مرحله ای که این روزها ایران در آن قرار دارد، شبیه است به اوضاع سیاسی حوالی کودتای سال 32. روزهایی که جامعه در تب و تاب مبارزات سیاسی به سر مىبرُد. اما همه کسانی را که مبارزه مىکردند؛ مبارزه شان را مىتوان در حال و هوای ژورنالیستی تعبیر کرد. آنها خیلی داغ و بودند. شور زیادی داشتند. اما محدوده خطر کردنشان خیلی زود تمام مىشد. و چون یک شعبان بىمخ و دار و دسته اش وارد کار شدند، توانستند همه چیز را جمع کنند. و جالب اینکه آن روزها کسانی را هم که اندک مقاومتی کرده بودند، به زندان برده بودند و به همان شیوه شعبان بىمخی، تحت شکنجه قرار داده بودند. شیوه ای که به "استعمال باتوم" معروف شد. (نگاه کنید به کهریزک!)
حال نگاه کنید به حال و هوای این روزها. که البته فرق چندانی با 18تیر سال 78 ندارد. گویی جامعه در این ده سال، هیچ رشدی نداشته است. و حکومت دارد با همان شیوه های ده سال پیش خود، باز هم با اوضاع برخورد مىکند. و موفق هم خواهد شد؛ اگر جنبش مردم، در همین حال و هوای ژورنالیستی متوقف بماند.
وقتی کسانی، بیشتر هیجانی مبارزه مىکنند و اندیشه و آرمان و ایمانی پشت مبارزه شان قرار ندارد؛ مىشود که یک بار برای مصدق تهران را فتح کنند. و مىشود یک لات خیابانی با نوچه هایش، با شیوه های قرون وسطایی و استفاده از چماق و باتوم و نعره و آزار جنسی، همه ی کرور کرور مبارز را به خانه هایشان فراری دهد.
و جالب اینکه بسیجىهای امروز هم از اینکه توانسته اند با میلیون ها معترض برخورد کنند و آنها را از 25خرداد تا 13آبان به شدت تقلیل دهند؛ احساس پیروزی مىکنند! و اصلا هم به این فکر نمىکنند که با چه شیوه هایی به این موفقیت دست یافته اند!! و این طور راحت، به پیشوای موفقترشان -شعبان بىمخ- اقتدا مىکنند!!
قدم بعدی مبارزه یک حکومت با مردمش، همانی است که در سالهای دهه چهل و پنجاه شمسی رخ داد. ظهور سازمان های متعدد چریکی و مسلح مخفی. و مسلم است دیگر در این شرایط کاری از شعبان بىمخ و دار و دسته قمه بازش بر نمىآید. چرا که خیلی راحت توسط یک تیم از یکی از سازمان های مسلح، ترور مىشد. که وقتی شیوه های پیشرفته ی به کار گیری سلاح و امنیت و اطلاعات به میدان بیاید، کاری از لات های قداره بند -یا نسخه امروزىشان بسیجىها- برنمىآید. پس لازم بود یک دستگاه سنگین امنیتی شبیه ساواک درست شود. و چنانچه شاهد بودیم آن سالها به عرصه رویارویی شدید ساواک و سازمانهای چریکی مخفی تبدیل شده بود. و همین طور دوران طلایی این سازمانها هم به حساب مىآمد. که با هر آسیبی که مىدیدند، روحیه قهرمان پروری در آن ها اوج مىگرفت و آسیبهایشان را به حقانیت خودشان تعبیر مىکردند. و هر کشته و یا حتی اعدامی سازمانشان برایشان بتی میشد تا سالها به آن بنازند.
و ایا امروز باید ما از مرحله اول به مرحله دوم برویم؟ آیا جواب این بسیجىهای باتوم به دست را باید با شیوه های پیشرفته مبارزاتی آماده کنیم؟ واضح است که این بسیجىهای از هیات آمده، با گیوه های ورنکشیده و در حال زمزمه مداحی، با موتورهای در پیت شان، مرد چنان مبارزه ای نیستند. و خیلی زود عرصه را خالی خواهند کرد. اما واضح است که سازمانهای امنیتی سنگینی درست خواهند شد تا توان مقابله شدید با چنان سازمان های مسلح و مخفی را داشته باشند.
مسلم است که کسی پیروز آن میدان خواهد بود که تعداد بیشتری داشته باشد و به حقانیت خودش ایمان داشته باشد. که این دو واضح است در این ششماهه برای کدام طرف پدید آمده است. و عامل سوم برای پیروزی هم به جدى بودن در مبارزه بستگی دارد. که این هم به روزهای پیش رو برمىگردد و اینکه کدام طرف ماجرا جدىترند. آیا کسانی که برای بقای یک حکومت ظلم مىجنگند و دلایل خودشان را هم برای جنگیدن دارند. و یا مردمی که برای آرمان های آزادىخواهانشان به میدان مىآیند.
همچنین وقتی به روزهایی نظیر الان مىرسیم که حکومت مردم معترض را نه فقط زندانی میکند، بلکه بخاطر مثلا آتش زدن موتور سیکلت پلیس، حکم اعدام صادر مىکند؛ روزهایی طلایی است برای جذب مردم به سازمان های مسلح. که اگر قرار است روزگاری اعدام شوند، بگذار اقلا بخاطر جرمی اعدام شوند که بیارزد! بگذار حسابشان را با اسلحه تسویه کرده باشند و بعد کشته شوند. نه فقط بخاطر یک تجمع یا جواب دادن به پلیس های وحشی و آتش زدن موتور آنها.
اما ما به چه توصیه مىکنیم؟
آیا باید باز هم در مرحله اول مبارزه بمانیم و باز از دار و دسته لات ولوت ها چماق بخوریم و باز آنها احساس پیروزی کنند و باز ما بر مبارزه مسالمت آمیر تاکید کنیم؟ باز با کارهای لوسی مانند پیامک زدن به برنامه نود بخواهیم ادامه دهیم؟ و باز آنها به حکومت ستمکار و فاسدشان ادامه دهند و این ادامه را همچنان عنایات ویژه آقا امام زمان بنامند؟
یا وارد عرصه سنگین مبارزه مسلحانه شویم که با توجه به تعداد بىشمار جوانان و همچنین وضع اقتصادی بسیار بد این روزها مخصوصا برای جوانان، به نظر مىرسد خیلی زود با رونق چنین سازمان های روبرو خواهیم شد. و حکومت خیلی زودتر از آنکه تصورش را بکنیم از هم خواهد پاشید. و به جای رجزهایی نظیر چیزهایی که این روزها مىشنویم، دائما در تلویزیون شان خواهند گفت: چرا دارید کشور را با تجزیه مواجه مىکنید؟ مگر نمیدانید اگر جمهوری اسلامی برود، همه چیز از کف خواهد رفت؟ و التماس هایی از این دست.
اما ما هیچ کدام از این دو مرحله مذکور را پیشنهاد نمىکنیم. بلکه راه حل مابینی را ارائه میدهیم.
یعنی ادامه تجمعات پرشمار و سیاسی؛ اما بدون محروم کردن خودمان از اسلحه.
لازم نیست سازمان های مخوفی برای مبارزه ایجاد کنیم. بلکه وقتی تعداد معترضین زیاد است، همین تعداد زیاد میتواند پوششی باشد برای استفاده از اسلحه. و اگر یادتان باشد در خطبه های 29خرداد صریحا گفته شد: حالا اگر در این تجمعات یک اقدام تروریستی صورت بگیرد کی پاسخ خواهد داد؟
دقیقا همین کار باید انجام گیرد. کاری که حکومت به هیچ عنوان توان رویارویی با آن را ندارد.
اگر نگاهی به نیروهای بسیج و سپاه (معروف به لباس شخصی) بکنید، آنها چند دلیل عمده دارند برای این مقاومت شان.
اول اینکه دارند برای یک حکومت مسلط مبارزه میکنند. پس پشت شان را گرم مىدانند و تصور میکنند در هر صورت ممکن پیروز ماجرا هستند. و البته گروهی شان هم اعتقادات مذهبىشان را هم با این روحیه مىآمیزند. و خودشان را دارای حقانیتی تصور میکنند که حتما پیروز خواهند شد. پس با تمام وجود مبارزه مىکنند. وقتی کسانی باورشان شد که آقای خامنه اى، مرد خدا و ولی خداست، پیش خودشان برای هر کاری، مجوز صادر مىکنند. و این است که مىبینید خشونت های افراطی از خودشان نشان مىدهند. چرا که خیال مىکنند برای ولی خدا که با چشم هم دارند حضورش را حس مىکنند؛ هر کار که بکنند کاری مشروع است.
دلیل دوم این است که تا کنون آنها سختی میدان را حس نکرده اند. همیشه هر وقت به میدان آمده اند، پیروز شده اند. ولی آن هنگام که کار سخت شود، و گره بخورد، و امکان از دست رفتن همه چیز -مخصوصا اصل نظام شان- برود، خیلی زود با ریزش این نیروها روبرو خواهیم شد.
دلیل سوم هم این است که آن ها مسلح هستند. از هر ده مامور لباس شخصی، یک نفرشان مسلح به کلت است. و واضح است حضور با کلت در برابر مردمی غیرمسلح، چقدر به آنها اعتماد به نفس کاذب مىدهد.
جواب هر سه این عوامل ِ وجود و حضور نیروهای حکومت را به راحتی مىتوان داد: "استفاده معترضین از کلت!"
در چنین حالتی لباس شخصىها خیلی سریع با ریزش روبرو خواهند شد. مقاومت صددرصدی نخواهند کرد زمانی که جانشان در خطر باشد. به چماقشان تکیه نخواهند کرد زمانی که گلوله در میان باشد. به کلت شان تکیه نخواهند کرد آن موقع که طرف مقابل هم آن را داشته باشد.
پس این نیرویی که حکومت مقدس جمهوری اسلامی با اتکا به آن دارد خودش را حفظ مىکند، یعنی "لباس شخصىها" خیلی زود از رده خارج خواهند شد. یعنی جمهوری اسلامی بیست سال است به لباس شخصىها تکیه دارد، اما عنوان مىدارد که به امام زمان تکیه دارد و برای حمایت های امام زمان است که از همه موانع به سلامت گذر کرده است!!
با همین تاکتیک ساده و بدون هزینه های بسیار، مىتوان پیروز این میدان شد. بدون ورود به مرحله سازمان های مخفی و دست و پنجه نرم کردن با یک دستگاه امنیتی سنگین شبیه ساواک. و بدون ماندن در مرحله فعلی که حکومت دارد دانه دانه مخالفینش را اعدام مىکند.
اعدامی که باید آخرین مجازات باشد، و اینک او دارد در اول ماجرا ازش استفاده مىکند. پس ما چرا به آخر ماجرای مبارزه نرویم؟!
و واضح است که پس از وقوع این هماوردی که برشمردیم و از میدان خارج کردن شعبان بىمخ های بسیجی و هیات رزمندگانی؛ تنها راهی که برای حکومت باقی مىماند، به عرصه آوردن ارتش است. یعنی آوردن سپاه با همه تجهیزات کامل نظامی شبیه تانک و هلىکوپتر برای قتل عام مردم.
و واضح که رسیدن یک حکومت به این مرحله، یعنی 17شهریوری که گربه سیاه شاه شد؛ چه معنایی مىدهد.
بله، چنین مرحله ای یعنی روزهای پایانی این حکومت.
پس بسم الله.
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم