وقتی شعار فاخر "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" از سوی جنبش سبز طنین انداز شد، شعبان بىمخ های حجه الاسلام نعره زدند که: مردم! ببینید این ها با بخش اسلامی نظام مشکل دارند؛ این ها مىخواهند اسلام نباشد...!
حالا یک سوال از این موجودی که نامش احمدخاتمی است مىپرسیم:
این حکومت کجایش اسلامی است که ما با آن بخشش دشمنیم؟ چه چیزی از اسلام در این حکومت مانده است که ما با آن دشمنیم؟ کدام حکم اسلامی اجرا الان مىشود؟ کجا با آدمرباها و متجاورین جنسی با حکم اعدام روبرو شده ایم که حرف اسلام است؟ کجا با مواد مخدر برخورد مىشود؟ کجا با مشروبات الکلی با فحشا با لواط برخوردی طبق احکام اسلام صورت مىگیرد؟
الان کشور، یک سیستم کثیف غربی دارد. فرهنگ ما همانند فرهنگ کشورهای درجه دو و سه غربی نظیر برزیل و چین است.
اقتصاد ما اسلامی است؟ یعنی این همه ربا و نزول که بانک ها از مردم مىگیرند و مردم را بیچاره کرده اند، اسلامی است؟ ربایی که در نص قرآن آمده حرام و همانند جنگ با خدا است.
این همه ظلم و ستم مسئولین دولتی و نظامی، این همه بالا کشیدن بیت المال، این همه شکاف طبقاتی، این همه بىعدالتی و تبعیض.... این ها همه اسلامی است؟ کجاست این اسلامی که شما حرفش را مىزنید؟
از اسلام تنها چیزی که باقی مانده یک لفظ است که در اسم این حکومت باقی مانده. ما مىگوییم این لفظ را برداریم، اما تا آنجا که مىتوانیم تک تک ما رفتارمان الهی و انسانی باشد. ما مىگوییم بیایید همه آدم شویم. همه خوب باشیم. اما دیگر نمیخواهیم اسم اسلام بر بلندای چیز باشد، تا بخاطر آن اسم، کسانی بیایند بر مردم سوار شوند، بساط دیکتاتوری راه بیندازند، و همانند روح الله حسینیان، از تقدس "کبریایی" ولایت دم بزنند. ما مىگوییم ما همه برابریم. همه انسانیم. همه زمینی هستیم. هیچ کس آسمانی نیست. این فقط خداست که بالاتر است. و هیچ خدای دیگری به اسم ولایت و غیرولایت نداریم.
ما مىخواهیم موحد باشیم. باتقوا باشیم. و همه بسیجیان مشرکی را که بخاطر ولایت، جنایت مىکنند؛ آدم مىکشند؛ تحقیر مىکنند؛ و در بازداشتگاه ها به بچه های مردم تجاوز مىکنند؛ به دریا بریزیم.
ما فریاد برمىآوریم فقط و فقط حکومتی را مىخواهیم که اینچنین باشد:
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی.
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم