شرایط امروز را من بگونه ای ویژه، تحلیل مىکنم. و این امر را که الان بیان مىکنم، یک توصیه استثنایی مىدانم که عمل به آن مىتواند جنبش را چندین قدر به پیش ببرد. و همین جا عرض مىکنم چنین عمل کردنی، به شجاعت نیاز دارد.
همه یا حداقل فعالان سیاست، از اوضاع امروز و دقیقا امروز در کشور آگاهی دارند. و نیازی نیست من اینجا آن را باز کنم.
تحلیل جبهه مقابل هم کار چندان شاقّی نیست. رجانیوز، فارس نیوز، بسیج دانشجویی به گردانندگی امیر ثابتی، محفل قاسم روانبخش و همه و همه؛ اکنون در یک دور تکراری افتاده اند و حرفهای تکرارىشان را مرتب بیرون مىفرستند. و وقتی مىگویم تکراری، این را برای کسانی مىگویم که مخاطب آنها هستند. و مطئمن باشید همان قدر که مردم از ادبیات و نمایشهای آنان متنفر نىشوند؛ طرفداران خودشان هم از این همه تکرار چیزهایی که واقعا مضحک است؛ دیگر راضی نیستند. نمایشهایی نظیر تحویل گرفتن قاتل ندا از انگلیس، اگر سه ماه پیش برگزار مىشد، شاید کسانی از جبهه روبرو را به کیفور شدن مىانداخت. اما الان همه را منزجر مىکند. و در این میان، این همان ها هستند که با بحران "دیگر چه بگوییم؟" روبرو هستند.
کسانی که کودتای 22خرداد را سامان دادند، آنها که کشتار 30خرداد را انجام دادند، آنها که به قول خودشان چشم فتنه را درآوردند؛ اگرچه در ظاهر به موفقیت رسیده باشند؛ اما به سختی با بحران مشروعیت در نزد همه مواجه شده اند. و من با قاطعیت مىگویم شب و روز، آنها در هول و ولا به سر مىبرند؛ و از هر اقدام جنبش سبز، بند بند وجودشان مىلرزد. این یک ادعا یا یک جنگ روانی نیست. بل حقیقت مسلمی است که کافی است خودتان را جای آنها بگذارید تا شرایط خاص و پر از اضطراب شان را دریابید، وقتی هر کاری از دستشان برآمده کرده اند؛ و هنوز که هنوز است اوضاع به دستشان باز نگشته است. آنها از هر شعاری هراس دارند. از هر خبری در اینترنت؛ از هر تجمعی، از هر برنامه ای که قرار است در تلویزیون های دنیا پخش شود؛ از هر مقاله افشاگری، از هر فــــکـــری که در اذهان مردم مىگذرد هم مىهراسند.
آنها همیشه توانسته بودند اوضاع را جمع و جور کنند؛ و بر افکار مردم حکمرانی کنند. اما این بار هر کار که مىکنند، نمىشود.
زدند. کشتند. دروغ گفتند. شعار دادند. عصبانی کردند. به سران جنبش فحاشی کردند. تجاوز کردند. دروغ های خشمگین کننده را به طور عصبىکننده ای تکرار کردند، قلدری کردند، مظلوم نمایی کردند، خطبه خواندند، از امام زمان هزینه کردند، از جسم ناقص گفتند... اما هنوز که هنوز است هیچ چیز عوض نشده است. تنها موفقیت آنها، خلوت کردن خیابان ها بوده است. چیزی که در یک مبارزه سیاسی-فکری آن هم در عصر حاضر، چندان پیروزىای به حساب نمىآید.
قبول دارم توان امثال قاسم روانبخش و امیر ثابتی، بیشتر از اینها نیست. آنها کار خودشان را کردند. خیلی هم زحمت کشیدند. خیلی همه مقاومت کردند. ما اگر جای آنها بودیم، این قدر مقاوت نمىکردیم. اما آنها، دیگر بیشتر از این ازشان برنمىآید. نباید هم زیادتر از این انتظاری ازشان داشت.
اصولا وقتی یک عرصه، حق نباشد؛ زاینده هم نیست. و نیروهای آن پىدرپی کارهای تکراری را تکرار مىکنند. مثال ساده آن، اعمال یک لات خیابانی است. او کارهای مشخصی را همیشه تکرار مىکند. و با همان کارهاست که روزهای زیادی مىتواند در حوزه استحفاظىاش! حکومت کند. اما کارهایش، همگی مکرراتی است که آن لات با جسارت و بىشرمی خاص خودش، تــــکــــرارشان مىکند. حالا نگاه کنید به کارهای جبهه کودتا در این چندین ماهه. شباهت نفرت انگیزشان را با یک لات خیابانی درمىیابید؟
و این کارهای تکراری وقتی "تمام" مىشود؛ و وقتی به طور هول آوری دیگر اثر نمىکند؛ در این وقت است که این پیام را ارسال مىکند: وقت رفتن است!
و باید به این فکر کرد که این رفتن هرچه مصلحت اندیشانه تر و پرفایده تر و کم خطرتر باشد. و آنگاه دیگر کسی جرات و دل و دماغ مقاومت را در آن شرایط ندارد. مقاومتی که در برابر خواست طوفانی میلیونها نفر از مردم عادی است. مقاومت در برابر یک جنبش؛ جنبشی که حقاقنیت از سر تا پایش هویداست.
و الان چنین شرایطی است.
مردمی هم که خیابان ها را خلوت کرده اند؛ طوفان خشمی شده اند که آماده یک جرفه است. آنان که طوفان سی خرداد را که با جرقه خطبه های شرم آور 29 خرداد شروع شده بود، دیده اند؛ مىدانند اکنون چه طوفانی در شرف وزیدن است.
و من به اطرافیانم در روزهای پس از سی خرداد گفتم: آنها که این قدر فاجعه آفریدند و اینگونه حرکت کردند؛ به زودی از خشمی در امان نخواهند ماند که به راستی فاجعه خواهد بود. و اوضاع برخواهد گشت و دیگر کسی هم آن را نمىتواند کنترل کند.
واقعا نیروهای حکومتی، در این چند ماه به نحوی ناشیانه و بسیار بد عمل کردند. حتی کنترل اوضاع را هم مىشد به شیوه های هوشمندانه و کم هزینه تری اعمال کرد. لکن در زمانی که مغزهای کوچک بر اموری بزرگ حاکم شده اند، باید این چیزها را هم دید.
من روزهای بدی را پیش بینی مىکنم. یعنی مدتهاست که پیش بینی کرده ام. لکن به این فکر مىکنم بجای رها کردن این شرایط تا به نقاط بىکنترل برسد؛ مىشود آن را به نحو هوشمندانه ای هدایت کرد. و حالا که در حکومت، عقل دلسوزی یافت نمىشود؛ ما در جنبش مىتوانیم این هوشمندی را رعایت کنیم، و از ناشیگری و حماقت حریف، برای پیروزی و البته برای کم کردن آسیب های جدی پیش رو استفاده کنیم.
اینک من یک پیشنهاد برای سران جنبش دارم.
این مقدمه را ابتدا بگویم اگر نبود محفل اندیشی بعضی از آقایان در دوران حکومت دوم خرداد، فرصت های بزرگ این گونه از کف نمىرفت. زمانی که رییس جمهور، توان و شجاعت تصمیم های بکر و بزرگ را نداشت. و خودش را داده بود دست چند نفر اطرافیان به اصطلاح معتمد و مغز متفکر! و کسانی مانند سعید حجاریان و بهزاد نبوی و ... باید خط رسم مىکردند تا آقای خاتمی اجرا کند. و از دایره تنگ محفلی خاص هیچگاه بیرون نیامدند. آنقدر نیامدند و آنقدر از توجه به مردم و میلیونها استعداد ناب بىبهره ماندند، تا... تا روزگارشان این شد! حالا کجایند آقای حجاریان و بهزاد نبوی؟ کمی نباید عبرت گرفت؟
آنها هرچقدر هم بزرگ بودند، همین بودند. چرا همه چیز را تکیه دادید به آنها؟
و اینک به موسوی یک پیشنهاد مىکنم. باشد که خودش فکر کند. و از مشاوره با کسانی که کله های کوچک و شجاعت های اندک دارند؛ بپرهیزد.
من این تاکتیک را که معرفی مىکنم نمىتوانم در این جا بازش کنم. نمىتوانم آن را توضیح دهم. نمىتوانم دلایل حتمی پیروزی آن را شرح دهم. فقط و فقط مىتوانم آن را عرضه کنم. تا شجاعتی بیاید آن را اتخاذ کند:
آقای میرحسین موسوی!
شما باید الان و دقیلا الان، بخاطر فجایع پس از انتخابات و با خواست مشخص آزادی همه زندانیان معترض؛ اعتصاب غذا کنید.
و السلام.
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم