سخنراني روز گذشته رهبر معظم گرچه غيرمنتظره نبود براي كسي كه خطبههاي 29خرداد را خوانده؛ اما كمي هم ما با خوشخيالي تصور مىكرديم او خواهد آمد و سخنرانىهاي تند اخيري را كه در مشهد و قم انجام گرفته؛ به نوعي جبران مىكند!
اصولا رفتار رهبر معظم، هميشه با تناقضاتي مريضگون همراه بوده است. همين چند روز پيش او گفته بود نبايد دوستان انقلاب را منافق يا ضدولايت فقيه بخوانيد. و يا حوالي كشته شدن محسن روحالاميني شروع كرده بود به محكوم كردن جنايات صورت گرفته. اما بعدا خودش اولين نفري بود كه حرفهاي خودش را زير پا له كرده بود. اصولا در اين سرزمين ما چطور پيروي ولايت بكُنيم، در حالي كه خود مقام ولايت، اولين نابود كنندهي خودش و فرامين عالي خودش است؟!
زماني كه سخنراني روز گذشته رهبر معظم را گوش مىكرديم؛ براي لحظاتي خيال كرديم اين علمالهدي شماره 2 است كه دارد سخنراني مىكند!
اصولا رهبر همانقدر از چشمها ساقط است، كه علمالهدي! همانقدر كه علمالهدي از خودش تصوير يك موجود سطحي و قدرتطلب و فاقد انديشه به نمايش گذاشت؛ رهبر معظم هم فرق چنداني با او ندارد. او هم همانند آن يكي، چيز زيادي از واقعيتهاي جامعه نمىداند.
رهبر معظم ديروز فرمودند مردم آرامش خودشان را حفظ كنند و در برابر اين اهانت عظمي، صبر پيشه كنند. يك نفر نيست بپرسد چه كسي قرار است آرامشش را حفظ كند؟ همان دو سه هزار نفري كه تجمع كردند و صداسيما هم توي چشم مردم فرويشان كرد؟ اينها مثلا آرامششان را حفظ نكنند؛ چي مىشود؟ آرامش را بايد كساني حفظ كنند كه روزهاي آينده به فضل خدا كشور را تكان خواهند داد. و ديگر كسي هم نيست كه به آنها بگويد خشونت نداشته باشند. پادگان آتش نزنند. سردار نقدي و سردار رادان را تكهتكه نكنند. چرا كه اين كسان نخستوزير امام هم به دروغ بودند و در زمان مبارزه يك سيلي هم نخورده بودند. سيلي را فقط رهبر معظم خورده است كه در زماني كه مبارزان در زندانهاي طويلالمدت و حبس ابد يا اعدام كيفر مىشدند، ايشان در يك تبعيد به سراوان به ماه عسل رفته بودند!
اما خوب شد رهبر معظم فرمان به خويشتنداري دادند! وگرنه اين اميرثابتي مىخواست تجمع برگزار كند در دانشگاه تهران؛ كه حالا نمىكند! اگر مىكرد، چي مىشد!!
چيزي كه بيشتر از همه خود را نشان مىدهد، اين است كه حال رهبري روز به روز دارد بدتر مىشود. سخنان هذيانگونه، خشمهاي نابجا و مسخره، شهوت قدرت كه سراسر وجودش را گرفته؛ همه و همه انسان را ياد ماههاي آخر حيات نادرشاه مىاندازد كه حتي به فرزند خودش هم رحم نكرد. راستي انسان براي چشمهاي مجتبي دارد نگران مىشود!
آنچه در سخنراني روز گذشته مشخص شد اينكه تمام نمايشهاي مسخره پيش از آن، با هدايت شخص رهبر انجام گرفته بوده. و اينبار باند لاريجاني دارد ايفاي نقش مىكند. و كاملا مشخص است كه مافياي احمدىنژاد اكنون كاملا خفه شده است. ماجرا با سخنان علي لاريجاني كليد زده شد. با سخنان صادق لاريجاني اوج گرفت. محسني اژهاي آتش معركه را بالا كشيد. مصلحي ذغال را باد زد! صداسيما هم نقش حمال هيزم را بازي كرد. ديروز هم مقام معظم آمدند و نقش پيروز اين نمايش مضحك را بازي كردند! واقعا آدم گاهي به حال اينها ترحم مىكند! رهبري اين قدر منفور و اينچنين ساقط از چشم مردم، به چه چيزهايي دلش خوش مىشود!
اما حملهي عجيب و غريب رهبر معظم به موسوي و اينكه صريح فرمودند بعضي از دوستان قديم كه يك سيلي در راه انقلاب نخورده بودند و بخاطر اين انقلاب به نان و نوايي رسيدند؛ و منظورشان موسوي بود؛ كاملا بغض ايشان را به موسوي نشان مىدهد. و كاملا قابل فهم است كه حضرتشان چرا با آن تقلب رسوا جلوي به قدرت رسيدن موسوي را گرفتند. يعني مسئله فقط به اختلاف دهه شصت منحصر نيست. و دشمني اين بشر و عقدهي موجود، همچنان ادامه داشته و دارد. و آيا اين دشمني تا كشتن موسوي هم ادامه خواهد داشت؟
آدم خندهاش مىگيرد براي حرفهاي مزاحآلود رهبر معظم؛ كه مىفرمايند من از اهانت به خودم صرف نظر مىكنم، اما از اهانت به امام راحل عظيم الشان بزرگوار نمىتوانم بگذرم. بيخود نيست كه اين فرصت را از دست ندادهاند تا حسابشان رابادشمنان ديرينهشان تسويه كنند! ببينيد چقدر رهبر معظم كيف كردهاند كه آن عكس پاره شده است!!
راستي آيا خميني موقوف است به همان يك تكه عكس كاغذي كه درب يك دانشگاه چسبانده شده بود؟ يادتان رفته پس از فوت آقاي خميني، آقاي منتظري اطلاعيه داده بود كه: "چرا امامزدايي؟"
حالا در نظامي خالي از انديشههاي خميني، ببينيد شعبدهبازي رهبر معظم را!!
رهبر معظم براي كامل كردن بغض و نفرتشان به دشمنانشان دندانها را تيز كردهاند. كاملا مشخص شده است كه ايشان چقدر شبيه علي هستند و هيچ شباهتي به معاويه كه تكتك دشمنانش را به خفت مىكشيد؛ ندارند. و حال كه قصد به زانو درآوردن موسوي را دارند و او را سيلينخوردهي مبارزه مىدانند؛ بايد يادشان آورد كه زندانهاي ايشان پر است از كساني كه سيليهاي خيلي آبدارتري نسبت به سفر سراوان ايشان خوردهاند. و چه بسا در زندانهاي ولايت ايشان، سيليها به مشت و لگد هم كشيده باشد! همين چند روز پيش بود كه بهزاد نبوي پس از 5ماه زندان انفرادي به يك مرخصي ده روزه آمد! آيا او سيليخورده بود؟
به هر حال نمايشي كه رهبر معظم ده روز است آغاز كردهاند؛ هدفي ندارد به جز ترساندن رهبران سبز. كه به نظر نمىرسد به هدف خود برسد. چرا كه بر فرض موسوي را به زندان ببرند. چه چيزي فرق مىكند؟ آيا بهزاد نبوي را كه به زندان برديد؛ او تسليم شد؟ آيا ترسيد؟
به سادگي مىتوان فهميد هدف رهبر معظم همانند همهي جباران تاريخ، "ترساندن" دشمنانشان است. چرا كه همين موسوي اگر بيايد مواضع رهبر معظم را بپذيرد و تكرار كند؛ كلي هم مقرب خواهد شد! و نه فقط مجازاتي در كار نخواهد بود كه "حكومت ري" را هم برايش در نظر مىگيرند! اكنون هم هدف ترساندني است، كه اگر موسوي و همهي ما نترسيم؛ شكست سنگيني براي رهبري خواهد آورد كه اينچنين با همهي قوا براي تمام كردن ماجرا به عرصه آمده است.
يادمان باشد يك لات، وقتي با تمام وجود به ميدان مىآيد و نعره مىكشد، و وقتي كسي نترسد و فرار نكند؛ يعني اين لات تمام شده است! لاتي كه نتواند بترساند، همان بهتر كه نباشد! مانند تيراندازي كه نتواند تير خالي كند! مانند رهبري كه مثل يك موجود معروف توي گِل گير كرده باشد!
سناريوي نوشته شده توسط دستان نوراني ولايت، اگر به ترسيدن ما منجر نشود؛ شكست شرمآوري را خواهد آفريد. و اين شكست يك معني مىدهد: رهبرا ! وقت رفتن است!
رهبر مىتواند موسوي را بگيرد يا نگيرد. در هر دو صورت او مىتواند نترسد. كه زنداني كردن كسي كه نمىترسد هم فايدهاي ندارد. و ترسيدهي كسي كه زندان هم نرفته است، براي فرعونها پر از فايده است.
ما بايد نترسيم؛ فقط همين.به نظر من، رهبر معظم مراسم تدفين خودش را خودش آغاز كرد.
اصولا رفتار رهبر معظم، هميشه با تناقضاتي مريضگون همراه بوده است. همين چند روز پيش او گفته بود نبايد دوستان انقلاب را منافق يا ضدولايت فقيه بخوانيد. و يا حوالي كشته شدن محسن روحالاميني شروع كرده بود به محكوم كردن جنايات صورت گرفته. اما بعدا خودش اولين نفري بود كه حرفهاي خودش را زير پا له كرده بود. اصولا در اين سرزمين ما چطور پيروي ولايت بكُنيم، در حالي كه خود مقام ولايت، اولين نابود كنندهي خودش و فرامين عالي خودش است؟!
زماني كه سخنراني روز گذشته رهبر معظم را گوش مىكرديم؛ براي لحظاتي خيال كرديم اين علمالهدي شماره 2 است كه دارد سخنراني مىكند!
اصولا رهبر همانقدر از چشمها ساقط است، كه علمالهدي! همانقدر كه علمالهدي از خودش تصوير يك موجود سطحي و قدرتطلب و فاقد انديشه به نمايش گذاشت؛ رهبر معظم هم فرق چنداني با او ندارد. او هم همانند آن يكي، چيز زيادي از واقعيتهاي جامعه نمىداند.
رهبر معظم ديروز فرمودند مردم آرامش خودشان را حفظ كنند و در برابر اين اهانت عظمي، صبر پيشه كنند. يك نفر نيست بپرسد چه كسي قرار است آرامشش را حفظ كند؟ همان دو سه هزار نفري كه تجمع كردند و صداسيما هم توي چشم مردم فرويشان كرد؟ اينها مثلا آرامششان را حفظ نكنند؛ چي مىشود؟ آرامش را بايد كساني حفظ كنند كه روزهاي آينده به فضل خدا كشور را تكان خواهند داد. و ديگر كسي هم نيست كه به آنها بگويد خشونت نداشته باشند. پادگان آتش نزنند. سردار نقدي و سردار رادان را تكهتكه نكنند. چرا كه اين كسان نخستوزير امام هم به دروغ بودند و در زمان مبارزه يك سيلي هم نخورده بودند. سيلي را فقط رهبر معظم خورده است كه در زماني كه مبارزان در زندانهاي طويلالمدت و حبس ابد يا اعدام كيفر مىشدند، ايشان در يك تبعيد به سراوان به ماه عسل رفته بودند!
اما خوب شد رهبر معظم فرمان به خويشتنداري دادند! وگرنه اين اميرثابتي مىخواست تجمع برگزار كند در دانشگاه تهران؛ كه حالا نمىكند! اگر مىكرد، چي مىشد!!
چيزي كه بيشتر از همه خود را نشان مىدهد، اين است كه حال رهبري روز به روز دارد بدتر مىشود. سخنان هذيانگونه، خشمهاي نابجا و مسخره، شهوت قدرت كه سراسر وجودش را گرفته؛ همه و همه انسان را ياد ماههاي آخر حيات نادرشاه مىاندازد كه حتي به فرزند خودش هم رحم نكرد. راستي انسان براي چشمهاي مجتبي دارد نگران مىشود!
آنچه در سخنراني روز گذشته مشخص شد اينكه تمام نمايشهاي مسخره پيش از آن، با هدايت شخص رهبر انجام گرفته بوده. و اينبار باند لاريجاني دارد ايفاي نقش مىكند. و كاملا مشخص است كه مافياي احمدىنژاد اكنون كاملا خفه شده است. ماجرا با سخنان علي لاريجاني كليد زده شد. با سخنان صادق لاريجاني اوج گرفت. محسني اژهاي آتش معركه را بالا كشيد. مصلحي ذغال را باد زد! صداسيما هم نقش حمال هيزم را بازي كرد. ديروز هم مقام معظم آمدند و نقش پيروز اين نمايش مضحك را بازي كردند! واقعا آدم گاهي به حال اينها ترحم مىكند! رهبري اين قدر منفور و اينچنين ساقط از چشم مردم، به چه چيزهايي دلش خوش مىشود!
اما حملهي عجيب و غريب رهبر معظم به موسوي و اينكه صريح فرمودند بعضي از دوستان قديم كه يك سيلي در راه انقلاب نخورده بودند و بخاطر اين انقلاب به نان و نوايي رسيدند؛ و منظورشان موسوي بود؛ كاملا بغض ايشان را به موسوي نشان مىدهد. و كاملا قابل فهم است كه حضرتشان چرا با آن تقلب رسوا جلوي به قدرت رسيدن موسوي را گرفتند. يعني مسئله فقط به اختلاف دهه شصت منحصر نيست. و دشمني اين بشر و عقدهي موجود، همچنان ادامه داشته و دارد. و آيا اين دشمني تا كشتن موسوي هم ادامه خواهد داشت؟
آدم خندهاش مىگيرد براي حرفهاي مزاحآلود رهبر معظم؛ كه مىفرمايند من از اهانت به خودم صرف نظر مىكنم، اما از اهانت به امام راحل عظيم الشان بزرگوار نمىتوانم بگذرم. بيخود نيست كه اين فرصت را از دست ندادهاند تا حسابشان رابادشمنان ديرينهشان تسويه كنند! ببينيد چقدر رهبر معظم كيف كردهاند كه آن عكس پاره شده است!!
راستي آيا خميني موقوف است به همان يك تكه عكس كاغذي كه درب يك دانشگاه چسبانده شده بود؟ يادتان رفته پس از فوت آقاي خميني، آقاي منتظري اطلاعيه داده بود كه: "چرا امامزدايي؟"
حالا در نظامي خالي از انديشههاي خميني، ببينيد شعبدهبازي رهبر معظم را!!
رهبر معظم براي كامل كردن بغض و نفرتشان به دشمنانشان دندانها را تيز كردهاند. كاملا مشخص شده است كه ايشان چقدر شبيه علي هستند و هيچ شباهتي به معاويه كه تكتك دشمنانش را به خفت مىكشيد؛ ندارند. و حال كه قصد به زانو درآوردن موسوي را دارند و او را سيلينخوردهي مبارزه مىدانند؛ بايد يادشان آورد كه زندانهاي ايشان پر است از كساني كه سيليهاي خيلي آبدارتري نسبت به سفر سراوان ايشان خوردهاند. و چه بسا در زندانهاي ولايت ايشان، سيليها به مشت و لگد هم كشيده باشد! همين چند روز پيش بود كه بهزاد نبوي پس از 5ماه زندان انفرادي به يك مرخصي ده روزه آمد! آيا او سيليخورده بود؟
به هر حال نمايشي كه رهبر معظم ده روز است آغاز كردهاند؛ هدفي ندارد به جز ترساندن رهبران سبز. كه به نظر نمىرسد به هدف خود برسد. چرا كه بر فرض موسوي را به زندان ببرند. چه چيزي فرق مىكند؟ آيا بهزاد نبوي را كه به زندان برديد؛ او تسليم شد؟ آيا ترسيد؟
به سادگي مىتوان فهميد هدف رهبر معظم همانند همهي جباران تاريخ، "ترساندن" دشمنانشان است. چرا كه همين موسوي اگر بيايد مواضع رهبر معظم را بپذيرد و تكرار كند؛ كلي هم مقرب خواهد شد! و نه فقط مجازاتي در كار نخواهد بود كه "حكومت ري" را هم برايش در نظر مىگيرند! اكنون هم هدف ترساندني است، كه اگر موسوي و همهي ما نترسيم؛ شكست سنگيني براي رهبري خواهد آورد كه اينچنين با همهي قوا براي تمام كردن ماجرا به عرصه آمده است.
يادمان باشد يك لات، وقتي با تمام وجود به ميدان مىآيد و نعره مىكشد، و وقتي كسي نترسد و فرار نكند؛ يعني اين لات تمام شده است! لاتي كه نتواند بترساند، همان بهتر كه نباشد! مانند تيراندازي كه نتواند تير خالي كند! مانند رهبري كه مثل يك موجود معروف توي گِل گير كرده باشد!
سناريوي نوشته شده توسط دستان نوراني ولايت، اگر به ترسيدن ما منجر نشود؛ شكست شرمآوري را خواهد آفريد. و اين شكست يك معني مىدهد: رهبرا ! وقت رفتن است!
رهبر مىتواند موسوي را بگيرد يا نگيرد. در هر دو صورت او مىتواند نترسد. كه زنداني كردن كسي كه نمىترسد هم فايدهاي ندارد. و ترسيدهي كسي كه زندان هم نرفته است، براي فرعونها پر از فايده است.
ما بايد نترسيم؛ فقط همين.به نظر من، رهبر معظم مراسم تدفين خودش را خودش آغاز كرد.