفتارهای بدون قانون شد؟
چرا پلیس آن کارها را کرد... و پلیس ویژه هر کسی را خواست زد و له کرد و تحقیر کرد و دهها تن را کشت؟ چرا دست پاسداران شقی و بسیجیان فاسد باز گذاشته شد تا هر که را خواستند بازداشت کنند، هر که را خواستند به درون پادگان هایشان ببرند، دختران جوان را بگیرند به داخل پایگاه بسیج شان ببرند...
و معلوم است در ادامه اش چه اتفاقی مىافتد. دخترانی که بسیجی ها آن ها را قرتی مىدانند و تازه پارچه سبزی هم به دستشان بسته اند! چه گناه نبخشودنی ای! همان پارچه ای که مال حاج سعید و جاج منصور است و اینک این دختران قرتی آن را سرفت کرده اند! پس لابد باید این دختران قرتی را تادیب کنند! چقدر هم خوشگلند لامصب ها! ... و در ادامه هم صدها تجاوز از سوی بسیجیان صدیق ولایتمدار، به دختران جوان شهر تهران...
در اینکه بسیجی های 88 انسان های فاسدی هستند، حرفی نیست. اوباش مسلکانی که از اسلام، فقط هیات رفتن را بلدند و از دین هم فقط آقای خامنه ای را مىشناسند. هیج کسی دیگر و هیچ عالم دینی را اصلا آدم نمىدانند. همه اسلام برایشان خلاصه شده در شخص سید علی خامنه ای. و همه احکام اسلام که باید مرتبا به جا بیاورند، خلاصه شده در رفتن به هیات رزمندگان اسلام آن هم جایی که سعید حدادیان و منصور ارضی یا بقیه نوچه ها باشند. هیات های غیر از اینها، اصلا باید خراب شود. مسجدی که در آن نوکران ولایت نباشند، باید مثل مسجد ضرار نابود شود. آخوندی که سگ آقای خامنه ای نباشد، باید کتک بخورد.
بسیجی های 88 اوباشی هستند بدون مغز و خالی از ذره ای پاکی. موجوداتی شقی و به شدت احمق. کسانی که نه دین دارند و نه عقل. دنیایشان هم اکثرا در حد و اندازه های نوار فروشی و حراست ادارات و نگهبانی کارخانه هاست.
اوباشی که به جان مردم افتادند، به معنای واقعی اوباش هستند. و شاید بدترین اوباش همه جهان. واقعا کدام رده از اوباش هستند که دسته جمعی به دختران معصوم تجاوز کنند، آن ها را زیر این عمل بکشند، و بعد هم جنازه هایشان را با اسید بسوزانند که مثلا آثار را از بین ببرند؟
آیا کارادزیچ در بوسنی یا ارتشیان اسرائیل با فلسطینیان این کارها را کرده اند؟ که اینها نه با مردمی دیگر، که با هموطنان خودشان مىکنند؟
چرا باند کثیف فکری منصور ارضی را نابود نمىکنید که این گونه جوانانی هرزه و فاسد و جنایت کار تربیت مىکند؟
بسیجی های 88 را باید کثیف ترین جوانان ایران در طول تاریخ نامید. و سپاه 88 را باید جنایت کار ترین سازمان نظامی تاریخ ایران به شمار آورد. آیا در زمان شاه و طول انقلاب در سال 56 و 57 ارتش شاه کسی را دستگیر میکرد و به پادگان ببرد و زیر تجاوز بکشد؟ اصلا بازداشت کردن، کار ارتش بود؟ کاری که این روزها عبادت روزانه برادران پاسدار است! و به کارشان افتخار هم مىکنند.

آیا در سال 57 نیروهای ارتش که به تظاهر کنندگان حمله مىکردند، وارد خانه مردم هم مىشدند؟ یا اینکه فقط خیابان ها را خلوت مىکردند؟ که اینک بسیجیان خامنه ای وارد خانه و ساختمان مردم مىشوند و پسران و دختران را میگیرند و با خودشان به پادگان ها مىبرند؟

آیا شاه در اوج سرکوب اواخر حکومتش، این گونه با مردم عادی شقیانه برخورد مىکرد؟ و یا برخورد ها مخصوص بود برای مقابله با چریک ها و فعالان در سازمان های مخفی؟ آنهم نه توسط ارتش در پادگان ها به قصد تجاوز جنسی، بلکه در کمیته مشترک و ساواک که برای شکنجه آموزش دیده بودند. شاه هیچ گاه اوباش یک شهر را جمع نکرد که اجازه شان بدهد معترضین را با خودشان به بیابان ببرند و دسته جمعی بهشان تجاوز کنند. شاه این قدر عقل داشت که بداند چنین کارهایی، فقط خشم مردم را بیشتر خواهد کرد و انقلاب را طوفانی تر خواهد نمود.
اما چرا مقام معظم رهبری و فرمانده معظم کل قوا و نائب برحق امام زمان و خلف شایسته رسول الله، آیه الله العظمی خامنه ای این ها را نمىفهمد؟
چرا این سگ آمریکایی اینها را نمىفهمد؟
واقعا چرا نمىفهمد؟
آخر چرا؟
چرا؟...

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

منتظرت هستم


- حوادثي كه در بازداشتگاه ها رخ داده، ديگر يك حدس و يك شايد نيست. اكنون همه فهميده اند شرايط اسف باري براي بازداشت شدگان موجود بوده. اينكه كسي مثل رهبري، با آن همه لجاجت و خودبرتربيني، بيايد و در سخنراني هاي رسمي خودش، وجود آنها را بپذيرد و وعده برخورد با متخلفان را بدهد؛ معلوم مىكند يك مرحله را پشت سر گذاشته ايم. ديگر سخن آنها كه مىگفتند هيچ اتفاق بدي از سوي ماموران صديق نظام مقدس با بازداشتي ها رخ نداده؛ كنار گذاشته شده است. اوضاع آنقدر بالا گرفته و شرايط آنچنان وخيم شده است كه چنان ادعاهايي براي احدي مقبول نمىافتد.
امروز، گذشته روزهايي كه سردار رادان بيايد جنايت كند، و همه برايش كف بزنند و او را شجاع و قاطع بنامند. اينك امثال اين سردار كه نشانه هايي از سندرم هاي رواني در او مشاهده مىشود، بايد خفه شوند و منتظر باشند چه داستاني برايشان آماده شده است.
البته هيچ كس انتظار اين را ندارد كه رهبر معظم بخواهد واقعا با جنايات ِ بازداشتگاه ها برخورد كند. چنانچه او اصلا به جنايت اعتقاد ندارد و اعمال ماموران شقي خود را، تخلف ناميده و نه جنايت. و اردوگاه وحشتناك كهريزك را هم فقط فرمان به برچيني اش داده و نگفته ماموران آن را بازداشت كنند. در حالي كه يا جناياتي اتفاق افتاده است يا نيافتاده. اگر نيافتاده، نيازي به بسته شدن اردوگاه نبوده؛ و اگر افتاده، نبايد فقط بسته شود، كه بايد تحت تعقيب قرار گيرد.

و همچنين آن زمان كه قرار بود با ماموران انتظامي و افراد آزاد حمله كننده به كوي دانشگاه در سال 78 برخورد شود، همه ديديم كه چطور برخوردي شد! كم مانده بود آن به اصطلاح متخلفان، جايزه هم از دادگاه هاي فرمايشي بگيرند.
بنابراين وعده پيگيري جنايات ماموران در اين دو ماهه، از سوي رهبر انقلاب، فقط و فقط نمايشي است براي آرام كردن خشم طوفنده مردم. خشمي كه اگر چه هنوز زير خاكستر است، اما مشخص است كه زير خاكستر، خبرهايي هست. طوفاني، كه وقتي آغاز شود، كنترل آن واقعا مشكل است. مشكل نه براي حكومت، بلكه حتي براي سران اين نهضت. چنين طوفان خشمي، خيلي زود به افراط خواهد غلطيد و چه بسا منحرف شده و ديگر در راستاي منافع ملت نباشد. فرصت طلب ها وارد آن شوند و همچنان كه در انقلاب تهران پس از استبداد صغير رخ داد، همان ها كه از سران استبداد بودند، بشوند سرداران مشروطه!

- اينك همه پذيرفته اند كه جنايات هولناكي با بازداشت شدگان انجام شده است. آن هم چه بازداشت شدگاني! نه افراد مجرم و خطرناك كه قاعدتا نيروهاي هر حكومتي بايد آنان را بازداشت كند. بلكه مردمي فرهيخته كه فقط به خيابانها آمده بودند تا نسبت به عمل غيرقانوني يك حكومت در تقلب وسيع انتخاباتي، اعتراض كنند. مردمي كه فقط راه مىرفتند. و شايد گاهي شعارهايي در اندازه هاي الله اكبر مىگفتند. آري، اين دو ماه كساني را بازداشت كردند و به اردوگاه هاي مرگ بردند، كه شعارشان بلند كردن نام خدا بود! و اين حقيقتي غير قابل انكار است. حقيقتي كه ديكتاتورها آن را كاريكاتور ناميدند. ديكتاتورهايي كه خودشان كاريكاتورهايي هستند از شاهان پيش از 57!
همه اعتقاد داريم كه قرار نيست با جنايتكاران برخوردي واقعي صورت گيرد. قرار نيست سردار رادان بازداشت شده و اگر كسي را كشته، قصاص شود. قرار نيست يك سردار ديگر بخاطر تجاوز به عنف، اعدام شود. انجام چنين مجازات هايي، همگي خيال است. هرگز رهبري معظم، ماموران شخصي اش را مجازات نخواهد كرد. چرا كه آنوقت او ديگر كسي را نخواهد داشت. كسي كه در حوادث بعدي، كامل و با تمام قدرت برايش به صحنه بيايد. مردم كه با او نيستند. همين ماموران حكومتي را هم اگر بِرَمانَد، اگر دست و پايشان را در نوع برخورد ها بلرزاند، چه كسي در روز حادثه به ياري او خواهند شتافت؟ همين دو ماهه هم سردار رادان ها اگر مطمئن نبودند از جانب رهبري، اين طور وحشيانه نمىتاختند. اين ماموران وحشي، فقط رهبر را دارند؛ و رهبر هم فقط آنان را دارد! بنابراين هيچ كسي اين قدر احمق نيست كه باور كند رهبري معظم قرار است ماموران شقاوت پيشه اش را مجازات كند. ماموراني كه جوانان بيست ساله و فرهيخته نظير روح الاميني را با ضربات پىدرپى باتوم به سرش كشتند. كساني كه بازداشتگاههاي مخوفي ايجاد كردند و در فضايي به شدت كوچك، تعداد زيادي انسان را محبوس كردند تا برخي خفه شدند. روي موكت هايي آنها را روزها نگه داشتند كه از مدفوع و استفراغ انباشته بود. در گرماي تابستان، حتي يك پنجره نداشت كه بوي عرق انبوه انساني از آن خارج شود. ماموراني كه به شكنجه ي جسمي، شكنجه هاي جنسي را هم افزودند. بازداشت شدگان را كه تا ساعتي پيش در خيابان داشتند گام مىزدند و شايد شعاري مىدادند، ناگهان جلوي يكديگر لخت مادرزاد كردند. و با همان باتوم هايي كه در خيابان مردم را مىزدند، شروع به حركات زننده جنسي نمودند. باتوم ها را تا نيمه داخل مقعد جوانان اين مرز و بوم كردند تا اكثر آنان دچار خونريزي ها و پارگي ها شدند. و اين ماموران هياتي-مَشتي، از اين صحنه ها خنده ها كردند و لذت ها بردند. كساني كه پاتوق شان هيات رزمندگان اسلام است و كارشان عربده كشي. و اينك از سوي رهبر معظم اين اجازه را يافته اند كه هر كسي را خواستند در خيابان بازداشت كنند، و لحظاتي بعد در بازداشت گاه هاي پادگاني، تحت ركيك ترين و وحشيانه ترين شكنجه هاي تحقيركننده بگيرند. و البته به همه اينها، تجاوز هاي كامل جنسي را كه به هدف لذت جنسي بوده است، بيافزاييد. ده ها ترانه موسوي را در ياد داشته باشيد...
بنابر همه آنچه تاكنون گفتيم، اينك پيشنهاد مىكنيم كميته اي از صليب سرخ بين المللي به تهران بيايد و شروع به تحقيق كند. مسلم است همه جنايت كاران خودشان را معصوم مىدانند. صدام با آنهمه جنايت با اسراي ايراني، ادعا داشت نهايت لطف را با ايراني ها دارد! اما بعد از آمدن صليب سرخ، حتي مجبور شد عذرخواهي كند. اكنون هم معلوم است طائب ادعا دارد هيچ تجاوزي رخ نداده و احمدخاتمي و جنتي هم بيايند بگويند تهمت به نيروهاي صديق سپاه، هشتاد ضربه تازيانه به دنبال دارد!!
ما خواستار سفر كميته بين المللي صليب سرخ به ايران هستيم تا به وظايف قانوني خودش درباره آنچه در ايران و بازداشت گاه هايش گذشته رسيدگي كند. و رسيدگي كند به كارهايي كه مداحان هيات رزمندگان با مردم تهران كردند. و پس از آن گزارش دهند و سخن آنان براي همه دنيا قابل قبول خواهد بود.
مسلم است كه جناب اوباما با نمايش عياشي هاي يك سياهپوست، نمىتواند دنيا را تغيير دهد. او بايد كارهاي اساسي و محكمي انجام دهد. در شرايطي كه همه دنيا از آنچه در زندان هاي ايران مىگذرد به خشم آمده است، آقاي اوباما بايد خيلي بچه باشد كه فكر كند نمايش تصاوير پيتزا خوردنش و هزينه هاي چند هزار دلاري هر وعده غذايش، بتواند دل كسي را شاد كند. او اينك با كساني همانند كِندي و كارتر در حال مقايسه است. و بايد به رسالت تاريخي خودش حتي براي فقط آمريكا، واقف باشد.
اعزام صليب سرخ به تهران، كمترين كاري است كه اوباما مىتواند انجام دهد.

- واضح است چرا اين جنايت هاي اخير انجام شده است. يكي از عللي كه افراد پايين شهري كمتر –تاكيد مىكنم كمتر، نه اصلا- در اعتراضات حاضر شدند، اين بوده كه آنها روزانه با ماموران حكومتي دست به گريبانند. آنان براي در آوردن يك لقمه نان، هر روز بايد با اين ماموران وحشي بجنگند. بنابراين خوب اين ها را مىشناختند. اما مردم متوسط، اصلا نمىدانستند بازداشتگاه اصلا چي هست! و چقدر ماموران جمهوري اسلامي مىتوانند وحشي باشند! نمىدانستند بسيج يعني چي، هيات چقدر مىتواند مخوف باشد، سپاه به كجا مىگويند، و اينكه غير از كلانتري ها، پليس جاهاي ديگري هم دارد. جاهايي مانند بازداشتگاه آگاهي شاپور. اما مردم پايين شهري، چه بسا براي يك ماشين دزدي، آن آگاهي را تجربه كرده بودند. پس نمىآمدند براي يك امر سياسي، خودشان را باز به همان خطرات بياندازند.
بنابراين سياستي اجرا شد كه به اين مردم ميليوني و قشر متوسط و تحصيلكرده تهران، حالي شود چقدر بايد بترسند. همه كارها حتي تجاوزات جنسي، همگي سازماندهي و طبق برنامه بود. قرار بود وحشت عمومي به پا كنند. همان كاري را كه ديديم پليس ويژه در خيابان ها مىكرد و قرار بود وحشت به پا كند، همه را بزند، شيشه ماشين ها را در ملا عام بشكند، به خانه مردم سنگ پرتاب كند، همه كار كند تا به همه حالي كند قدرت برتر خياباني اوست. نظيرش هم براي بازداشتگاه ها برنامه ريزي شده بود تا هم كساني كه آن صحنه ها را تجربه مىكنند، و هم كساني كه بعدا اين ماجراها را مىشنوند، با همه وجود بترسند. و بفهمند ايستادن در برابر فرعون ِ پير شقاوت پيشه مان، چقدر مىتواند خطرناك باشد.
آنها به همان علت به سمت جنايات جنسي رفتند، كه آمريكايي ها در عراق رفتند. واضح بود آمريكا توان جنگيدن با يك ملت را نداشت. و وقتي نشانه ي مبارزه مسلحانه در عراق هويدا شد، ابوغريب ها طبق يك سياست مشخص و از بالا، به اجرا در آمد. تا ميليون ها عراقي با همه وجود حس كنند ايستادن در برابر آمريكا، فقط كشته شدن نيست؛ بلكه اين گونه ترس هاي وحشتناك هم هست. و براي همين هم ابوغريب را افشا كردند تا حسابي همه عراقي ها بفهمند يك آمريكايي چقدر مىتواند وحشي و كثيف باشد.
به همين علت هم در اينجا اين كار را كردند. و براي همين هم هست كه آمريكا ضعيف ترين واكنش را در برابر جنايت هاي ايران از خود نشان داد. چرا كه كارهايي آمريكايي دارد انجام مىشود. آقاي اوباما، هنوز با جنايت هاي بوش برخورد نكرده و قرار هم نيست بكند. حالا چرا دلش را براي جوانان مظلوم ايران بسوزاند؟
و همان طور كه جنايات ابوغريب با دستور مخفي بوش انجام شده بود، جنايات كهريزك و شاپور و پادگان هاي سپاه هم با دستور ويژه رهبر معظم انقلاب، اين نائب برحق امام زمان و فرمانده معظم كل قوا و مقام عظمي ولايت رخ داده است... آري، به همين راحتي!

- اينك وظيفه ما چيست؟ آيا بايد باز هم ديوانه وار به خيابان بريزيم و يا شب ها باز هم تكبير بگوييم؟ آيا حق داريم خودمان را در معرض خطر قرار دهيم؟
و همچنين سوال مىكنم آيا حق داريم آنگونه كه فرعون خواسته، ما بترسيم و به او حالي كنيم از اينكه جوانان ما را تحت شكنجه جنسي قرار دادي، ما ترسيديم كه همين بلا سر ما هم بيايد، و خفه شديم؟ آيا حق داريم او را به هدفش برسانيم؟ حق داريم به او بفهمانيم شيوه ابوغريبي كه تو براي سركوب نهضت ما انتخاب كردي، به نتيجه رسيد؛ باز هم از اين كارها بكن؟
و يا اينكه بايد به شيوه اي او را تاديب كنيم؟
اين شيوه كدام است؟
وقتي يك ديكتاتور روشي را به كار ميگيرد تا فرياد عمومي و خشم قاطبه مردمي را كه به احمدىنژاد، اين شوم ترين حاكم ايراني، "نه" گفتند، خفه كند؛ بايد همان روش او را زير پا له كنيم. بايد به او حالي كنيم همه جنايات جنسي او به هدفي كه او مىخواسته نرسيد.
اگر او اينكارها را كرد تا مردم خفه شوند، پس بايد خفه نشويم.
و البته بايد اين كار را با برنامه انجام دهيم. به گونه اي كه حداقل خسارت را براي خودمان به همراه بياورد.
اين برنامه چيست؟
بارها گفته شده است نقطه ضعف يك ديكتاتور، نفرات كم اوست. ديكتاتور مىتواند در سي خرداد با آوردن انبوه بسيجي و پاسدار از سراسر كشور، به تكه تكه جمعيت هاي مردم كه به طرف خيابان آزادي حركت مىكردند؛ برخورد كند. و از ابتدا با جمع شدن آنان مقابله كند. اما توان برخورد با يك جمعيت ميليوني را همانند 25 خرداد ندارد. اگر نيروهاي ديكتاتور در 25 خرداد به خيابان ها آمده بود، فاجعه رخ مىداد. مسلم است كساني كه در پايگاه مقداد در آن روز جمع شده بودند، و پشت نرده هاي اين پايگاه پناه گرفته بودند، چشمانشان دو دو مىزد، و جرات نمىكردند با همه تحريكاتي كه شده بودند و همه سخنراني هاي پرشوري كه شنيده بودند، نفس بكشند؛ اگر اين بسيجيان شجاع! آن روز پايشان را از نرده هاي مقداد اين طرف گذاشته بودند، شاهد جناياتي از اين سوي ماجرا بوديم. اصولا ما بايد حواسمان به خودمان هم باشد. ما نبايد اجازه دهيم كساني از ما، آنقدر عصباني شوند كه كارهايي كنند كه شيوه ديكتاتورهاست. واقعيت است در 25 خرداد تنها كار عاقلانه اي كه بسيج انجام داد، همان ترس شديدش بود. و گرنه اين جمعيت ميليوني، آن دو هزار بسيجي سازماندهي شده را تكه تكه مىكردند.


بنابراين بدانيد ديكتاتور تا زماني مىتازد كه ما كم باشيم. تا زماني كه بعضي از ما شجاعت به خرج دهند و به خيابان بريزند، و بعضي هم فجايع ابوغريب ها را جلوي چشم شان قرار داده، در خانه بمانند.
اما اگر همه دشمنان ديكتاتور، به عرصه بيايند، ديكتاتور هيچ كاري عملا نمىتواند بكند. نه آنكه نخواهد. نمىتواند. حتي به كار بردن سلاح هم برايش نتيجه عكس مىدهد. و او را به جايي خواهد برد كه فرصت آشتي را هم از دست بدهد. يعني خراب كردن همه پل هاي پشت سر. و بدون سلاح هم عملا يعني هيچ كار نكردن.
پس آيا وظيفه مان را با همه اين گفته ها، دريافتيم؟
بايد در هيچ تجمعي شركت نكنيم، الا در تجمعي ميليوني. يك تجمع بايد يا ميليوني باشد، يا اصلا نباشد. احدي حق ندارد خودش را در خطر بياندازد و به وحشتگاه هاي حكومت بيافتد. شكنجه جنسي شود. و يا نهايتا كشته شود. تك تك نيروهاي سبز، متعلق به خودشان نيستند و حق ندارد خود را در معرض خطر قرار دهند. نيروهاي سبز، متعلق به آرمان سبز يك ملتّند.
تنها كاري كه ما اجازه داريم انجام دهيم، شركت در يك تجمع ميليوني است. تجمعي با رعايت همه اصول انساني خودمان. به كسي حمله نمىكنيم. و توي دهان كسي مىزنيم كه بخواهد در كنار ما به يك شيشه بانك، سنگ پرتاب كند.
تجمعي انساني، سبز، و آرماني بزرگ!
آيا چنين تجمعي سامان داده شده است؟
بله، در روزهاي رمضان عزيز، خودمان را مىسازيم. و نيروي معنوي و روحي مان را افزايش مىدهيم. آنقدر كه نترسيم. و آنقدر كه بر خودمان مسلط باشيم تا حركات افراطي نكنيم. آنقدر كه حرف بزرگان مان را بتوانيم بپذيريم و شعارهاي تند كه فقط به سركوبگران كمك مىكند، سرندهيم. و در صبح آخرين جمعه ماه رمضان، به سمت دانشگاه تهران حركت مىكنيم. هاشمي نماز را بخواند يا نخواند، اين حركت را همه و همه ، ميليوني، انجام خواهيم داد. قرار هم نيست نماز را در پشت هاشمي يا غيرهاشمي بخوانيم. نمازهايمان را برگشته، با خيالي آسوده و وجداني آرام، در خانه خواهيم خواند. ليكن از صبح تا بعدالظهر اين روز، تهران را زير گامهاي سبزمان خواهيم گرفت.


همه بايد بيايند. هر كه آرماني دارد، بيايد. هر كه اشكي در چشم داشته، بيايد. هر كه از ديكتاتور متنفر بوده، بيايد. هر كه انسان را دوست دارد، هر كه ايران را دوست دارد، هر كه به آزادي عشق مىورزد، بيايد.
هر كه بنده خداست (خداي واحد دوست داشتني خودمان) جمعه منتظرش هستيم.
بياييد همديگر را ببينيم. لذت ببريم از چهره هاي پرنشاط خوشحالمان. و باز هم بتوانيم كمي بخنديم.
بچه ها!...
همه بياييم...!
جمعه، منتظر هم هستيم.




۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

آی نماز اولی ها !

این عکس را ببینید، تظاهرات مردم دنیاست که اخیرا انجام شده است. بر روی پلاکاردشان نوشته: تجاوز درایران را متوقف کنید.
من گاهی مغزم سوت مىکشد. دیگر چه چیزی برای این نظام مقدس مانده است؟ در تمام دنیا دارند نسبت به تجاوز جنسی در بازداشتگاه های ایران فریاد مىزنند. این نظام اکنون به کثیف ترین حکومت دنیا معروف شده است.
احمدىنژاد! این بود عظمت این مردم و این کشور در نزد مردم دنیا؟ این بود تجربیات شما که در اختیار دنیا خواهید گذاشت؟ شما غیر از هوگو چاوز و ولادیمیر پوتین کسی دیگر را هم برای این نظام مقدس گذاشته اید؟ مردم دنیا را مىبینید؟ غیز از هوگو و ولادیمیر هستند. خوب نگاه کنید!
من شرم همه وجودم را فرا مىگیرد از اینکه بخواهم خودم را به این نظام منتسب کنم. چقدر بدبختند کسانی که این نظام، هنوز همه زندگی شان است. بیشتر دلم مىسوزد برای کسانی که چشم و گوش بسته، همچنان از ته دل این نظام را مقدس و پایدار مىدانند. من قسم مىخورم این نظام رفتنی است. نظامی که بخواهد با تجاوز جنسی خودش را برپا نگه دارد، به خدا سوگند که رفتنی است.
دیروز هم رهبر، خیلی راحت گفت حوادثی نظیر کهریزک چیز خاصی نیست! بلکه ضررهایی که این نظام دیده است، خیلی مهم تر است! چقدر حکومت و قدرت برای این ها مهم است.
آی مردم! این ماه در شب قدر، در سحر های طوفانی این شب ها، خودتان مىدانید که از خدا باید چی بخواهید...
خودتان خوب مىدانید. با دستهای رو به آسمان با خدایمان حرف ها مىزنیم. اشک ها از چشمها جاری مىکنیم. و از ته دل تمام شدن این ظالمان بیشرم و کثیف را از خدای پاکی ها و عدالت ها طلب مىکنیم. و یقین داریم خدا، به ما عنایت دارد. اشک هایمان را مىخرد. و برای پاکى، دنیا را هم تکان خواهد داد.
ای نماز اولی ها! ای کسانی که پیش خدا خیلی ارزش دارید! ما به دعای شما خیلی دل بسته ایم.تنهایمان نگذارید...

من اعتراف مىکنم آقای کشیش!

1- با ديدن دادگاه اعترافاتي ديروز، بدم نيامد بيايم حرفهايي بزنم. البته من كه هيچ گاه در كوران اين قضايا نبودم تا حالا پشيماني و ندامت وجودم را گرفته باشد!... اما يك جورهايي اعتراف، همه بدنم را گرفته است!... نمىتوانم حرف نزنم!
2- من را كساني كه از اول مىشناسند مىدانند در دوران خاتمي، يكي از سرسخت ترين دشمنان او بودم. تعارف ندارم. اين كه دوستان، از من ناراحت شوند، مانع گفتن واقعيت از جانب من نمىشود. من از ابتداي آمدن خاتمي، و اندكي بعد كه نوع حاميان او را در بهار 76 ديدم، خطرات عجيبي را پيش بيني كردم. چيزهايي را كه متاسفانه همه آنها و بلكه بيشتر از آن به وقوع پيوست. يادمان نرود در دوران خاتمي چه چيزهايي از دست رفت. اصولا در اين زمان با واقعيت هاي مسلّم عقلي مقابله مىشد. به الان و نوع نوشته هاي سايت هاي مستقلي كه از نهضت سبز حمايت ميكنند، نگاه نكنيد. در آن روزگار و با آمدن روزنامه هايي نظير جامعه مدني، آدم احساس مىكرد اينها در برابر همه خوبي ها مىخواهند صف آرايي كنند. انگار اصلا ايراني نيستند كه اينطور حرفهايشان با خواست عمومي مردم فرق دارد. اين مردم هيچگاه نخواسته بودند و نمىخواهند كه احكام اسلام از بين رود، كه آقايان و البته خانم ها در مطالبشان همه كار ميكردند تا حرف هايي آن طرف آبي بر همه چيز پيروز شود. مردم كه در سال 76 راي دادند، همين مردم بودند. همين مردمي كه در88 راي دادند. همين ها كه مىبينيم شعارشان الله اكبر است. همين ها كه مىبينيم از روحانيت شجاع به شدت دفاع مىكنند. همين ها كه مىبينيم در اوج بحران حوالي 30 خرداد از اينكه بشنوند شايد فلان سردار دلش با نهضت سبز است، چقدر احساس شادمانى مىكردند. همين ها كه من را كه مىديدند و مىفهميدند از طرفداران نهضت سبزم، چقدر شادمان مىشدند. اما آقايان دوم خردادي، همه چيز را عوضي فهميده بودند. فكر كردند اين مردم، هرزگى مىخواهد. منظورم، هم هرزگي اخلاقي است، هم هرزگي اجتماعي، هم هرزگي فكري و هم از نوع سياسي. دوم خرداد واقعا چه چيزي به اين مردم داد؟ به جز هرزگي؟ به جز قدرت گرفتن دسته هاي اوباش خياباني؟ من يادم هست در جام جهاني هشت سال پيش، زماني كه در بحرين باختيم و مسلم شد حذف شده ايم، يك هفته اوباش فوتبالي در خيابانها آشوب به پا كردند. آن، به معناي واقعي كلمه آشوب بود. يعني شبيه تجمع هاي سياسي اين روزها نبود. اراذل و اوباش بخاطر تيم ملي فوتبال، توي يك خيابان مثلا راه مىافتادند و عربده مىكشيدند و به خانه هاي مردم سنگ پرتاب مىكردند و همزمان مىرقصيدند و ... در اين زمان همه مسلما مىخواستند كه كشور، پليسي داشته باشد و با اينها برخورد كند. اما واكنش كساني كه قدرت در دستشان بود، يعني همين دوم خردادي ها چه بود؟ يادتان هست؟ من يادم هست كه در روزنامه هايش واضح نوشتند: بايد وقتي جوانان عزيز ما عصباني هستند، ماموران پليس به خيابان نيايند تا با ديدن لباس پليس، آنها عصباني تر شوند!!... و واقعا اين كار را هم كردند. سردار قاليباف، معروف به بىعرضه ترين سردار تاريخ ايران! در اين اوضاع بحراني، مامورانش را به خيابان ها نياورد. تنها كاري كه ابتكار به خرج دادند همان بود كه امسال هم كردند. يعني قضايا را وصل كردند به جشن نيمه شعبان، و با به راه انداختن رقص عمومي، اوباش را به اصطلاح گول ماليدند تا با اين آزادي امام زماني! از عصبانيتشان كم شود!! و اتفاقا رقص عمومي آن سال مانند همين امسال، خيلي پر پيمانه بود!... گذشته را فراموش نكنيد. اي كساني كه اين روزها ناراحت هستيد! اگر از طرفداران دوم خرداد هستيد، بايد بدانيد 8 سال در قدرت بودند اين آقايان. چه كار كردند؟ چه چيزي را تغيير دادند؟ نگوييد قدرتي نداشتند كه نگفتنش بهتر است. اگر نداشتند بايد كنار مىرفتند. اما نرفتند و 4 سال دوباره آمدند. خيلي قدرت بهشان مزه كرده بود و نمىتوانستند از آن دل بكنند. و اين سوال كه: اگر قدرت كاري نداشتند، چرا قدرت كارهاي بد را داشتند؟ فقط وقتي قرار است آزادي سياسي بياورند، آزادي تفكر به معناي واقعي بياورند، كرامت انساني را عرضه كنند، بىقدرت شدند؟ اما وقتي قرار بود آزادي اوباشگونه بياورند، روابط نامشروع را بسط دهند، ناامني اخلاقي را به همه جا بكشانند، چطور دستشان باز بود؟ مغالطه نكنيد كه اصلا جا ندارد. اين واضح است دوران دوم خرداد، وضع فرهنگي واخلاقي جامعه به حال انفجار رسيده بود. و همه را همين آقاياني كردند كه الان دارند اعتراف مىكنند.
3- بقيه مطلب پيش را اينجا ادامه مىدهم. نگاه كنيد چه كساني الان در دادگاه هستند. اين ها كه دو ماه است در انفرادي زير شكنجه اند، چه كساني اند؟ آيا آنطور كه بعضي از شما مىگوييد، قهرمانان ملي اند؟ پدرند؟ مَردند؟ اين ها همان دولتيان دوم خرداد هستند. همان ها كه پا روي راي مردم گذاشتند، و تنها كسي كه فراموش شد، مردم بودند. مگر در زمان خاتمى، مردم فقير نبودند؟ مشكل نداشتند كه آقاي ابطحي با آن لپ هاي گل گلي، مىگفت و مىخنديد و وبلاگ مىنوشت؟ آقاي رمضانزاده كه براي جناح مقابل خطبه هاي آتشين مىخواند، چند بار براي مردم به خشم آمد؟ كدام ِ اين آقايان به ميان مردم بيچاره و بدبخت رفت، تا از دولتي كه از همين مردم هديه گرفته بود، به آنها راه بيرون رفت از بدبختي را نشان دهد؟ مردمي بدبخت از نوع اقتصادي و بدبخت از نوع فرهنگي؛ و دولتي سرخوش در روياهاي سياسي خودش. آقاي حجاريان يك قهرمان نيست. چرا كه در آن دو سال ابتداي اصلاحات، هيچ كاري نكرد الا به هيجان آوردن انديشه هاي دوم خردادي. من هميشه گفته ام و اين بحث اساسي من با دوستان در زمستان 87 بود كه: هرگز آمدن دوباره خاتمي تكرار نخواهد شد. يعني اين مردم ديگر آنها را نخواهند پذيرفت. من هميشه با حزب مشاركت دشمن بودم. با كارگزان كه از آن هم بدتر. مگر يادمان رفته در دوران مثلا سازندگي با اين كشور چه كردند؟ كشوري كه از جنگ بيرون آمده بود و هزاران فرصت تازه پديد آمده تا كشور را بسازيم، اما يكباره كشور شد مركز مصرف گرايي و سرمايه داري از نوع كثيف شانگهايي اش! وام هاي انبوه كه معلوم نمىشد كجا مىرفت. و دولتيان فاسد و عياش. اين ها واقعيت است. خود من بعضي اين افراد را از نزديك مىشناختم. آقاي عادلي و نوع زندگي اش را و آقاي روغني زنجاني و خانه اش را و خانه هاي كاخ گون خيابان پاسداران و اختياريه را ديده بودم. آن هم در سال 71، فقط چهار سال گذشته بود از دوران جنگ. دوراني كه همه اين مردم، نه فقط معتقدان به نظام، بلكه همه در رنج بودند. حالا كه اوضاع خوب شده، بايد فقط براي دولتيان خوب شود؟ من مىديدم كه گُرده مردم زير بار زندگي دارد خرد مىشود. و مسلم هم در كنارش بنيان هاي فرهنگي فرو مىريزد. اما دولتيان و در راس آنها خاندان رفسنجاني و البته خود او، مىگشتند و مىخوردند و مىخنديدند و سرخوشان بودند! يادمان نرفته همين صداسيما كه همه امروز آن را مركز جنايت مىدانيم، در سال هاي پاياني سازندگي، براي رفسنجاني چه تملق ها مىكرد. من يادم هست در يك برنامه كودك، كه دو مجري دختر و پسر جوان آن را اجرا مىكردند، اين طور گفتگويشان بود كه: دختر از پسر مىپرسيد به نظر شما چه كسي به گردن تك تك ما حق دارد، و پسر مثلا نمىدانست. و دختر هي راهنمايي مىكرد. تا نهايتا پسر فهميد و گفت: رييس جمهور محبوبمان آقاي رفسنجاني! و دختر با حالتي خندان و در حالي كه جيغ مىكشيد، گفت: بله اين اميركبير زمان ما!... صفت "اكبر شاه" كه براي رفسنجاني باب شده بود، درست بود. رفسنجاني داشت پادشاهي مىكرد. من يادم هست در همان زمان يك بار به نماز جمعه تهران رفتم. از قضا دير رسيدم. وقتي به ميدان انقلاب رسيدم، ديدم رفسنجاني دارد سلام نماز را مىگويد. گفتم ديگر نروم داخل دانشگاه و همان داخل ميدان ايستادم تا اقلا دوستانم را كه برمىگردند، ببينم. داخل ميدان هم خلوت بود. يك دستم جانماز بزرگم بود و با قيافه اي شبيه آنچه شما حزب اللهي مىدانيد. همين طور توي حال خودم بودم كه يك دفعه يك انسان حزب اللهي تر! با يك بيسيم در دست به طرف من آمد و با چنان نهيب و فريادي به من گفت: براي چي اينجا ايستاده اي؟ من را بگو خيال كردم جزء منافقين كوردل هستم و خودم ملتفت نبوده ام! به جان شما، نزديك بود همان داخل ميدان همه جوره اعتراف كنم! آخر طرف خيلي ترسناك بود! من هم اصلا انتظارش را نداشتم. آخر فقط رفته بودم نماز جمعه بخوانم و اگر گناهي كرده بودم كه آن برادر پاسدار آمده بود يقه من را بگيرد، فقط بايد اين گناه باشد كه دير به نماز جمعه رسيده بودم! خلاصه همان طور كه توي ذهنم داشتم كنكاش مىكردم تا دليل اين برخورد الهي ! را بفهمم، برادر مزبور حالي ام كرد تنها راه نجات تو اين است كه داخل ميدان نايستي. ما هم در حالي به شدت ضايع شده، از داخل ميدان رفتيم آنطرف توي پياده رو يك مخفيگاه براي خودمان بنا كرديم! هنوز دو دقيقه نگذشته بود كه اكبر شاه نازنين مان، با سه تا بنز آخرين مدل به رنگ آبي آسمانى، با دويست تا موتور هزار اسكورت همانند يك قافله شاهنشاهي به سرعت سيصد كيلومتر در ساعت! از خيابان انقلاب وارد ميدان شدند و به سرعت چهارصد كيلومتر بر ساعت از خيابان كارگر رفتند بالا. تازه ما دو زاريمان افتاد كه در سر راه پادشاه ايران ايستاده بوديم! جالب اينكه تا مدتي بغض كرده بوديم كه آيا مثلا من ِ لاغر مردني ِ خسته كه تازه روزه هم بودم، اين قدر براي اين گارد تمام مسلح خطرناك بودم؟!!... بله، هاشمي كه اين روزها پايان كارش را داريم مىبينيم، يك زماني شاهنشاهي مىكرد براي خودش.
4- يك نگاهي هم بيندازيم به بقيه بازداشتي هاي اين دادگاه. بعضي ها خيلي براي امثال حجاريان دل مىسوزانند. آقايان! اين حجاريان كه اين روزها توي اوين زير بازجويي بوده است، زماني در همين اوين رييس همه بازجوها بوده است. از چه كسي دفاع مىكنيد؟ اگر كساني امروز او را به صرف اينكه مانند آنها نمىانديشد، زير شكنجه گرفته اند؛ زماني هم او كساني را به صرف اينكه مانند او نمىانديشند، زير شكنجه مىگرفت. مگر او پيغمبر بوده كه اين طور برايش اشك مىريزيد؟ او كه برتراند راسل نبود كه مرد صلح و تفكر لقبش مىدهيد. او معاون امنيت وزارت اطلاعات بود در تمام دوران جنگ. اتهام ها به انسان ها زده، شكنجه ها كرده، خانواده ها را ترسانده، اعتراف ها گرفته... حالا هم عدالت الهي شامل حالش شده و همان كارها كه با ديگران مىكرد، ديگراني آمده اند با خود او مىكنند. فكر نمىكنيد بعضي حوادث اين روزها، جاي خوشحالي هم دارد؟
5- من در اوج به جريان افتادن موج سبز در هفته آخر قبل از انتخابات، تماسي با بعضي افراد ستاد سبز گرفتم و گفتم اين به راه انداختن موج سبز يعني چه؟ آن هم در نيمه هاي شب؟ گفتم مسلم است در چنين ساعاتي يك مشت دختر و پسر جوان را توي خيابان ها بريزيد، خيلي زود به كثافت كاري خواهد رسيد. به رقاصي و شهوتراني مىرسد. خود من نه به عنوان موج، بلكه براي ديدن آنها، يك بار رفتم. برخي اصلا حواسشان نبود كه كار سياسي قرار است انجام شود. فقط آمده بودند كه برقصند. فقط آمده بودند براي دختربازي. نگوييد اين طور نبوده، كه من خودم آنجا بودم. مثلا يك بار يك پسرك جوان راه مىرفت و از دخترهاي جوان آرايش كرده و بدپوشش، عكس مىگرفت! و اتفاقا يكي از همين دخترها هم متوجه شد و يقه پسر را چسبيد! و اين دختر و آن پسرك وسط يكي از ميادين شروع كردند به كتك كاري! بله، واقعا كتك كاري كردند. دختر مىخواست موبايل پسر را بگيرد، و پسر هم كه موبايلش برايش از همه دنيا عزيزتر بود، ميخواست دخترك را بزند كه چرا موبايل من را گرفتي... من به آن افراد در ستاد سبز گفتم اين برنامه موج سبز شبانه شما خيلي بد است. مىدانيد چي به من جواب دادند؟ فقط به من خنديدند! همين!... عزيزان! بدانيد هيچ قومي كه در فساد و بىتقوايي غوطه ور باشند، پيروز نخواهند شد. برايتان يك خاطره تاريخ تعريف كنم. يكي از امامزاده ها كه الان دقيق يادم نيست كدام عصر و كدام خليفه بود، توانست براي خودش لشگري درست كند و در اطراف بصره اردوي بزرگي برپا كرد. خوشحال بود و توي خيمه اش مشغول تلاوت قرآن بود. نيمه شب بيرون آمد تا از لشگرش بازديدي بكند. آمد بيرون و ديد همه لشگريانش دور تا دور آتش هايي كه برافروخته اند، مشغول ساز و آواز و رقصند. ناراحت و پريشان به خيمه اش بازگشت. اطرافيانش از او پرسيدند: براي چه ناراحتي، ما كه لشگري عظيم دست و پا كرده ايم. آن امامزاده جواب داد، هيچ لشگري بر محور ساز و آواز پيروز نخواهد شد... آنها صبح بعد با لشگر خليفه به مصاف رفتند و اكثرشان قتل عام شدند. و مسير تاريخ همين شد كه مىبينيم و شيعه هيچ گاه به قدرت نرسيد. باور كنيد اگر خودتان را طور ديگري ساخته بوديد، اگر موج سبزتان تقواي بيشتري داشت، اگر نيمه شب موتور سوارانتان گازشان را به هوا نمىفرستادند، ماشين هايتان بوق نمىكشيدند، اگر دختر و پسر دست در دست هم خواستار برچيني گشت نمايشي ارشاد نمىشدند، اگر آزادي تان آزادي واقعي بود، اگر جلوي پايگاه بسيج مقداد در روز 25 خرداد نعره نميكشيديد: توپ تانك بسيجي ديگر اثر ندارد، و توان درك اين را داشتيد تحريك جماعتي اوباش منش، حوادث 30 خرداد را خواهد آفريد؛ اگر بعضي ها از برخي ها پول نگرفته بودند كه ناگهان شعار هاشمي هاشمي سر بدهند... اگر آگاه بوديد، اگر توان كنترل همديگر را داشتيد، اگر وقتي كسي خواست به بانكي سنگ پرتاب كند، آگاهش مىكرديد كه اين كار فقط به سركوبگران كمك خواهد كرد، اگر ... اگر... اگر... امروز پيروز شده بوديد. امروز نه روز آه و داغ و غم ما و شما، كه روز بزرگترين جشن تاريخ ايران شده بود...
6- من از مشاركت و كارگزان هيچگاه حمايت نكرده ام. سازمان مجاهدين را هم نمىشناسم. يعني اصلا بروزي نداشته اند كه بدانم چگونه فكر مىكنند. هاشمي و خاتمي هم برايم خائنين اين كشور هستند. اما از موسوي با تمام وجودم دفاع كرده ام. برايم موسوي، با همه آن ديگران فرق دارد. اصولا يادتان نرود موسوي در اوج قدرت هاشمي و خاتمي، هرگز با آنها نبود. از آنها كناره گرفت. و ايرادات جدي به آنها مىگرفت. به نظرم موسوي، نه عياشي هاشمي را داشت، و نه انحرافات فكري خاتمي را. و از نظر عرضه هم چيزي در حد هاشمي بود، و نه مثل خاتمي. به نظرم اگر او به قدرت مىرسيد، ايران بهتري ميداشتيم. از همه نظر بهتر. بر خلاف آن چه اكثرا فكر مىكنند ، اگر او رييس جمهور مىشد، كشوري اسلامي تر مىشد. فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، صنعت، امور حكومتي و روابط بين مردم... همه و همه به سمت ساماندهي مىچرخيد. اما سوالي كه برايم هنوز موجود است اينكه موسوي چرا به سياست دوباره رو كرد؟ او كه مىدانست خامنه اي از او بدش مىآيد. مىدانست اين آدم عقده اي نخواهد گذاشت او به قدرت برسد، پس چرا كانديد شد؟ جواب اين سوال را هرگز نفهميدم.

7- سخن آخر، خطابي است با موسوي. خواستم اين اعتراف نامه! را اينگونه پايان دهم:
برايم هميشه محترم بودي، و بعد از انتخابات با خواندن سطر سطر بيانيه هايت، احترامت در نزدم افزونتر گشت. من كساني را كه قبولشان نداشته ام، برشمردم. و به موج سبز و ستاد تو هم ايرادات بيشماري داشتم. اما... اما خود تو موسوي!.. هميشه برايم محترمي. و اگر تا امروز محترم بودي، و اگر به قدرت مىرسيد كه همچنان محترم مىماندي... اما امروز و بعد كناره گيري شايد ابدي تو، برايم يك قهرمان شدي.
برايم قهرمان بمان!... موسوي عزيز!

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

حامیان دکتر!

این آقا مسوول بسیج دانشجویی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران است. بله، همین بچه!
این جوجه کوچولو، یک وبلاگی دارد. که اخیرا من با آن آشنا شدم. در آن، نسبت به به کار بردن لفظ حرامزاده برای رییس جمهور محبوبمان! به شدت آشتفته شده است. و حسابی دارد گرد و خاک مىکند که چرا یک آدم بیسوادی مثل صانعی که خودش را مرجع هم تازه مىداند، دارد به انسان وارسته ای مانند احمدىنژاد که بیست و چهار مییون و ششصد هزار و نهصد و نود و سه رای از مردم گرفته است؛ این گونه اهانت مىکند!!
هر چه هم همه برایش توضیح مىدهند که ماجرای سخنان آقای صانعی چه بوده است؛ از خرش پایین نمىآید و مىگوید الاّ و بالاّ که به رییس جمهور من یک نفر گفته حرامزاده!بعد هم هی پشت سر هم مىپرسد: مگر رییس جمهور من حرامزاده است؟ هان؟ مگر رییس جمهورم حرامزاده است؟!
خلاصه جوکی شده است برای خودش این مادر مرده!
من هم با دیدن اصل مطلبش و بعد با دیدن سوال و جوابش در یکی دیگر از وبلاگ ها، و بعد خواندن بیش از صد نظری که برایش نوشته اند و همچنین جوابهایی که خودش به آن نظرات نوشته؛ نظر زیر را برایش نوشتم. که البته سانسورچی عزیز، یعنی همان مسوول بسیچ دانشچویی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران، آن را عمومی نکرد! اما این جا که عمومی اش مىکنیم!
با هم مىخوانیم:

واقعا تفاوت فرهنگی خیلی زیاد است!... مثلا کسی به خود تو بگوید حرامزاده -که با این حساسیت فوق العاده ات روی این کلمه، احتمال وجودش برای خود تو هم مىرود- بیشتر ناراحت مىشوی؛ یا اگر با نگاه به عکست، بهت بگوید: هلو، مىآیی بروی توی گلو؟ امشب بیایم دنبالت؟
به نظر من که تو خیلی هم هلوتری نسبت به وزیر بهداشت، آقای لنکرانی!احمدىنژاد تو را ببند، به پاسدارانش خواهد گفت این بسیجی صدیق را نگهش دارید به یک بهانه!... امشب پیش ما باشد!
فکر هم نکنم باتوم استعمال کند، احتمالا چیزی دیگر را بکار خواهد بود!
خیلی بد است به کسی بگوییم حرامزاده. واقعا بد است. اما کارهای بد واقعی را اگر انجام دهیم، تا دشمنان رهبرمان را در بازداشتگاهها بخواهیم ادب کنیم، و یک چیزی را فرو کنیم توی یک جایی... اصلا بد نیست!
چقدر فرهنگمان متفاوت است!
الحق که حرامزاده ای...زنده باد صانعی که حرف دل 70میلیون ایرانی را زد... آن دو سه میلیونی هم که به احمدىنژاد رای دادند، با دیدن این حوادث اخیر، دارند فحش خواهر و مادر مىدهند به آن حرامزاده. خود تو هم فکر کنم کامپیوترت را که خاموش کنی، پیش خودت بگویی: گور به گور این محمود حرامزاده!
خدایی، نمىگویی؟
بگو که مىگویی! آفرین!

(خدایی، من هم کسی همچنین نظر سنگینی برایم مىگذاشت، عمومی اش نمىکردم!)

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

شهدای سبز


محل شهادت : اصفهان
تاریخ شهادت : 25 خرداد 1388
شهادت بر اثر : پرتاب از بالای ساختمان توسط نیروهای مهاجم لباس شخصی
اعتراض های مردمی طی دو ماه گذشته، محدود به تهران نبود. مردم در بسیاری از شهرهای کشور نیز لب به اعتراض گشودند و با برخورد خشن نیروهای مسلح و لباس شخصی ها روبرو شدند. برخوردی که به شهادت رسیدن جمعی از جوانان وطن منجر شد. اصفهان نیز در این راه شاهد قربانی شدن یکی از فرزندانش بود.
حسین اخترزند، در روز 25 خرداد، بنا بر آنچه شاهدان عینی روایت کرده اند به طرز وحشیانه ای به شهادت رسید. “حسین اخترزند ” فرزند مرحوم مرتضی ، 32 ساله (متولد 27 آذر ماه سال 1355) نان آور خانواده بود . وی در روز دوشنبه25 خرداد ماه بعد از کار به سمت دروازه شیراز حرکت می کند .آنجا کانون در گیریها بوده و عده ای بسیجی و لباس شخصی به دنبال تعدادی از مردم می گذارند .و حدود 15 نفر از مردم از درب پارکینگ مجتمع پزشکان (واقع در دروازه شیراز – بن بست هاله )وارد ساختمان می شوند و هر کدام به طبقه و یا اتاقی پناه می برند . اما متاسفانه حسین و یک نفر دیگر که هنوز نامش را نمی دانیم در پشت بام طبقه سوم به دست بسیجی ها می افتند و مورد ضرب و شتم بسیار زیادی قرار می گیرند و بسیجی های بیرحم آنها را از طبقه ی سوم به پایین پرتاب می کنند.
پیکر نیمه جان حسین به تلاش مردم به بیمارستان منتقل می شود، اما متاسفانه ساعتی بعد، مقابل چشمان مادر و خواهر و برادرانش جان می سپارد. مقام های امنیتی استان خیلی تلاش کردند تا بدون سر و صدایی جنازه این شهید سبز اصفهان دفن شود ولی خبر شهادت حسین خیلی سریع در اصفهان منتشر و مراسم ختم وی با حضور گسترده مردم و رئیس ستاد میرحسین موسوی برگزار شد.

حاج آقا مخ !

همین که آن گزارش را دیدم، یک جرقه توی کله ام تابیدن گرفت! ما را بگو، کلی ذوق کردیم. گفتیم حالا ببین چه کار مىکنیم... یک زنگ زدم به اصغر. گفتم مرده یا زنده ات را لازم دارم. گرفت. سریع خودش را رساند. دم ظهر بود که آمد توی دفتر.
بهش گفتم دیدی گزارشی که صداسیما پخش کرد؟ گفت کدام؟ گفتم همان که مىگفت آن بچه 12 ساله ای که با باتوم کشته شده، یک ماه پیش توی تصادف کشته شده بوده؟ گفت آره دیدم، کار شما بود؟ گفتم نه کار اطلاعات بود. اما من هم مىخواهم یک گزارش درست کنم هلو! اصغر گفت بگو به ما هم حاجی، نوکرتیم! گفتم الان مهم ترین چیزی که گفته مىشه چی هست؟ گفت این قضیه تجاوزات دیگر! گفتم آفرین. قبلا یادت هست مىگفتند یک ترانه موسوی را زیر تجاوز کشته اند؟ اصغر گفت آره، راست بود؟ گفتم زیاد وارد معقولات نشو. اما اگر بدانی ما توی فامیلمان یک ترانه موسوی داریم! اصغر را بگو یک کم هاج و واج ما را نگاه کرد، بعد یک دفعه داد کشید: هان!
بعد گفت خوب اینکه فریب دادن مردم است. اگر واقعا آن ترانه موسوی این بلا سرش آمده باشد چی؟ گفتم اگر دارد مگر! خوب آمده باشد. گفت: حالا واقعا آمده؟ داد زدم آمده باشد، مگر مهم است؟ یک کم ترسید اما باز گفت مهم نیست؟ اگر سر دختر خودت ... گفتم اصغر جان، آمدی و نسازی! بچه ها یک دختر قرتی را دستگیر کردند. او هم هی لوس بازی در آورده بود. بچه ها هم توی بسیج از دستشان در رفت و یک کارهایی کردند. فکر نمىکردند دخترک بمیرد.
رنگ صورت اصغر پریده بود. پرسید خود تو هم آنجا بودی؟ گفتم نه بابا من جای دیگر بودم آن روز. دیدم اصغر یک جورهایی دارد به ما نگاه میکند.

پرسید حالا آن بسیجی هایی که آن کار را کردند، گرفتیدشان؟ گفتم آره ، همه شان الان بازداشت هستند، خیالت راحت! یک کمی فکر کرد و دوباره گفت: حالا چرا باید این گزارش دروغ را بسازیم؟ بروید واقعیت را بگویید به مردم. گفتم عزیزم نمىشود که. همه که مثل تو روشن نیستند. نظام آبرویش مىرود.
باز فکر کرد و گفت این فریبکاری است که. گفتم ببین مگر اصل انتخابات چطوری بود؟ موسوی رای آورده بود. اما معلوم بود اگر به قدرت مىرسید دوباره مثل خاتمی مىشد. فساد همه جا را مىگرفت. برای همین هم جلویش را گرفتند. و نتایج را برعکس اعلام کردند. به همین راحتی. اتفاقی هم نیافتاد. زود قضیه را جمع و جور کردیم و چشم فتنه را هم درآوردیم. خودت که شاهد بودی بچه ها چه حماسه ای آفریدند.
اصغر یک کمی چشم هایش دو دو مىزد بیچاره. داشت حسابی فکر مىکرد. پرسید حالا اگر مىگذاشتید موسوی رییس جمهور بشود، چی مىشد؟ گفتم مثل خاتمی مىشد دیگر. همه کشور را فساد مىگرفت. یک دفعه پرسید: فساد ؟ یعنی فساد بیشتر از اینکه چند نفری به یک دختر معصوم تجاوز بکنند و زیر تجاوز بکشندش؟
این بار رنگ ما پرید. دیگر حوصله ام سر رفته بود. انگار این اصغر مىخواست توی کار ما موش بدواند. برای همین گفتم حالا هستی یا نه؟ یک قضیه ای شده و تمام شده، خوب است که باز هم این قضیه تکرار شود؟ گفت چرا تکرار؟ گفتم مثلا برای خانواده خود تو؟
سرش را انداخت پایین. فکر کنم گرفت چی مىگویم.
گفتم خوب، هستی با ما یا نه؟ زیر لب گفت آره. من با گروه از صداسیما مىآییم. هماهنگی با شما.
قرار گذاشتیم.
خلاصه با باجناغ رفتیم خانه آن فامیلمان و آن گزارش کذایی را دادیم صداسیما پخش کرد. حالا هی داشتیم گزارش سایت ها را مىخواندیم ببینیم ملت توی اینترنت چی مىگویند. اولش کلی ذوف کردیم که چطور حال ملت را مىکنیم توی قوطی، اما یواش یواش دیدیم انگار قضیه نگرفته. یعنی همه فهمیدن این گزارش آبکی بوده...
کلی حالمان گرفته شد!
کجای کارمان ایراد داشت یعنی؟

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

حزب الشیطان

چند وقت پیش حزب الله لبنان با حمله ای نظامی، بیروت را تصرف کرد و با کودتایی دولت آن کشور را کنار زد. آن روزها العربیه با گزارش های وحشتناکی خبر از تجاوز نیروهای حزب الله به زنان بیروتی مىداد. وقتی آن خبر را شنیدیم، پیش خودمان گفتیم این العربیه چون مال عربستان است، از سوختنش است که دارد این گزارش ها را درمىآورد! راستش را بخواهید ما آن زمان هنوز از طرفداران حزب الله لبنان بودیم! خیال مىکردیم این گروه تنها جایی است که مسلحانه در برابر اسرائیل ایستاده است! لابد باید قهرمان باشد!!
اما حالا هم که نقش نیروهای حزب الله لبنان در سرکوب مردم تهران افشا شده است، باید از نو فکرهایی کرد.
یعنی آیا این تجاوز به مخالفین، چیزی بوده که از لبنان به اینجا صادر شده است؟ واقعا این، ابتکار کثافت های لبنانی بوده است؟

اوضاع اخیر، خیلی غیرعادی بود. سابقه این رفتارها در ایران نبود. کسانی که سی خرداد در خیابان ها بودند، چیزهایی دیدند که هیچ گاه ندیده بودند. وحشیگری آن روز، بیسابقه بود. بسیار دیده شد نیروهای سرکوبگر، قیافه هایی غیر آشنا داشتند. اول فکر مىکردیم این ها از شهرستان ها آمده اند و بخاطر آماده باش پلیس است که از سراسر کشور نیرو آورده است. اما اکنون که خوب به حافظه فشار مىآوریم مىبینیم آنها اصلا قیافه ی ایرانی نداشتند. خشونت عجیب غریبشان هم شاید دلیلش این باشد.
ضمن اینکه شاهدان موثق تایید کرده اند در شامگاه 22 خرداد، در حمله به ستاد موسوی در قیطریه، چندین نفر لبنانی حضور داشتند. که آنها را بعدا برخی ها تایید کردند. که ظاهرا یکی شان هم برادر یکی از کشته شدگان انتحاری جنوب لبنان بوده است.
راستی، پیش از این از "نمونه" بودن حزب الله و اسرائیل برای جنگ ایران و آمریکا سخنها گفته ایم. این جا هم اگر خوب فکر کنیم، نشانه دیگری مىیابیم.
آیا کودتای حزب الله در بیروت، نمونه ای بود برای کودتا در تهران؟.. و پس از نتیجه دادن آن، در این جا نهایی شد؟
خدایا...! ما این جا نشسته ایم منتظر، تا پایان ذلت بار حسن نصرالله را به ما نشان دهی. دوست داریم با خفت، تمام شدن حزب الله را ببینیم.
حالا که دولت تندها در اسرائیل سر کار است، آنها را وادار کن تا با آمریکا مذاکراتی کنند، و در قبال بعضی عقب نشینی ها، اجازه یابند به حزب الله حمله کرده، این گروه کثیف را برای همیشه از روی زمین پاک کنند.
خدایا، بدها را به جان هم بینداز. تا دیگر، مزدوران لبنانی، تجاوز به سرزمین ما صادر نکنند...
خدایا، روزهای آینده را ، روزهای سرنوشت ساز و خونین در لبنان کن...
برحمک یا ارحم الراحمین.

پادشاهان فساد

اخیرا از نقش مداحان معروف تهران، در سرکوب مردم پرده برداشته شده است. گرچه چندان هم پشت پرده نبودند این فضلا! که اصولا تیپ و بافت هیات رزمندگان و مداحان آن، از نوع اوباشگری بوده است. کافی است شما سعید حدادیان و سخنان او و چهره او را از نزدیک دیده باشید. به تعبیر قرآن: یعرف المجرمون بسیماهم.

من سالها بود مىدانستم این حضرات، نه فقط در لمپن بازی و لات منشی غرقند، بلکه در انواع گناهانی که هیچ کس انتظارش را هم ندارد، مدفونند. و بطور واضح منظورم گناهان جنسی است. اگر چند سال پیش فیلم فساد رضا هلالی در اینترنت پخش شد، باید دانست که سعید حدادیان و بقیه حضرات هم همین گونه اند؛ اگر بدتر نباشند. چهره سعید حدادیان داد مىزند که از لواط هم ابایی ندارد.
اصولا کسانی که اندکی روانشناسی خوانده باشند، مىدانند روحیه انسان، حالت رفت و برگشت دارد. یعنی یک دوره مثلا شاد است، و یک دروه افسرده. این آقایان هم که در قالب مداحان افراطی که همه عمر و همه روزهای هفته را مشغول گریه کردن و عزاداری هستند، و به اصطلاح اصلا حال طبیعی ندارند و شاهدانشان خیال مىکنند این حال آنها بخاطر اوج معنویت و انس شان با اهل بیت است؛ همین آقایان لحظه های دیگری هم دارند. یعنی ما در جلوت، آنها را در حال گریه و معنویت شان دیده ایم. اما همین ها، حال دومی هم دارند؛ و آن تریاک کشی و خانم بازی و همجنس بازی است. اصلا تعجب نکنید. کسی که این طرف، خیلی غیر طبیعی است، آن طرفش هم غیرطبیعی است.
اختصاص به این مداحان هم ندارد. یک موسقی دان که اکثرا ترانه های خیلی جذاب بیرون مىدهد، یا آن طنزپرداز که هر وقت چیزی مىنویسد، آدم از خنده روده بر مىشود، یا آن نویسنده رمان ... همه کسانی هستند که روحیات غیرطبیعی دارند. و این روحیات غیر طبیعی را در سکس، مواد مخدر، و یا مشروب به دست آورده اند. مثلا تاکید مىکنم آن آقای طنزپرداز که به صورت غیرطبیعی خنده دار است، بدانید همجنس باز است.
این مطالب روانشناسی، سالها است بصورت مقالات علمی منتشر شده و چیز پنهانی نیست که مثلا فقط من بدانم.
کسانی که در سی خرداد بطور غیرعادی و وحشیانه با مردم برخورد کردند، فحش های ناموسی مىدادند، زنان و دختران جوان را کتک مىزدند، تونل وحشت باتوم وسط خیابان و جلوی دید مردم درست کردند، و بعد هم افشا شد برای بازداشتی ها زندان ابوغریب ایرانی درست کرده بودند، تجاوز مىکردند، کشتند، شکنجه کردند... همه دست پروردگان این آقایان مداح بودند در زمانی که همه ی معنویت به انزوا رفته، روحانیت شبیه اموات شده است، روشنفکران در محبس و زیر فشارند، و تنها صدایی که بلند است هیات رزمندگان است. صدا که چه عرض کنیم، نعره شان همه ایران را فراگرفته است.

بالاخره سالهاست این ها دارند لمپن تربیت مىکنند. هیات هایشان ده هزار نفر جمعیت دارد. هزاران مخلص و نوکر و فدایی دارند. مسلم است در سی خرداد هرچه آنها گفته باشند، انجام مىدهند.
این مقاله به هیچ نحو قصد لاپوشانی و نادیده گرفته جنایات پلیس و ماموران رسمی سپاه و بسیجی ها را ندارد. اما بسیار کسانی بودند در روز سی خرداد، که به هیچ نحو به جایی وابسته نبودند. و فقط به هیات خوشنام! رزمندگان اسلام تکیه داشتند. من فقط میگویم باید نفش این گنده لات های شهر را هم حساب کرد: منصور ارضی، سعید حدادیان، سازور، هلالی، طاهری،...
باور کنید این ها برای خودشان مافیایی شده اند.
در اینجا مقاله ای را که یکی دیگر از وبلاگ ها تهیه کرده است، معرفی مىکنم. همه مطالب گفته شده در آنجا لزوما مورد تایید سیمرغ نیست. لکن برای تحقیق به درد مىخورد. ضمن اینکه باید از نویسنده آن مقاله، برای چیزهایی که ادعا کرده، نشانه های بیشتری طلب کرد. در آن مقاله از بازیگری به نام مجید صالحی هم نام برده شده است. که من دلیل یاد کردن از او را نفهمیدم. فقط به خاطر اینکه در مکه با یکی از این مداحان عکس گرفته است؟! اگر ارتباطی بیتشر بین آن ها هست، باید شواهد بیشتری گفته شود.

همچنین اینجا ویدئوی کوتاهی از صحنه های خانم بازی رضا هلالی را هم معرفی میکنیم. گرچه این فیلم قدیمی و مربوط به حدود سه سال پیش است و احتمالا همه شما تا حالا آن را دیده اید. با این توضیح که رضا هلالی بعدا این فیلم را به عهده گرفت و توضیح داد: آن خانم، همسر صیغه ای من بوده است!.. باز ما هم این توضیح را لازم مىدانیم که رضا هلالی نگفته است آن کسی که داشته است از شما و همسرتان توی آشپزخانه خانه تان فیلم مىگرفته است، چه کسی بوده است؟! آیا همسر دائمی تان بوده است؟!
الا لعنت الله علی الظالمین.


۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

سبزهای شهید

محل شهادت : تهران- سعادت آباد
تاریخ شهادت : 27 خرداد 88
شهادت بر اثر : وی در حالیکه بر پشت بام خانه الله اکبر می گفت به ضرب گلوله به شهادت رسید

شهید مصطفی غنیان دانشجوی 26 ساله مقطع كارشناسی ارشد مهندسی معماری در شب، 27خرداد، اولین چهارشنبه پس از انتخابات در حال گفتن تكبیر، بر روی بام ساختمان 8 طبقه در محله سعادت آباد تهران به ضرب گلوله تك تیر اندازهای مستقر در ساختمان های اطراف به شهادت رسید.
گفتنی است پیش از این به دلیل همزمانی شهادت این دانشجو با وقایع كوی دانشگاه تهران ، نام شهید غنیان در اسامی شهدای كوی دانشگاه تهران منتشر شده بود، درحالی كه وی بر پشت بام خانه دانشجویی خودش در منطقه سعادت اباد مورد هدف تك تیراندازها قرار گرفت و در آغوش پدرش به شهادت رسید.
بنا بر این گزارش، در شب شهادت شهید مصطفی، حاج محمد تقی غنیان پدر وی که از چهره های سرشناس انقلابی مشهد و دوران قبل از انقلاب است از سفر آلمان به ایران برمیگردد و از فرودگاه به منزل دانشجویی فرزندش، شهید مصطفی میرود. به گفته یكی از اعضای خانواده غنیان ، شهید غنیان ضمن پذیرایی از پدرش با چای و هندوانه به پدرش میگوید: « ما این شب ها بالای پشت بام الله اكبر میگوییم ، تا شما هندوانه تان را بخورید و استراحت كنید من بالای پشت بام میروم و امشب زودتر برمیگردم.»
از پدر شهید غنیان نقل شده كه:«پس از مدت كوتاهی متوجه سرو صدای زیاد در ساختمان شدم و ناگهان در منزل به شدت كوبیده شد . در را كه باز كردم یكی از همسایه گفت مصطفی روی پشت بام با شما كار دارد، بیایید بالا.» پدر شهید غنیان هنگامی كه به پشت بام ساختمان هشت طبقه میرسد به وی می گو یند كه به علت تیراندازی باید سینه خیز روی بام برود و در این هنگام پدر شهید غنیان پیكر نیمه جان فرزندش را در حالی كه یك گلوله شقیقه اش را سوراخ كرده در آغوش میگیرد، مصطفی پس از دقایقی در آغوش پدر به شهادت میرسد. خانواده این شهید پس از تحویل جسد به پزشكی قانونی و تنظیم شكایت از قاتلان وی با دادن تعهد مبنی بر عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود و با وساطت دفتر واعظ طبسی كه از دوستان قدیمی پدر شهید غنیان می باشد ، موفق به دریافت جنازه فرزند شهیدشان پس از چند روز میشوند.
پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبا شهر مشهد اینچنین میگوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران تنها سرمایه اش را که جانش بود غریبانه نثار کند.»
دروغگویی خبرگزاری فارس و روزنامه های وطن امروز و ایران و تكذیب پدر شهید غنیان
خبرگزاری فارس و روزنامه های وطن امروز و ایران دوروزنامه اصلی حامی دولت كودتا خبری مبنی بر اینكه پدر شهید غنیان در مجلس ختم فرزندش در سخنانی در « مسجد كرامت » مشهد ، مهندس موسوی را مسئول شهادت فرزندش میداند ، منتشر میكنند.این خبر دروغ در حالی منتشر میشود كه تنها مراسم ختم شهید غنیان در« مسجد قبا» واقع در بلوار خیام مشهد برگزار شده است.
این عمل ناجوانمردانه رسانه های حامی كودتا با عكس العمل شدید پدر شهید غنیان در مشهد روبرو می شود. به نحوی كه فشار های نهاد های انقلابی و دوستان پدر شهید غنیان مانند استان قدس رضوی ،خبرگزاری ایرنا منطقه خراسان را مجبور به مصاحبه با پدر این شهید ودرج تكذیبیه وی می كند. ولی با این حال تا كنون رسانه های كودتاچیان خبردروغ و جعلی خود را تصحیح نكردند.

شاه سابق !



چندی پیش، خامنه ای با کاریکاتور خواندن قیام مردم تهران، آن را نسخه ای خنده دار از انقلاب سال 57 نامید!

خوب که نگاه مىکنیم، مىبینیم او حق داشته است! انصافا شاه قبلی، یک شاه واقعی بود!

الان فقط کاریکاتوری ازش باقی مانده! :)



حماس!!

پس از اثبات نقش حزب الله لبنان در سرکوب وحشیانه مردم تهران، و سقوط این گروه از چشمها، اینک نگاهی بیندازیم به گروه حماس.
اخیرا مراسم عروسی مفصلی در این گروه انجام شده که عروس ها، دختر بچه ها هستند...زهی شرم!


۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

وقتی شوالیه وارد مىشود!


ديروز آقاي ولايتي سخنراني پرشوري ايراد كرد. وي در حاليكه جمعيت انبوهي به شدت او را تشويق مىكردند، بيان داشت:
اين كه بعضي از افراد آمدند و نامزد رياست جمهوري شدند، بعد هم اوباما مىگويد ما مىخواهيم او رييس جمهور شود، رضا پهلوي هم از او حمايت مىكند، منافقين هم برايش تظاهرات مىكنند، شيمون پرز هم مىگويد با رييس جمهور شدن او منافع ما تامين مىشود؛ بعد هم اين آدم رييس جمهور مىشود؛ واقعا اين شرم آور است... اين آدم بايد از خودش خجالت بكشد...
آقاي ولايتي كه آشكارا با منطق و كلمات مقام معظم رهبري سخن مىگفت، بيان داشت: هر كسي نامزد رياست جمهوري مىشود، اول از همه بايد موضع اش را با بيگانگان مشخص كند. اين كسي كه تازه وارد سياست شده، بايد از كارهاي سياسي مشكوك بپرهيزد. زماني كه ما وارد دولت شده بوديم و سكان ديپلماسي كشور به دستمان بود، اين ها معلوم نبود كجا بودند و اصلا كسي نمىشناختشان.
آقاي ولايتي در حاليكه حضار به شدت به هيجان آمده بودند و سرپا ايستاده بودند، اضافه كرد: من متاسفم كه اين آدم امروز خيلي دارد گرد و خاك مىكند و نمىآيد كمي از ما سياست ياد بگيرد. عنقريب هم مىخواهد به نيويورك برود و با اوباما ماچ و بوسه رد و بدل كند. من متاسفم كه كسي خيال مىكند رييس جمهور كشور است، كه از در توافقي نانوشته با بيگانگان، قرار گذاشته است آن ها حمايت كنند، و او هم سكوت كند... واي كه چقدر شرم آور است...
بعد از اين سخنراني حماسي، آقاي دكتر احمدىنژاد رييس جمهور محبوب كشورمان در سخناني كه از پخش آن خودداري شده، جوابي محكم به آقاي ولايتي فرستاد با اين مضمون:
آقاي ولايتي! شما كه معروف هستيد به سيب زميني، شما آنقدر طرفدار داشتيد كه سالني كه شما در آن سخنراني كرديد، تا رديف سوم جمعيت داشت! آنها هم كه ما از هيات رزمندگان فرستاده بوديم برايتان! همه هم خوابشان برده بود! آقاجان! بعضي مىگويند تو اسمت ولايتي نيست، بلكه دستمال كاغذي ولايت هست! تو مىخواهي به ما سياست ياد بدهي؟ تو اصلا توي سيستم اداري كشور بودي هيچ وقت؟ بلد هم نيستي. دماغت را بگير كه نچايي. به جان امام زمان كه اين هفته باهاش ديدار دارم، اگر يك بار ديگر از بيگانه بودن ما حرف بزني، مي آيم شخصا باتوم مي كنم توي آنجايت...
ادامه اين جوابيه را بخاطر استفاده از بعضي كلمات نمىتوانيم منعكس كنيم.
شما مىتوانيد با مراجعه به سايت رسمي رياست جمهوري متن جوابيه دكتر را پيدا كنيد!

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

به دیدار دوست !

اخیرا دکتر خوشنام کشورمان، فوق تخصص بیماری مننژیت و دارای برد تخصصی بیماری های تحتانی، قرار است به کشور دوست و برادر آمریکا سفر کنند. این هم دعوت نامه ایشان که برای ایرانیان آن حوالی فرستاده شده است:

چه کسی مىداند!

اخیرا در 21 مرداد ماه، آیه الله صانعی سخنرانی مهمی داشته است که در ذیل منعکی مىشود:
حبس به کنار، تهدید و تخویف به کنار، اینکه مثلا لباس را در بیاورند که تهدید و تخویف است، تجرید یعنی قطع ارتباط و تخلیه اطلاعاتی او از دنیای خارج، و اینکه تمام روحیه‌اش یک دفعه عوض بشود. خب این خیلی کار خوبی است! پس همه روحیه‌ها را اینطور می‌شود عوض کرد. ما دیگر احتیاجی به تبلیغ نداریم، احتیاجی به هدایت نداریم!
ایشان سپس با هشدار نسبت به چند خطر، از امام‌زدایی و اعمال ناروا به نام قانون اساسی و به نام اسلام و امام به عنوان یک خطر یاد کرد و گفت: می‌گویند یک کسی گفته که رفتیم فلان‌جا و آنجا کتابهای ناجور بود که آنها را آوردیم! اولا تو حق نداری کتابهای جور و ناجور را تشخیص بدهی. به تو چه ارتباطی دارد؟ به قدرتت نناز! ما اینقدر از این قدرت‌ها دیده‌ایم که ذلیل شدند، گریه می‌کردند. بعد آقازاده شهید بهشتی فرمودند بابا اینها کتابهای پدرم بود که آورده‌ام و گذاشته‌ام آنجا. حالا شده کتب ضاله (با تلفظ حرف ضاد از ته حلق!) به تو چه که جمع کنی؟ مگه تو را فرستاده‌اند که کتب ضاله را جمع کنی؟
این مرجع تقلید سپس گفت: دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین شده. اینهمه کشته شدند و به خاک و خون آغشته شدند، آن یکی می‌گوید من نبودم من نبودم رفیقم بود!
آیت‌الله صانعی همچنین گفت: امام فرمود میزان رای ملت است. من به یک کسی از مسئولین که واسطه بود، از یک جایی آمده بود و خودش رده دوم و سوم بود، گفتم آقا ابطال کنید انتخابات را، آسمان که به زمین نمی‌آید، گرهی را که می‌شود با دست باز کرد خیلی راحت، ابطال کنید، دوباره انتخابات را شروع کنید با یک شرایط خاصی. او گفت که نه، تقلب نبوده. گفتم آقا! تقلب نبوده که یک کسی گفت هفتاد تا دلیل می‌آورم که توی حوض آب نیست. آن یکی گفت من یک دلیل می‌آورم که هست. بغلش کرد و پرتش کرد توی حوض! گفت حالا آب هست یا نیست؟
ایشان سپس ادامه داد: آن وقت حالا کار را به جایی رسانده‌اند که دیگر ابطال انتخابات هم نتیجه به حال آن افراد نخواهد داد. هرچقدر فشار بیشتر شود، آگاهی زیادتر می‌شود، تنفر بیشتر می‌شود و من نمی‌دانم چه عاملی سبب این کار شده. اصلا مانده‌ام! فکر می‌کنم که چه شده؟
این مرجع تقلید همچنین با اشاره به برخی محافل که در آنها بعد از ذکر نام امام خمینی به جای سه بار (طبق سنت دهه اول انقلاب) یک صلوات می‌فرستند تا امام را خرد کنند، تصریح کرد: این برای آنهایی که می‌خواهند امام را خرد کنند تا خودشان مهم شوند، از صد تا فشنگی که در خیابان‌ها به قلب مردم بزنند، بدتر است. در خانه‌ها و مغازه‌ها و مساجدتان عکس امام را بگذارید. این صلوات‌ها با خون شهید بهشتی‌ها و مطهری‌ها و صدها هزار شهید آمده است.
ایشان با بیان اینکه وقتی سفره گسترده شد همه انقلابی می‌شوند، گفت: آن زمان‌ها که مردم روحانیت را اداره می‌کردند، خواستند امام را بگیرند. ما هفت هشت نفر جوانی بودیم که در بیرونی منزل امام خوابیده بودیم تا اگر آمدند نگذاریم امام را بگیرند. یک شب امام آمدند و گفتند: شما اینجا چه کار می‌کنید؟‌ گفتیم: آمدیم از جان شما نگهداری کنیم. امام یک لبخندی زد، ولی تخطئه نکرد. بنای امام، تخطئه نبود. شما ببینید، امام تمام آنها که در این انقلاب و نهضت زحمت کشیده بودند، از بعضی‌هایشان هم ناراحت بود، اما در عین حال نگهشان می‌داشت، نمی‌گذاشت له شوند. من اسم نمی‌خواهم یکی یکی ببرم.
آیت‌الله یوسف صانعی سپس با ذکر خاطره‌ای درباره رفتار امام با خود ایشان و برادرشان، تاکید کردند: حکومت اسلامی حداقل باید با آنهایی که زحمت کشیدند خوب رفتار کند. این کلاس اول سیاست است. منتها چه کنیم که خدا عقلشان را گرفته است. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء! کلاس اول سیاست این است که اقلا اطرافیانتان را نگه دارید. اینهایی را که سی سال است در نظام زحمت کشیده‌اند، نگه دارید. گرهی را که می‌شود با دست باز کنید، با دندان باز نکنید.
این مرجع تقلید در بخش‌های دیگر سخنانش به شدت از وابسته شدن به رسانه‌های دروغ‌پرداز پرهیز داد و به طور تلویحی از نشان دادن متهم در صداوسیما انتقاد کرد و گفت: توجه به رسانه های دروغگو خلاف قرآن است.
ایشان در ادامه سخنانش ضمن هشدار دادن نسبت به گسترش تنفر در مردم، همچنین از وطن‌فروشی و ترس حکومت‌های مستبد، تا جایی که حتی از آمدن مردم سر قبر مرده‌ها در گورستان و فاتحه خواندن برای مرده‌ها نیز می‌ترسند، سخن گفت و افزود: در رژیم سابق از مرده‌ها هم به نفع خودشان استفاده می‌کردند، کوپن می‌آوردند و شناسنامه مرده‌ها را می‌گرفتند که رای بدهند، ولی این را ندیده بودیم که از مرده‌ها هم بترسند!
ایشان همچنین از روحانیون و اصحاب قلم خواست که آگاهی بدهند و حقوق مردم را تذکر بدهند، و همچنین از مخاطبان خود خواست که هرکجا به نام هدفشان است، حضور پیدا کنند. این مرجع تقلید صاحب فتوا، تصریح کرد: هرجا حرکتی به نفع هدفتان است، بروید و شرکت کنید.
این مرجع تقلید در ادامه سخنرانی‌اش نیز سخنان انتقادی مهمی را علیه دولت و فضای سرکوب حاکم بر کشور بیان کرد و ضمن بازی دانستن بعضی عزل و نصب‌ها در دولت، گفت: لااقل به خاطر ماه رمضان قرارها را تبدیل کنند. می‌شود همه زندانیان را آزاد کنند، بگویید ماه رحمت خداوند است، بروید و حداقل بعد از ماه رمضان آنها را بیاورید. بگذارند حداقل اینهایی که فرزندشان کشته شده، در ماه رمضان سر قبر فرزندشان بروند.
ایشان همچنین به کشته شدن جوانان کشور با لحنی کم‌نظیر اعتراض کرد و مطرح شدن موضوع شیوع مرض مسری در زندان‌ها را بازی دانست.

سمبل آزادی

این مطلب خاطره ای است از یک دبیر در نیویورک. که با چند واسطه در چند وبلاگ، از آن مطلع شدم. با خواندنش، اشک توی چشمانم جمع شد. در کشوری که دولتش تمام عیار از احمدىنژاد دفاع کرد و در چند ماه آینده مذاکرات رسوای احمدىنژاد-اوباما زیر حمایت مستقیم رهبر معظم و روزنامه وزین کیهان انجام خواهد شد، ببینید مردم همان کشور چه دیدی به مردم ایران پیدا کرده اند:

I teach at a NYC high school, and recently one student stood up to our very intimidating principal, (something that almost never happens). When he did not get permission for what he intended another student said “Let’s go Iranian on him.” By that he meant organize a protest. And so now they “IRAN” anything they want to change. So it has become a verb now and to “Iran” the situation is to stand up to authority, well at least here in this corner of the universe. And it is a huge bonus for me because I cannot usually get them to even pay attention to another part of the world.
Point being, even these students who get very small amounts of news equate “Iranian” with bravery and I completely agree, and wish I had that kind of intestinal fortitude.You have our greatest admiration and respect!
من دبير يکی از دبيرستان های نيويورک هستم، چند روز پيش يکی از دانش آموزان دبيرستان ما در اقدامی نادر بر سر موضوعی رودروی مدير ترسناک مدرسه ايستاد و وقتی نتوانست به خواسته اش برسد، يکی ديگر از دانش آموزان به او گفت «بيا به روش ايرانيها با او برخورد کنيم.» و منظورش اين بود که بيا در مقابلش اعتراضی را سازماندهی کنيم. به همين سياق الان آنها هر چيزی را که قصد تغييرش را دارند «ايران»ش می کنند و کلمة «ايران کردن»- دست کم در اين گوشه از جهان- به معنی« ايستادگی در برابر قدرت» به عنوان يک فعل درآمده است. اين تحول برای من- به عنوان يک دبير- بسيار مثبت و اميدوارکننده است چرا که به سختی می توانم دانش آموزانم را وادار کنم که به آنچه در جاهای ديگر دنيا اتفاق می افتد توجّه کنند.
نکته اينجاست که حتّی اين دانش آموزان که به خيلی کم اخبار را دنبال می کنند کلمة «ايرانی» را مترادف با شجاعت می دانند و من هم شخصاً با آنانهم عقیدهام.

باز هم ترانه

زمانی که خانواده یک ترانه موسوی از در کانادا بودن او سخن گفتند و صدا و سیمای ولایت چند بار این مصاحبه را پخش کرد، هیچ کس باورش نکرد. سیمرغ هم مطلبی در این باره نوشت.اخیرا کروبی در این زمینه افشاگری هایی کرده که سخنان او را عینا نقل مىکنیم:

سحام نیوز :‌ مهدي كروبي در واكنش به جوسازي هاي اخير و توهين هايي كه نسبت به وي وارد شد گفت : ” برخي فكر مي كنند كه با اين تهمت ها و فحاشي كردن ها من از ميدان كنار مي روم ولي من به اين آقايان توصيه مي كنم كه حداقل تاريخ را مطالعه كنند و ببينند كه بعد از انقلاب و در عرصه ماجراي مجلس سوم و مسائلي كه در اوخر آن مجلس روي داد و هر حرفي كه خواستند نسبت به من زدند از جمله انكه گفتند كروبي با دلارها از ايران خارج شده است چه كسي بود كه ايستادگي و تحمل كرد . “دبيركل حزب اعتمادملي ضمن اعتراض به توهين ، هتاكي و تهمت هايي كه از سوي مراكز و نهادهاي مختلفي و به دنبل نگارش نامه اي نسبت به او شد گفت : “‌طي هفته اخير حملات تندي نسبت به من وارد شد ، حملاتي كه از تريبون نماز جمعه و يا از سوي برخي از نمايندگان مجلس ، صدا و سيما و مطبوعات و وابستگان به نهادها و برخي از روحانيت مطرح شد كه من در برابر اين مباحث گفته بودم كه چنانچه اين روند ادامه پيدا كند من ناگفته هايي را بازگو خواهم كرد . “‌ كروبي چنين از انگيزه انجام مصاحبه اي در واكنش به اين مسائلي كه طرح شده سخن گفت و با اشاره به انتقاداتي كه به وي وارد شد گفت : “‌ پس از انتخابات رياست جمهوري دهم حوادثي در كشورمان رخ داد كه از نظر خشونت ، بي قانوني ، خودسري و دخالت افراد غير مسئول به نام نظام و شبه نظامي و لباس شخصي ها امري بي سابقه بود و چنين است كه انسان هاي مسئول ، دلسوز و آگاه بايد احتياط و تحفظ را كنار گذاشته و به هر صورتي كه صلاح مي دانند اقداماتي انجام دهند كه مانع ازتكرار اين حوادث شده و ريشه برخوردهاي اين چنيني خشكانده شود . “‌وي افزود :‌” در هر كجاي دنيا ممكن است كه چنين حوادثي اتفاقي بيافتد كه در عرصه تظاهراتي جمعيتي را دستگير كنند اما فكر نكنم كه چنين برخوردهايي صورت گرفته باشد كه گروهي را دستگير كرده و آنها را به مكان هاي خاصي منتقل كنند و با آنها هر رفتاري كه مي خواهند انجام دهند . در واقع ابتدا افراد را به مكان هاي نامعلومي منتقل كنند كه كه حتي رياست قوه قضائيه و دادستان كل كشور كه بگويند اين رفتارهايي كه انجام شده است زير نظر زندان هاي رسمي كه تحت نظر ما بوده روي نداده است و البته پس از مدتي مشخص شود كه زير زميني در وزارتخانه اي وجود داشته و يا اينكه در بازداشتگاه كهريزك ، كلانتري ، پايگاههاي بسيج برخوردهايي صورت گرفته است . “كروبي خاطر نشان ساخت : “‌تمام اين حوادثي كه روي داده است به علت اعتراض مردم به نتيجه يك انتخاب بوده است آيا بايد با مردمي كه تنها از سرنوشت راي خود سوال مي كنند چنين برخورد كرد ؟ در عرض چند روز تعدادي كشته شده و برخي آسيب ديده اند به طوري كه دندان ها و سرها شكسته شده است و حتي چشماني كور شده و برخي تحت شكنجه ها جان باخته اند . اين درحالي است كه معمولا شكنجه ها براي گرفتن اعتراف با حساب و كتاب صورت مي گيرد و حتي اگر آن فرد زير شكنجه از حال برود او را به بيمارستان منتقل مي كنند و باقي بازجويي را در حالي انجام مي دهند كه او تحت درمان است . بنابراين از اين جهت من مي گويم كه خشونت هايي از سوي افرادي ناآگاه و بي تدبير صورت گرفته كه بي سابقه است و البته اين رفتارها در قبال افرادي بوده كه تنها به انتخاباتي اعتراض داشته اند . “‌كروبي با ابراز تاسف از چنين برخوردهايي در نظام جمهوري اسلامي گفت : ” به اندازه اي در اين مدت رفتارهاي غيرمنطقي و بي ضابطه انجام شده است كه وقتي هيات تحقيق و تفحص به خدمت رهبري گزارشي را از وضعيت پيش آمده مي دهند ايشان برآشفته و حتي با عباراتي تند دستور تعطيلي بازداشت گاه كهريزيك را ارائه كردند كه البته اكنون نيز شاهد بركناري برخي از عامران و مسببان اين حوادث هستيم .”وي با اشاره به اخباري كه به صورت مرتب از برخوردهاي خشن و غير معمول با معترضان به انتخابات به او مي رسيد گفت : ” ما هر روز اخباري را از نحوه برخورد با مردم دريافت مي كرديم اخباري كه همين افرادي كه مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند نزد من مي آمدند و بيان مي كردند . رفتارهاي خشونت آميزي كه با زنان و مردان صورت گرفته است مانند آنكه هنگامي كه به منزل زن جواني مراجعه كرده اند تا او را بازداشت كنند اين زن را در مقابل چشمان مادرش به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده اند و اين زن هنگامي كه هيات بررسي تحقيق و تحفص از وضعيت زندانيان اخير را در زندان مي بيند با شجاعت مقابل انها مي ايسند و نسبت به اين رفتار اعتراض مي كند . من بسيار متاثر شدم از چنين برخوردهايي كه تحت لواي نظام جمهوري اسلامي انجام مي شود ،‌هر خواننده اي مي تواند خودش را جاي ان مادري بگذارد كه دخترش را مقابل چشمانش مورد ضرب و شتم قرار داده اند . “وي با اشاره به برخورد ساواك در دوران مبارزات انقلابي گفت : ” هنگامي كه در دوران مبارزه به منزل من مي آمدند تا مرا بازداشت كنند گاهي اوقات خانم كروبي با تندي برخورد مي كرد كه انها تنها مي گفتند كه سفارش كنيد كه ايشان حرمت ما را نگه دارد و يا در پروند يكي از بزرگان هست كه وقتي به منزلش مي آمدند تا بازداشتش كنند همسرش تندي مي كند كه تنها به او تذكر مي دهند ولي اكنون شاهد ان هستيم كه دختري را در مقابل چشم مادرش كتم مي زنند و از اين جهت مي گويم چنين برخوردهايي در كشورمان بي سابقه است .”كروبي با اشاره به اينكه بارها از طريق نامه و مصاحبه اين مطالب را بيان كرده است گفت :‌” من اين مسائل را طي نامه اي به رياست محترم قوه قضائيه ، وزير سابق اطلاعات و ديگر مسئولان يادآور شده و يا در مصاحبه ها به صورت مكرر بيان كرده ام تا شايد با توجهي كه نسبت به اين رفتارها مي شود مانع از تكرار ان شوند ولي بعد از مدتي اخباري به من درباره آزار جنسي بازداشت شدگان رسيد كه به علت ناراحتي شديد از اين موضوع نامه اي را به صورت محرمانه به رييس قوه قضائيه نوشتم . در همان نامه هم نگفتم كه حتما چنين اتفاقي روي داده است بلكه گفتم كه شايعه شده كه چنين ماجرايي روي داده و افرادي از آشنايان خودمان نيز اين مطلب را گفته اند و تاكيد كردم كه انشاء الله اخباري دروغ و شايعه باشد ولي بايد اين اخبار بررسي شود تا اگر شايعه اي بيش نيست كه همه از رفتارها و عملكردها با قاطعيت دفاع كنيم ولي اگر هم در مواردي چنين اتفاقي روي داده است بگوييم كه عاملان اين قضيه جز نيروهاي خودسر بوده اند كه بايد معرفي و مطابق قانون مجازات شوند تا اينكه ساحت مقدس جمهوري اسلامي ايران را از چنين مباحثي پاك كنيم كه چنين موضوعي در تاريخ ثبت نشود و شاخ و برگ فراواني به ان داده شود و از سوي ديگر خون بچه هايي كه در اين راه كشته شده اند تضييع گردد . “كروبي افزود : “‌من در اين نامه تاكيد كردم كه اگر هم چنين اتفاقي روي نداده است و ثابت شد كه اين چنين نبوده از زبان ما كه خودمان به انتخابات معترض بوده ايم مطرح شود تا حداقل عده اي باور كنند “كروبي با اشاره به برخوردهايي كه در واكنش به انتشار چنين نامه اي صورت گرفت گفت : “‌بيش از ده روز منتظر پاسخ نامه ام بودم ولي به من خبري نرسيد و بنابراين اين نامه را علني كردم و در اين ميان جمعيت بسياري از دلسوزان نظام مرا تحسين كردند و برخي هم دوستانه انتقاداتي را مطرح كردند كه من نيز استقبال كردم ولي در همين راستا برخي از تريبون نماز جمعه ،‌مجلس ، وابستگاه به نهادهاي نظامي ، سايتها و خبرگزاري ها ، مطبوعات و صدا و سيما به بنده فحاشي كردند . ولي از اين ميان آنچه بيش از همه تاسف مرا برانگيخت مطالبي بود كه از تريبون نماز جمعه عليه من مطرح شد و تريبون مقدس نماز جمعه كه بايد در آن دردهاي مردم گفته شود و از حقوق آنها دفاع شود به تريبوني براي فحاشي عليه فردي تبديل شد . چنين برخوردهايي در حالي نسبت به بنده صورت گرفت كه من تنها با نگارش نامه اي يادآور شدم كه بررسي شود آيا چنين مسائلي روي داده است يا خير و اگر هست آيا عاملان آن مجازات خواهند شد و يا اينكه اعلام بركناري عده اي كه چنين تخلفاتي را انجام داده اند تنها براي جنجال سازي بوده است و تمامي اينها به سركار خود برمي گردند مانند همان كساني كه زماني آن شكنجه ها ر انجام دادند و آبروي نظام را در عرصه هاي بين اللملي بردند و فيلمي از ان منتشر شد كه هيچ بيننده اي نتوانست ان را بيش از ده دقيقه نگاه كند و اكنون سخناني درباره فعاليت هاي آنها شنيده مي شود كه چنانچه لازم باشد درباره آنها سخن خواهم گفت . “‌وي با ابراز تاسف از چنين برخوردهايي گفت : ” افرادي كه بايد از تريبون مقدس نماز جمعه مسائل روز را براي مردم بازگو كنند به بهانه اينكه من به نظام توهين كرده ام تهت و افتراهايي را عليه بنده وارد كردند كه البته درهمين راستا برخي از نمايندگان مجلس نيز با ادبياتي نامناسب به تكرار ان پرداختند . هرچند كه اگر وابستگان به نهادهاي خاص و يا برخي از مطبوعات و صدا و سيما چنين مطالبي را مطرح كنند دور از انتظار نيست چرا كه اينها اجير و اسير هستند و بايد اين كار را انجام دهند و البته بسياري ديگر نيز از مظان اتهام اينها به دور نيستند . از نظر اين نهادها و مراكز و به ويژه برخي مطبوعات كساني كه همفكر انان نيستند جاسوس ، ساده انديش و افراطي هستند كه دچار فساد اخلاقي و اقتصادي شده اند . به مانند اينكه اخيرا يكي از روزنامه ها كه عادت دارد با آبروي ديگران بازي كند جمعي از كارگزاران نظام كه اخيرا نامه اي را نوشته اند افراطي و رانت خوار ناميده است حال اينكه به عنوان مثال يكي از امضاكنندگان اين نامه محمدعلي نجفي است كه 8 سال وزير آموزش و پرورش ،‌وزير آموزش عالي كشور و رييس سازمان برنامه و بودجه بوده است كه زماني كه من نماينده امام در حج بودم در آنجا به من كمك مي كرد و اينك همين فرد را رانت خوار ناميده است . به نظر مي رسد كه اين نهادها خود را معيار و ميزان الاعمال مي دانند كه ديگران بايد خود را با آنها بسنجند . اينها به جاي اينكه كساني را كه به اين كشور خيانت كرده اند مورد حمله قرار دهند به فرزندان انقلاب حمله مي كنند و آبروي انها را مي ريزند . همين اندازه نيز بگويم روزنامه اي كه چنين مطلبي را مي نوسيد مسئولش از دوستان نزديك سعيد امامي و همكار او بوده است كه به قول يكي از بزرگان حاشيه امن دارد و رويين تن است ، اگر اسفنديار رويين تن بود و تنها چشمش آسيب پذير بود اين برادر رويين تني است كه چشمش نيز از آسيب مصون است . “‌ كروبي با اشاره به انتشار اخبار دروغ در يكي از خبرگزاري ها كه ان نيزخود را مصون از هر چيزي مي داند گفت :‌”‌ اين خبرگزاري محترم به انتشار اخباز كذب عادت دارد به طوري زماني كه جواني به نام غنيان در اين حوادث پس از انتخابات كشته شد اين خبرگزاري به نقل از پدر اين فرد نوشت كه گفته است موسوي مسئول خون فرزندش است كه پدر غنيان چندي بعد اين خبر را تكذيب كرد . كه اينهم نمونه اي از آشكار شدن دروغ گويي برخي از رسانه هاست . “‌كروبي در ادامه گلايه هاي بسياري داشت از ائمه جمعه اي كه با ادبياتي نامناسب به او حمله كردند و تهمت و افتراهايي را نسبت به او وارد كردند و براي روشن شدن افكار عمومي از جايگاه افرادي كه چنين حرمت تريبون مقدس نماز جمعه را نگه نداشته اند به بيان برخي از ويژگي هاي شخصيتي انها پرداخت .وي گفت : ” امام جمعه اي كه در كنار حرم ثامن الحج اين حرف ها را مي زند و بنده را تروريست مي خواند گويي فراموش كرده كه در همان روزگار مبارزه كه طيف روحانيون آواره و بي خانه و كاشانه بوده اند و همه تحت تعقيب قرار داشته و يا تبعيد بودند و بنده نيز به عنوان عضو كوچكي از اين نظام در ميان آنها حضور داشتم ، ايشان به همراه جمعي ديگر با پول هايي كه در اختيار داشتند سفرهاي متعددي به پاكستان داشت تا انكه به تبليغ براي مرحوم آيت الله شريعتمداري بپردازد . ما كه به ايشان عيبي نگرفتيم ولي اين روال طبيعي تاريخ است كه اكنون او از تريبون نماز جمعه به دفاع از جمهوري اسلامي بپردازد و بنده را ضد انقلابي و تروريست بداند . “كروبي با اشاره به سخنان امام جمعه تهران عليه خود گفت :‌”‌آقايي كه در تهران از تريبون نماز جمعه چنين حرف هايي را مي زند همان فردي است كه هرچه من از ديگران سوال كردم سوابقي از ايشان نداشتند و همن اندازه از دوستانش شنيدم كه در صف اول درس آيت الله منتظري مي نشسته و در زماني كه برخي از دوستان نزديك از مواضع ايشان گله مند بودند ايشان به شدت از مواضع او حمايت مي كرده است و پس از امام جز مخالفين درجه اول آيت الله منتظري تبديل شد و از اين طريق رشد جهشي و غير معقول پيدا كرد . “كروبي با بيان اينكه من از ائمه جمعه انتظار چنين رفتارهايي را نداشتم گفت : “‌آيا نمي شد كه اين پيشنهاد دلسوزانه را مورد بررسي قرار مي دادند تا مورد رسيدگي قرار گيرد و ماموري و يا ماموريني كه متخلف بوده اند مجازات شوند و ان گاه به مردم بگوييم كه اين رفتار از سوي مامور يا ماموريني خودسر صورت گرفته و ربطي به نظام جمهوري اسلامي ايران ندارد ؟ آيا بايد با جنجال سازي و عبارت هايي تند چنين به نامه دلسوزانه انقلاب پاسخ داده مي شد .”‌مهدي كروبي با اشاره به اظهارات مجلسي ها عليه وي گفت : “‌برخي دوستان مجلسي اظهاراتي را عليه بنده وارد كردند برخي از نمايندگاني كه اين حرف ها را مي زنند همان كساني هستند كه در سايه عدم صلاحيت نمايندگاني كه راي آور بودند و البته جر اصلاحاتي هاي داغ نبوده و هيچ نامه اي را امضا نكرده بودند و چند دوره هم در مجلس حضور داشتند به مجلس راه يافتند و بايد نيز اكنون در قدرداني از اين چنين رفتاري اين چنين نيز حرف بزنند . چرا كه ديگر نيازي نبود به دادگاه ويژه روحانيتي برگردد كه زماني سيد هادي خامنه اي ، محتشمي پور ، مرحوم خلخالي ، موسويان و آيت الله بيات را محاكمه مي كردند چرا كه ديگر نمي شود به راحتي اين افراد را محاكمه كرد و البته برخي از مسئولان دادگاه نيز رضايتي به اين كار ندارند . “وي همچنين به اظهارات امام جمعه موقت قم اشاره كرد و گفت : “‌از نظر بنده امام جمعه قم آيت الله جوادي و آيت الله اميني هستند و اينكه فردي را براي چنين مواقعي به عنوان امام جمعه معرفي مي كنند جالب توجه است البته من به علت آشنايي كه با پدر مرحوم ايشان دارم درباره اظهارات ايشان واكنشي نشان نمي دهم و حرمت پدرش را نگه مي دارم . “كروبي همچنين براي برخي از وابستگان به نهادهايي نظام كه اهانت هايي را نسبت به وي مطرح كرده بود پاسخي داشت . وي گفت :‌”‌برخي از برداران نظامي كه چنين حرف هايي را مي زنند بايد هم اين گونه موضعگيري كنند چرا كه انها اكنون تمام مراكز اقتصادي و سياسي را در اختيار دارند ولي اين افراد متوجه نيستند يك فكر و انديشه قائم به يك نفر و يا چند نفر نيست بلكه درون خانواده ها نيز نفوذ مي كند به طوري درون خانواده برخي از اين آقايان هم اختلافاتي وجود دارد كه اگر لازم باشد دران باره صحبت خواهم كرد . “‌وي افزود : “‌برخي از وابستگان به نهادهاي نظام بسيار پهلوانانه وارد ميدان شده اند و هر چه كه خواستند نسبت به بنده گفتند ولي يكي از همين معترضين كه در نهادهاي شبه نظامي نيز فعال است فراموش كرده كه دولت وقت به علت همين رفتارها و كارهايش او را از وزارت اطلاعات اخراج و به جاي ديگر منتقل كرد . “‌كروبي در ادامه اين گفت وگو با تاكيد بر اينكه چنانچه اين روند ادامه پيدا كند مسائل ديگري را صريح از گذشته مطرح خواهد كرد به بيان واقعيت ماجراي ترانه موسوي پرداخت و تاكيد كرد : “‌من از پشت پرده اين ماجرا مي گويم تا ببينم كساني كه در مزمت دروغگويي صحبت مي كنند برآشفته خواهند شد و در برابر اين دورغ گويي موضع گيري كنند .”وي چنين ماجرا را شرح داد : ” مدتي پيش در سايت ها ،‌خبري منتشر شد مبني بر اينكه خانم ترانه موسوي به همراه تعدادي ديگر در حاشيه مراسم مسجد قبا ربوده شده است . مدتي بعد هرچند كه تعدادي از همان بازداشت شدگان آزاد شدند ولي ترانه موسوي آزاد نشد و سپس اعلام كردند كه خانواده اش بيايند و جنازه اش را تحويل بگيرند . در همان زمان به جاي آنكه تحقيقاتي درباره اين موضوع انجام شود در مقابل هياهوي رسانه هاي بيگانه برخي مسئولان در انديشه طراحي سناريويي براي به انحراف كشاندن اين موضوع در داخل و خارج بودند . بنابراين طراحان نابغه و مديراني دور انديش سناريويي را نوشتند . براي اجراي اين سناريو به وسيله فردي كه نام او را نمي برم متوجه شدند كه خانواده اي عروسي دارند به نام ترانه موسوي كه در كانادا زندگي مي كند و تنها نياز به ان بود كه به صحنه سازي بپردازنند و خانواده اين دختر را وادار به انجام مصاحبه اي كنند كه در ان بگويند دخترشان زنده است و در كانادا زندگي مي كند . پس چند نفر از افراد نظامي ،‌انتظامي و اطلاعاتي كه چهره هايي شناخته شده هستند به منزل اين خانواده محترم و شريف مي روند و خطاب به خانواده مي گويند كه ترانه موسوي دچار سانحه شوختگي شده و براي انكه معلوم شود اين عروس انها هست يا خير بيايند و جنازه اش را تحويل بگيرند . در همين هنگام پدرخانواده مي گويد كه عروس ما در ايران زندگي نمي كند و چون بزرگان خانه اهل سياست نبوده و چهره هاي علمي هستند بسيار ساده به اين موضوع نگاه كردند . در همين حال پدر خانواده به پسرش كه يكي از چهره هاي علمي و سياسي است تلفن مي كند و مي گويد كه چنين ماجرايي روي داده و شماره تلفن ديگر پسرش شوهر ترانه را مي خواهد كه فرزندش به او مي گويد برادرش براي انكه بداند موضوع از چه قرار است به كانادا رفته وهنوز نرسيده كه بتوانند با او تماس بگيرند . در همين حال مادر متوجه مي شود كه چنين اتفاقي افتاده و از حال مي رود و به بيمارستان منتقل مي شود . پدر خانواده وقتي كه متوجه مي شود قضيه جدي است براي بار دوم با پسرش تماس مي گيرد كه او متوجه مي شود قضيه بيخ پيدا كرده و بنابراين خود را شتاب زده به منزل مي رساند . او مشاهده مي كند كه چند نفري در خانه حضور دارند كه برخي از انها از چهره هايي هستند كه در دوران دفاع مقدس حضور داشته اند كه اين موضوع مرا به ياد سخني از شهيد حميد باكري مي اندازد كه مي گفت :‌” اي كاش ما درجبهه ها به شهادت برسيم زيرا اگر مانديدم معلوم نيست كه چه بلايي بر سرمان آيد و جز چه جمعيتي باشيم ” اين آقا كه داراي آگاهي سياسي بود هنگامي كه با اين افراد صحبت مي كند مي گويد كه نزد من اين حرف ها را نزنيد چرا كه من مي دانم اصل قضيه چيست و حتي اين اصطلاح را به كار مي برد كه پيش كولي ملق نزنيد . آن افراد نيز چون متوجه آگاهي اين فرد مي شوند از اين جهت با او صحبت مي كنند كه براي حفظ نظام و در مقابله با جنجال سازي هاي رسانه هاي بيگانه به صلاح است كه با انها همكاري كنند . در همان حال اعضاي خانواده گفته اند كه شما از ما چه مي خواهيد آنها مي گويند كه شما در مقابل دوربين قرار بگيريد و بگوييد كه ترانه زنده است . برادر شوهر ترانه ابتدا مخالفت مي كند و مي گويد كه اصل اين قضيه صحيح نيست و از سوي ديگر ما هم تاحدودي چهره هايي شناخته شده هستيم و البته از انها پرسيده كه چنانچه چنين كاري انجام شود با ترانه واقعي چه كار خواهند كرد كه ان افراد گفته اند كه شما به اين كارها كاري نداشته باشيد و نگران نباشيد . همچنين اين خانواده گفته اند عكسي كه شما داريد عروس ما نيست كه انها مي گويند شما به اين كارها كاري نداشته باشيد . در همين حال برادر شوهر ترانه كه يكي از چهره هاي علمي و سياسي بوده است تحت تاثير قرار مي گيرد و فكر مي كنيد كه با انجام چنين كاري در مقابل سوءاستفاده بيگانگان ايستادگي مي شود ولي او پيشنهاد مي كند كه بروند و با پدر و مادر ترانه صحبت كنند . در همين حال اين افراد شماره تلفن منزل آنها را جويا مي شوند كه برادر شوهر ترانه مي گويد بنابراينكه انها منزلشان را تغيير داده اند ما شماره اي از انها نداريم و بردارم هم به مقصد نرسيده كه از او شماره شان را بگيريم . پدر شوهر ترانه نيز مي گويد كه شايد حاج خانم (همسرش ) شماره اي در اتاقش داشته باشد ولي بنابر اينكه همسرش به بيمارستان منتقل شده بود در اتاقش بسته بود و كليد نبود كه افراد حاضر تصميم مي گيرند كه در اتاق را بشكنند كه با ممانعت اعضاي خانواده رو به رو شده اند كه خطاب به اين افراد گفته اند شما برويد و ما خودمان سعي مي كنيم شماره تلفن انها را پيدا كنيم .ولي جالب توجه اينكه قبل از انكه اعضاي اين خانواده شماره تلفن پدر و مادر ترانه را پيدا كنند انها خودشان تلفن را پيدا مي كنند . در همين راستا برادر شوهر ترانه با پدر مادر وي تماس مي گيرد و مي گويد كه شما تنها تا اين اندازه صحبت كنيد و خطاب به اين آقايان مي گويد كه اين خانواده در جريان موضوع نيستند و در اين اندازه تنها با انها صحبت كنيد . چنين شد كه مادر و پدر ترانه موسوي در مقابل دوربين قرار گرفتند و گفتند كه دخترشان زنده است و در كانادا زندگي مي كند . البته بعد از اينكه اين خانواده متوجه شده اند كه اصل ماجرا چه بوده است بسيار ناراحت شده اند و مي خواستند كه ماجرا را بازگو كنند كه همين برادر شوهر ترانه به انها گفته كه حرفي نزنيد و گرنه سرنوشت شما معلوم نيست كه چه شود . “‌كروبي پس از شرح اين ماجرا از دروغ گويي هاي مسئولان ابراز تاسف كرد و گفت :‌”‌اين افراد اظهار كرده اند كه براي حفظ اصل نظام بايد اين خانواده اقدام به چنين كاري كنند ولي از نظر ما براي حفظ اصل نظام و پايبندي به قانون اساسي ، ارزشهاي انقلاب و آرمان هاي حضرت امام مهم است . حفظ اصل نظام بر پايه عمل به وعده هايي است كه به مردم داده ايم ولي متاسفم كه اينك از انقلاب برگشته ايم و با آبروي نظام بازي مي شود . “‌وي تاكيد كرد :‌”‌آيا مسئولان از اين طريق مي خواهند اعتماد مردم را جلب كنند ولي اين آقايان بسيار بي تدبير عمل كرده اند چرا كه مردم اين قدر هوشمند هستند كه اصل موضوع را بفهمند . “كروبي با بيان اينكه براي مسئولان گوشه اي از حوادث تاريخي را بازگو مي كنم گفت :‌” هنگامي كه در سال 41 مبارزات نهضت انقلاب اسلامي شروع شد يك سري افراد ناآگاه كه وابسته به حكومت بودند قصد داشتند تا با شبيه سازي ماجراي بهلول در حادثه مسجد گوهرشاد حركت امام را متوقف كنند . ماجراي بهلول از اين قرار بود كه هنگامي كه حادثه مسجد گوهر شاد روي داد مدتي بعد عكس فردي سر وحال را در رسانه ها منتشر كردند و گفتند كه اين همان فردي بوده كه عامل حادثه گوهرشاد بوده است ولي يك هفته طول نكشيد كه اعلاميه مبسوطي در مشهد منتشر شد كه بر روي ان دو عكس چاپ شده بود . يكي عكس فردي كه انها مي گفتند بهلول بوده و ديگر عكس بهلول واقعي كه معلوم شد اين فرد مدت هاست كه در زنداني در افغانستان بوده است . اين حادثه در 48 سال پيش روي داد و در ان زمان اين قضيه برملا شد حالا چطور اين مسئولان انتظار دارند كه در تهران و انهم در عصر ارتباطات حادثه اي روي دهد و كسي متوجه ان نشود . “كروبي افزود :‌” همان شبي كه فيلمي درباره ترانه موسوي از تلويزيون پخش مي شد من قبل از انكه در جريان اصل ماجرا قرار گيرم تحت تاثير قرار گرفتم ولي همان شب به مراسم عروسي رفتند كه در ان مراسم جواني نزد من آمد و گفت آيا اينها فكر مي كنند كه مردم نمي دانند چند تا ترانه موسوي در ايران وجود دارد و من از اين حرف متعجب شدم و با خود گفتم من با اين سن و سال و تجربه اي كه دارم به موضوع شك كردم ولي اين جوان اصلا شك هم نكرده است . “‌وي با اشاره به موثق بودن مبنعي كه جزئيات ماجراي ترانه موسوي را به وي منتقل كرده است گفت :‌”‌مي دانم كه آنها از چه طريقي اين ترانه موسوي را پيدا كرده اند و منبع خبر نيز موثق است واگر لازم باشد در اين باره صريح تر صحبت مي كنم تا مشخص شود كه نقش افراد تا چه اندازه بوده است .”‌وي همچين به مورد ديگري از رفتارهاي برخي از مسئولان اشاره كرد و گفت :‌” در سالهايي كه قتل هاي زنجيره اي رخ داده بود هنوز انتخابات سال 76 برگزار نشده بود كه گفتند حرم امام (ره)‌را منفجر كرده اند و قصد داشتند تا در حرم حضرت معصومه نيز بمب گذاري كنند كه عامل ان دستگير شده است . پس از گذشت يك هفته چند دختر را به تلويزيون آروند و انها بسيار سر و حال در مقابل دوربين طوري سخنراني كردند كه از هر سخنران ماهري بهتر صحبت كردند . من درهمان زمان خنديدم و گفتم كه اين موضوعي مسخره است مگر مي شود كه فردي را بازداشت كنند و او را شكنجه كنند تا اعترافي كند و بعد با اين سرعت و با اين حالت انها را به مقابل دوربين بياورند و انها نيز اعتراف كنند . نتيجه چنين كارهايي موجب روي دادن ماجراي قتل هاي زنجيره اي ،‌ نويسندگان و كشته شدن فروهر و همسرش مي شود . “‌كروبي در ادامه خطاب به كساني كه قصد دارند تا او را وادار به سكوت كنند گفت :‌”‌من تنها در برابر چنين رفتارهايي موضعگيري اين چنيني ندارم بلكه همان طور كه مي دانيد نسبت به دوستان و همفكران خودم نيز چنين موضعگيري هايي را دارم . من بزرگترين نقش را در توفيق جريان اصلاحات داشتم ولي هنگامي كه اختلافاتي روي داد همان آقاي بزرگواري كه من نقش موثري را در پيروزي اش در انتخابات داشتم از من حمايت نكرد و همين افراد بيشترين تلاش را براي ناكامي اصلاحات در سال 84 داشتند . “‌كروبي در نهايت تاكيد كرد :‌”‌ اكنون شرايطي را ايجاد كرده ايد تا ديگر كسي جرات حرف زدن نداشته باشد ولي من باز مي گويم كه اين رفتارها و ايجاد رعب و وحشت مرا به سكوت وادار نمي كند و چنانچه لازم باشد برخي مسائل را مطرح مي كنم . “

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

فقط 4 شاهد؟

بحث درمورد تجاوزات جنسی در بازداشتگاه های سپاه پاسداران، همچنان داغ است. اخیرا هم تائب، رییس بسیج در اظهاراتی که آشکارا خشم او را از برملا شدن ماجرا نشان مىدهد؛ گفته: باید این قضیه را اثبات کنید با چهار شاهد که به عینه دیده باشند!
مسخره است در درون بازداشتگاه های نظامی و امنیتی، اعمالی صورت مىگیرد و حالا یکی از فرماندهان ارشد سپاه مىگوید باید چهار شاهد شهادت بدهند!
یک نقر نیست از این مثلا آخوند بپرسد چهار شاهد درون محوطه نظامی باید چه میکردند؟ و شما که مثلا چند سالی طلبگی خوانده ای، نمىدانی آن قضیه چهار شاهد مال وضعیت آزادی افراد است که شاهد بتواند آزادانه ماجرایی را دیده باشد؟ و نمیدانی چهار شاهد و حد قذف، مال زنا است و نه مال تجاوز؟
در اینجا فیلمی را مىگذاریم که بابک داد، برادر سیف الله داد، مطالبی را درباره این تجاوزات و یافته های خودش بیان مىکند. بابک داد مدعی است با یکی از قربانیان این تجاوزات مصاحبه کرده و فیلمی هم از آن دارد که بعدا نمایش خواهد داد. در اینجا بابک داد با تلویزیون صدای آمریکا تلفنی صحبت میکند و این تصاویر از آن شبکه تلویزیونی اخیرا پخش شده است.

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

نمىبخشیمت...

- خبرنگار صداسيما: شما به كي راي داديد؟
- به آقاي احمدىنژاد!
- چرا؟
- چون اگر به احمدىنژاد راي نمىداديم كه با باتوم مىزدند توي سرمان، سوار ون هاي شخصي مىكردنمان، به پادگان خارج شهر مىبردند، آنجا دسته جمعي بهمان تجاوز...
- بس است... فهميدم... كافي است...
×××
شما را به جان ناقابلم قسمتان مىدهم... به جسم ناقصم... به پاي چلاقم.... به دست معيوبم... به فك مُعوجم... به دماغ داغونم... به حال نَزارم... به زندگي فلاكت بارم... به اعتياد مُزمنم... تو را خدا... رحم كنيد... من زن و بچه دارم... بيماري لاعلاج دارم... چشمهايم جايي را نمىبيند... حال ندارم از جا بلند شوم... شبها با هزارتا قرص مىخوابم... با آمپول مىآيم حرف مىزنم... كليه هايم درد مىكند... پروستاتم عود كرده... مثانه ام دارد مىتركد... شما را به جان ناقابلم... به جسم ناقصم...
مردم من را ببخشيد...!
×××
يك مقام معّظم:
قرار بود كاريكاتور باشد... اما انگار راست راستي دارد واقعي مىشود...!





۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

اعترافات ملت !




من اعتراف می‌کنم به قتل، حمل اسلحه
به ارتباط اجنبی به سازش و مسامحه

من اعتراف می‌کنم به ننگ سرسپردگی

به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی

من اعتراف می‌کنم به انقلاب مخملی

به کودتای موسوی علیه بیت رهبری

من اعتراف می‌کنم که خاتمی منافق است

و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است

و اعتراف می‌کنم به صاف بودن زمین
به روز بودن شب و یسار بودن یمین

من اعتراف می‌کنم که جان‌نثار رهبرم

که قتل این همه جوان نبوده کار رهبرم

من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من

اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من

من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام

و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام

من اعتراف می‌کنم تعفن لباس من

زکار خویش بوده من خودم خراب کرده‌ام


فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده
من اعتراف می‌کنم هوای ‌آب کرده‌ام

من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود

نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود

من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است

و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است

من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده

به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده

من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن

چه کار کرده مادرم؟ چه کار کرده پیرزن

من اعتراف می‌کنم فقط نگو به دخترم

در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم



تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر