هاشمی، یکی از فرماندهان جنگ بود. که او را دارای هوش بالای نظامی مىدانستند.
هاشمی، طراح اصلی عملیات فتح فاو بود. این عملیات، علاوه بر نقاط برجسته در طراحی اش، در نحوه اجرا هم دارای برجستگىهای زیادی بود. تا آن زمان، سپاه هرگز عملیاتی انجام نداده بود که آنچنان موفق بوده باشد. و هیچ گاه نتوانسته بود ارتش عراق را تا شروع یک عملیات بزرگ نظامى، آنگونه در غافلگیری نگه دارد.
حتی از پیشنهادهای ویژه سردار هاشمی این بود که خود سرداران و فرماندهان ارشد سپاه هم از این عملیات خبری نداشته باشند. و چنانچه در خاطرات محسن رضایی آمده است، فرمانده کل سپاه اجازه اختیار عمل را برای هاشمی بطور مسقیم از امام گرفته بود.
یکی از نقاط برجسته در نحوه عمل هاشمی، همین بود که او حتی به فرماندهان سپاه هم اعتماد نداشت. و این را لازم مىدانست که از آنها هم کنار بگیرد.
و نتیجه آن هم عملیاتی شد که از نظر تحلیلگران نظامی جهان، یک نقطه برجسته به حساب مىآید.
در پایان جنگ، هاشمی مفقود شد. ابتدا احتمال اسیری او مىرفت. چرا که او اغلب به شناسایىهای عمق خاک عراق مىرفت. اما پس از تبادل اسرا، و اینکه هیچ خبری از او نشده بود، احتمال شهادت او قوت گرفت. اگرچه هیچ گاه دلیلی برای کشته شدن او یافت نکردند.
تا اینکه پس از سقوط صدام، و اینکه مشخص شد در درون امنیتىترین بخشهای حکومت صدام هم اطلاعی از هاشمی نیست، رسما پذیرفته شد که هاشمی کشته شده است. و از آن پس نام و سمت های مختلف هاشمی افشا شد و او را رسما شهید هاشمی نام نهادند.
اما برخی دیگر هم رد پای او را در برخی مسائل مىدیدند. آنها تحلیلی ارائه مىکنند و مدعی مىشوند که هاشمی بخاطر اخلاصی که خاص خودش بوده، پس دیدن مسائل پایان جنگ، از همه چیز بریده است. و حاضر نشده دیگر به زندگی عادی برگردد. و پس از پایان جنگ حتی حاضر نشده خودش را به خانواده خودش هم نشان دهد. و پس از مدتی شروع کرده به دخالت در بعضی امور.
برای مثال برخی حوادث دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی را به هاشمی نسبت مىدهند. و اینکه هاشمی از کارهای خاتمی به شدت ناراحت بوده است. و حتی ادامه این تحلیل این است که آوردن مصیبتی به نام "احمدىنژاد" و به قدرت آوردن سپاه، همه برای ترسی بوده که حکومت از او داشته و این گونه مىخواسته او را راضی نگه دارد. وگرنه علتی نداشته که یکباره یک ناشناس مانند احمدىنژاد به قدرت وارد شود. چرا که همه خیال مىکردند رهبری، برای بعد از خاتمی، به لاریجانی نظر دارد. اما اوضاع سیاسی کشور یکباره به نحو غیرقابل انتظاری تغییر کرد.
پس از انتخابات و مشکل شدن اوضاع، در میان برخی تحلیلگران امنیتی، باز هم اشاراتی به سردار هاشمی شده است.
و از جمله تغییر عجیب غریب مردم در برخورد با مامورین، که در روز عاشورا مشاهده شد؛ به فرماندهی تاکتیک هاشمی نسبت داده مىشود. شما را ارجاع مىدهم به اولین سخنان سردار رادان پس از عاشورا، که با ترس عجیبی که در چهره اش نمایان بود؛ از تغییر شیوه مردم به شدت تعجب کرده بود.
اگر بپذیریم که سردار هاشمی زنده است، و اگر قبول کنیم او اینک از نحوه عملکرد حکومت به شدت ناراضی است، باید حوادث خونینی را در آینده منتظر باشیم. حوادثی که همانند همه کارهای هاشمی، غیرقابل پیش بینی است.
هاشمی مىداند چه کار کند. و بنا به روحیات اخلاقی و نحوه فشار روحی که به خودش آورده، مىتواند کارش را به گونه ای انجام دهد که تا پایان هم فاش نشود. مىتواند هیچ گاه ردی از خود نگذارد. مىتواند حتی در صحنه زد و خورد حاضر باشد، بدون اینکه هیچ کسی به او شک کند. او مىداند به چه کسی باید بگوید که چه کاری کند، تا آن کار جمع را به کاری دیگر وادار کند که نتیجه اش آن مىشود که هاشمی مىخواهد.
اگر قبول کنیم اصل آوردن احمدىنژاد برای ترسی بوده که حکومت از هاشمی داشته است، و اگر بدانیم این ترس یقینا بخاطر کارهای پیشین هاشمی، امری معقول به نظر مىرسیده است، و اگر بپذیریم هاشمی همان قدر که از نحوه عمل خاتمی خشمگین شده است اینک از احمدىنژاد و شخص رهبر غضبناک است؛ پس باید به اوجگیری حوادث در آینده نزدیک یقین داشته باشیم.
اگر حوادث و نحوه اعتراضات، به شیوه ى جدید وارد شد، اگر پیروزىهای غیرقابل باوری برای جنبش سبز درست شد، اگر علاوه بر چهره ترسیده سردار رادان، گریه و التماس او را هم در تلویزیون در هفته های پیش رو دیدیم، یقین بدانید کسی مانند هاشمی وارد کار شده است.
یادتان باشد شکست همه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و شبه نظامی موجود، برای فرمانده ارشدی مانند هاشمی، اصلا کاری ندارد.
و وقتی چنین کسی، نه نامی دارد و نه نشانی، نه خانه ای نه خانواده ای که برای حفظ آنها مجبور به سازش شود، اگر او خودش را پیش از این مرده باشد چرا که به آرمانهایش خیانت شده بوده؛ یقین بدانید این فرمانده ارشد، در عمل به شدت خطرناک خواهد بود.
و سوال اصلی:
آیا واقعا سردار هاشمی زنده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سبزیم که در مسیر باران هستیم ؛ موجیم که در یاد بهاران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم
کوهیم که از داغی دلشوره ما ؛ یک لرزه ی افتاده به دوران هستیم