بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

دوستداران بخشش


جالب بود! واقعا جالب بود. وقتي مقام معظم، حوادث پيش‌آمده را كاريكاتوري از حوادث انقلاب 57 ناميدند.
شايد ايشان خيال مىكردند دارند مخالفانشان را با اين تشبيه، مسخره مىكنند. كوچكشان مىشمارند. و اينگونه قدرت بلامنازع خودشان را به رخ همگان مىكشند. و شايد به هيچ روي خيال نمىكردند اين قدر زود همه چيز جدي شود.
همان طور كه شما داريد اين صفحه و اين مونيتور و اين نوشتار را مىبينيد؛ من هم چيزهايي را مىبينم. و فقط چيزهايي را كه مىبينم، مىگويم. همه‌ي آن چيزهايي را كه واقعا مىبينم. واقعا هست. و شايد بقيه چشمها نبينند.
روزهايي بود كه من نگران بودم. مخصوصا من، كه در سي خرداد در خيابان بودم. و با چشم ديدم چيزهايي را كه هرگز باورشان نمىكردم. چيزهايي كه شايد به قدرت خدا بود كه توانستم تحملشان كنم. همين من كه كتك خوردن يك بىپناه را در يك روز عادي نمىتوانم تحمل كنم و با همه توان به كمكش مىشتابم. اما در آن روز سنگين خردادي، كتك خوردن و بيهوش شدن دهها دختر جوان را با چشم ديدم. لات‌بازي‌هاي بسيجىها را با چشم ديدم. پليس وحشي را براي اولين بار با چشم ديدم. تيراندازي مستقيم با كلت به سمت مردم عادي و بدون سلاح و بيگناه را با چشم ديدم. و در لحظاتي از آن روز، فرار بسيجىها را ديدم. آتش زدن موتورهايشان را و ماشين‌هايشان را با چشم ديدم. ترس و لرزشان را ديدم. و براي لحظاتي تصور كردم همه چيز اين نظام از دست رفت. و شايد كمي هم نگران شدم.
و حق داشتم. چرا حكومتي كه همه چيزش را و همه قدرتش را به عرصه آورده بود، و اين طور داشت ذلت مىكشيد.
من آن روزها نگران شدم. كمي شروع كردم اطرافيان و همفكرانم را نصيحت كردن. توصيه به آرامش كردم. اما با گذشت روزهاي بعد، و اوج جنايت‌ها و همزمان دروغگويي حكومتيان را ديدم، وقتي بند بند وجودم دريافت اين نظام، باطل است؛ و ديگر الان نگران هيچ چيز نيستم. با همه وجودم خوشحالم. و حتم دارم نظامي كه بجاي اين نظام خواهد آمد، حتما بهتر از اين خواهد بود. به خدا اميد دارم. به فهم مردمم اميد دارم. و به خودم و توانايي‌هاي شخصي خودم و تاثيري كه خواهم گذاشت، اميد دارم.
من امروز به كل از اين نظام بريده‌ام. و براي همه لحظاتي كه شايد ناخودآگاه و از سر نگراني و دلسوزي، خواسته بودم اين نظام بماند، اصلاح شود اما بماند، كليتش بماند، اصلش بماند؛ براي همه آن لحظات از خداي واحد بزرگ استغفار كرده‌ام.
من، امروز هر چه را نگاه مىكنم، هر چه مىبينم، هر چه تحليل مىكنم؛ فقط و فقط به يك نتيجه مىرسم: روزهاي پاياني اين نظام، همين روزهاست.
شايد كساني به قدرت و نخوت و لجبازي خارق‌العاده مقام معظم تكيه كنند. شايد آنها با اين ديد ظاهري خودشان، تحليل كنند كه اين آدم رفتني نيست. اما اينها انگار يادشان رفته همين كشور، و درست در همين سي سال گذشته، رفتن يك موجود پرنخوت ديگر را هم شاهد بوده است.
او هم فرمانده كل قوا بود. او هم مركز كشور بود. او هم صاحب شعار "خدا شاه ميهن" بود. او هم براي خودش مقام آسماني و انحصاري قائل بود. او هم همه چيز را به شخص خودش وابسته كرده بود. او هم مخالفانش را تخريب رواني مىكرد. او هم خودش را نجات يافته و نظر كرده حضرت ابالفضل مىدانست. او هم بر روي جهالت عوام سوار مىشد. او هم انجمن حجتيه را پر و بال مىداد. او هم با بهايي‌ها مبارزه مىكرد. او هم به ظاهر با اسرائيل دشمن بود. او هم از ايران بزرگ و تمدن بزرگ افسانه‌سرايي مىكرد. او هم انرژي هسته‌اي راه انداخته بود. او هم برنامه توسعه پنج ساله داشت. او هم حزب واحد سراسري داشت. او هم راديو تلويزيون مداح و منحصر به شخص داشت. او هم...
خوب كه نگاه كنيد، او هم همه شاخصه‌هاي ماندن را داشت. اما آيا همه با همه وجودمان رفتنش را نظاره نكرديم؟ و آن روزهاي هيجاني و پرشور و شادي سال 57 را نديديم و نشنيديم؟
براي اذهان سطحي، چنان كساني در اوج قدرت و ماندگاري‌اند. و براي كساني كه عميق نگاه مىكنند، اينها همه نشانه هاي زوال است.
يادمان باشد كسي كه خيلي مىترسد، خيلي وحشي مىشود. كسي كه خيلي ضعيف است، بلندتر عربده مىكشد. و انساني كه بر همه چيز مسلط باشد، نيازي به وحشيگري ندارد.
هفت ماه است كه مقام معظم در حال وحشيگري دائمي هستند. و اين براي اولين بار است كه طرف مقابل ايشان، توده مردم هستند. يعني نه انسانهاي سياسي نه يك قوم بخصوص نه يك منطقه خاص... بلكه آحاد مردم در مقابلشان هستند. و حضرت ايشان هم با شدت و اصرار فراوان در حال تحقير و سركوب همين مردمند. و همه اينها يعني پيمودن مسير زوال.
زياد شنيده‌ايم كه طرفداران نظام با مقايسه اين روزها با روزهاي ديگر، و مقايسه مخالفان امروز با مخالفان در زمانهاي ديگر، مرتب رجز مىخوانند كه: اين نظام مخالفان جدي‌تري هم داشته، اين نظام با بحران‌هاي بزرگتري هم روبرو بوده... و بعد هم بلافاصله نتيجه مىگيرند كه بر اثر نظر آقا امام زمان به اين نظام مقدس، همه آن بحران‌ها از بين رفته و اين بحران كوچك فعلي هم از بين خواهد رفت! (باز هم به ياد بياوريد ماجراي نظر كردن آقا ابوالفضل به شاه پهلوي را!!)
اما اين طرفداران نظام فراموش كرده‌اند كه هيچ كدام از بحران‌هاي سابقي كه مثال مىآورند، به بزرگي بحران فعلي نبوده است. نه قائله سازمان مجاهدين خلق در سال شصت، نه بنىصدر، نه حتي ماجراهاي دو سال اول دولت خاتمي.
آنها خودشان را به خوابي خرگوشي مىزنند تا بحران عظيم پيش چشمشان را اصلا نبينند.
واقعيت اين است بحراني كه هفت ماه است كشور را فراگرفته، تنها با انقلاب 57 قابل مقايسه است. گستردگي و عمق شرايط حاضر، و همزمان بد عمل كردن حكومت، تنها و تنها با همزادش در سي سال پيش قابل انطباق است. در هيچ زمان ديگري اين طور "مردم" پاي كار نبوده اند. هيچ وقتي اين طور علني و احمقانه مردم كشته نمىشدند.
همين چند هفته پيش بود كه در ظهر عاشورا، نيروهاي سپاه حدود ده نفر انسان تظاهرات‌كننده را كشتند. اين مردم بودند كه كشته شدند. در وسط خيابان اين عمل انجام گرفت. همه فهميدند. نيروهاي سپاه را شناختند. تحت فرمان بودن اين نيروها را براي شخص مقام معظم، همه مىدانند. و از آن بدتر فريب و نيرنگ و پررويي بعد از آن را و اين پنهان كردن اين جنايت را در زير شعار خودساخته، مضحك، بدلي و جعلي "اهانت به عزاي حسين" را همه فهميدند. اصلا نيازي نبود كسي بيايد به اين فريب مسخره پاسخ بدهد. تك‌تك انسانها اين همه را با همه وجودشان فهميدند. روزهاي آينده اين را به آنها نشان خواهد داد.
شاه هم دوست داشت ريشه همه مسائل را در خارج از كشور ببيند. دوستان طرفدار نظام خيلي دوست دارند ما را به خارج وابسته بدانند. اين طور، آنها عذاب وجدان نخواهند گرفت وقتي آنگونه وحشيگري مىكنند و مىزنند و بازداشت مىكنند و تجاوز مىكنند و مىكُشند. لابد پيش خودشان خواهند گفت اين خودفروخته‌هاي وابسته به خارج را له كرديم. اما اينها نمىدانند كه شاه هم دقيقا همين حرف‌ها را مىزد.
عبارت "عامل بيگانه" كه مثل نقل و نبات از دهان رهبرتان فرو مىريزد؛ عين عبارت شاه بود كه به انقلابيون نسبت مىداد. شاه هم خودش را مظهر استقلال كشور و "ايران" مىدانست. و همه مخالفانش را كه بدون هيچ علتي مخالف او شده بودند، چنان تحليل مىكرد كه آنها فقط از سر وابستگي به بيگانگان است كه در برابر وجود همايونىاش ايستاده‌اند. و البته متعاقب آن، ساواك و ساير نيروهاي سركوب هم در بازداشت‌گاه‌ها سر مخالفان را به طاق مىكوبيدند كه: شما عاملان بيگانه را آدم خواهيم كرد...!
اما نتوانستند آدم كنند! و مردم دُمِ شاه را گرفتند و از كشور بيرون انداختند. و اين روزها هم دقيقا شبيه همان روزهاي سركوب شاهانه است.
كاريكاتور نيست. فتوكپي است. فتوكپي‌اش هم خيلي پيشرفته است، برابر اصل بيرون مىدهد!
همان وحشىگري‌هاي ساواك را اين روزها سپاه دارد مىكند. و همان قدر كه ساواك به شاه وفادار بود، اين ها هم هستند. و مردم را بايد آدم كنند تا در برابر سيد و سالارشان كسي قد علم نكند!
قلم، گاه خسته مىشود از اينكه بخواهد اين هم شباهت نظام امروز را با نظام سي سال پيش، بشمارد.
و اين روزها تك تك حمله‌هاي اين نظام و بعد تك تك عقب‌نشيني‌هاي متعاقبش، نشان از سراشيبي سقوطي مىدهد كه بىمحابا دارد رخ مىدهد.
من حتم دارم اين نظام در حال فروريزي است. و تنها آرزويي كه دارم اين است:
اي همه كساني كه پيروز خواهيد شد و پيروزي شما حتمي است، مبادا در هنگامه پيروزي به راه افراط دربغلطيد. يادتان باشد هر حركت افراطي و هر عمل ناحقي، شما را به همان عارضه‌اي دچار خواهد كرد كه اين نظام به آن مبتلا بود تا به اين روز افتاد.
يادتان باشد در مجازات مجرمين، افراط نكنيد. اگر چه بايد گفت در بخشش هم افراط نداشته باشيد.
بياييد و بلافاصله بعد از نابودي و تخريب اين نظام، به فكر ساختن باشيد. يادتان باشد چيزي را بسازيد كه بر مبناي اصول انساني باشد. تا بماند.
يادتان باشد در اولين روزهاي بناي نظام جايگزين، مواظب نفوذي‌هايي باشيد كه به داخل شما وارد مىشوند و آرام آرام همه چيز را مال خودشان مىكنند. در اين باره هيچ اهمال نكنيد.
آزادي را پاس بداريد. همزمان ارزشهاي انساني را. همزمان عدالت را. همزمان مبارزه با فساد را.
ديگر شما مسوول كارهايي هستيد كه خودتان خواهيد كرد. دست بشوييد از نقد ديگران كردن و به ديگران بد گفتن. چشمها به شما خواهد بود كه چه خواهيد كرد. براي آن روزها آماده شويد. از همين الان برنامه داشته باشيد. بلافاصله بعد از رفتن ديكتاتور خونريز و قصاب، بايد كشور را اداره كنيد.
اين قصاب رفتني است. شما بگونه اي حركت كنيد، كه ماندني باشيد.
هر كه به انسان ارج گذاشت، ماندني خواهد بود.
اين را از اينجا بدانيد كه اين امروزى‌ها، از آنجا رفتني شدند كه به هر چه كه رسيدند، اين انسان بود كه به پايش قرباني كردند.
من در پايان اين نوشتار، يك توصيه مىكنم كه اميد دارم مقبول افتد:
غير از حلقه تنگ و كوچك اطراف ديكتاتور، كه به حق بايد همگي كشته شوند، ديگران را تا آنجا كه مىتوانيد ببخشيد. همه را به زندگي دعوت كنيد. همه را به آغوش ملت بازگردانيد. يادتان باشد اگر اين همه، دوستدار ديكتاتور بودند، ديكتاتور هم آنان را دوست مىداشت و اين طور طرفداران و نزديكانش دم به دم، كم و كمتر نمىشد. و كار به يك محفل تنگ خانوادگي دور ديكتاتور مختصّ نمىشد. يادتان باشد كساني كه از ديكتاتور متنفرند، خيلي خليي زيادند. همه آنها را دوباره به زندگي بازگردانيد و تا جايي كه ممكن است ببخشيدشان.
سلام و صلح خداي بر همه انسانهاي دوستدار بخشش، و عاشق زيبايي.

تصویر روز

تصویر روز
آخرین شعار منوچهر