در اولین ساعات انتشار بیانیه 17 موسوی، آن را خواندم. من هم مانند بقیه افرادی که این بیانیه را نگریستند؛ از لحن و ادبیات متفاوت آن شگفت زده و ناراحت شدم. آن هم درست در این زمان، که جامعه در ملتهب ترین روزهای خود به سر مىبرد. و نیروهای هیات رزمندگان ولایت آن قدر جامعه را تحریک کرده اند که به راستی مسیر انقلاب در برابر این حکومت ظلم و فساد، هیچ گاه مثل امروز هموار نبوده است.
نظرات دیگر دوستان را هم که دیدم، تقریبا همه همین طور بودند. لکن برخی به این بیانیه تاخته بودند، و برخی خواسته بودند آن را به خود بقبولانند. و برخی هم با جعل اخبار خیالی خواسته بودند شرایط را برای موسوی آنقدر غیرعادی نشان بدهند که او مجبور شده است به دادن این بیانیه.
بنابراین من با یک جمع بندی، نکاتی را درباره این بیانیه مطرح مىکنم:
- در قدم اول اینکه بدانیم موسوی، فقط یکی از ماست. در جنبش سبز، سرور و مالک و آقا بالاسر وجود ندارد. این سلسله مراتب، متعلق است به حکومت های دیکتاتوری. خواه این حکومت دیکتاتوری، از نوع کمونیستىاش باشد، خواه از نوع فاشیستی و خواه از نوع دینی. منظورم هم از دین، نه دین الهی، بلکه همه کسانی است که به اسم مذهب و دین، مردم را به بند کشانده اند. مانند حکومت فرعونها، که به اسم دین و خدای انسانها بودن، بیشترین بردگی را بر انسان تحمیل کرده بودند. مانند حکومت حال حاضر ایران، که به اسم دین، فساد و ظلم و جنایت مىکند؛ و با تقسیم بندی انسانها به حامیان ولایت و دشمنان ولایت؛ پست ترین حکومت تاریخ ایران باید نامیده شود. ولایت و ولایت بازی، متعلق است به فرعون ها و یزید ها و معاویه ها، تا برای خودشان جایگاه های غیرعادی بتراشند؛ و به اسم آن، خودشان را بر جان و مال ناموس و حیثیت و اخلاق انسانها تحمیل کنند... بنابراین ما برای موسوی نقش بالادستی و رهبری قائل نیستیم. او تا آن زمان مورد توجه مردم خواهد بود، که خودش را با خواست مردم هماهنگ کرده باشد. مانند آنها بیاندیشد. و حرفهایی بزند که واقعا توجه کردنی باشد.
- موسوی یک انسان آزاد است. او هر زمان که بخواهد، هرچه بخواهد مىتواند بگوید. کسی هم حق ملامت او را ندارد. همان طور که من و شما چنین هستیم. هر کدام از ما هر وقت که خواست مىتواند برای این جنبش و آزادی انسان، حرکت کند؛ و هر وقت خواست مىتواند حتی به نیروی مقابل بپیوندد. و باتومی هم به دست بگیرد. انسان آزاد است تا خودش سرنوشت و خوبی و بدبختىاش را انتخاب کند. بنابراین موسوی حق داشته این بیانیه را صادر کند. او حتی حق دارد بالاتر از این را هم صادر کند. و حتی به رهبر معظم بپیوندد. و در تلویزیون او را ببینیم که با رهبر معظم زشتروی مان نشسته، گل مىگوید و گل مىشنود! او حق دارد حکومت ری را هم از دستان نورانی ولایت ِ ظلم و فساد دریافت کند. پس جای ملامتی نیست.
- شرایط موسوی را هم باید درک کرد. شمایی که نشسته ای در پشت اینترنت و گاهی هم با دوستانت به خیابان مىریزی. تو هم اگر مرگ را در چند ساعت بعدت حتم بدانی، آیا مطمئنی چه تصمیمی خواهی گرفت؟ آیا واقعا اهل تا آخر ایستادن هستی؟ آن هنگام که شرایط سخت شود، چقدر از شما خواهید ایستاد؟ دیدید ابطحی چه کرد؟ شما بودید مانند او نمىکردید؟ همین الان اگر یکی از شما را بگیرند و بازجوی مهربان، شما را به واقع بترساند که سحرگاه فردا اعدام خواهی شد، چند درصد احتمال مىدهی که سریع تعویض موقعیت نکنی؟ خود من در راهپیمایی روز قدس شاهد چند تا از این تعویض موقعیتهای غیر شرم آور بودم. کسانی بودند که کنار ما راهپیمایی مىکردند؛ اما وقتی نیروهای هیات رزمندگان ولایت حمله کردند و کار به کتک خوردن و ترس از بازداشت رسید، ناگهان با صدای بلند شروع کردند به فریاد این شعار: "موسوی، اسرائیل، پیوندتان مبارک" و من به آن ها حق مىدادم. چرا که موجوداتی ترسو و ضعیف بودند. حالا هم شرایط موسوی را در نظر بگیرید. او و سن او و خانواده داشتن او و تهدیدات خصوصی رسیده به او و کشته شدن واقعی خواهرزاده اش را در نظر بگیرید. تهدیدان عمومی را که در صداسیما دارید مشاهده مىکنید. رسما و علنا و بدون شرم دارند از اعدام و قتل و بند میم وصیت نامه سخن مىگویند؛ و منظورشان کشتن است بدون روال قانونی و دادگاهی.
- برخی دوباره همان اشتباه قبل را دارند تکرار مىکنند. منظورم همان شعار مسخزه "مجتبی بمیری، رهبری را نبینی" است. سوق دادن امور از شخص اول دیکتاتور به سمت یک هدف فرعی و ایذایی. شبیه کنید این عمل را به سال 57 و اینکه مردم بجای اینکه به شاه خونریز در وسط معرکه خون ریختن او حمله کنند؛ یکباره علیه ولیعهد شعار بدهند! چنان وضعی چه هدفی داشت؟ غیر از این بود که مىخواست حملات را به عامل اصلی، تلطیف کند؟ و کار را سست نماید. در حالی که همه مىدانیم ولیعهد هیچ دخالتی در امور نداشت و اصولا دیکتاتورها چنین اجازه هایی به نزدیکانشان نمىدهند. الان هم همین طور است. احمق است کسی که خیال کند رهبر معظم مثلا به پسر دومش اجازه دخالت اینچنینی در امور داده باشد تا جایی که همه امور را او به دست گرفته باشد. و حتی خلاف خواست پدرش بتواند کار کند! مجتبی هیچ چیزی نبوده و نیست. بلکه همه کارها را همیشه خود رهبر انجام داده و مىدهد. روز 18تیر هم خود او بود که فرمان حمله را به کوی دانشگاه صادر کرد. و حوادث بعد از انتخابات را هم شخص رهبر مسقیما هدایت مىکرد. تا جایی که بعدها با پررویی این حوادث را یک "رزمایش نظامی" خوانده بود. او در روز 25 خرداد و 30خرداد از درون آن هلىکوپتر سفید، شخصا شاهد ماجرا، و فرمانده میدان آن رزمایش ادعایىاش بود. بنابراین همه تهدید کردنهای موسوی به ترور بودن هیچ دادگاهی، همه از طرف شخص رهبر انجام شده است. آوردن نام مجتبی، و اینکه رهبر دیگر نمىتواند جلوی او را بگیرد، همه سناریوی خود اوست تا حملات نسبت به شخص خودش را تلطیف کند. که مبادا تروری علیه خود رهبر صورت بگیرد. یعنی به قصد گیج کردن حریف انجام مىگردد. و این شیوه ای عادی در دستگاههای امنیتی دنیا است. که به قصد "شُل کردن" عصبانیت ها و اقدامات ناشی از آن انجام مىشود. مثلا وقتی مدیر یک کمپانی با خشم عمومی بخاطر کارهای خلاف بشریتی که انجام داده روبرو مىشود، برای آنکه یکی از آن به خشم آمده ها مبادا تفنگی برداشته این مدیر را ترور کند؛ ناگهان این خبر را درست کرده در روزنامه ها منتشر مىکنند: "آقای مدیر، یک برادر دارد که به شدت به خودش شبیه است" و هدف هم این است در آخرین لحظاتی که آن شخص خشمگین مىخواهد ماشه را بکشاند و این مدیر فاسد را بکشد، دست و دلش بلرزد که نکند این، همان مدیر معروف نباشد و برادر بىگناهش باشد؟... اینجا هم آوردن نام مجتبی برای این است که خشم های فزاینده که مىرود به ترور رهبر ستمکار نزدیک شود، تلطیف شود و همه حداقل این تحلیل از دلشان بگذرد که" نکند رهبر اصلا تقصیری ندارد و کارها دست مجتبی است واقعا؟" و در نتیجه تروری رخ ندهد. و رهبر پیروزشده و همچنان خودش را تحت عنایات خاص امام زمان به مردم عامی نشان دهد که: هر که با علی درافتاد، ورافتاد!!
واقعیت این است رهبر باهوش مان، به این تحلیل رسیده است که بازداشت و محاکمه و زندانی کردن موسوی، هزینه های فراوانی دارد. تازه به سختی بتواند او را اعدام کند و خود را با تحریم بین المللی روبرو کند. پس باز هم شیوه سعید امامی و قتل های زنجیره ای، بهترین شیوه است. یعنی موسوی را ترور کند. بعد هم با تحلیل های انحرافی که دستگاه امنیتىاش آنها را رواج مىدهد، این ترور را به این و آن نسبت خواهد داد. پس به راحتی و با کمترین هزینه، مىتواند موسوی را بکشد. و علاوه بر خاموش کردن فتنه سبز، به همه مخالفانش در آینده هم ضرب شست سنگینی نشان خواهد داد. و سالها بعد، حسین شریعتمداری-این روزنامه نویس بدنام- در برابر هر کسی که بخواهد در برابر حکومت قد عمل کند، خواهد گفت: "شما دیگر قد موسوی که طرفدار ندارید، دیدید دستان نورانی ولایت چطور آن فتنه را خشکاند؟"
- آنچه موسوی در بیانیه اش گفت، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. علاوه بر اینکه ما گفتیم حق مىدهیم به موسوی که با توجه به شرایط، هر کار که درست مىداند انجام دهد. لکن واضح است که با نظر به توصیه های پنجگانه موسوی، خواست ما نه فشار به دولت است، نه آزادی مطبوعات، نه آزادی زندانیان، نه انتخابات، نه آزادی تجمعات. که همه اینها مقدمه ای بوده برای یک هدف اصلی. ما هرگز همه هدفمان، یک دولت نبوده است. بلکه ما با یک تفکر و یک قبیله که همه حکومت را به انحصار خودشان درآورده اند، و ایران را بالا کشیده اند؛ دشمنیم. ما برای این خواستمان هم مردانه ایستادیم. و کشته ها و رنجهای بیشماری هم به این راه تقدیم کرده ایم. اگر موسوی از ترور ترسیده است، ما نداها و سهراب ها و محسن ها هدیه کرده ایم و خواهیم کرد. و به اینها افتخار مىکنیم. همه این ها نرفتند تا دولت احمدىنژادِ روانی پایین کشیده شود. بلکه آنها مىخواستند نظامی را که چنین تفکری دارد، تغییر دهند، تضعیف کنند، و از قدرت بیاندازند. و در یک کلام، این نظام ظلم و ستم سرنگون شود. ما آزادی مطبوعات را به عنوان یک "هدف" نمىخواهیم. بلکه آن هم وسیله ای است تا آزادی اصلی و آزادی در زندگی کردن داشته باشیم. ما الان در وبلاگهایمان خیلی آزادتر از مطبوعات رسمی داریم مىنویسیم. خیلی زودتر و بیشتر خوانده مىشویم. ما آزادی زندانیان را مىخواهیم اما نه به عنوان یک هدف نهایی. بلکه آنها هم زندانی شدند برای یک هدف نهایی. ما آزادی تجمعات را مىخواهیم برای چه؟ ما هدفی داشته ایم برای تجمعات مان. و امروز درگیرىهایی نظیر روز عاشورا، خیلی بیشتر و راحت تر ما را به هدفمان مىرساند. اصولا چرا در زمانی که ضعف حکومت را مثل روز عاشورا با همه وجودمان لمس کرده ایم، بیاییم و از مطالبات حداقلی و اولیه سخن بگوییم؟ ما امروز یک مطالبه داریم و آن تعویض این نظام است. زمانی بود که تعویض دولت را مىخواستیم. اما آن زمان که این تعویض، فقط با یک انتخابات محقق گردد. و کار به خون و خونریزی کشیده نشده باشد. زمانی بود که فقط تعویض رهبر را مىخواستیم و حاضر بودیم با این نظام بمانیم. اما زمانی که بیشرمی ِبه اسم ولایت، و فریب، و همه آنچه در سناریوی عکس پاره کردن و سناریوی اهانت به عزای حسین، رخ نداده بود.
نظامی که مىتواند این قدر بیشرم و عوامگرا و فریبکار باشد، باید برود. و امروز این نظام نه آنچه خودش مىخواهد بگوید که در اوج قدرت است، که در حضیض ضعف قرار دارد.
چه باید کرد؟
امروز میلیون ها ایرانی به "یقین" رسیده اند. و به نظر من، این دستاورد بزرگ این هفت ماهه است. و نگاه به واقعیات مىگوید این ایرانىها، اکثریت هستند. من نمىگویم هر که اکثریت داشت، "حق" هم هست. اما مىگویم هر که اکثریت داشت، قوی هم هست. پس ما در موضع ضعف نیستیم. و اگر رهبر مقدس بتواند یک نفر را مانند موسوی تهدید به کشتن در خیابان کند، میلیون ها ایرانی را نمىتواند.
امروز همه ما اکثریت قریب به اتفاق ایرانىها، یک چیز مىخواهیم: رفتن این جمهوری اسلامی را. و درست کردن یک جمهوری ایرانی، که برای ایران و منافع ایرانیان، حرکت عاقلانه انجام دهد. نه وابسته به آمریکا باشد، نه در فساد داخلی غوطه بخورد. ما نمىخواهیم الگویمان چین باشد؛ که هم وابسته به نظام سرمایه داری و دولت آمریکاست، و هم در فساد داخلی دفن شده است. ما جمهوری ایرانی مىخواهیم. ما مىخواهیم الگویمان کشورهای مستقل و موفق باشد. و اگر قرار است کشوری را برای شروع به حرکت، الگو قرار دهیم، خوب است آن فرانسه یا ژاپن باشد؛ و نه چین.
ما مردم مسلمانی هستیم. اما از جنایت به اسم اسلام، به شدت آزرده و خشمگینیم. کسی که به اسم خوبی، بدی میکند؛ و به اسم خدا جنایت میکند را بدترین جنایتکار حساب مىکنیم.
ما مىخواهیم اسم اسلام را از این کشور برداریم. اما در باطن، رفتاری الهی و خداپسند داشته باشیم. برخلاف امروز که اسم اسلام را داریم، و از اسلام هیچ نداریم.
و چگونه باید حرکت کرد؟
راه ساده است. امروز رهبر معظم چطور دارد مسیرش را هموار مىکند؟ دیدید در راهپیمایی رسوای ده دیماه، چه شعارهایی را علنا سر مىدادند؟ این شعارها، عصاره ی هم حرفهایی بود که زمانی پشت پرده بود. و اینک اینطور علنی شده است. پس ما هم باید با شیوه خودشان حرکت کنیم.
اگر رهبر معظم، با تهدید به ترور خیابانی موسوی، دارند پیش مىروند, و از بیان این و علنی شدن این، ابایی هم ندارند؛ پس چرا خودشان با ترور تهدید نشوند؟ خیلی سخت است که یک محافظ به خشم آمده، ایشان را هدف قرار دهد؟ آن هم وقتی که آحاد ایرانیان، به باطل بودن این رهبر ایمان دارند؟...
و وقتی سپاهیان عزیز و بسیحیان صدیق، علنا از کشتن و اسلحه و حرکت بدون قانون و بند میم وصیت نامه امام حرف مىزنند؛ ما مگر عقل خر خورده ایم که مسلح نشویم؟
چرا مىترسیم از این کار؟ شجاعتش را نداریم؟ پولش را نداریم؟ تعدادمان کافی نیست؟
باور کنید این مصاف مسحلانه که در خیابان های تهران رخ خواهد داد، بیشتر از دو روز طول نخواهد کشید. و باورتان نمىشود این سپاه و بسیج غیور، چقدر زود دست ها را بالا خواهند برد.
خلاصه حرف ما:
سبزها! به اسلحه فکر کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم